وسط ولاگت استپ زدم تا بگم ، اگه تجربه های بد و تلخ یا ادمهای بد سر راهمون قرار نمیگرفتن ، شاید ما انسانها هیچ وقت لذت داشتن اطرافیان خوب و قدرشون رو دونستن رو تجربه نمیکردیم 🩷 و چقد این حس برام قشنگتر شد یلدا ، مرسی که همیشه مارو به فکر کردن وادار میکنی 🫂
کلا منظورم این بود ادم ها حتی در پیشرفت های انفجاری رفقاشونم دچار خشم و تنفر می شن و اتفاقن اینجاست که رفیق واقعی رو باید شناخت چون ما ایرانی ها بیشتر یاد گرفتیم در غم ها غمخوار و همدرد هم باشیم اما یاد نگرفتیم مشوق باشیم .
سلاااااام🙋🏻 درباره اینکه آدما از مشکلات دیگران حس خوبی نسبت به خودشون پیدا میکنن، یاد اون قسمت سریال فرندز افتادم که مانیکا با الن دوست بود اومد نظر بقیه رو پرسید،همه ازش تعریف کردن، ولی آخرش یهو راس گفت: وقتی به الن فکر میکنم احساس بهتری نسبت به خودم دارم😅 درباره حسادت هم من خیلی بهش فکر میکنم. بعضی وقتا میدیدم این حس نسبت به نزدیکانم که خیلی دوسشون دارم هم درونم بوجود میاد. برام عجیب بود، چون قلبی از خوشحالیشون واقعا خوشحال میشدم. بعدا فهمیدم این یکی اسمش حسادت نیست. میشه بهش گفت غبطه خوردن. به این معنی که نسبت به قضیه کور نمیشم و ته دلم میگم کاشکی منم اینکار رو انجام بدم. الان داخل فرهنگ لغت هم نگاه کردم، معنی غبطه رو نوشته: «رشک بردن بر سعادت و نیکی کسی بدون بدخواهی نسبت به آن شخص» گاهی ممکنه احساسات ناخوشایند نسبت به دیگران در ما هم بوجود بیاد. همیشه دیگران نیستن که به ما بدی میکنن. اگه اهل رشد شخصیتی باشیم، به نظرم به راحتی از کنار این مسئله نمیگذریم و میگردیم ریشههاشو پیدا میکنیم. مثل من که میگفتم چقدر بده که من حسادت میکنم و بعدا فهمیدم این خسادت نیست و غبطه خوردنه.☺
Loved it... I remember 3 years ago, my son's kindergarten created a family day for all kids. The event was for parents and kids to pass 5 obstacles... my hubby and I pushed my son to finish each task quickly, after the third task done in only 5 minutes... I looked back at other parents on the field and realized that most of them are still on the activity number 1 but they are laughing and enjoying their time. However we were stressing my son to finish each section. It was a hir for me! I stopped and told the hubby how disappointing is racing with ourselves. Nobody cared we were the fastest team. The main reason of the event was for enjoying the time which we missed at the start point. It was a big lesson for me that the destination is not important we should enjoy the journey ❤ lots of love ❤️
یلدا جانم من هر وقت کم میارم و نیاز دارم به آرامش برسم رندوم یکی از ولاگهات میبینم دلیلش اینه که توی هر کدومش اینقدر مطلب و حرفای خوب توش هست همون موقع به یه سطحی از آرامش میرسم که میتونم درست و واقعی فکر کنم و تصمیمهای مهم زندگیم با دیدن بعضی از ولاگهات گرفتم سبز باشی عزیزم❤
بودن با تو برام خیلی مهمه .منم تنهام ودوستام ازم دورن ودیدن تو یلدای عزیز وشنیدن صدات ودرک مطالبی که میگی ،بهترین حس هست برای من ویاد میگیرم از تمام لحظه های با تو بودن وخیلی خوشحالم که همراه تو بهترین هستم .چقدر کار تو در این دنیا زیباست خانوم گل ❤
یلدا مرسی از اینکه اینقدر راحت درباره حس هات حرف می زنی. من چندین بار اشک به چشمهایم اومد چون حس های مشابه تو رو تجربه کردم. دو تا نکته دوست دارم درباره حرفهات بگم: یک اینکه گفتی حس ناراحتی کردی و سعی کردی زود ازش رد بشی. یادمه تو یکی از پادکستهای برنه براون، می گفت حس های بد رو نباید زود ازشون رد شد. اگه غمگینی و سعی می کنی حواس خودت رو پرت کنی اون غم جایی نمی ره، یک جایی توی تنت می شینه و بعدها به شکل یه درد جسمی یا حسی شدیدتر می زنه بیرون. می گفت تو تجربه این حس های منفی توی اون تونل تاریک قدم بزنید و اجازه بدید کامل حس رو تجربه کنید و به تدریج به انتهای تونل برسید، اینجوری بار سنگین اون حس رو زمین می گذارید. یه نکته دیگه هم درباره حرفت در مورد حس های بد مثل حسادت؛ اینها بد هستن اما دارن به ما درباره خودمون اطلاعات ارزشمندی می دن، می خوان ما متوجه چیزی بشیم که بهش بی توجه بودیم؛ به نظر منمهمه اون پیام رو درک کنیم. دوستت دارم و بز صبرانه منتظر لایو یوتیوب هستم
یلداجونم، هروقت دلت گرفت زنگ بزن بهم فقط بگو کجا،کی؟ یاد سالهای اولی که استانبول بودم وچقدر رنج وغم داشتم، چقدر تنهایی های کشنده کشیدم افتادم.... چقدر دلم میخواست یه نفر باشه که بتونم باهاش بشینم وصحبت کنم.... مواظب خودت باش دختر همه چیز تموم❤❤❤❤
مرسی از ولاگت یلدا جان؛ درمورد اون حسی که گفتی گاهی ادما از سختی زندگی یکی دیگه تغذیه میکنن، من گاهی مچ خودمو حین این کار گرفتم! دیدی مثلا داری درمورد درامای زندگی یه نفر بهش دلداری میدی بعد تو گوشه ی ذهنش آدم پیش خودش میگه خداروشکر من چنین تجربه ای ندارم! ظالمانه اس، ولی بقول تو شاید خیلی از افکار و احساساتی که ما ادما به واسطه ی آدم بودنمون تجربه میکنیم چندان زیبا و پسندیده نباشن...
یلدا من کلی بهت احساس نزدیکی میکنم و بسیار ازت یاد میگیرم... روزها اکثرن صبحم رو با ولاگ تو شروع میکنم و در مسیر بزرگ شدن و مستقل شدن خیلی از تو یاد گرفتم و تو کمک بودی برام بدون اینکه بدونی❤
یلدا جان مرسی از وبلاگ عالیت که چقدر حرفهات حال این روزهای منه،که چقدر از حال بد من سواستفاده شده و حسادتی که دور برم هست آزار دهنده بود و الان با خود کنترل گری و اینکه نمیتونم دیگران رو کنترل کنم جز فاصله بهم حس خوبی داد و اینکه بنظرم بعضی مواقع رقابت حسادت میاره و اون حس عقب ماندگی باعث ایجاد حسادت و به قول خودت باعث عدم مشاهده گری و دیدن واقعیت
کاش ولاگ های خوبی که میبینی رو به ما هم معرفی کنی یلدا جان🦋من هم تنها چیزی که همیشه از غرق شدن توی غم و ناراحتی نجاتم میده کار کردن و وقتی میرم سراغش بعد از ده دقیقه ناخداگاه متوجه میشم که اون غم و ناراحتی از من دور شدند.
خیلی لذت میبرم که اینقدر احساساتت با خودت شفافه. من خیلی ذهنم آشفتس و خیلی خیلی پیچیده و توی هم گره خوردهس... راسی بله من هم سریع رفتم چای ریختم و لذت بردم ❤️
یلدا جان من دوباره اومدم این ولاگ رو دیدم،در مورد آدمها و نگاهشون به حقیقت اره واقعا تجربه اش کردم و سالهای پیش این قضاوت و نگاه غلطشون در مورد اتفاقی که برام افتاد خیلی بهم ضربه زد اونم از طرف کسانی که فکر میکردند دوستانم هستند، ولی الان دیگه در ۴۳سالگی اصلا برام مهم نیست که دیگران چی میگن اول خودم رو در نظر میگیرم برای گرفتن تصمیمات مهم زندگیم.در مورد رقابت هم باید بگم که متاسفانه رقابتهای امروزی بیشتر غلط و کاذب هستن و فقط نمایش خودمون به دیگران هست تا رقابتی که باعث پیشرفت در زندگیمون باشه.
