یوتوب ویو هارو داره کم میکنه برا ما ایرانی ها. لطفا لطفا با وی پی ان خوب که آی پی درست میده بخرین و ویدیو هارونگاه کنید و کامنت انگلیسی بذارین. من سر هر آنسالود ۱ هفته تلاش میکنم و الان که اینجوری شده واقعا خستگی به تنم جور بدیمیمونه. مرسی بچه ها🌹
1:25 اتفاق ترسناک زیاد واسم افتاده و داره میوفته و شایدم ادامه داشته باشه و تو اینده بیوفته ولی من نزدیک ۷-۶ سالم بود دو سه بار یه موجود سیاه به صورته مبهم دیدم ، یا بار تو اتاق بودم ، ساعت ۳-۴ شب بود فکر کردم پدر مادرم دارن باهم حرف میزنن و صدای پچ پچ میومد ، و من بهشون گفتم مامان بابا شمایید؟ میشه آروم تر صحبت کنید ولی اونا به حرفم گوش نمیدادن ، اومدم بیرون که ببینم کیه ولی دیدم همه تو خونه خوابن.. این واسه ۱۳-۱۲ سالگیمه یه بار از پشت پنجره دیدم یکی ( پنجره مات هست و من فقط شکلشو دیدم ) تو خونه میدوعه ولی من تو خونه تنها بودم... یک بار دیدم یکی رو کابینته ولی وقتی دویدم سمتش هیشکی اونجا نبود ، این واسه ۶-۷ سالگیمه و این اتفاقا صبح افتاده یک بار هم ساعت ۴-۳ یا شایدم ۴:۳۰ شب بود که دیدم یه ماشین خیلی عجیب قریب از محلمون رفت.. تا حالا مثل اون ماشین ندیده بودم و این اتفاق واسه امساله اتفاقه عجیب واسم زیاد میوفته و جالب اینه اصلا خرافاتی نیستم و دنباله دلیلشم.. :) میدونم نمیخونی ، شاید هیشکی نخونه ولی خب نوشتم :) ( چون زیاده اینو میگم ، خلاصه ببخشید اگه زیاده )
اول اینکه ممنونم بابت زحمت ساخت یه کیلیپ زیبای دیگه که در اختیار مردم گذاشتی و دوم اینکه اسم درست دره ای که توی قشم قرار داره به تفسیر بومیهای قدیمیتر اون حوالی دره ارواح نیست به دره جنی معروفه و باورشون اینه که وقتی شبا اونجا رفتو آمد کنی نمیکشنت بلکه تسخیرت میکنن و برای بردگی یا آزارو اذیت به بعد خودشون میبرن که دیگه برگشتی نداره و تا همین امروز هیچکدوم از کسانی که ناپدید شدن برنگشتن قسدم از این کامنت فقط اطلاع رسانی درست یا کمک بود و قسد بی احترامی ندارم بازم بابت زحماتتون ممنونم واقعا مدتیه که دیدمو به خیلی چیزا تغییر دادین با کلیپهای تکان دهنتون سپاس🙏🙏🙏
عالی بود.من اهل مشهدم و بارها جنگل جیغ رفتم و تحقیقات زیادی کردم.اینکه میگن صدای ملخ یا حیوون و باد هست درست نیست.اصلا ملخ و حشره اونقدر نداره.اینم بگم هر شب این صدا نمیاد شب های خاصی هست که صدای جیغ میاد که اصلا طبیعی نیست و واقعا ترسناکه.خودم یه خاطره ترسناک اما واقعی دارم خانم مدگال.پدرم در ایام جوانی تصمیم میگیره بره روستا تا باباش رو ملاقات کنه.تا روستا یه مسیری هست که نیم ساعت پیاده روی داره.وسط راه یکی از اهالی روستا که از دوستان پدرم بوده به اسم مراد بابام رو میبینه و بعد حال و احوال میگه وقتی رسیدی روستا به پدرم بگو یه قسط تراکتور مونده حتما پرداخت کنه.پدرم ازش خداحافظی میکنه وقتی میرسه روستا قضیه رو به پدربزرگم میگه و پدربزرگم با تعجب میکنه مراد که سه ماه پیش فوت کرده.همونجا پدرم بدنش سرد میشه و از ترس زبونش بند میاد.خلاصه قضیه رو به خانواده مرحوم میگن و اونا هم میرن قسط باقی مانده رو پرداخت میکنن.اون روح مراد بوده اومده سراغ پدرم چون پدرم از مرگش اطلاع نداشته.اینم بگم وقتی این ماجرا پیش اومده وسط روز بوده و مراد به شکل بقیه مردم عادی بوده.واسه خودم باورش سخت بود تا اینکه رفتم از پدربزرگم پرسیدم و اونم تایید کرد همچنین اتفاقی افتاده.
داستان شما از همهی داستانها قشنگتر و تأثیرگذار بود. روح مراد حتما در بهشته و چقدر روح پدر شما پاک بوده که پیغامشو بعد از سه ماه تونسته از طریق پدر شما به خانوادهاش منتقل کنه که از دینی که به گردنش بوده رها بشه تا روحش آسوده از این دنیا بره.
MadGal جان امیدوارم شهرتت در یوتیوب اینقدر زیاد بشه که خودت هم یک روزی بشی یک چیزی شبیه همین در سالها،دهه ها ونسلهای بعد،البته شخصیت مثبت و دوست داشتنی و پر طرفدار مثل الان نه اینکه رسانه های اون موقع ازت به عنوان سوژه ترسناک یاد کنن عاشق ویدعو هات هستم🙏
من کرمانی هستم و اتفاقا درویش خان دوست پدر بزرگ مامانم بود و از آدم های بزرگ و معروف سیرجان هست کلا اسفندیار پور ها توی کرمان معروفن و من وقتی بچه بودم یک دفعه دیدمش اصلا آدم عجیبی نبود 😕و بخاطر اینکه اون باغ خشک شده بود و این باغ خیلی برای درویش خان با اهمیت بود هر موقع که خوشحال بود یا ناراحت بود یکی از این سنگارو به شاخه ها آویزون میکرد 👌🙂 الان هم برای بازدید عموم این باغ باز هست 🌻
@@heliyaarmy498 میدونم عزیزم منم بخاطر اینکه مدگل گفت اگر نزدیک این مناطق زندگی میکنید یا رفتید و اطلاعاتی دارید بنویسید منم همین که دیده بودمو و اطلاع داشتم نوشتم نوشتم 🙂🌻
سلام ، راجب دخمه زرتشتیان که گفتین این دخمه تو شهر یزد هستش و منم یزدی هستم و اینجا زندگی میکنیم اون برای قدیم بوده که از شهر دور بوده الان یکی از گرونترین منطقه های یزد همین قسمته ، یه جورایی بالاشهر محسوب میشه و خیلی ها میرن تا بالای دخمه برای پیاده روی و یه جورایی کوه کوچیکیه من خودم چند بار رفتم اون بالا اون گودال وسط کاملا پر شده و هیچ اثری از استخوان ها نیست درضمن چون شهر یزد بام نداره و یکی هم که هستش از یزد فاصله داره و خیلی متروکه هستش ، خیلی ها میرن بالای کوه دخمه که از ویو شهر لذت ببرن کلی بخوام بگم اون حالت خوفناکی که قبلا داشته رو از دست داده و برای عموم تقریبا عادی شده و توریست هم که میاد این منطقه معمولا برای بازدید از این کوه تا بالای بالا میان
یه غار هست داخل رشک کرمان به نام غار مومیایی ها که محلی های اونجا میگن کسی که رفته داخل اونجا دیگه برنگشته🙂 همسایه دوست منم رفته اونجا عکاسی کنه و افتاده داخل غار و هیچوقت برنگشته
من توی استان چهارمحال و بختیاری زندگی میکنم یه بار با عموم اینا رفته بودیم کنار رودخونه یکم اونور تر از اونجایی که ما نشسته بودیم یه جای خونه مانند نسبتن بزرگ بود که متروکه بود و در ورودیش بدون شیشه بود و میاه های اهنی اون قسمتی که جای گزاشتن شیشه بود رو پوشانده بودن اجیم و دخترعموم رفتن و از لای میله ها داهلو نگاه کردن اونموقع حدود هفت سالم بود و برای ترسوندن اجی و دختر خالم صدای خنده دراوردم ک خب اصن ترسناک نبود و باهم زیر خنده زدیم اما وسط خنده هامون من صدای خنده ی ینفرو از داخل اون خونه شنیدم و برگشتم ... خیلی برام ترسناک بود بعلاوه که قبلش زن عموم داشت در مورد اینکه میگفتن یک نفرو اونجا کشتن و جنازشو لای یه پارچه داخل اون خونه گذاشتن 🙂🙂
منم شنیدم صدای روباهه ما تو محله امون روباه داریم بعد من نمیدونستم بعضی از شبا که تا صبح بیدار میموندم صدای فریاد و جیغ میشنیدم بعد میترسیدم بعدا خودم از نزدیک دیدم روباه رو فهمیدم صدای روباه بوده
My horror story grew scary to me when I was a kid. One day my family would leave me alone when they leave the house, I was inside the house and spent time with myself. Usually I used to talk to myself, so I go wash my hand and without opening the water, the water opens without closing the water, the water closes. It wasn't new, it was old for now, when I finished washing, I saw a ghost walk through the door, but from behind when it went through the door, I opened the door, but it was gone. Yes, because I was a kid, I was not afraid, but no one would agree my story.
