چه دیدگاه عمیقی! زندگی واقعاً مانند یک رقص ظریف بین نیروهای متضاد است. دانش و نادانی، تنشی ایجاد میکنند که ما را به یادگیری، کاوش و پرسش از جهان پیرامون وامیدارد. به همین ترتیب، عقل و جنون مرز شکنندهای را نشان میدهند که بین منطق و امواج خلاق یا حتی مخرب زندگی انسان قرار دارد. شاید در همین حرکت میان این تعادلهاست که معنا و رشد خود را پیدا میکنیم. زیادهروی در هر سوی این تعادل میتواند ما را از مسیر خارج کند، اما پذیرش این بازی دوگانه به ما کمک میکند تا زندگی را بهصورت کاملتری تجربه کنیم
سلام دکتر جان خیلی خیلی ممنونم از جنابعالی❤❤ متاسفانه فرصتمون کمه و همه کلیپ های ارزشمندتون را نمیتونیم ببینیم خیلی لذت بردم از این کلیپ. دکتر خرد با حکمت مفهومش یکی هست؟ و این که از منظر فلسفی میشه گفت این هرم اشکال معرفت اند؟ و میشه گفت معرفت تو اون هرم بالاتر از خرد قرار داره؟
خیلی ممنونم از لطف و توجه شما. خوشحالم که از این کلیپ لذت بردید و محتوای آن برای شما مفید بوده است. درباره مفهوم خرد و حکمت، میتوان گفت که این دو واژه از نظر معنایی به یکدیگر نزدیک هستند، اما در فلسفه و سنتهای فکری، گاهی تفاوتهایی میان آنها قائل میشوند. خرد به توانایی استفاده از دانش و تجربه در تصمیمگیریهای عملی و اخلاقی اشاره دارد؛ یعنی نوعی فهم کاربردی که در زندگی روزمره و تعاملات انسانی نقش حیاتی ایفا میکند. در مقابل، حکمت به درک عمیقتر و کلیتر از هستی، ارزشها و معنای زندگی مرتبط است؛ نوعی فهم که به ریشهها و بنیادهای هستیشناسانه و معرفتشناسانه میپردازد. در بسیاری از موارد، خرد و حکمت مکمل یکدیگر هستند و در تعامل با هم رشد میکنند. در مورد هرم اشکال معرفت، از منظر فلسفی میتوان چنین رویکردی را پذیرفت. اگر این هرم را مدلی برای سطوح مختلف شناخت انسانی در نظر بگیریم، دانش در پایه قرار میگیرد، خرد مرتبهای بالاتر دارد، و حکمت دایرهای که همه اینها را در بر میگیرد. این نگاه نشان میدهد که معرفت، نوعی شناخت است که در مراتب مختلف تجلی میکند. در این ساختار میتوان گفت که دانش زمینهساز خرد است، و خرد به سمت حکمت میسازد. در عین حال، حکمت مانند افقی گستردهتر، تمام این مراتب را در دل خود جای میدهد. باید به این نکته نیز توجه داشت که این سه مفهوم، منظومهای از مفاهیم مرتبط هستند که چنان درهم تنیدهاند که کشیدن مرزی روشن میان آنها دشوار است. وجود هر یک، وابسته به وجود دیگری است. خرد بدون دانش ممکن نیست، معرفت بدون شناخت شکل نمیگیرد، و حکمت بدون همراهی این دو محقق نمیشود. این هرم نشان میدهد که هر سطح از شناخت، بهگونهای زمینهساز و پلهای برای سطح بعدی است، اما در نهایت، همه آنها در یک کل واحد معنا پیدا میکنند. این منظومه مفاهیم، تصویری از پیوستگی و تعامل عناصر مختلف شناخت انسانی را ارائه میدهد، که میتوان از آن برای درک بهتر جایگاه خود و جهان پیرامون بهره برد.