راستش من جاودانگی رو با شما شروع نکردم چون دوتا کتاب دیگه رو دارم میخونم این روزها، ولی الان خیلی مشتاقتر شدم بخاطر همین یه تیکهای که تعریف کردی ازش، جالب بود برام، سر شب یه سری توییت نوشته بودم که خیلی پر از خشم و نفرت بیدلیلم از همه و دلم برای خود قدیمم که روح لطیفتری داشت تنگ شده و ... تمام روز هر پستی از کسایی که دوستشون دارم حتی توی اینستا دیده بودم با خشم رد کرده بودم که اَه ولم کنید نمیخوام ببینمتون، حوصلتون رو ندارم ، بعد از خودم عصبانی شده بودم که چرا اینجوریم و هی با خودم حرف میزدم که حساس نشو بخاطر اینه که حالت خوب نیست و .. ولی بازم عصبانی بودم از خودم تو یکی از تویبتام نوشته بودم قلبم سیاه شده .. مرسی که گفتی با اینکه حسای خوبی نیستن ولی همه ممکنه تجربهش کنن، یکم، یه کوچولو آرومتر شدم ... چقدر ولاگ آرامش بخشی بود واسه آخر شب، مرسی :)
یلدا جان درباره غیبت و این صحبتا یاد یه متن از کتاب تذکره الاولیا افتادم که میگه: کاش میدانستم چه کسی مرا غیبت میکند؟ چه کسی مرا دشمن میدارد؟ و که بد میگوید؟ تا او را سیم و زر فرستادمی که چون کار من میکند از مال من نیز خرج کند. از این زاویه که بهش نگاه میکنم حالم خوب میشه:)))
یلدا فقط میخواستم بگم علاوه بر اینکه تیچر فوق العاده ای هستی برام و زبان خوندن بدون دوره هات واقعا سخت بود برام شدی یه دوست مجازی خیلییی قشنگی که با ولاگ هات انگار رفتم یه همنشینی که ازت یادبگیرم و هرشب تو خونم پخش که میشه حس میکنم وای چقدر ما آدم ها از راه دورهم همدیگه رو قشنک درک میکنیم خلاصه مرسی و دمت گرم همین قدر قشنگ و پرقدرت ادامه بده استاد و دوست عزیزم❤️
یلدای عزیزم،چقدر قشنگ بود این ولاگ واقعا،برای منم پیش اومده،خوب دیدم به ظاهر صمیمی ترین ادما چقدر از سختی کشیدن این چند ماه اخیر من خوشحال بودن واقعا!عجیب بود برام اما خوبه که آدم متوجه شه
سختی کشیدن ما گاهی اون انگیزه ی لازم رو به اون افراد میده که خداشونم شکر کنن و بگن طفلکی چه شرایط بدی داره خدا رو شکر که من ندارم😅 بعد حالشون بهتر میشه اگر صادق باشم برای خودم هم گاها پیش اومده که از عذاب یکی من قدردان زندگیه خودم بشم ولی اینو بلند نمیگم هیچوت😅🙈
یلدا جان من الان دیدم ولاگ رو٫روز هستش قبل ظهر ودارم کارهام رو انجام میدم،صحبتهای قشنگت رو شنیدم،مثل همیشه کلی یاد گرفتم و باید در خلوت خودم بهش فکرکنم، میرم و دوباره میام میبینم و به سؤالها پاسخ میدم❤
یلدا جان هر وقت دلم گرفته باشه، خیلی خوشحال باشم، سردرد باشم، نیاز به تفکر داشته باشم و کلییییی دلیل دیگه میام سراغ یوتیوبت و کیف میکنم کیف....اووووممممم🥰😍😍😍😍👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻
الان ساعت حدود نه و نیم صبحه و مشهد بارون اومده. امروز روزیه که از اول هفته خالی نگهش داشتم تا بیشتر واسه خودم باشم. این مدت بخاطر امتحانات پایان ترم وقت نشده بود ولاگ ببینم و چندتا ولاگ آخر رو نشستم و دیدم. وسطش رفتم قرمه سبزی درست کردم واسه ناهار. کتاب آهنگ زمان رو خوندم و دوباره میخوام بشینم و ولاگ بعدی رو ببینم. خواستم بگم سرصبحی که هوا بارونی بود با این ولاگ خیلی چسبید. حتی عکس گرفتم که بفرستم دایرکت اینستاگرام اما انگار نمیشد عکس بفرستم. خلاصه ممنونم ازت که وقت میذاری و صحبت میکنی باهامون.
حین دیدن ولاگ به این فکر کردم که چقدر موضوعات زیادی از رفتار و حرکات و.... اطرافیان باعث "اندیشیدن" تو میشه، آفرین....جالبه 👍🏻 بقول یکی از دوستان که اینجا نوشته بود موضوع هایی که ما راحت رد میشیم ازشون.....😍👌
سلام ، یلدا جون بعد از سه ماه دوری از فضا مجازی اومدم دیدم ولاگ گذاشتی و صحبت هات به جونم نشستم و گفتم چقدر خوبه که یادآوری کردی که باید از خودمون مراقبت کنیم ، خیلی وقتها یادمون میره این موضوع که خودمراقبتی خودش مراقبت از زندگی هست ، در ضمن مثل ماه شدی یلدا زیبا و قشنگ ❤️😘
من فکر میکنم گاهی رقابت باعث انگیزه و شوق میشه منظورم این نیست که بخوایم به کسی ضربه بزنیم یا خودمون رو به استاندارهای زندگی کسی دیگه نزدیک باشیم برای اینکه شبیهش باشیم ولی گاهی خوبه ببینیم فلان آدم تو همین زمینه ای که من کار میکنم به جاهای خوبی رسیده منم میتونم مدل خوبم به جای بهتری برسم من یه زمانی هیچی برام مهم نبود نه بهتر شدن خودم نه از دیگران انرژی میگرفتم زمانی بود که افسرده بودم به نظرم آدم وقتی سالم و نرمال باشه هم میخواد از دیروز خودش بهتر بشه هم نسبت به جامعه ای که زندگی میکنه و دیگران پیشرفت کنه تو کار خودش در رقابت با بقیه و این نیرو لازمه برای کیفیت کارمون مث هر کاری بالاخره مرزهایی داره اگر سالم تو ذهنمون باشه خیلی خوبه
و هیچ کدوممون نمیتونیم منکر این واقعیت بشیم که حداقل یک بار در طول زندگیمون از فلاکت یا اندوه آن دیگری احساس خوشبختی و غرور نکرده باشیم... چه موجود پیچیده ای هستیم ما آدمها
یلدا عزیز واقن دیدن ولگای تو عین همین نشستن و با ی دوست حرف زدنه و منم دچار بی زمانی و بی مکانی میشم اون لحظه و انگار نه انگار که تو دوتا کشور جداییم انگار یجا پشت ی میز و با دوتا فنجون چای نشستیم🥰
یلدا کاملا با حرفت راجع به رقابت موافقم. مخصوصا تو ایران انگار زندگی مسابقه است . مثلا تا فلان سن دیگه باید این کار رو انجام بدی . و این باعث میشه که تو یک سنی به خودمون بیایم و ببینیم اصلا زندگی نکردیم. درباره ی فضای مجازی هم کاملا درست میگی . توی اینستاگرام که مسابقه است کی ویترین زندگیش از اون یکی قشنگتره 😅
کاش تموم نمیشد و من ساعت های با لیوان چاییم پای حرفات مینشستم...در مورد شناخت دوست ها تو روزای سخت چقدر قشنگ گفتی. اما حالا من یه تجربه متفاوت تری داشتم که منو به نتیجه دیگه ای رسوند. من به جرات میگم تمام اطرافیانم رو در بهترین روزهام شناختم. من فهمیدم تو روزای سخت و رنج اکثر افراد اطرافت رو میگیرن. اما به نیت های مختلف. دوستات برای شریک شدن، کمک کردن و سهیم بودن تو غمت و « دوست ندارانت» یا « دوست نماهات» (اگه نخوام بگم دشمن) برای دیدن روزهای سختت و گرفتن همون ارامشی که اول ولاگ گفتی. حالا یا لذت میبرن چون منتظر دیدن این روزت بودن یا برای این که درد خودشون رو تسکین بدن . اما تو روزای خوشت، موفقیتت، خوشبختیت. فقط افرادی که واقعا دوستت دارن و «تاب دیدن حال خوبت» رو دارن کنارتن. « دوست ندارانت » حتی اگر باشن هم خیلی سخته ناراحتیشون رو از خوشیت مخفی کنن. این تجربه من بود و من در بهترین روزهام مدام افراد بیشتری رو از دست دادم و الان دوستان بسیار محدود اما واقعی دارم که از هر قدم رو به جلوم لذت میبرن... امیدوارم دوستانی داشته باشیم که تو خوشی هامون مثل خودمون پر از لذت بشن....