چند ماه پیش برادرم میگفت تو اتاق من یه موجود شبیه اسکلت انسان دیده تو اتاق تقریبا تاریک(اونم چند بار!) و خب یه مدت بعدش پدرم فوت میکنه و الان سه ماه از مرگ پدرم میگذره و دیگه همچین چیزی تو اون اتاق هیچوقت ندیده برادرم :)
سلام من خودم اهل اردبیلم .کوه یا قلعه ای که اسمشو بردی اسمش بوینی یوقون(گردن کلفت) هست. رفتن به این قلعه ممنوع نیست و من خودم هم رفتم اونجا مرموزه به خاطر اینکه دژ اشکانیان بوده و پله های سنگی با فاصله های خیلی زیاد داره و اینکه بعصی از درهاش با بتن بسته شده که نمیدونم چرا؟ ولی میدونم که قلعه یجوری ساخته شده که مثل یخچال عمل میکنه و اشکانیان مواد غذایی خودشون رو میتونستن اونجا نگه دارن.حتی محل هایی داره که شبیه اتاق هست و انگار هر نفر برای خودش یه حریم خصوصی داشته.من که خودم خیلی ازش خوشم میاد و تا حالا نشنیدم که کسی که واردش شده دیگه برنگشته. البته صعود به نوک قلش خیلی سخته ولی پایین اومدن ازش سخت تره چون شیبش افتضاح زیادههه🤕.(طبق تجربه ی شخصی موقعی که رفتم سعود کردمش پایین اومدن واقعا مشکل ساز بود) ود درنهایت خیلی ممنون مثل همیشه عالی بود🥰🥰🥰🥰
سلام من اتفاق ترسناکی برام نیافتاده ولی دوستم خونه قبلیشون جن داشته و دوست من ی شب چشم هایش رو باز میکنه و جن هارو میبینه که سم داشتن موی بلند مشکی داشتن و چشم های قرمز و حتی پدر و مادرشان دیده بودن و گفته بودن اون جن ها میتونن خودشونو به هر شکلی دربیاورند که ی شب بابای دوستم میره آب بخوره ی پسری رو میبینه که شبیه پسر عموی دوستم بوده و صبح وقتی بابای دوستم از پسر عموی دوستم میپرسه میگه من نبودم و کل شب رو خواب بودم و یک بار در یخچال خود بخود باز و بسته میشه تا بابای دوستم دست رو قرآن میزاره و میگه دست از سر زن و بچم بردار و دیگه اتفاقی نمیوفته و وقتی که خونشون رو میفروشند کسانی که اون خانه رو خریده بودند بعد دو ماه از اون خونه میزند و می گویند که آن ها هم آن جن هارو دیدن و حتی دایی بابام هم وقتی بچه بود ی همچین جنی رو به همچین شکلی میبینه
این خاطره مال دوران دانشجویی پدرمه تو شهر اردکان پدرم تعریف میکرد بعد از امتحانات بود و تا تشکیل ترم بعدی دانشجوها میرفتن شهر خودشون و دانشگاه نبود. رفیقای بابام هم چون سنندجی بودن با اتوبوس یزد مستقیم رفتن سنندج ولی پدر من چون سقزی بود (یکی از شهرای استان کردستان) اون شب تنها تو خونه دانشجوییشون موند که فردا صبحش راه بیوفته اصفهان و از اونجا با اتوبوس مستقیم برگرده شهرش. میگفت اون شب تلویزیون داشت مستند حیوانات پخش میکرد و منم نگاه میکردم که یهو صدای بارون شدیدی رو میشنوه که یکی از پنجره ها رو خیس میکرده( اینکه تو تابستون تو یزد بارون بیاد خیلی خیلی احتمالش کمه) میره جلوی پنجره و میبینی که فقط یکی از پنجره ها خیس شده و بقیه پنجره ها و حیاط کاملا خشکن و انگار فقط بارون به یکی از پنجره ها زده. بعد از اینکه پنجره رو دید خیلی متعجب شد خواست بشینه که یهو تو کسری از ثانیه برق خونه قطع میشه و فوری برق دوباره میاد. بعد از اینکه برق میاد پدرم میخواسته بره کنتر برقو نگاه کنه که ببینه مشکلی پیش اومده یا نه که یهو تلفن زنگ میخوره و بابام با اولین زنگ تلفن رو برمیداره چون تلفن جلوی راهرو بوده و بهش خیلی نزدیک بوده. هرچی میگه الو الو هیچکی حرف نمیزنه و کسی پشت خط نیست. تلفنو که میذاره واقعا گیج میشه. که یهو چشمش به در راهرو خشک میشه، میبینه که انگار یه آدم دستگیره درو پایین میده و درو میبنده شاید فکر کنید دزده بوده ولی چون درشون به سمت داخل راهرو باز میشده قطعا باید دست یه آدم رو میدیده که درو به سمت خودش بکشه و ببنده اما هیچ دستی رو ندید و انگار یه چیز نامرئی درو به سمت خودش میکشه و دستگیره رو پایین میده و درو میبینده. پدرم اون موقع خیلی جوون بود و ۲۰ سالش بود حدودا، میگفت دیگه تا فردا از جام تکون نخوردم و نمیدونم ساعت چند بود که خوابم برد. فردا اول صبح میره سوار اتوبوس میشه و اردکانو ترک میکنه. بعد از اینکه ترم جدید شروع میکنه و برمیگردن دانشگاه دوباره میرن یه خونه تو همون محل اجاره میکنن یه بقال خیلی پیر سر کوچشون بوده که بچه همون محل بوده و ۸۰ سال به بالا بوده بابام میگفت داستانو براش تعریف کردم پیرمرد دقیقا حرفامو تایید کرد و گفت: این محله روی یه قبرستان خیلی قدیمی بنا شده و اون خونه هم همینطور...