با درود مجدد. ارسطو می گوید، انسان یک جانور ناطق است. مارکس می گوید: انسان نه تنها یک جانور اجتماعی است بلکه یک جانور سیاسی هم هست. صادق هدایت در جایی گفت: انسان همانطوری که از سایر حیوانات کامل تر است امتیازات ذهنی و معنوی او نیز بیشتر خواهد بود و در سایر قوا به طور غیر مساوی با حیوانات مشترک می باشد. اما قوای دیگری هم هست که حیوانات بر او برتری دارند: مثل سگ در وفاداری، کبوتر در عشق، مورچه در مال اندیشی، زنبور عسل در اداره امور خود، شتر در قناعت و بسیار دیگری در نیرو و عده ای در موشکافی حواس یا مهارت در معماری و نساجی برای ما سرمشق خواهند بود.
درود بر شما و سپاس برای بیان این نکات ارزشمند. دیدگاههای ارسطو، مارکس و صادق هدایت، هر یک جنبهای متفاوت از ماهیت انسان را روشن میکنند. انسان بهعنوان موجودی ناطق، اجتماعی و سیاسی، ظرفیتهایی منحصربهفرد دارد، اما همانطور که هدایت اشاره میکند، در برخی ویژگیها از حیوانات عقبتر است. شاید همین تضادها و نواقص، انسان را به تلاش برای بهبود و الهامگیری از طبیعت سوق میدهد. شاید بتوان گفت حیوانات هرکدام در ویژگی خاصی استادند، اما انسان با ترکیب این ظرفیتها و تأمل در طبیعت، توانسته است فرهنگ، علم و تمدن را بسازد. هرچند، هنوز بسیار چیزها هست که از حیوانات و رفتارهایشان میتوان آموخت. این نگاه به طبیعت، میتواند ما را به سوی خرد بیشتر رهنمون سازد.
با درود مجدد. " تاریخ انسان را با خون نوشته اند، جنایات و رذائل او را تا به حال هیچ حیوانی مرتکب نشده است. در مقابل این همه اعمال شنیع، سبعیت، پستی، بی اختیار مجبور می شویم اقرار نمائیم که انسان یک جانور فاسدی است ". (صادق هدایت)
درود بر شما و سپاس برای نقل این اندیشه از صادق هدایت. این دیدگاه تلخ اما واقعی، بازتابی از جنبههای تاریک تاریخ انسان است. حقیقت این است که انسان تنها موجودی است که توانایی انتخاب میان خیر و شر را دارد، اما گاه در مسیر خودخواهی و قدرتطلبی به ورطه تباهی میافتد. با این حال، همان انسان میتواند خالق هنر، فلسفه، و اقداماتی باشد که به جهان معنا و زیبایی میبخشد. شاید این تضاد در ذات انسان، همان چیزی باشد که او را به مبارزه با خود و جستجوی خرد و معنویت هدایت میکند. این تناقض جای تأمل بسیار دارد.
درود بر شما. به نظرم شناخت نقش اساسی در پیوند میان دانش و خرد ایفا میکند. دانش، اطلاعات و حقایقی است که از طریق تجربه، آموزش یا پژوهش به دست میآید. اما خرد، فراتر از دانش است و به توانایی استفاده درست و بهجا از آن اطلاعات بازمیگردد. شناخت، پلی است که این دو را به هم متصل میکند. شناخت به ما کمک میکند تا دانش را بهدرستی درک کنیم، روابط میان مفاهیم را ببینیم و آنها را در قالبی معنادار سامان دهیم. در نهایت، با استفاده از شناخت، میتوانیم از دانش برای تصمیمگیریهای خردمندانه بهره ببریم. شاید بتوان گفت، بدون شناخت، دانش بهتنهایی ممکن است سطحی و بیثمر باقی بماند، و بدون دانش، شناخت و خرد نمیتوانند بهطور کامل شکل بگیرند. این سه مقوله بهنوعی در چرخهای پویا در تعامل هستند. سپاس برای طرح این موضوع
سپاس از شما ❤❤❤
درود و سپاس فراوان
بسیار عالی.لطفا خرد و خردمند را از نگاه فیلسوف ها هم یک ویدیو بسازید و توضیح بدهید
سلام و سپاس از این پیشنهاد عالی. حتما در فهرست کارهایم قرار میدهم و امیدوارم در اسرع وقت انجام شود.