Man karamo az dast dadam bekhatere ye hamkare besiar hasoud va kheili narahat bodam ke akhar Kare khodesho kard ama engar man bayad miomadam va Ro in video to klik mikardam ta in massage o az to begiram ❤ merci
این حسها رو داشتن همون طور که گفتی انسانیاند. خوب نیستند اما اتفاق میافتند. به نظرم وقنی خطرناک میشه که آسیب بزنند به خود آدم یا بقیه. خوبه که بهشون توجه کنیم و سعی کنیم از به وجود اومدنشون جلوگیری کنیم یا باهاشون دیل کنیم ولی حس عذاب وجدان وگناه کردن بابتشون هم به نظرم اضافه کاری میاد. بابت گم نکردن مسیر و تمرکز خیلی قشنگ گفتی. مرسی ❤ و رقابت با خود تا جایی که میدونم چیز ناسالمی نیست به طور کلی. لایو یوتوب هم خیلی ایده جالبیه 🎉
بهبه شبمو تکمیل کردی یلدا ذوق زده شدم ولاگتو دیدم🫠 چقدر حرفهات به جونم نشست خیلی زیادی خوب بودن نکتهها و صحبتهایی که گفته بودی چقدر جاودانگی رو دوست دارم همینجور که میخونم غرق لذتم، بخش اول تموم کردم الان بخش دوم پارت یک امروز خوندم هر جملهای که میخونم خیلی ذهنمو درگیر میکنه مخصوصا در مورد اخلاق و رفتارهایی که اگنش بهشون دقت میکنه و حرف میزنه راجع بهشون من فکر میکنم همهی انسانها احساسات رقتانگیز رو دارن هیچکس مبراه نیست از این افکار و توی فشارهای روحی روانی واسه همه پیش میاد من زیاد پروندههای جنایی رو دنبال میکنم و همیشه به این فکر میکنم حتی یه آدم عادی هم میتونه قاتل بشه وقتی این جنایتها و قتلهاشون رو میبینی با خودت میگی نه بابا من همچین آدمی نیستم اما هر چی بیشتر پیش میری میفهمی هیچچیز از هیچکس بعید نیست، احساسات نفرت و حسادت رو همهی آدمها همراهشون دارن یلدا مرسی از کامیونیتیای که درست کردی خیلی آدمهای درست و حسابی دور هم جمع شدیم و چقدر این جمع دوست دارم ببخشید خیلی حرف زدم میبوسم روی ماهت رو از شب لذت ببری عزیزدل
یلدای عزیزم امکانش هست ولاگایی که تماشا میکنی رو با ما هم شر کنی؟ چون فکر میکنم سلیقه تو همیشه قشنگه و دوست دارم که تماشاگر ولاگهایی باشم که میبینی. حس میکنم از اونا هم میشه آموخت.
یلدا جون من دقیقه ۱۸:۱۳ ولاگت رو پاز کردم رفتم چایی ریختم آوردم باهات نوشیدم. ضمنا اونجا هم که گفتی بزن قدش واسه همخوانی کتاب جاودانگی، زدم قدش. دیشب به همسرم گفتم یلدا رو خیلی دوس دارم💚 گفت اگه اینقدر دوسش داری هر وقت رفتیم مسافرت استامبول باهاش قرار بذار ببینش 😊 میخوام بگم خیلی از ولاگ هات از پست ها از استوری هات ، هم به دانشم اضافه شده ، هم انرژی گرفتم تا به الان. مرسی برای تولید محتوای عالی چون احساس میکنم وقتم باهات به خوشی گذشته🥂
یلدا جان وقتت به خیر باشه .. می دونی تا همین دو سال پیش قبل از مهاجرت دقیقن منم فکر می کردم ادم رفیقاش رو در شرایط سخت می شناسه ولی وقتی مهاجرت کردم و خب موقعیت زندگی و اجتماعیم بهتر از زمان ایران شد به طرز عجیب غریبی اون دوستانی خیلی خوب بودیم باهم و هیچ تنش و قضاوتی بینمون نبود غیبشون زد . دو نفر از دوستانی که در بدترین شرایط هوای همو داشتیم حالا غیبشون زده بود و بدون هیچ توضیحی منو ایگنور کردن . بعد متوجه شدم اونا چون همیشه دستشون تو جیب خودشون بوده و پر تلاش تر از من بودن انتظار نداشتن من جهشی زندگیم بره جلو . متنفر بودن از اینکه بعداز خانه نشین شدنم بار زندگی به دوش همسرم افتاد و همسرم منو ساپورت می کرد در حالیکه اونا باید پابه پای همسراشون می دویدن ! در واقع با من خیلی دوست بودن چون خیالشون تخت بود از لحاظ مالی و مرتبه زندگی از اونا دوتا سطح پایین ترم و حالا تحمل مهاجرت منو نداشتن . این در حالی که من واقعن مقصر شرایط اون دو تا دوست نبودم . می خوام بهت بگم که ادم ها یا دوستان دومدل هستن یه سری پتانسیل انرژی خوب و توانمندی تو رو در ذاتت می بینند و با هر پیشرفت ایمان دارن غیر از این نمی تونسته باشه چون ذاتت انسان ایستا نیست . یک سری ولی تا زمانی دوستت دارن در یک چارچوب خاص باشی و عرف ها و چهارچوب های کپک زده رو که شکستی و هی رفتی جلوتر از دستت بسیار خشمگین می شن چون تو داری ارزوی اونا رو زندگی می کنی .
سلام به روی ماهت❤ من که چایی نخوردم نوش جان شماها❤❤ انقدر شلوغم این روزا که الان ولاگت موقع اشپزی و شست و شو گوش دادم 😍 من یه بار تو یه لحظه گفتم خب خوبه فردا آف هستم برم خونه ی مامان بزرگ یهو یادم افتاد فوت شده .... حس عجیبی بود واقعا یادم نبود الان که گفتین یه لحظه یادتون نبود دوستاتون نیستم یاد اون لحظه افتادم .
از اون ولاگهاست که چند بار میام سراغش و میبینم و بارها و بارها وسطش پاز میکنم و به خودم و رفتارام فکر میکنم... اولین چیزی که با دیدن ولاگ به ذهنم خطور کرد و تو نت گوشیم ثبت کردم این گفتگوی چند روز پیش خودم با میم بود. 《چند روز پیش داشتم به میم میگفتم: من نمیتونم ناراحتی و کینهی کسی رو به دل داشته باشم، حتی وقتی میبینم کسی غیرمنصفانه برام رخ عقاب گرفته و تعمدا سعی میکنه نادیدهم بگیره، من براش یه چراغ سبز میفرستم مثلا یه کمک کوچیک تو کارش براش میکنم یا چایی میریزم براش میبرم.. که بدونه من باهاش مشکلی ندارم و اوکیم...همین بهم حس خوب میده...اگه این کار کوچیکُ براش نکنم، موندن تو اون فضا برام سخت میشه...چون اونجا برام مسمومه نمیدونم به این حالت چی میگن ولی من خیلی این شکلیام》
یلدا و ولاگ های شگفت انگیزش ... یلدا ولی من توی تجربه ای که چند ماه اخیر داشتم با اینکه طرف مقابلم از من معذرت خواهی کرد برای قضاوت بیجاش و حرفی که زده و من بخشیدمش ولی واقعا کینه میمونه برام و مطمئنم دیگه نمیتونم با اون فرد مثل قبل بشم ... انگار طرفکه از چشمم بیفته دیگه هر چقدر تلاش کنه هم جایگاه قبل رو نمیگیره ... ساعت ۵ صبح ایران ولاگتو دیدم در حال خوردن میوه 😅
هرکسی خب یه جوره و این بد و خوب نیست. شاید مدل شخصیتی تو بیشتر محافظ توست اتفاقا. چون از لحاظ منطقی بهتره ادم به کسی که بی دلیل پشت سرش بدگویی می کنه دیگه اعتماد نکنه❤
آدم وقتی به خودش و خواستهها و ارزشهاش و ... آگاه نباشه خیلی وقتا مسائل و مشکلاتش را پروجکت میکنه روی دیگری. این اواخر برای منم پیش اومده که حرفی از جانبم زده شده که من نگفتم و برداشت اون طرف بوده و با من چک نکرده و متاسفانه منتشرش کرده و باقی ماجرا. ناراحت شدم و در موردش با آدمای امن و عزیزم حرف زدم. خود من اگر دریافت یا برداشت ناخوشایندی از حرف و رفتار آدما داشته باشم و اونا دوستم باشند یا حداقل قابل گفتگو باشن، دریافتم را باهاشون چک میکنم تا همه چی برای خودم شفاف بشه و مثلا اگر احساس خشم دارم این به واقعیت نزدیکتر باشه. میدونی هر احساس یا هر تریگر و تداعیای یه سرنخیه به ناخودآگاه، ما را به چیزی در درونمون وصل میکنه که شاید تا الان نشناختیمش. بنظرم آدم از شناخت بیشتر خودش و کشف چیزای جدید در مورد خودش هم ممکنه شگفت زده بشه، چه برسه به دیگری. من معلم کلاس اولم، خودم توی همین سیستم رقیب پرور فشل آموزشی بزرگ شدم، یه دهه شصتی که مدام در حال مقایسه شدن و بدو تا برسی به بقیه بوده. اصلا معلوم نبود بقیه دارن کجا میرن. وبا همهی تمرینهایی که داشتم همچنان با مقایسه شدنم با دیگری عصبی میشم و عملکردم ضعیف میشه. تلاش کردم که اینو به بچههای کلاسم منتقل نکنم، میدونی یلدا گاهی راحتتره، مثلا آدم بگه ببینم کی زودتر فلان صفحه را تموم میکنه و همه ساکت میشن و مینویسن. اما حواسم هست این کار را نکنم. سعی میکنم بفهمم اگر کسی تمرین نمیکنه مانعش چیه، چطوری میتونم کمکش کنم که فرآیند یادگیری خوندن و نوشتن براش جذاب بشه، گفتگو میکنم باهاشون. و این گاهی راحت نیست، اما من دوست دارم که بچههام با عشق یاد بگیرن. چه گپ و گفت دلنشینی بود. زدم قدش🤚🏽 منم زیر دوش جوابهایی که میتونستم به آدما بدم و ندادم توی ذهنم میاد، تیکههای بامزهی «خودم گویم و خودم خندم»طور، پیوند دادن چند شعر با هم، و از این دست چیزها😄
