درود بر شما، بله درست می فرمایید. این موضوع در بسیاری از مکاتب فکری و فلسفی دنیا مطرح شده است. فقط از آنجا که فیلسوفان رواقی در 2500 سال پیش این موضوع را صورت بندی کرده بودند از نظر تاریخی تقدم زمانی محسوب می شود. وگرنه حقیقت در همه زمان ها و همه مکان ها همیشه درخشان و قابل احترام است. سپاس از مشارکت دراین بحث.
سلام. اگر فردی بدون اینکه خودش بخواهد، در اتاقی محبوس شود، آیا میتواند از اختیار صحبت کند؟ مثلاً بگوید امشب به جای تخت، روی زمین میخوابم و نتیجه بگیرد که من مختارم؟ درواقع آیا درست است که این فرد در دل این جبر تحمیلی دم از اختیار بزند؟ حکایت ما انسانها و این جهان نیز همینگونه است، ما به اختیار خود به این جهان نیامدهایم و اصولاً از همان ابتدا اختیار از ما سلب شده است. پس به نظر من صحبت از اختیار در این جهان بیمعناست.
نکتهی بسیار ظریفی را مطرح کردید، و توجه شما به این که چگونه اختیار و جبر در زندگی ما به هم تنیده شدهاند، نشان از نگاه عمیق شما به مسئله دارد. مثال اتاق محبوس نیز بهخوبی این پیوند پیچیده را به تصویر میکشد و بستر مناسبی برای تأمل در باب معنای اختیار فراهم میکند. شاید بتوان گفت که اختیار، حتی در دل شرایطی که در ظاهر کاملاً جبری به نظر میرسند، همچنان معنا و نقش خود را حفظ میکند. فردی که در اتاقی محبوس شده، ممکن است نتواند کنترل کاملی بر محیط یا سرنوشت خود داشته باشد، اما او همچنان در مورد افکار خود و حتی نوع نگاهش به این وضعیت، انتخابهایی دارد. برای مثال، او میتواند تصمیم بگیرد که چگونه با این شرایط کنار بیاید: آیا خود را غرق در ناامیدی کند، یا تلاش کند از این زمان برای تأمل استفاده کند؟ این موضوع به تفاوت تجربهی افراد در شرایط مشابه اشاره دارد. دو نفر ممکن است در شرایطی یکسان قرار گیرند، اما میزان رنج یا آرامشی که تجربه میکنند، بسته به انتخابهایشان متفاوت خواهد بود. یکی ممکن است این وضعیت را فرصتی برای تقویت دروننگری بداند، در حالی که دیگری آن را صرفاً مصیبتی غیرقابلتحمل ببیند. این تفاوت، نشاندهندهی حضور اختیار در دل محدودیتهاست. زندگی انسان نیز ماهیتی مشابه دارد. هرچند بسیاری از جنبههای زندگی ما، مانند تولد، مرگ یا قوانین طبیعت، از کنترل ما خارجاند، اما آنچه ما را متمایز میکند، توانایی انتخاب در نحوهی برخورد با این محدودیتهاست. میتوان گفت که معنای حقیقی اختیار، نه در نفی جبر، بلکه در نوع مواجههی ما با آن آشکار میشود. از این رو، مشارکت شما در این بحث، با مطرح کردن چنین نکتهی عمیقی، ارزشمند است. درود بر نگاه تیزبین و اندیشهی ژرف شما.
اسلام هم همین رو میگه
بهنقل از امام صادق علیهالسلام:
زندگی نه جبر کامل هست و نه اختیار کامل، بلکه امری بین این دو هست
درود بر شما، بله درست می فرمایید. این موضوع در بسیاری از مکاتب فکری و فلسفی دنیا مطرح شده است. فقط از آنجا که فیلسوفان رواقی در 2500 سال پیش این موضوع را صورت بندی کرده بودند از نظر تاریخی تقدم زمانی محسوب می شود. وگرنه حقیقت در همه زمان ها و همه مکان ها همیشه درخشان و قابل احترام است. سپاس از مشارکت دراین بحث.
سلام. اگر فردی بدون اینکه خودش بخواهد، در اتاقی محبوس شود، آیا میتواند از اختیار صحبت کند؟ مثلاً بگوید امشب به جای تخت، روی زمین میخوابم و نتیجه بگیرد که من مختارم؟ درواقع آیا درست است که این فرد در دل این جبر تحمیلی دم از اختیار بزند؟ حکایت ما انسانها و این جهان نیز همینگونه است، ما به اختیار خود به این جهان نیامدهایم و اصولاً از همان ابتدا اختیار از ما سلب شده است. پس به نظر من صحبت از اختیار در این جهان بیمعناست.
نکتهی بسیار ظریفی را مطرح کردید، و توجه شما به این که چگونه اختیار و جبر در زندگی ما به هم تنیده شدهاند، نشان از نگاه عمیق شما به مسئله دارد. مثال اتاق محبوس نیز بهخوبی این پیوند پیچیده را به تصویر میکشد و بستر مناسبی برای تأمل در باب معنای اختیار فراهم میکند.
شاید بتوان گفت که اختیار، حتی در دل شرایطی که در ظاهر کاملاً جبری به نظر میرسند، همچنان معنا و نقش خود را حفظ میکند. فردی که در اتاقی محبوس شده، ممکن است نتواند کنترل کاملی بر محیط یا سرنوشت خود داشته باشد، اما او همچنان در مورد افکار خود و حتی نوع نگاهش به این وضعیت، انتخابهایی دارد. برای مثال، او میتواند تصمیم بگیرد که چگونه با این شرایط کنار بیاید: آیا خود را غرق در ناامیدی کند، یا تلاش کند از این زمان برای تأمل استفاده کند؟
این موضوع به تفاوت تجربهی افراد در شرایط مشابه اشاره دارد. دو نفر ممکن است در شرایطی یکسان قرار گیرند، اما میزان رنج یا آرامشی که تجربه میکنند، بسته به انتخابهایشان متفاوت خواهد بود. یکی ممکن است این وضعیت را فرصتی برای تقویت دروننگری بداند، در حالی که دیگری آن را صرفاً مصیبتی غیرقابلتحمل ببیند. این تفاوت، نشاندهندهی حضور اختیار در دل محدودیتهاست.
زندگی انسان نیز ماهیتی مشابه دارد. هرچند بسیاری از جنبههای زندگی ما، مانند تولد، مرگ یا قوانین طبیعت، از کنترل ما خارجاند، اما آنچه ما را متمایز میکند، توانایی انتخاب در نحوهی برخورد با این محدودیتهاست. میتوان گفت که معنای حقیقی اختیار، نه در نفی جبر، بلکه در نوع مواجههی ما با آن آشکار میشود.
از این رو، مشارکت شما در این بحث، با مطرح کردن چنین نکتهی عمیقی، ارزشمند است. درود بر نگاه تیزبین و اندیشهی ژرف شما.
@yazdanmansourian سپاس استاد گرامی. به نظرتان استفاده از هوش مصنوعی در اینگونه مباحث مفید است یا خیر.