من در سیرجان زندگی میکنم و یک تئوری هم هست که میگه که وقتی شاه باغ درویش خان اسفندیار پور رو تصرف کرد اون تصمیم گرفت به نشانه اعتراض این باغ رو بنا کنه 🖤
اتفاق ترسناک در زندگی من: من 6سال پیش یعنی زمانی که9سالم بود خواب و بختک های ترسناکی میدیدم و بهشون اهمیت نمیذاشتم ولی بعد از دیدن ویدیو ات و کسب اطلاعات فهمیدن که اونا چی بودن اون خواب ها رو هیچوقت یادم نمیره... شبی من خواب دیدم که مادرم، برادرم به شکل ترسناکی بودن و من خیلی میترسیدم و نفسم بالا نمیومد و یکجورایی بختک میدیدم بعد از کسب اطلاعات فهمیدم که اونا جن بودن که منو مورد ازار و اذیت قرار میدادن نه اونا نه من نمیتونستم با اونا ارتباط برقرار کنم و اینکه زمانی که 5سالم بود بعد از دیدن یک خواب ترسناک و بیدار شدن یک کسی رو دیدم که وقتی فهمید من دیدمش ناپدید شد و این اتفاق چندین بار برای من در شب های مختلف می اومد و بعد از کسب اطلاعات فهمیدم که اونا جن بودن و بعد از خواندن آیت الکرسی دیگه هیچی جنی منو ازار و اذیت نکرد... در کل من گفتم که جن و ارواح را دیدم اونا ماهارو اذیت میکنن ولی کنترل مارو ندارن...
خاطره ترسناک من مربوط میشه به ۸ سال پیش .. ما تو ییلاق خودمون خونه ای متوسط داریم که همیشه موقع تابستون اونجا میرفتیم .. پایین خونه ما یه دره کوچیک هستش که توی اون یه مزرعه و یه خانواده کوچیک هستن که شیر میفروشن .. یه روز عمه ام به منو و پسر عمه ام گفت که برای دختر عمه کوچکمان شیر بخریم .. ما هم گفتیم باشه .. ساعت ۹ شب بود.. کوهستان تاریک ما باید میرفتیم به سمت اون دره .. به زور با نور فلش گوشی تا اونجا رفتیم .. اون صحنه رو هیچوقت یادم نمیره.. ما که بالای تپه رو داشتیم نگاه میکردیم که تقریبا ۱ متری ما بود .. یک سایه بلند یک زن که بغل دستش یک دختر بود را میدیدیم.. اول فکر کردیم خیالاتی شدیم ولی بیشتر دقت کردیم دیدیم که داره با ما راه میاد.... ما هم سریع رفتیم طرف اون مزرعه و شیر گرفتیم و میخواستیم برگردیم... خدایا چجوری برگردیم ؟؟؟ در راه برگشتن عمه خودمون را دیدیم که سراسیمه اومد و گفت چرا انقدر طول دادین؟ شیر را بده .. ما هم شیر را به او دادیم و عمه ام هم سریع به طرف خونه رفت ما هم بدو بدو رفتیم به سمت خونه .. وقتی رسیدیم خونه .... عمه ام گفت چرا شیر نخریدین؟ ما با تعجب بهش گفتیم که تو اومدی و از ما گرفتی .. عمه ام و عمو هایم گفته اند که نیم ساعت هست منتظر شما هستیم و تا حالا بیرون نرفته .. ما که کلی گیچ شده بودیم نفهمیدیم چی شد !!! پس اون کی بود که از ما شیر رو گرفت ؟؟؟ خدایا ااااا...
سلام آتوسا امیدوارم خوب باشی ایده :ترسناک ترین و عجیب ترین کتاب ها ایده ۲: ۱۰ راز حل نشدنی جهان ایده ۳ : چیزهای که علم براشون جوابی نداره ایده ۴ :یک روز از زندگی خودت و علی خیلی دوستون داریم لطفا اگه پیاممو میبینی برام قلب بزار .
عالی بود همیشه وقتی ویدئو هاتو میدیدم و میترسدم با خودم میگفتم خداروشکر که تو ایرانم چون همه ی کلیپ ها که و جاهایی که نشون میدادی و تمام داستان هات مربوط به کشور های دیگه بود اما با این ویدئو خیلی ترسیدم لطفا در مورد ایران ویدئو بزار
1:24 خب یه اتفاق ترسناک🤔 میشه گفت یه جای ترسناک خونمونه😂 آخه جن داره من ندیدمشون تا حالا اذیت هم نکردن اما خب حسشون کردم هربار نصف شب که از خواب بیدار میشدم مخصوصا تابستون که پنجره اتاق بازه از تو حیاط صدای ظرف میومد انگار یکی داره ظرف میشوره.این فقط یبار نبود خیلی شنیدم این صدای تکراری رو یا یبار ساعت ۱۱ شب بود یهو بچیزی محکم خورد به در اتاقم .اما مامانم دیده بود یه نفر با لباس سفید بلند از پله ها بالا اومد رفت تو حموم غیب شد.یا شیر آب رو مامانم باز کرده بود تو حیاط بعد دیده بستن کلا از کنتور آب بسته بودن . وخیلی اتفاقات دیگه الان خونمون رو کوبیدن نوساز میکنن اینکه چند ماه دیگه باز باید برگردم تو اون خونه🤐
خاطره ی ترسناکم اینه که یه شب ساعت ۵ صبح با صدای خیلی بلندی از خواب پریدم، فکر میکردم که زلزله اومده ولی زلزله نبود اولش سیخ نشستم تو جام اطراف رو دید زدم بعد چشمم خورد به کوله م که وسط اتاق ول شده بود😐 در صورتی که من قبل خواب همه جارو تمیز کرده بودم و هیچی رو زمین نبود کوله م هم روی میزم بود. پاشدم چراغ اتاقمو روشن کردم و درو تا ته باز کردم رفتم سمت کوله م و درشو باز کردم تقریبا نصف بیشتر کتابو دفترام داخلش بود و سنگین بود. یه نگاه به میزم انداختم یه نگاه به وسط اتاق از اون فاصله اگه کوله م پرت شده باشه و سنگین هم باشه منطقیه که همچین صدای مهیبی بده و خب برای اینکه مطمعن بشم فرداش که همه بیدار بودن رفتم رو میزم و کوله م رو پرت کردم وسط اتاق و دقیقا همون صدا رو داد.