سلام یلدا، چند ماهی میشه که ولاگ های تو یکی از همراه های زندگیم شده🍃🙏🏻💚 یه برهه ای از زندگیم که اتفاقا داشتم تغییر مسیر میدادم و واقعا سخت بود، حسادت یه جز روزانم شده بود و از یه جایی به بعد فهمیدم کنارش یه شوق عجیبی هم دارم، اون وسط چیزای خوش و سخت دیگه هم بود، مثه اینکه من دوست داشتنی نیسم دیگه،خلاصه یه جایی دیدم باید دنبال اونکه حسادت میکنم برم و وقتی تو اون مسیر، با اینکه فک میکردم دنباله رو اونم، دیدم چقد دارم خودمو پیدا میکنم و از یه جایی به بعد مسیر، دیگه اونی وجود نداره، این منم
ممنون که اینجا هستی و احساساتت رو با ما در میان میگذاری،... این مطلبی که بیان میکنم، تجربه شخصی من هست در مسیر عرفان زندگی و مطالعاتم در زمینه عرفانها، به نکتهی مهمی در زندگی ما انسانها رسیدم، اینکه ما در مسیر شدن(صیرورت، پختگی)؛ هستیم و موظیم ناظر بر زندگی خودمون باشیم، و باید تلاش کنیم از احساسات خالی شويم و بعد آنها را تحت کنترل خودمان درآوریم و از آنها بهرهمند شویم، این احساسات از نرمافزارهای وجودی ما هستند، باید یاد بگیریم که تحت فرمان ما باشند و بر ما عارض شوند(البته که خیلی دشواره)... به قول آرنت عزیزم که میگه ما با جهانیم و در جهانیم و با دیگری زندگی میکنیم و خودمون رو میشناسیم(اما دلیل نمیشه که از خودمان خارج شویم و دائم در مواجهات لحظهای رفتار کنیم)، این با هم بودن ژرف است...
یلدا کاش یه ویدیو هم بذاری راجع به hpv ؛درگیرشم و مثل خودت های ریسک. از ۶ ماه پیش که دکتر بهم گفت زندگیم قفل شده. رابطهای که تازه شروع کرده بودمم همینطور. دیگه میترسم رابطه داشته باشم. میترسم از سرطان و هزارتا چیز دیگه... بیا و از تجربهات اگه دوس داشتی بگو ❤
ببین اینقدر اطلاعات روش غلطه و ادمها ازش اب گل الود می سازن که ماهیگیری کنن، که حوصله ندارم به نادون ها بستر بدم برای چرت و پرت گفتن. ولی خودت رو جمع و جور کن دختر. چیزی نیست حل میشه . های ریسکش هم راه داره راهی که دکترت گفت رو میری . رابطه چرا نداشته باشی. فکرت رو از چیزهای منفی بکش بیرون. با خوب بودن حالت به زودتر خوب شدنت کمک می کنی. من خوشبختانه دیگه های ریسک نیستم و پروسه خوب شدنش هم یکی دوساله. خوب میشی خلاصه. اگه اون واکسن کوفتی رو به ماها می زدن اینقدر ایرانیها درگیر این بیماری نبودند.
چقدر برام جالبه که راجب هر جمله یا اتفاق انقدر تو فکر میری و انقدر منطقی در موردشون فکر میکنی.. چیزایی که شاید ما خیلی راحت از کنارشون بگذریم
من هم حین دیدن ولاگ دقیقا به همین فکر کردم و برام جالب بود👍🏻
وسط ولاگت استپ زدم تا بگم ، اگه تجربه های بد و تلخ یا ادمهای بد سر راهمون قرار نمیگرفتن ، شاید ما انسانها هیچ وقت لذت داشتن اطرافیان خوب و قدرشون رو دونستن رو تجربه نمیکردیم 🩷 و چقد این حس برام قشنگتر شد یلدا ، مرسی که همیشه مارو به فکر کردن وادار میکنی 🫂
کلا منظورم این بود ادم ها حتی در پیشرفت های انفجاری رفقاشونم دچار خشم و تنفر می شن و اتفاقن اینجاست که رفیق واقعی رو باید شناخت چون ما ایرانی ها بیشتر یاد گرفتیم در غم ها غمخوار و همدرد هم باشیم اما یاد نگرفتیم مشوق باشیم .
اره خیلی درسته حرفت
سلاااااام🙋🏻
درباره اینکه آدما از مشکلات دیگران حس خوبی نسبت به خودشون پیدا میکنن، یاد اون قسمت سریال فرندز افتادم که مانیکا با الن دوست بود اومد نظر بقیه رو پرسید،همه ازش تعریف کردن، ولی آخرش یهو راس گفت: وقتی به الن فکر میکنم احساس بهتری نسبت به خودم دارم😅
درباره حسادت هم من خیلی بهش فکر میکنم. بعضی وقتا میدیدم این حس نسبت به نزدیکانم که خیلی دوسشون دارم هم درونم بوجود میاد. برام عجیب بود، چون قلبی از خوشحالیشون واقعا خوشحال میشدم. بعدا فهمیدم این یکی اسمش حسادت نیست. میشه بهش گفت غبطه خوردن. به این معنی که نسبت به قضیه کور نمیشم و ته دلم میگم کاشکی منم اینکار رو انجام بدم. الان داخل فرهنگ لغت هم نگاه کردم، معنی غبطه رو نوشته: «رشک بردن بر سعادت و نیکی کسی بدون بدخواهی نسبت به آن شخص»
گاهی ممکنه احساسات ناخوشایند نسبت به دیگران در ما هم بوجود بیاد. همیشه دیگران نیستن که به ما بدی میکنن. اگه اهل رشد شخصیتی باشیم، به نظرم به راحتی از کنار این مسئله نمیگذریم و میگردیم ریشههاشو پیدا میکنیم. مثل من که میگفتم چقدر بده که من حسادت میکنم و بعدا فهمیدم این خسادت نیست و غبطه خوردنه.☺
Loved it...
I remember 3 years ago, my son's kindergarten created a family day for all kids. The event was for parents and kids to pass 5 obstacles... my hubby and I pushed my son to finish each task quickly, after the third task done in only 5 minutes... I looked back at other parents on the field and realized that most of them are still on the activity number 1 but they are laughing and enjoying their time. However we were stressing my son to finish each section. It was a hir for me! I stopped and told the hubby how disappointing is racing with ourselves. Nobody cared we were the fastest team. The main reason of the event was for enjoying the time which we missed at the start point. It was a big lesson for me that the destination is not important we should enjoy the journey ❤ lots of love ❤️
Interesting! Thanks for sharing your experience on this topic
یلدا جانم من هر وقت کم میارم و نیاز دارم به آرامش برسم رندوم یکی از ولاگهات میبینم دلیلش اینه که توی هر کدومش اینقدر مطلب و حرفای خوب توش هست همون موقع به یه سطحی از آرامش میرسم که میتونم درست و واقعی فکر کنم و تصمیمهای مهم زندگیم با دیدن بعضی از ولاگهات گرفتم سبز باشی عزیزم❤
با حس رقابتی که میگی موافقم واقعاً راست میگی
عاشق این بحثهای عمیق درباره روابط انسانی ام
این ویدیو هم سیو شد تو پیجم یلدا❤ مرسی که چیزهایی که یاد می گیری رو به ما هم یاد میدی❤
داشتم میرفتم بخوابم ،گفتم یه سر بیام یوتیوب ،تا دیدمت گفتم این حال خوب رو مگه میشه از دست داد ❤❤❤
یلدای عزیز همیشه از افکار عمیق و صدای زیبات لذت می برم. ممنون که آرامش رو به وجودمون تزریق می کنی❤
بودن با تو برام خیلی مهمه .منم تنهام ودوستام ازم دورن ودیدن تو یلدای عزیز وشنیدن صدات ودرک مطالبی که میگی ،بهترین حس هست برای من ویاد میگیرم از تمام لحظه های با تو بودن وخیلی خوشحالم که همراه تو بهترین هستم .چقدر کار تو در این دنیا زیباست خانوم گل ❤
یلدا مرسی از اینکه اینقدر راحت درباره حس هات حرف می زنی. من چندین بار اشک به چشمهایم اومد چون حس های مشابه تو رو تجربه کردم. دو تا نکته دوست دارم درباره حرفهات بگم: یک اینکه گفتی حس ناراحتی کردی و سعی کردی زود ازش رد بشی. یادمه تو یکی از پادکستهای برنه براون، می گفت حس های بد رو نباید زود ازشون رد شد. اگه غمگینی و سعی می کنی حواس خودت رو پرت کنی اون غم جایی نمی ره، یک جایی توی تنت می شینه و بعدها به شکل یه درد جسمی یا حسی شدیدتر می زنه بیرون. می گفت تو تجربه این حس های منفی توی اون تونل تاریک قدم بزنید و اجازه بدید کامل حس رو تجربه کنید و به تدریج به انتهای تونل برسید، اینجوری بار سنگین اون حس رو زمین می گذارید. یه نکته دیگه هم درباره حرفت در مورد حس های بد مثل حسادت؛ اینها بد هستن اما دارن به ما درباره خودمون اطلاعات ارزشمندی می دن، می خوان ما متوجه چیزی بشیم که بهش بی توجه بودیم؛ به نظر منمهمه اون پیام رو درک کنیم.