🙏⚘
درود و سپاس فراوان
Life is a balance between ( Knowledge & Ignorance ) and ( Reason & Madness ).
چه دیدگاه عمیقی! زندگی واقعاً مانند یک رقص ظریف بین نیروهای متضاد است. دانش و نادانی، تنشی ایجاد میکنند که ما را به یادگیری، کاوش و پرسش از جهان پیرامون وامیدارد. به همین ترتیب، عقل و جنون مرز شکنندهای را نشان میدهند که بین منطق و امواج خلاق یا حتی مخرب زندگی انسان قرار دارد.
شاید در همین حرکت میان این تعادلهاست که معنا و رشد خود را پیدا میکنیم. زیادهروی در هر سوی این تعادل میتواند ما را از مسیر خارج کند، اما پذیرش این بازی دوگانه به ما کمک میکند تا زندگی را بهصورت کاملتری تجربه کنیم
سلام دکتر جان
خیلی خیلی ممنونم از جنابعالی❤❤
متاسفانه فرصتمون کمه و همه کلیپ های ارزشمندتون را نمیتونیم ببینیم
خیلی لذت بردم از این کلیپ.
دکتر خرد با حکمت مفهومش یکی هست؟ و این که از منظر فلسفی میشه گفت این هرم اشکال معرفت اند؟ و میشه گفت معرفت تو اون هرم بالاتر از خرد قرار داره؟
خیلی ممنونم از لطف و توجه شما. خوشحالم که از این کلیپ لذت بردید و محتوای آن برای شما مفید بوده است. درباره مفهوم خرد و حکمت، میتوان گفت که این دو واژه از نظر معنایی به یکدیگر نزدیک هستند، اما در فلسفه و سنتهای فکری، گاهی تفاوتهایی میان آنها قائل میشوند. خرد به توانایی استفاده از دانش و تجربه در تصمیمگیریهای عملی و اخلاقی اشاره دارد؛ یعنی نوعی فهم کاربردی که در زندگی روزمره و تعاملات انسانی نقش حیاتی ایفا میکند. در مقابل، حکمت به درک عمیقتر و کلیتر از هستی، ارزشها و معنای زندگی مرتبط است؛ نوعی فهم که به ریشهها و بنیادهای هستیشناسانه و معرفتشناسانه میپردازد. در بسیاری از موارد، خرد و حکمت مکمل یکدیگر هستند و در تعامل با هم رشد میکنند.
در مورد هرم اشکال معرفت، از منظر فلسفی میتوان چنین رویکردی را پذیرفت. اگر این هرم را مدلی برای سطوح مختلف شناخت انسانی در نظر بگیریم، دانش در پایه قرار میگیرد، خرد مرتبهای بالاتر دارد، و حکمت دایرهای که همه اینها را در بر میگیرد. این نگاه نشان میدهد که معرفت، نوعی شناخت است که در مراتب مختلف تجلی میکند.
در این ساختار میتوان گفت که دانش زمینهساز خرد است، و خرد به سمت حکمت میسازد. در عین حال، حکمت مانند افقی گستردهتر، تمام این مراتب را در دل خود جای میدهد. باید به این نکته نیز توجه داشت که این سه مفهوم، منظومهای از مفاهیم مرتبط هستند که چنان درهم تنیدهاند که کشیدن مرزی روشن میان آنها دشوار است. وجود هر یک، وابسته به وجود دیگری است. خرد بدون دانش ممکن نیست، معرفت بدون شناخت شکل نمیگیرد، و حکمت بدون همراهی این دو محقق نمیشود.
این هرم نشان میدهد که هر سطح از شناخت، بهگونهای زمینهساز و پلهای برای سطح بعدی است، اما در نهایت، همه آنها در یک کل واحد معنا پیدا میکنند. این منظومه مفاهیم، تصویری از پیوستگی و تعامل عناصر مختلف شناخت انسانی را ارائه میدهد، که میتوان از آن برای درک بهتر جایگاه خود و جهان پیرامون بهره برد.