من خاطره ای که داشتم توی خونه ی داییم بود توی استان گلستان شهر گرگان. من فک کنم 4 سالم بود . منو مامانم توی سالن خواب بودیم و بقیه اعضای خانوادم توی اتاق خواب بودن . من نمیدونم به چه علتی نصف شب بیدار شدم و یه نگاهی به اطراف خونه انداختم. بعد چند دقیقه یه صدای خیلی ترسناکی شروع کرد باهام صحبت کردن. صداش یه حالت خشی داشت نمیدونم چجور بگم. اون صدا رو پشت یه دیوار میشنیدم . من از ترس گریه کردم و ازش التماس کردم که آسیبی بهم نزنه ولی انگار دلش نمیخواست بهم آسیب بزنه . بعد از یکم صحبت کردن اون صدا رفت و من همون موقع مامانمو بیدار کردم و ماجرا رو بهش گفتم . ولی اون حرفم رو باور نمیکرد . حتی شب بعدش هم دوباره اون صدا رو شنیدم و دوباره با هام حرف زد . بعد از حرف زدن دوباره مامانمو بیدار کردم ولی باز حرفمو باور نمیکرد . الان که بهش فک میکنم یه حسی بهم میگه یکی از اعضای خانوادم بود که میخواست اذیتم کنه.
My scariest was when I was young in our neighbourhood there was a lady who lived with her husband and her daughter. Her husband would leave for work and would come back two or three days and her daughter had physicality problems , she was very beautiful she had long black hair and black eyes with long lashes she would wear a blue dress with dark blue flowers in it . The night of her wedding we were all there in her house and she was dancing then suddenly she ran away to the park near her house and when we found her her face was changed and she’ve got wild . Two month after her wedding her husband was dead , her husband’s family had no idea why did he died but we knew
سلام مدگل.اول ببخشید که بعد دوسال تازه دارم کامنت میذارم چون تازه با پیجت آشنا شدم و ویدئو ها رو میبینم .درمورد صدای جیغ توی بعضی جنگل ها ی موردی هم که هست ی نژاد لاک پشت هستش که صدای جیِغ فوق العاده ترسناک و بلندی داره و توی ی کشوری همین قضیه بود که شب ها از تو جنگل صدای جیغ وحشتناکی میومده و بعد مدت ها کشف میکنن که صدای این لاک پشته هستش که فقط هم یدونه تو کل جنگل بوده
سلام مدگل,امیدوارم این کامنت رو بخونی...من به این دخمه که توی شهر یزده رفتم,البته با دوستم که زرتشتیه,خانوادگی رفتیم,اولا که اونجا نه تنها اصلا ترسناک نیست بلکه ارامش بخش هم هست,من حتی توی گودال هم رفتم,دوما اینطوری که میگی نبوده..دلیل اینکه افراد مرده یا خیلی بیمار رو اونجا میذاشتن این بوده که یا اونها بیماری واگیر دار و خطرناکی داشتن که باید از مردم عادی دور میموندن,دوم هم اینکه میخواستن اونها دوباره به طبیعت برگردن تا جسدشون برای حیواناتی مثل کرکس و..هم مفید باشه,بعد اینکه هرکسی رو به اونجا نمیبردن,افرادی رو که بیماری های واگیر دار و خیلی خطرناک داشتن رو به اونجا میبردن,و اینکه اتفاقا تا جایی که دیدم و میدونم خود زرتشتی ها هم زیاد به اونجا میرن و تا بحال نشنیدم بگن اهریمنیه,چون دو سه تا دوست خانوادگی زرتشتی داریم و شخصا به مکانای زرتشتی ها رفتم میگم,وگرنه قصد جسارت ندارم... 🤍⛅☃
درباره جنگل توی مشهد و یا هرجای دیگه ای که صداهایی شبیه به جیغ شنیده می شه، توصیه می کنم تو همین یوتیوب این عبارتو سرچ کنین : fox sound effect ولی بدم نمی آد دره ارواح رو یه بار مخفیانه برم و ویدیو هم بگیرم :)) قشنگ معلومه این داستانو سر هم کردن که بقیه رو تیغ بزنن که البته من موافق این ماجراهام و خیلیم استقبال می کنم =)) ولی قلعه آدمخوار یکم واقعی تر می زنه :)) چون ناپدید شدن آدما، خیلی اتفاق می افته و خیلی وقتا هیچوقت مشخص نمی شه که چرا و چطور!
Hi dear MadGal, it's really interesting. I remember a lot of stories about Jen but I don't afraid anymore, the economic situation in Iran is very scary than any kind of Jen :)))
Hello, my sister is now 14 years old, but at that time she was 5. He was 6 years old and he said that I see creatures in different places, they are very scary and they bother me. I did not take him seriously at first, I said he was probably lying, but I was curious to know more about him, so I asked him questions again, but he denied every time that it was not like this. I said that the creature that always comes to the bathroom came to me and bothered me a lot and told me not to tell anyone anymore. Now let's see different creatures in different places, sometimes I even saw him talking to himself and laughing or even scared. Once I asked him if he was crazy, he did not say anything and laughed. At first, I thought he was napping, but later, when I saw different movies of children seen in this, I came to the conclusion that he was probably right and could see creatures that I did not see. The interesting thing is that now that I ask him about those times, he does not remember at all. And when I define it, it says what a scary child I was ... Now there is another thing that happened recently, I will say it in another comment.
این قسمت خیلی باحال بود و دوسش داشتم.خسته نباشی اگه میشه بازم یسری از آنسالو هارو به ایران اختصاص بده.واقعا چیزای ترسناک و باحالی ت ایران هست.. اگه میشه قضیه ی گرگ ادم خوار ۱۳۰۹ رو هم یه نگاهی بنداز❤
سلام مدگل ویدئو هات عالین 🧡 اتفاقات ترسناکی که برای من افتادن زیادن ولی اینیکی ینمه ترسناک تره من و خواهر کوچکترم تو خونه تنها بودیم و تقریبا بیرون هوا تاریک شده بود خواهرم تو اتاق من داشت توی کامپیوتر کارتون میدید و من به خاطر سر و صدا تو اتاق مامانم داشتم درس میخوندم من خیلی واضح دیدم که خواهرم از دستشویی اومد بیرون و بدو بدو رفت به سمت پذیرایی منم چون میدونستم همیشه خراب کاری میکنه دنبالش، رفتم ولی اصا خواهرم از اتاق بیرون نیومده بود خودشم بچه بود ازش پرسیدم که کجا بودی گفت همینجا نشستم و بچه ها هم دروغ نمی گن گفت که از جام تکون نخوردم.. من هنوزم دارم فکر میکنم که اون چی بود یا نکنه همزاد خواهرم بود خلاصه که خیلی ترسناک بود چون من نه خواب بودم نه هوشیاریم کم بود کاملا هوشیار بودم و اینکه به در دستشویی دید داشتم و دیدم که یه دختر بچه شبیه خواهرم ازش بیرون اومد و حتی صدای باز و بسته شدن در رو هم شنیدم
قلعه آدم خوار دقیقا جلوی باغ پدربزرگ منه 😮 مادربزرگم میگه این قلعه واقعا جن داره و راست میگه یکبار سعی کردم نزدیکش بشم با دختر داییم ولی باتلاق داشت و خیلی داغونه ولی دقیقا نزدیک باغ پدربزرگ منه
Darvish Khan made that forest because of the grief of losing his possessions and trouble, not the madness. I went inside his house myself, and he was a good man.