دوستت دارم و بز صبرانه منتظر لایو یوتیوب هستم
چقدر حرفات به موقع بودن،مرسی یلدا😘😘
یلداجونم، هروقت دلت گرفت زنگ بزن بهم فقط بگو کجا،کی؟ یاد سالهای اولی که استانبول بودم وچقدر رنج وغم داشتم، چقدر تنهایی های کشنده کشیدم افتادم.... چقدر دلم میخواست یه نفر باشه که بتونم باهاش بشینم وصحبت کنم.... مواظب خودت باش دختر همه چیز تموم❤❤❤❤
یلدای عزیزم…. صحبت هات به عمق وجودم میشینه…. 🤍عمیقا و بسیار زیبایی ، بیرونی و درونی✨
مرسی مهربان
رقابت با خود❤ چه قشنگ👏🏻👏🏻🌱
مرسی از ولاگت یلدا جان؛ درمورد اون حسی که گفتی گاهی ادما از سختی زندگی یکی دیگه تغذیه میکنن، من گاهی مچ خودمو حین این کار گرفتم! دیدی مثلا داری درمورد درامای زندگی یه نفر بهش دلداری میدی بعد تو گوشه ی ذهنش آدم پیش خودش میگه خداروشکر من چنین تجربه ای ندارم! ظالمانه اس، ولی بقول تو شاید خیلی از افکار و احساساتی که ما ادما به واسطه ی آدم بودنمون تجربه میکنیم چندان زیبا و پسندیده نباشن...
یلدا من کلی بهت احساس نزدیکی میکنم و بسیار ازت یاد میگیرم... روزها اکثرن صبحم رو با ولاگ تو شروع میکنم و در مسیر بزرگ شدن و مستقل شدن خیلی از تو یاد گرفتم و تو کمک بودی برام بدون اینکه بدونی❤
enjoyed all the words that came out of your beautiful mind, sometimes it feels like I needed to hear them🤍
یلدا جان مرسی از وبلاگ عالیت که چقدر حرفهات حال این روزهای منه،که چقدر از حال بد من سواستفاده شده و حسادتی که دور برم هست آزار دهنده بود و الان با خود کنترل گری و اینکه نمیتونم دیگران رو کنترل کنم جز فاصله بهم حس خوبی داد و اینکه بنظرم بعضی مواقع رقابت حسادت میاره و اون حس عقب ماندگی باعث ایجاد حسادت و به قول خودت باعث عدم مشاهده گری و دیدن واقعیت
یلدا جان اولا ممنونم از این صحبتهای عمیقت.
یه سوال ازت داشتم، اهل مدیتیشن و یوگا هستید؟ آخه میبینم خیلی ذهن آگاهی قوی ای دارید.....
خیلی دوست داشتم و عاشق این عمق نگاهتم یلدای عزیز
یلدای دوست داشتنی ، ولاگت دلنشین، عمیق، پربار و واقعی بود...
مرسی ❤
کاش ولاگ های خوبی که میبینی رو به ما هم معرفی کنی یلدا جان🦋من هم تنها چیزی که همیشه از غرق شدن توی غم و ناراحتی نجاتم میده کار کردن و وقتی میرم سراغش بعد از ده دقیقه ناخداگاه متوجه میشم که اون غم و ناراحتی از من دور شدند.
خیلی لذت میبرم که اینقدر احساساتت با خودت شفافه. من خیلی ذهنم آشفتس و خیلی خیلی پیچیده و توی هم گره خوردهس...
راسی بله من هم سریع رفتم چای ریختم و لذت بردم ❤️
یلدا جان من دوباره اومدم این ولاگ رو دیدم،در مورد آدمها و نگاهشون به حقیقت اره واقعا تجربه اش کردم و سالهای پیش این قضاوت و نگاه غلطشون در مورد اتفاقی که برام افتاد خیلی بهم ضربه زد اونم از طرف کسانی که فکر میکردند دوستانم هستند، ولی الان دیگه در ۴۳سالگی اصلا برام مهم نیست که دیگران چی میگن اول خودم رو در نظر میگیرم برای گرفتن تصمیمات مهم زندگیم.در مورد رقابت هم باید بگم که متاسفانه رقابتهای امروزی بیشتر غلط و کاذب هستن و فقط نمایش خودمون به دیگران هست تا رقابتی که باعث پیشرفت در زندگیمون باشه.
راستش من جاودانگی رو با شما شروع نکردم چون دوتا کتاب دیگه رو دارم میخونم این روزها، ولی الان خیلی مشتاقتر شدم بخاطر همین یه تیکهای که تعریف کردی ازش، جالب بود برام، سر شب یه سری توییت نوشته بودم که خیلی پر از خشم و نفرت بیدلیلم از همه و دلم برای خود قدیمم که روح لطیفتری داشت تنگ شده و ... تمام روز هر پستی از کسایی که دوستشون دارم حتی توی اینستا دیده بودم با خشم رد کرده بودم که اَه ولم کنید نمیخوام ببینمتون، حوصلتون رو ندارم ، بعد از خودم عصبانی شده بودم که چرا اینجوریم و هی با خودم حرف میزدم که حساس نشو بخاطر اینه که حالت خوب نیست و .. ولی بازم عصبانی بودم از خودم تو یکی از تویبتام نوشته بودم قلبم سیاه شده .. مرسی که گفتی با اینکه حسای خوبی نیستن ولی همه ممکنه تجربهش کنن، یکم، یه کوچولو آرومتر شدم ... چقدر ولاگ آرامش بخشی بود واسه آخر شب، مرسی :)
می فهممت . گاهی نیاز داریم یکی از بیرون یهمون یاداوری کنه حس ما رو داشته. ❤
یلدا جان درباره غیبت و این صحبتا یاد یه متن از کتاب تذکره الاولیا افتادم که میگه:
کاش میدانستم چه کسی مرا غیبت میکند؟ چه کسی مرا دشمن میدارد؟ و که بد میگوید؟ تا او را سیم و زر فرستادمی که چون کار من میکند از مال من نیز خرج کند.