@yazdanmansourian خیلی خیلی ممنونم دکتر جان. بسیار عالی توضیح دادین💐
با درود مجدد. ارسطو می گوید، انسان یک جانور ناطق است. مارکس می گوید: انسان نه تنها یک جانور اجتماعی است بلکه یک جانور سیاسی هم هست. صادق هدایت در جایی گفت: انسان همانطوری که از سایر حیوانات کامل تر است امتیازات ذهنی و معنوی او نیز بیشتر خواهد بود و در سایر قوا به طور غیر مساوی با حیوانات مشترک می باشد. اما قوای دیگری هم هست که حیوانات بر او برتری دارند: مثل سگ در وفاداری، کبوتر در عشق، مورچه در مال اندیشی، زنبور عسل در اداره امور خود، شتر در قناعت و بسیار دیگری در نیرو و عده ای در موشکافی حواس یا مهارت در معماری و نساجی برای ما سرمشق خواهند بود.
درود بر شما و سپاس برای بیان این نکات ارزشمند. دیدگاههای ارسطو، مارکس و صادق هدایت، هر یک جنبهای متفاوت از ماهیت انسان را روشن میکنند. انسان بهعنوان موجودی ناطق، اجتماعی و سیاسی، ظرفیتهایی منحصربهفرد دارد، اما همانطور که هدایت اشاره میکند، در برخی ویژگیها از حیوانات عقبتر است. شاید همین تضادها و نواقص، انسان را به تلاش برای بهبود و الهامگیری از طبیعت سوق میدهد.
شاید بتوان گفت حیوانات هرکدام در ویژگی خاصی استادند، اما انسان با ترکیب این ظرفیتها و تأمل در طبیعت، توانسته است فرهنگ، علم و تمدن را بسازد. هرچند، هنوز بسیار چیزها هست که از حیوانات و رفتارهایشان میتوان آموخت. این نگاه به طبیعت، میتواند ما را به سوی خرد بیشتر رهنمون سازد.
با درود مجدد. " تاریخ انسان را با خون نوشته اند، جنایات و رذائل او را تا به حال هیچ حیوانی مرتکب نشده است. در مقابل این همه اعمال شنیع، سبعیت، پستی، بی اختیار مجبور می شویم اقرار نمائیم که انسان یک جانور فاسدی است ". (صادق هدایت)
درود بر شما و سپاس برای نقل این اندیشه از صادق هدایت. این دیدگاه تلخ اما واقعی، بازتابی از جنبههای تاریک تاریخ انسان است. حقیقت این است که انسان تنها موجودی است که توانایی انتخاب میان خیر و شر را دارد، اما گاه در مسیر خودخواهی و قدرتطلبی به ورطه تباهی میافتد. با این حال، همان انسان میتواند خالق هنر، فلسفه، و اقداماتی باشد که به جهان معنا و زیبایی میبخشد. شاید این تضاد در ذات انسان، همان چیزی باشد که او را به مبارزه با خود و جستجوی خرد و معنویت هدایت میکند. این تناقض جای تأمل بسیار دارد.
با درود بر شما عزیز. به نظر شما آیا بین دانش و خرد مقوله " شناخت " رلی بازی می کند؟.
درود بر شما. به نظرم شناخت نقش اساسی در پیوند میان دانش و خرد ایفا میکند. دانش، اطلاعات و حقایقی است که از طریق تجربه، آموزش یا پژوهش به دست میآید. اما خرد، فراتر از دانش است و به توانایی استفاده درست و بهجا از آن اطلاعات بازمیگردد.
شناخت، پلی است که این دو را به هم متصل میکند. شناخت به ما کمک میکند تا دانش را بهدرستی درک کنیم، روابط میان مفاهیم را ببینیم و آنها را در قالبی معنادار سامان دهیم. در نهایت، با استفاده از شناخت، میتوانیم از دانش برای تصمیمگیریهای خردمندانه بهره ببریم.
شاید بتوان گفت، بدون شناخت، دانش بهتنهایی ممکن است سطحی و بیثمر باقی بماند، و بدون دانش، شناخت و خرد نمیتوانند بهطور کامل شکل بگیرند. این سه مقوله بهنوعی در چرخهای پویا در تعامل هستند. سپاس برای طرح این موضوع