قبل کرونا با پسر خالم واسه خودمون یه چالش گذاشته بودیم که بریم جاهای ترسناک .. سال ۹۶ بود که تصمیم گرفتیم بریم جنگل جیغ ( من خبری نداشتم از این جنگل ولی پسر خالم از چند تا رفیق مشهدیش شنیده بود داستانشو ) صبحش رفتیم مشهد چرخیدیم و شبش ساعت حدود ۲۳ بود که رسیدیم سمت جنگل جیغ ( یادم نمیاد اطرافشو ولی نور خیلی کم بود و دو سه تا ابادی کوچیک بیشتر نبودن ) وارد جنگل شدیم ولی خب ریسک نکردیم و خیلی داخلش نرفتیم چون یکم بزرگه همون چند صد متری اول جنگل بودیم که یه نمه صدای جیغ شنیدیم ( حدود ساعت ۱۲:۲۰ نیمه شب ) بعدش زیاد نموندیم اونجا و ساعت یک برگشتیم مرکز شهر ولی خب وجود جیغ اونجا حقیقت داره نه صدای باده نه جیرجیرک نه حیوون صداش خیلی شبیه جیغ یه انسانه ( یه نمه میزد به صدای زن ) همین ..
This is one of my scariest things My sister and my friend and I played pantomime and we were alone. I argued with my sister in the middle of the game and she left the house. It was night when my sister screamed for a few minutes and then she didn't say anything to us and then Yahoo cried. He began by saying that something that was almost tall and that had a white sheet all over its body, like a room captured by the camera (unresolved), was somehow walking and walking. He goes and returns. We were really scared
1:35 این زیاد ترسناک نیس ولی من وقتی ده سالم بود یه روز داشتم تو خونمون جلوی آینه بازی میکردم و کسی هم خونه نبود. یهو دیدم از بیرون پنجره اتاقم که طبقه دوم بود یه جسم سایه ای رد شد. خیلی کُند، دستاشو بالای پنجره گذاشته بود و پاهاش پایین و داشت آروم آروم از سمت راست به چپ می رفت. کاملا مثل یه مرد کچل بود اما حالت سایه ای داشت و میتونستی اونورشو ببینی. من خشکم زد و چند بارم پلک زدم اما توهم نبود. وقتی بالاخره از پنجره رد شد من به خودم اومدم و سریع رفتم تو پذیرایی. یه دقیقه بعد دوباره برگشتم اتاقم، پنجره رو باز کردم و دور و بر رو نگاه کردم اما سر ظهر بود و پرنده هم پر نمی زد.
سلام ، مثل همیشه عالی بود🤘🏻 من تقریبا ۴ ۵ ساله بودم که رفته بودیم خونه ی یکی از فامیلا، اونا یه حیاط پشتی داشتن که پر از درخت بود و کسی اونجا رفت امد نداشت ، من از روی کنجکاوی بدون اجازه رفتم توی اون حیاط و اتفاقی هم نیوفتاد و خیلی طبیعی بود یک ساعت گذشت و من منتظر مادرم بودم که برگردیم خونمون که یه پسر خیلی چاغ با پیرهن سورمه ای چهارخونه از انتهای حیات برام دست تکون داد و انگار صداشو میشنیدم ک میگفت بازم بیا پیشم ، و نکته اینجاس اون خانواده هیچ بچه ای نداشتن . به مادرم که گفتم اهمیت نداد ولی من مطمئنم که اون پسر چاغ رو دیدم که دست تکون میداد.
وای چقدر وحشتناک. ولی نگران نباش. منم یه بار تو باغمون بودیم بعد داشتم با دخترخالم فیلم ضبط میکردیم که از ته باغ یه مرده لاغر رو دیدیم در صورتی که غیر از خالمینا مرده دیگه ای باهامون نبود منو دختر خالم از ترس فقط جیغ میزدیم بعد آخرش فهدیم درخت بوده🤣نگران نباش این انشالله که چیزی نبوده و خیال بوده🌹🌹🌹🌹
خیلی خوب بود ولی کاش میشد اطلاعات بیشتری در مورد اتفاقای این مکانها باشه یا داستانی که برای کسی اتفاق افتاده تو ایران خیلی جاهای بیشتری هست مخصوصا مناطقی که درگیر اجنه باشن زیاده در خواست قسمت اجنه را داریمممممم
سلام مدگل من مهدی هستم و در مشهد زندگی میکنم درمورد جنگل جیغ که صحبت کردی کمی اشتباه بود اسم اصلی جنگل جیغ (دره جیغ)هستش و من تابحال به آنجا رفتم و صدا هایی که از این جنگل در شب میاد صدای جیغ نیست بلکه صدای روباه هستش و اگر در گوگل سرچ کنید صدای رو باه می فهمی که صدای روباه مانند جیغ هست حتی وقتی که من رفتم توی این جنگل اسم ... آوردم همان موجود ترسناک رو آوردم اونم با صدای بلند اما هیچ اتفاقی نیفتاد به هر حال ممنون که برای ما ویدئو جذاب میزاری♥️♥️♥️♥️
سلام خسته نباشید ممنونم از ویدئوهای آموزندهای که میسازی زحمت میکشی تشکر و سپاسگزارم و قدردان محبتهای شما میتونم ی خواهش ازتون کنم در مورد شهر سوخته در ایران هم ی ویدئو بسازید خیلی کنجکاوم بیشتر بدونم در مورد تاریخ کشورم واین شهر مرموز ممنونتون میشم در هر صورت
همین چند ماه پیش که سرباز بودم ما یه آسایشگاه داشتیم یه اتاق زیر سایبون بود . ما کلا دو تا سرباز بودیم که هر شب فقط یکیمون اونجا میموند و اون یکی خونه بود . ما یه تخت دو طبقه داشتیم که هیچوقت از طبقه دومش استفاده نمیکردیم و فقط پایین میخابیدیم . شبا هر وقت روی تخت میخابیدیم (هم من این تجربه داشتم هم دوستم ! ) کابوس میدیدیم و بعدشم که از خواب میپریدیم دچار بختک یا به قول کرمونیا خُفتو میشدیم و از جامون نمیتونستیم تکون بخوریم ترسناک تر این بود که اون لحظه که تمام بدنمون قفل میشد مرد سایه ای همگوشه ی اتاق به سمتمون می امد . یه شب اونقد ترسیده بودم که توی اون حالت سعی میکردم کمک بخام ولی خب تنهای تنها بودم . وقتی که مرد سایه ای بهمون میرسید بدنمون ازاد میشد و وقتی بلند میشدیم دیگه کسی نبود ! دو سه بار اول که اونجا روی اون تخت اینجوری شدم از دوستم پرسیدم و متوجه شدم که اونم دقیقا همین تجربه رو داره . اما هنوز متوجه نشده بودم که چرا این اتفاق میافته و پیش خودم میگفتم لابد مال خستگیه تو طول روزه . تا اینکه یک شب که با وحشت بسیار زیاد از خواب پریدم رفتم و روی زمین خوابیدم و راحت تا صب خواب رفتم . ازین به بعد هر شب ک اونجا بودم روی زمین میخابیدم و هیچ تجربه بدی نداشتم و دوستمم همینکار کرد و اونم دیگه تجربه ای نداشت ! بعد از مدت ها یبار تصمیم گرفتم شب دوباره رو تخت بخوابم . میخاستم بدونم واقعا ایا تخت مشکلی داره یا اصلن ربطی نداشت . اون شب ایمان اوردم ک واقعا خوابیدن روی اون تخت باعث میشه اون تجارب وحشناک به وجود بیاد . ازون روز به بعد ما اسم اون تخت رو گذاشتیم تسخیر شده و دیگه هیچوقت شبا روش نخوابیدیم .