از این زاویه که بهش نگاه میکنم حالم خوب میشه:)))
درست میگی. رقابت در نمایش
خدای من دقیقا در مورد رفتن بیرون وبا دوست و قهوه خوردن برا منم خیلی نیاز مشه .بعضی وقتها خیلی احساس نیاز دارم بهش وچقدر زیبا گفتی این مطلب رو ،👏🙏🍀
یلدا فقط میخواستم بگم علاوه بر اینکه تیچر فوق العاده ای هستی برام و زبان خوندن بدون دوره هات واقعا سخت بود برام شدی یه دوست مجازی خیلییی قشنگی که با ولاگ هات انگار رفتم یه همنشینی که ازت یادبگیرم و هرشب تو خونم پخش که میشه حس میکنم وای چقدر ما آدم ها از راه دورهم همدیگه رو قشنک درک میکنیم خلاصه مرسی و دمت گرم همین قدر قشنگ و پرقدرت ادامه بده استاد و دوست عزیزم❤️
یلدای عزیزم،چقدر قشنگ بود این ولاگ واقعا،برای منم پیش اومده،خوب دیدم به ظاهر صمیمی ترین ادما چقدر از سختی کشیدن این چند ماه اخیر من خوشحال بودن واقعا!عجیب بود برام اما خوبه که آدم متوجه شه
منم سرکارم .کاپوچینو درست کردم خوردم از صحبت هات لذت بردم .مرسی یلداجون❤️
سختی کشیدن ما گاهی اون انگیزه ی لازم رو به اون افراد میده که خداشونم شکر کنن و بگن طفلکی چه شرایط بدی داره
خدا رو شکر که من ندارم😅 بعد حالشون بهتر میشه
اگر صادق باشم برای خودم هم گاها پیش اومده که از عذاب یکی من قدردان زندگیه خودم بشم ولی اینو بلند نمیگم هیچوت😅🙈
یلدا جان من الان دیدم ولاگ رو٫روز هستش قبل ظهر ودارم کارهام رو انجام میدم،صحبتهای قشنگت رو شنیدم،مثل همیشه کلی یاد گرفتم و باید در خلوت خودم بهش فکرکنم، میرم و دوباره میام میبینم و به سؤالها پاسخ میدم❤
یلدا جان هر وقت دلم گرفته باشه، خیلی خوشحال باشم، سردرد باشم، نیاز به تفکر داشته باشم و کلییییی دلیل دیگه میام سراغ یوتیوبت و کیف میکنم کیف....اووووممممم🥰😍😍😍😍👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻
🫠🫠🫠🫠🥰❤️
الان ساعت حدود نه و نیم صبحه و مشهد بارون اومده. امروز روزیه که از اول هفته خالی نگهش داشتم تا بیشتر واسه خودم باشم. این مدت بخاطر امتحانات پایان ترم وقت نشده بود ولاگ ببینم و چندتا ولاگ آخر رو نشستم و دیدم. وسطش رفتم قرمه سبزی درست کردم واسه ناهار. کتاب آهنگ زمان رو خوندم و دوباره میخوام بشینم و ولاگ بعدی رو ببینم. خواستم بگم سرصبحی که هوا بارونی بود با این ولاگ خیلی چسبید. حتی عکس گرفتم که بفرستم دایرکت اینستاگرام اما انگار نمیشد عکس بفرستم. خلاصه ممنونم ازت که وقت میذاری و صحبت میکنی باهامون.
حین دیدن ولاگ به این فکر کردم که چقدر موضوعات زیادی از رفتار و حرکات و.... اطرافیان باعث "اندیشیدن" تو میشه، آفرین....جالبه 👍🏻 بقول یکی از دوستان که اینجا نوشته بود موضوع هایی که ما راحت رد میشیم ازشون.....😍👌
من همیشه کلی از حرفات یاد میگیرم، ممنونم واقعا❤️🫂
سلام ، یلدا جون بعد از سه ماه دوری از فضا مجازی اومدم دیدم ولاگ گذاشتی و صحبت هات به جونم نشستم و گفتم چقدر خوبه که یادآوری کردی که باید از خودمون مراقبت کنیم ، خیلی وقتها یادمون میره این موضوع که خودمراقبتی خودش مراقبت از زندگی هست ، در ضمن مثل ماه شدی یلدا زیبا و قشنگ ❤️😘
فدات مهربون خوش برگشتی ❤
❤چه خوبه که بلند بلند فکر میکنی ، با ما share میکنی، سپاس یلدای مهربان❤
در مورد حسادت و غیبت و اینکه مشاهده گر نبودن هم گل گفتی
من خودمبیماری خود ایمنی دارم و خیلی جالب بود گفتی خیلی مراقبی استرس نگیری،دیدم در طول روز چقدر زیاد در معرض استرسم و خیلی تلنگر بود واسم
اره از خودت مراقبت کن ❤
یلدای عزیزم مرسی از تو با اون صدای دلنشینت و صحبتهای خوبت❤
کتاب جاودانگی عالیه 🥰👌🏼
مرسی همراهی ❤
چ حرفای خوبی زدی بهشون احتیاج داشتم❤️🩹
دقیقا همه حرفهات خود من هستی خیلی خوشحالم که میبینم ، فکر میکنم خودم رو میبینم ❤
اينكه رقابت با خودمون باشه كه عاليه چون باعث پيشرفت مى شه ❤❤
من فکر میکنم گاهی رقابت باعث انگیزه و شوق میشه
منظورم این نیست که بخوایم به کسی ضربه بزنیم یا خودمون رو به استاندارهای زندگی کسی دیگه نزدیک باشیم برای اینکه شبیهش باشیم
ولی گاهی خوبه ببینیم فلان آدم تو همین زمینه ای که من کار میکنم
به جاهای خوبی رسیده منم میتونم مدل خوبم به جای بهتری برسم
من یه زمانی هیچی برام مهم نبود
نه بهتر شدن خودم نه از دیگران انرژی میگرفتم زمانی بود که افسرده بودم
به نظرم آدم وقتی سالم و نرمال باشه
هم میخواد از دیروز خودش بهتر بشه
هم نسبت به جامعه ای که زندگی میکنه و دیگران پیشرفت کنه تو کار خودش در رقابت با بقیه
و این نیرو لازمه برای کیفیت کارمون
مث هر کاری بالاخره مرزهایی داره
اگر سالم تو ذهنمون باشه
خیلی خوبه
اره درسته
چقد دلنشین بود حرفات و تاثیرگذار😘💖
cheghadr harfat ghashang bood, zendegi vagheyi.....
و هیچ کدوممون نمیتونیم منکر این واقعیت بشیم که حداقل یک بار در طول زندگیمون از فلاکت یا اندوه آن دیگری احساس خوشبختی و غرور نکرده باشیم... چه موجود پیچیده ای هستیم ما آدمها
من هم خیلی با حرفات موافقم چون یلدا جان ما هیچ وقت یاد نگرفتیم که باید با خودمون در رقابت باشیم همیشه اون پیشرفته واسه سربلندی بقیه خواستیم
یلدا عزیز واقن دیدن ولگای تو عین همین نشستن و با ی دوست حرف زدنه و منم دچار بی زمانی و بی مکانی میشم اون لحظه و انگار نه انگار که تو دوتا کشور جداییم انگار یجا پشت ی میز و با دوتا فنجون چای نشستیم🥰
یلدا کاملا با حرفت راجع به رقابت موافقم. مخصوصا تو ایران انگار زندگی مسابقه است . مثلا تا فلان سن دیگه باید این کار رو انجام بدی . و این باعث میشه که تو یک سنی به خودمون بیایم و ببینیم اصلا زندگی نکردیم.
درباره ی فضای مجازی هم کاملا درست میگی . توی اینستاگرام که مسابقه است کی ویترین زندگیش از اون یکی قشنگتره 😅
همین ثانیه اول که داری سلام میکنی و هیچی ازش ندیدم اومدم بگم آخ جووووون بیست و چهار دقیقه است بیست و چهااار دقیقه با یلدا😍😍😍
آخه چقدددددر تو کارت درسته عشق جان ❤❤❤
😍😍😍
کاش تموم نمیشد و من ساعت های با لیوان چاییم پای حرفات مینشستم...در مورد شناخت دوست ها تو روزای سخت چقدر قشنگ گفتی. اما حالا من یه تجربه متفاوت تری داشتم که منو به نتیجه دیگه ای رسوند.
من به جرات میگم تمام اطرافیانم رو در بهترین روزهام شناختم. من فهمیدم تو روزای سخت و رنج اکثر افراد اطرافت رو میگیرن. اما به نیت های مختلف. دوستات برای شریک شدن، کمک کردن و سهیم بودن تو غمت و « دوست ندارانت» یا « دوست نماهات» (اگه نخوام بگم دشمن) برای دیدن روزهای سختت و گرفتن همون ارامشی که اول ولاگ گفتی. حالا یا لذت میبرن چون منتظر دیدن این روزت بودن یا برای این که درد خودشون رو تسکین بدن .
اما تو روزای خوشت، موفقیتت، خوشبختیت. فقط افرادی که واقعا دوستت دارن و «تاب دیدن حال خوبت» رو دارن کنارتن. « دوست ندارانت » حتی اگر باشن هم خیلی سخته ناراحتیشون رو از خوشیت مخفی کنن.
این تجربه من بود و من در بهترین روزهام مدام افراد بیشتری رو از دست دادم و الان دوستان بسیار محدود اما واقعی دارم که از هر قدم رو به جلوم لذت میبرن... امیدوارم دوستانی داشته باشیم که تو خوشی هامون مثل خودمون پر از لذت بشن....
خیلی درسته حرفت عزیزم. اره توی روزهای موفقیتهات مخصوصا.
Man karamo az dast dadam bekhatere ye hamkare besiar hasoud va kheili narahat bodam ke akhar Kare khodesho kard ama engar man bayad miomadam va Ro in video to klik mikardam ta in massage o az to begiram ❤ merci
اخی 💔💔
این ولاگ رو قطره قطره نوشیدم یلدا. هی هرشب بهش برمیگردم و نگاهش میکنم. خیلی شبیه و مناسب حال این روزامه.ممنونم ازت
ای جانم 😍😍
از صبح میخوام بیام ولاگ ببینم ولی خیلی کار داشتم و قبل اینکه متوجه بشم گفتی برای خودتون چای بریزید من با چاییم اومد سراغ ولاگ و جالب بود. ❤
این حسها رو داشتن همون طور که گفتی انسانیاند. خوب نیستند اما اتفاق میافتند. به نظرم وقنی خطرناک میشه که آسیب بزنند به خود آدم یا بقیه. خوبه که بهشون توجه کنیم و سعی کنیم از به وجود اومدنشون جلوگیری کنیم یا باهاشون دیل کنیم ولی حس عذاب وجدان وگناه کردن بابتشون هم به نظرم اضافه کاری میاد.
بابت گم نکردن مسیر و تمرکز خیلی قشنگ گفتی. مرسی ❤
و رقابت با خود تا جایی که میدونم چیز ناسالمی نیست به طور کلی.
لایو یوتوب هم خیلی ایده جالبیه 🎉
😍😍😍
بهبه
شبمو تکمیل کردی یلدا
ذوق زده شدم ولاگتو دیدم🫠
چقدر حرفهات به جونم نشست
خیلی زیادی خوب بودن نکتهها و صحبتهایی که گفته بودی
چقدر جاودانگی رو دوست دارم همینجور که میخونم غرق لذتم، بخش اول تموم کردم الان بخش دوم پارت یک امروز خوندم
هر جملهای که میخونم خیلی ذهنمو درگیر میکنه مخصوصا در مورد اخلاق و رفتارهایی که اگنش بهشون دقت میکنه و حرف میزنه راجع بهشون
من فکر میکنم همهی انسانها احساسات رقتانگیز رو دارن هیچکس مبراه نیست از این افکار و توی فشارهای روحی روانی واسه همه پیش میاد
من زیاد پروندههای جنایی رو دنبال میکنم و همیشه به این فکر میکنم حتی یه آدم عادی هم میتونه قاتل بشه
وقتی این جنایتها و قتلهاشون رو میبینی با خودت میگی نه بابا من همچین آدمی نیستم اما هر چی بیشتر پیش میری میفهمی هیچچیز از هیچکس بعید نیست، احساسات نفرت و حسادت رو همهی آدمها همراهشون دارن
یلدا مرسی از کامیونیتیای که درست کردی خیلی آدمهای درست و حسابی دور هم جمع شدیم و چقدر این جمع دوست دارم
ببخشید خیلی حرف زدم
میبوسم روی ماهت رو
از شب لذت ببری عزیزدل
مرسی که همیشه هستی 😍😍 اره موافقم باهات هرکسی می تونه به اون نقطه های تاریک برسه.
@shpi-cp7dj راست میگی اگر مخصوصا توش یادگیری مهارتی نباشه همین میشه
یلدا میشه لطفا لینک اون ویدیو که 5:55 گفتی رو به اشتراک بذاری؟
امروز صبح با یلدا شروع شد به به❤
یلدای عزیزم امکانش هست ولاگایی که تماشا میکنی رو با ما هم شر کنی؟ چون فکر میکنم سلیقه تو همیشه قشنگه و دوست دارم که تماشاگر ولاگهایی باشم که میبینی. حس میکنم از اونا هم میشه آموخت.
یلدا جان مطالبی که در مورد حسادت گفتی خیلی جالب بود ❤
باشه آدما به حقیقت ماجرا اهمیت نمیدن ولی من حواسم به ناخوناته ناخونات چی میگنننننننننننن😻به!
یلدا جون من دقیقه ۱۸:۱۳ ولاگت رو پاز کردم رفتم چایی ریختم آوردم باهات نوشیدم. ضمنا اونجا هم که گفتی بزن قدش واسه همخوانی کتاب جاودانگی، زدم قدش. دیشب به همسرم گفتم یلدا رو خیلی دوس دارم💚 گفت اگه اینقدر دوسش داری هر وقت رفتیم مسافرت استامبول باهاش قرار بذار ببینش 😊 میخوام بگم خیلی از ولاگ هات از پست ها از استوری هات ، هم به دانشم اضافه شده ، هم انرژی گرفتم تا به الان. مرسی برای تولید محتوای عالی چون احساس میکنم وقتم باهات به خوشی گذشته🥂
ای جانم به تو 💪😍
یلدا جان لطف میکنی اسم چندتا از چنلهایی که ولاگ میبینی ازشون ترجیحا انگلیسی زبان معرفی کنی؟؟❤
فکر کنم سال گذشته برای اکثر ما سال تغییرات بوده
ممنونم یلدا🥰
خیلی دوست دارم یلدا جون وقتی میبینم مغزت یه جور دیگه ای کار میکنه ❤
😅😅❤فدات
کاش یه روزی گروه ما ببره 😢 گروه همه ما 😢
عاشق مبلتم🥲 ولاگ هم عالی🤗
یلدا جونم لایو هم عالیه من که بیصبرانه منتظرم❤❤❤
یلدا جان وقتت به خیر باشه .. می دونی تا همین دو سال پیش قبل از مهاجرت دقیقن منم فکر می کردم ادم رفیقاش رو در شرایط سخت می شناسه ولی وقتی مهاجرت کردم و خب موقعیت زندگی و اجتماعیم بهتر از زمان ایران شد به طرز عجیب غریبی اون دوستانی خیلی خوب بودیم باهم و هیچ تنش و قضاوتی بینمون نبود غیبشون زد . دو نفر از دوستانی که در بدترین شرایط هوای همو داشتیم حالا غیبشون زده بود و بدون هیچ توضیحی منو ایگنور کردن . بعد متوجه شدم اونا چون همیشه دستشون تو جیب خودشون بوده و پر تلاش تر از من بودن انتظار نداشتن من جهشی زندگیم بره جلو . متنفر بودن از اینکه بعداز خانه نشین شدنم بار زندگی به دوش همسرم افتاد و همسرم منو ساپورت می کرد در حالیکه اونا باید پابه پای همسراشون می دویدن ! در واقع با من خیلی دوست بودن چون خیالشون تخت بود از لحاظ مالی و مرتبه زندگی از اونا دوتا سطح پایین ترم و حالا تحمل مهاجرت منو نداشتن . این در حالی که من واقعن مقصر شرایط اون دو تا دوست نبودم . می خوام بهت بگم که ادم ها یا دوستان دومدل هستن یه سری پتانسیل انرژی خوب و توانمندی تو رو در ذاتت می بینند و با هر پیشرفت ایمان دارن غیر از این نمی تونسته باشه چون ذاتت انسان ایستا نیست . یک سری ولی تا زمانی دوستت دارن در یک چارچوب خاص باشی و عرف ها و چهارچوب های کپک زده رو که شکستی و هی رفتی جلوتر از دستت بسیار خشمگین می شن چون تو داری ارزوی اونا رو زندگی می کنی .
می خواستم بگم دیدن ولاگ هات اینحس و بهم میده که با یه دوست صمیمی راجع به مشکلم حرف میزنم و اون به من راهکار میده و ارومم میکنه
سلام به روی ماهت❤ من که چایی نخوردم نوش جان شماها❤❤ انقدر شلوغم این روزا که الان ولاگت موقع اشپزی و شست و شو گوش دادم 😍 من یه بار تو یه لحظه گفتم خب خوبه فردا آف هستم برم خونه ی مامان بزرگ یهو یادم افتاد فوت شده .... حس عجیبی بود واقعا یادم نبود الان که گفتین یه لحظه یادتون نبود دوستاتون نیستم یاد اون لحظه افتادم .
Eeeee تاکامنت گذاشتم سلام به روبه ماهت دیدم یکی دیگه ام همین نوشته اخه سلام دادتون قشنگ بود😅😅☺️🥰
من خیلی این رو تجربه میکنم. تراپیستم میگه برای نگرفتن closure روی تجربههای گذشتست. من نمیدونم ولی:) سعی میکنم صرفا نگاهش کنم و با حزنش بشینم:)
از اون ولاگهاست که چند بار میام سراغش و میبینم و بارها و بارها وسطش پاز میکنم و به خودم و رفتارام فکر میکنم...
اولین چیزی که با دیدن ولاگ
به ذهنم خطور کرد و تو نت گوشیم ثبت کردم این گفتگوی چند روز پیش خودم با میم بود.
《چند روز پیش داشتم به میم میگفتم:
من نمیتونم ناراحتی و کینهی کسی رو به دل داشته باشم، حتی وقتی میبینم کسی غیرمنصفانه برام رخ عقاب گرفته و تعمدا سعی میکنه نادیدهم بگیره، من براش یه چراغ سبز میفرستم مثلا یه کمک کوچیک تو کارش براش میکنم یا چایی میریزم براش میبرم.. که بدونه من باهاش مشکلی ندارم و اوکیم...همین بهم حس خوب میده...اگه این کار کوچیکُ براش نکنم، موندن تو اون فضا برام سخت میشه...چون اونجا برام مسمومه
نمیدونم به این حالت چی میگن
ولی من خیلی این شکلیام》
جانم به این ولاگای قشنگت🤍
خیلی خوب بود یلدا جون .❤منم زیاد زیر دوش فکر میکنم 😅و جر و بحث میکنم باهاشون و بد و بیراه میگم بهشون 🤣
😂😂😂
یلدا و ولاگ های شگفت انگیزش ...