ویدیوهات عالین و من همشونو دوس دارممم فقط اگ بشه راجب اتفاقاتی ک تو این مکان ها میوفتن اطلاعات بیشتری پیدا کنی به نظرم هیجان انگیز تر میشه مثلا اینکه ایا کسی واقعا تجربه بودن تو این مکان ها رو داشته و تجربیاتشونو بگی ولی خب در کل عالی بود و من خیلی خیلی دوسش داشتم😍😍😍😍
قلعه بوینی یوغون یه کلمه ترکی هست بمعنی قلعه گردن کلفت این اسم اصلی مکان چهارم که در منطقه اردبیل قرار گرفته،هست. به امید رشد هرچه بیشتر کانال زیبای شما مدگال جان
Thanks madgal🙏💋 you are so good... سلام...مثه همیشه عالی بودی👌 اتفاق ترسناکی که درباره ی من میفته اینه که بعضی وقتها وقتی کاری میکنم یا چیزی میبینم، انگار که قسمتی از اون اتفاق یا کارو قبلا یک جایی و یک موقعی دیدم ولی اونموقع نمدونستم که این اتفاق قراره برام پیش بیاد و اصن یادم نمیاد که کِی و چجوری اونو دیدم ولی بعدش که اون تیکه از اتفاقی که برام پیش اومده رو میبینم، برام اشنا به نظر میرسه و یک احساس عجیبی دارم...😑😑
این یعنی زندگی گذشته بعضی وقتا که این اتفاق می افته یعنی یه تیکه از زندگی گذشته ات رو یادت میاد انگار که اون اتفاق دوباره برات تکرار شده و افراد کمی هستن که این اتفاق واسش می افته
عالی بود به معنای واقعی پرهام ریخت •-• من خودم قشم زندگی میکنم سمت جزایر ناز درباره اون دره ارواح بهش دره ستارگان میگن و همون طور که خودت گفتی یه ستاره توش سقوط کرده و شبا ارواح میان بیرون این داستان رو مامان بزرگ مامانم میگفت
@@کشمویباجی شاید ستاره یه اصطلاحی چیزی بوده چون ستاره واقعا هندیه یه سنگ کوچیک فضایی با اون سرعت بالا میتونه یه دره بسازه نه یه شهاب سنگ کامل اونجوری کلش داغون بود
سلام مدگل مرسی بخاطر انسالو های جذابت میشه درباره کرونا یه ویدیو بسازی میگن یه پیرمردهندی پیش بینی هایی درباره اش داشته که گفته ویروسی که بعداز کرونا میاد همه رو میکشه وکرونا دربرابرش هیچی نیست مرسی
اتفاقی که افتاد ترسناک نبود ولی من زمانی که یک ماه از فوت بابابزرگم میگذشت تو اتاق بودیم و مامان بابام خواهر بودن داشتن باهام حرف میزدم که چشمم به دم در اتاق خورد بابا بزرگم رو دیدم که همون لباس های همیشگیش تنش بود و نگاهی من ما انداخت و از در رفت بیرون و غیب شود و دیگه هیچ وقت ندیدمش فکر کنم میخواسته ببینمتمون و بعد بره اون دنیا🙂💜
تنها اتفاق ترسناکی که نزدیک من افتاده این بوده من کلاس داشتم، بعد پرندهم تو حال بود و چون چراغا خاموش بود خوابیده بود. وقتی رفتم سراغش دیدم کپ کرده و حالت دفاعی گرفته، از ترس هی داشت نفس نفس میزد و به یه گوشهی خونه خیره شده بود. وقتی بهش دست میزنم تهدیدم میکنه ولی اون سری حتی وقتی بهش دستم میزدم، واکنش نشون نمیداد. هی داشتم سعی میکردم از جاش بیارمش پایین ولی تکون نمیخورد، آخر با کمک مامانم آوردیمش پایین، و تا اومد پایین شروع کرد به جیغ زدن، یه جیغایی که اصلا تاحالا نزده بود. خیلی ترسیده بود. بعدش مامانم یکم اسفند دود کرد و گفت تاحالا تو کل عمرم ندیده بودم اسفند اینقدر بترکه و آره(= پرنده طفلکم (اسمش منگوله) جنی شده بود اون روز یکی اتفاق دیگه هم من از دوستم شنیدم اینا رفته بودن کرمانشاه، بعد اونجا یه سر رفته بودن پرورشگاه ماهی، داداش دوستم که کوچیک بود داشت کنار درخت ها و اینا بازی میکرد، دوستم که رفت اونجا یه صدایی از پشتش شنید، بعد که برگشت میگفت یه چیزی که انگار چادر رو سرش بود رو زمین چهار دست و پا خودشو کشید سمتش، دوستم خیلی ترسید ولی تا داداشش اومد اون جنه رفت، بعد اون چند روز تب داشت و تو تخت بود. یه خانمی که تو مسجد میرفته بالای ممبر با اینا آشنا بوده، میگفت بعضی اوقات تو تب از خواب پامیشدم میدیدم بالای سرم داره قرآن میخونه، یه سری هم از خواب پا شده بود و شنید که اون زنه به مامانش داشته میگفته مگه من نگفتم که نرید اونجا و آره، اینم از این (= یکی دیگه هم معلم خصوصیم تعریف کرد، گفت خالش جنی شده بوده، زیاد از ماجرا چیزی یادم نیست، هرچی یادمه میگم میگفت خالهشو به تخت بسته بودن و ازش نگهداری میکردن، یه سری حتی معلمم تو گوش خالش سوره حمد خوند بعد یهو خالههه برگشت گفت اینو از من دور کنید، این دشمن منه یکی دیگه پارسال اتفاق افتاد برای دوستم من نبودم تو مدرسه ولی فکر کنم جنی شده بود چون به چشم سوم و بحثش خیلی حساس بود، میگفت در حدی حالم بد شد که افسردگی گرفتم یکی دیگه از همکلاسیم شنیدم میگفت خالهش یا کیش، تو خونه نشسته بود داشت تلوزیون میدید، بعد بچههاشم پشتش خواب بودن همه، یهو شنید که یکی گفت آمین، بعد اون خاله هم گفت آمین😶😂😂 پشمام چقدر داستان دارم من🤣🤣 امید وارم به دردت بخوره، اگه تو فیلمت نذاری میزنمت، این همه تایپ کردم😂🔫🔪
خسته نباشی که اینقد زحمت میکشی واس❤️❤️❤️ ما ببخشید فارسی نوشتم چون خیلی طولانیه(البته اینگلیسیمم ضعیفه😁) کلا برامن که اتفاقای ترسناک نیفتاده جز یه بار که بعدا میگم ولی مادرم اینا 11 تا بچه بودن خو مادرم و خاله هام میگن که یه خونه داشتن مال یکی بوده که نمیدونم جنگیر بوده چیکار بوده ولی دست تو کارای ماوروطبیعه داشته که از قضا مرده بوده تو این خونه اتفاقای به شدت ترسناک براشون افتاده الکی نمیگم یه وقت به شوخی بگیریا مادرم میگه موقع هایی که می خاسن برن دسشویی تنها نمیرفتن یکی میبرده ولی بعضی وقتا تنها میرفته دسشویشون تو یه راهرو دراز بوده که موقعی که از راهروهه رد میشده سقف میریخته زمین میلرزیده دیوارا خراب میشدن ولی موقعی که سرشو برمیگشتونه هیچی نشده بود حالا این یکیشه شاید فک کنی توهم بوده ولی خالهم میگه زمانی که داییم قونداقی بوده یه بار نمیدونم چی میشه رو اپن بوده بعد هی میره بالا هی میره بالا تا اندازه ای که مثلا یکی با دوتا دستاش بچه رو گرفته بالا ولی هیشکی بچه رو نگرفته بود انگار داشته پرواز میکرده خب اینا یه ساعتی داشتن که از اینا بوده که سر ساعت دوازده زنگ میخرده از این ساعت قدیا دیگه که دو سه بار زنگ نمی خرده بلکه 101 بار یا 1001 زنگ میخرده هرشب