یلدا ولی من توی تجربه ای که چند ماه اخیر داشتم با اینکه طرف مقابلم از من معذرت خواهی کرد برای قضاوت بیجاش و حرفی که زده و من بخشیدمش ولی واقعا کینه میمونه برام و مطمئنم دیگه نمیتونم با اون فرد مثل قبل بشم ... انگار طرفکه از چشمم بیفته دیگه هر چقدر تلاش کنه هم جایگاه قبل رو نمیگیره ...
ساعت ۵ صبح ایران ولاگتو دیدم در حال خوردن میوه 😅
هرکسی خب یه جوره و این بد و خوب نیست. شاید مدل شخصیتی تو بیشتر محافظ توست اتفاقا. چون از لحاظ منطقی بهتره ادم به کسی که بی دلیل پشت سرش بدگویی می کنه دیگه اعتماد نکنه❤
یلدای نازنین من. چقدر حس خوبی میگیرم ازت❤❤
😍😍
آدم وقتی به خودش و خواستهها و ارزشهاش و ... آگاه نباشه خیلی وقتا مسائل و مشکلاتش را پروجکت میکنه روی دیگری. این اواخر برای منم پیش اومده که حرفی از جانبم زده شده که من نگفتم و برداشت اون طرف بوده و با من چک نکرده و متاسفانه منتشرش کرده و باقی ماجرا. ناراحت شدم و در موردش با آدمای امن و عزیزم حرف زدم. خود من اگر دریافت یا برداشت ناخوشایندی از حرف و رفتار آدما داشته باشم و اونا دوستم باشند یا حداقل قابل گفتگو باشن، دریافتم را باهاشون چک میکنم تا همه چی برای خودم شفاف بشه و مثلا اگر احساس خشم دارم این به واقعیت نزدیکتر باشه. میدونی هر احساس یا هر تریگر و تداعیای یه سرنخیه به ناخودآگاه، ما را به چیزی در درونمون وصل میکنه که شاید تا الان نشناختیمش. بنظرم آدم از شناخت بیشتر خودش و کشف چیزای جدید در مورد خودش هم ممکنه شگفت زده بشه، چه برسه به دیگری.
من معلم کلاس اولم، خودم توی همین سیستم رقیب پرور فشل آموزشی بزرگ شدم، یه دهه شصتی که مدام در حال مقایسه شدن و بدو تا برسی به بقیه بوده. اصلا معلوم نبود بقیه دارن کجا میرن. وبا همهی تمرینهایی که داشتم همچنان با مقایسه شدنم با دیگری عصبی میشم و عملکردم ضعیف میشه. تلاش کردم که اینو به بچههای کلاسم منتقل نکنم، میدونی یلدا گاهی راحتتره، مثلا آدم بگه ببینم کی زودتر فلان صفحه را تموم میکنه و همه ساکت میشن و مینویسن. اما حواسم هست این کار را نکنم. سعی میکنم بفهمم اگر کسی تمرین نمیکنه مانعش چیه، چطوری میتونم کمکش کنم که فرآیند یادگیری خوندن و نوشتن براش جذاب بشه، گفتگو میکنم باهاشون. و این گاهی راحت نیست، اما من دوست دارم که بچههام با عشق یاد بگیرن.
چه گپ و گفت دلنشینی بود. زدم قدش🤚🏽 منم زیر دوش جوابهایی که میتونستم به آدما بدم و ندادم توی ذهنم میاد، تیکههای بامزهی «خودم گویم و خودم خندم»طور، پیوند دادن چند شعر با هم، و از این دست چیزها😄
دمت گرم ❤ اخ اخ اون زیر دوش رو خوب کفتی 😅
پیدا کردمممم😅😅😅
سلام یلدا، چند ماهی میشه که ولاگ های تو یکی از همراه های زندگیم شده🍃🙏🏻💚
یه برهه ای از زندگیم که اتفاقا داشتم تغییر مسیر میدادم و واقعا سخت بود، حسادت یه جز روزانم شده بود و از یه جایی به بعد فهمیدم کنارش یه شوق عجیبی هم دارم، اون وسط چیزای خوش و سخت دیگه هم بود، مثه اینکه من دوست داشتنی نیسم دیگه،خلاصه یه جایی دیدم باید دنبال اونکه حسادت میکنم برم و وقتی تو اون مسیر، با اینکه فک میکردم دنباله رو اونم، دیدم چقد دارم خودمو پیدا میکنم و از یه جایی به بعد مسیر، دیگه اونی وجود نداره، این منم
خیلی قشنگ نوشتی و تحلیل کردی خودت رو ❤
این چند روزه داشتم دقیقا به همین فکر می کردم که دیگه نرم سر کار.دقیقا مثل اون خانومه.
یه کامنت غیر مرتبط: همیشه گوشواره هاتو دوست دارم یلدا😍خیلی خوش سلیقه انتخابشون میکنی👍🏻
موافقم.
مرسی عزیزم
پیشنهاد یه ولاگ گپ و گفت زیر دوشی :)
😆😁
ممنون که اینجا هستی و احساساتت رو با ما در میان میگذاری،...
این مطلبی که بیان میکنم، تجربه شخصی من هست در مسیر عرفان زندگی و مطالعاتم در زمینه عرفانها، به نکتهی مهمی در زندگی ما انسانها رسیدم، اینکه ما در مسیر شدن(صیرورت، پختگی)؛ هستیم و موظیم ناظر بر زندگی خودمون باشیم، و باید تلاش کنیم از احساسات خالی شويم و بعد آنها را تحت کنترل خودمان درآوریم و از آنها بهرهمند شویم، این احساسات از نرمافزارهای وجودی ما هستند، باید یاد بگیریم که تحت فرمان ما باشند و بر ما عارض شوند(البته که خیلی دشواره)...
به قول آرنت عزیزم که میگه ما با جهانیم و در جهانیم و با دیگری زندگی میکنیم و خودمون رو میشناسیم(اما دلیل نمیشه که از خودمان خارج شویم و دائم در مواجهات لحظهای رفتار کنیم)، این با هم بودن ژرف است...
مرسی خیلی زیباست چیزی که نوشتی ❤
@@yaldasjourney تو عزیزدلمی یلدا جانم، از عمق وجود از انسان بودنت لذت میبرم.
وای یلدا جون اخرش که بحث رقابت رو گفتی به شدت یاد مانیکا افتادم😅 چقدر شباهت بینتون هست و یادم میاد گفتی کاراکتر مورد علاقه ته 😊
ولاگ های تو اصلا به نوشیدنی گرم احتیاج نداره ، خودش یه نوشیدنی گرم وسط یه زمستونه سرده 🤌🏼🌝🩷مرسی که هستی 🫶🏼
❤❤❤❤
یلدای عزیزم من ولاگهات رو تیکه تیکه میبینم وقتی انرژیم ته میکشه میام سراغت ایده برای ادامه دادن میگیرم تا سری بعد که انرژیم خالی میشه.
یلدا کاش یه ویدیو هم بذاری راجع به hpv ؛درگیرشم و مثل خودت های ریسک. از ۶ ماه پیش که دکتر بهم گفت زندگیم قفل شده. رابطهای که تازه شروع کرده بودمم همینطور. دیگه میترسم رابطه داشته باشم. میترسم از سرطان و هزارتا چیز دیگه... بیا و از تجربهات اگه دوس داشتی بگو ❤
ببین اینقدر اطلاعات روش غلطه و ادمها ازش اب گل الود می سازن که ماهیگیری کنن، که حوصله ندارم به نادون ها بستر بدم برای چرت و پرت گفتن. ولی خودت رو جمع و جور کن دختر. چیزی نیست حل میشه . های ریسکش هم راه داره راهی که دکترت گفت رو میری . رابطه چرا نداشته باشی. فکرت رو از چیزهای منفی بکش بیرون. با خوب بودن حالت به زودتر خوب شدنت کمک می کنی. من خوشبختانه دیگه های ریسک نیستم و پروسه خوب شدنش هم یکی دوساله. خوب میشی خلاصه. اگه اون واکسن کوفتی رو به ماها می زدن اینقدر ایرانیها درگیر این بیماری نبودند.
چه شب نشینی دلنشینی ♥️
😍😍
یلدا میشه ولاگایی که میبینیو و برات جالبن معرفی کنی🤍
دوست دارم ازت یاد بگیرم که تو تنهایی بیشتر با خودم فکر کنم و رفتارم رو آنالیز کنم