ها ظهرا یکی دوتا ولی شبا 101یا 1001 یا میگه یه بار همه خواب بودن دخترا و خانما یه اتاق پسر و مردا یه اتاق چه اتفاقی می افته انگار یه چیز عین گربه اومده همه زن و دخترارو خنج کشیده خنجای کوچولو نه ها اندازه چی بت بگم مث مثلا پنجه یه پلنگ (حالا میگی اون بالا نوشتی گربه اینجا میگی پلنگ) آقا خونی مالی بد جور در صورتی که اصلا تو اون محله غیر از سگ و پرنده حیونی نبود بعد جالبیش اینجاس که داییم بود که بلندش کردن اون همیشه تو بغل بابا بزرگم میخوابید (چون تهتقاری بود) اون شب که زنا رو خنج زدن تو اتاق مردا یه اتفاق جالبی میفته (شایدم یه شب دیگه بود یادم نی😁😐) داییم پشت در یچیزی میبینه که کله قوچ داشته ولی وایساده بوده داییم بلند میشه همینطوری سرجاش وایمیسه بعد بابابزرگم بیدار میشه اونم از اون کسایی بود که حافظ کل قرآنن به داییم میگه چیشده جواب نمیده چنبار میگه چیشده داییم میگه یچیزی پشت دره _چی پشت دره؟ _یکی مث قوچ. بابابزرگم که چیزی نمیبینه میفهمه چیه بابابزرگ:بگو یا ابولفضل بگو یا الله. داییم نمیگه خوده بابابزرگم دست بکار میشه متاسفانه از حرف هایی که قوچ میزنه خبر ندارم (این آخریه مث کانجورینگ 2 شد) ولی باور کن که همه واقعیتن بخدا اگه واقعی نبود چل دقه نمینشستم پاش امیدوارم که بخونیش راستشو بخوای این نصف اتفاقات بود (کلن بند ناف خانوادمونو با جنا بستن😐) اگه خوندیش بقیهشم می زارم اگرم نخوندیش بازم بقیهشو میزارم😁 دستت واقعا درد نکنه که اینقدر زحمت میکشی اینقد مطالب بدرد بخورو بدرد نخور میزاری❤️❤️🌷🌼🌺🌹 (ولی خیلی برامن جذابن)
سلام مدگل من نازنین هستم و الان ۱۲سال دارم و خاطره ای که دارم مال۹ سالگیم بود من با مادر و برادرم به خونه ی مادر بزرگم اینا رفتیم و می خواستیم یک هفته به خاطر اینکه بابام بخاطر اینکه کارش بیرون شهر بود و داخل خواب گاه اون شهر میموند ماهم تصمیم گرفتیم اونجا بمونیم اون روز همه چی خوب گذشت تا اینکه ساعت ۳ شب بود که من یهو احساس تشنگی وحشتناکی رو حس کردم و بلند شودم برم توی اشپزخونه اب بخورم و یادم رفت که بگم که ما توی اتاق خوابیده بودیم و خلاصه داشتم میگفتم رفتم توی آشپزخونه که اب بخورم که یه لحضه حس کردم یکی از پشت سرم رد شد اما پیش خودم گفتم شاید خیالاتی شدم که همون موقع چرخ خیاطی مامانبزرگم خود به خود روشن شد و همون موقع از وحشت جیغ خیلی بلندی زدم و مامان بزرگم اینا اومدن تا ببینن چی شده وقتی بهشون گفتم بهم میگفتن به خاطر سیم کشی یا برق اینطور شده اما ار چهرشون معلوم بود خودشون هم خیلی ترسیده بودن
One of my scariest moment of my life , was at 1390 when i was at pre university “keep that in mind im a medium person and taken it from my mother family” I had a rough day and night those days , and i couldnt sleep at night , even i couldnt go to my room , it was so cold and strange , i just tried to get of it , but it get hard and harder , one day i just slept in front of the tv in living room , i saw a dream that one small girl with red dress is in our home , she tried to get close to me , we change the house , at the next house everything start again even harder , there was no different when ever i slept , 1:50 am or even 10 pm , some one just wake me up exactly at 2 am , after visiting so many seyeds , and getting many handwriting things , they just gone , but the little girl was still there , after 2 year , again , i saw a dream of that girl She was in a red dress , , she was so ugly , i just asked her , why you harassing me , suddenly she said cuz i luv u daddy , and she turned beautiful , next morning , my friend just called me that i want to visit you cuz he got something to say , i saw him , and he said that last night i had a dream you was there , with a little beautiful girl that she had a red dress , you said she is your daughter … I was shocked sooo bad , but after that night everything gone There is so many strange things in medium person life
خبب میرسیم به خاطره ترسناک.وقتی دوازده سالم بود و بابابزرگم فوت شده بود،شب اول خونه مامان بزرگم اینا موندیم.و جایی که من خوابیده بودم به ورودی در پذیرایی دید داشت،کااملا یادمه چی دیدم،به وضوح رد شدن یه جسم کاملا سفیدو دیدم ((: .ولی این تنها اتفاق نبود.اتفاقات دیگه هم تا حدود یه سال پیش میومد.مثل شنیدن صدای پچ پج،صدای واضح حرف از حیاط پشتی و خوابای ترسناک اهل خونه،همه اینا گذشت تا یه شب که یکی از عمه هام خواب پدربزرگمو میبینه،که همه جمع اند و پدر بزرگم داره تو حالت روح دستشو میکنه تک دیوار و در میاره،عمم میگه بهش گفتم بابا چرا اینکارارو میکنی؟بابابزرگم میگه میترسین؟عمه میگه آره...شاید باور نکنین ولی بعد اون دیگه هیچ اتفاق اینجوری اونجا نیوفتاد ((((:
سلام خسته نباشید ممنون از زحمات شما اگر میسر هست موقع صحبت شما بعضی کلماا مثل ش س حالت سوث زدن میشه احتمالأ از میکروفن یا سبک تلفظ میتونه باشه لطفأ خودتون دقت کنید و درست کنید ببخشید که این موضوع رو مجبور شدم بازگو کننم
یوتوب ویو هارو داره کم میکنه برا ما ایرانی ها. لطفا لطفا با وی پی ان خوب که آی پی درست میده بخرین و ویدیو هارونگاه کنید و کامنت انگلیسی بذارین.
من سر هر آنسالود ۱ هفته تلاش میکنم و الان که اینجوری شده واقعا خستگی به تنم جور بدیمیمونه.
مرسی بچه ها🌹
Bash azizam😇😐
Bashe 🤟
باشه
Good luck
Man kiram to in dovari...!
همه چيزاي ترسناك مربوط به خارجه(وي با اين تفكر به خودش آرامش ميداد😐🔪)
داشایرانخودشیه
کابوسه
منننم
@@ناشناس-ص5عیس
@@ناشناس-ص5ع حقققققق
@@ناشناس-ص5ع 🔪😬
ترسناک ترین اتفاق زندگیم آشنا شدن با مدگل بود😅
بچه ها لطفا کامنت اینگیلیسی بذارین چون یوتوب دوباره داره ویو هارو میریزه!!
تو قسمتی بعد راجع به چی دوست دارین حرف بزن؟
Instagram : Madgalmusic
دنبالکنین چون وقتی خبری میشه راجع به ویدیو ها اونجا میگم
نصفه شبه و کص میخوایم'🙂😐
فیلمای ترسناکی که بر اساس واقعیت ساخته شدن و داستان واقعیشون
راجب خواب هامون
راجب آخروزمان ویدیو بساز❤️
راجب اتفاق هایی ک فکر میکردیم قبلا دیدیمشون یا میدونستیم قراره اتفاق بیفته
من بیشتر از اینکه از موضوع ویدئو ها بترسم از ویدئو ها و گیف هایی که توی ادیت اضافه کردی میترسم🤣
Me too
دقیقا😂
منممممممم واااای
بمووووللاا
دقیقا😂😂😂😂😂😂
مدگل معلم دینی ما طرفدار دو آتیشه همیشه ویدئو هاتو نگاه میکنه بد بخت چل شده وقتی میاد سر کلاس خیلی عشقی ❤️🔥🔥🔥🔥😂😂
🤣😂😂😂
@UCDsFeYqNpvW_Dd3TI5hODhw به خدا 😂😂
عجب معلم دینی خفنی😂😂
اگه راسته واقعا پشمام 😂🤣
پشمام خیلی خر شانسی مدگل لایک کرده کامنتتو
1:25
اتفاق ترسناک زیاد واسم افتاده و داره میوفته و شایدم ادامه داشته باشه و تو اینده بیوفته
ولی من نزدیک ۷-۶ سالم بود دو سه بار یه موجود سیاه به صورته مبهم دیدم ، یا بار تو اتاق بودم ، ساعت ۳-۴ شب بود فکر کردم پدر مادرم دارن باهم حرف میزنن و صدای پچ پچ میومد ، و من بهشون گفتم مامان بابا شمایید؟ میشه آروم تر صحبت کنید ولی اونا به حرفم گوش نمیدادن ، اومدم بیرون که ببینم کیه ولی دیدم همه تو خونه خوابن.. این واسه ۱۳-۱۲ سالگیمه
یه بار از پشت پنجره دیدم یکی ( پنجره مات هست و من فقط شکلشو دیدم ) تو خونه میدوعه ولی من تو خونه تنها بودم... یک بار دیدم یکی رو کابینته ولی وقتی دویدم سمتش هیشکی اونجا نبود ، این واسه ۶-۷ سالگیمه و این اتفاقا صبح افتاده
یک بار هم ساعت ۴-۳ یا شایدم ۴:۳۰ شب بود که دیدم یه ماشین خیلی عجیب قریب از محلمون رفت.. تا حالا مثل اون ماشین ندیده بودم و این اتفاق واسه امساله
اتفاقه عجیب واسم زیاد میوفته و جالب اینه اصلا خرافاتی نیستم و دنباله دلیلشم.. :)
میدونم نمیخونی ، شاید هیشکی نخونه ولی خب نوشتم :) ( چون زیاده اینو میگم ، خلاصه ببخشید اگه زیاده )
چرا نخونیم..
خیلی وحشتناکه من جای تو بودم میمردم🥺
میفهممچیمیگی
هاولیمتوجهنمیشم🗿💔
خوندم من
منم خوندم
از این اتفاقا که فکر میکنی اعضای خانوادت دارن با هم حرف میزنن یا مثلا مامانت صدات میکنه در حالی که وقتی ازش میپرسی میگه نه واسه منم زیاد افتاده
اول اینکه ممنونم بابت زحمت ساخت یه کیلیپ زیبای دیگه که در اختیار مردم گذاشتی و دوم اینکه اسم درست دره ای که توی قشم قرار داره به تفسیر بومیهای قدیمیتر اون حوالی دره ارواح نیست به دره جنی معروفه و باورشون اینه که وقتی شبا اونجا رفتو آمد کنی نمیکشنت بلکه تسخیرت میکنن و برای بردگی یا آزارو اذیت به بعد خودشون میبرن که دیگه برگشتی نداره و تا همین امروز هیچکدوم از کسانی که ناپدید شدن برنگشتن قسدم از این کامنت فقط اطلاع رسانی درست یا کمک بود و قسد بی احترامی ندارم بازم بابت زحماتتون ممنونم واقعا مدتیه که دیدمو به خیلی چیزا تغییر دادین با کلیپهای تکان دهنتون سپاس🙏🙏🙏
لطفاً در مورد انسان هایی که ذهنشون کامل هست و قدرت های عجیبی دارن یه ویدئو بساز 🙏🏻🙏🏻🙏🏻
خیلی ممنون ❤️♥️
شت اره تله کینزی😍😍
بیا کیبرمو بخور اوبی زاده 🗿🚬
من مغز ندارم😐
کاش بهش میگفتی در مورد جغازنبیل بگه چون خیلی شبیه اهرام مصر ه
@@mahdi.ff.251 عا به جا مغز تو سرت پِهِنه؟😐😂
درباره تئوری های شهرسوخته هم ویدیو بزار ( یه شهر تو جنوب شرقی ایران که چیزی های توش پیدا کردن که با زمان اون شهر نمی خورده مثل جراحی های مغز و چشم)
اگه دنبال ویدیو ترسناکی بزن رو پروفم 😈
شهر من با شهر سوخته پنجاه کیلومتر فاصله داره
@@mmd6291 دارم برات فاتحه میخونم...🤣
اولین تخته نرد دنیا هم از شهر سوخته است
شهر من تا شهر سوخته صد و پنجاه کیلومتر فاصله داره و چند بار گذری واردش شدیم
عالی بود.من اهل مشهدم و بارها جنگل جیغ رفتم و تحقیقات زیادی کردم.اینکه میگن صدای ملخ یا حیوون و باد هست درست نیست.اصلا ملخ و حشره اونقدر نداره.اینم بگم هر شب این صدا نمیاد شب های خاصی هست که صدای جیغ میاد که اصلا طبیعی نیست و واقعا ترسناکه.خودم یه خاطره ترسناک اما واقعی دارم خانم مدگال.پدرم در ایام جوانی تصمیم میگیره بره روستا تا باباش رو ملاقات کنه.تا روستا یه مسیری هست که نیم ساعت پیاده روی داره.وسط راه یکی از اهالی روستا که از دوستان پدرم بوده به اسم مراد بابام رو میبینه و بعد حال و احوال میگه وقتی رسیدی روستا به پدرم بگو یه قسط تراکتور مونده حتما پرداخت کنه.پدرم ازش خداحافظی میکنه وقتی میرسه روستا قضیه رو به پدربزرگم میگه و پدربزرگم با تعجب میکنه مراد که سه ماه پیش فوت کرده.همونجا پدرم بدنش سرد میشه و از ترس زبونش بند میاد.خلاصه قضیه رو به خانواده مرحوم میگن و اونا هم میرن قسط باقی مانده رو پرداخت میکنن.اون روح مراد بوده اومده سراغ پدرم چون پدرم از مرگش اطلاع نداشته.اینم بگم وقتی این ماجرا پیش اومده وسط روز بوده و مراد به شکل بقیه مردم عادی بوده.واسه خودم باورش سخت بود تا اینکه رفتم از پدربزرگم پرسیدم و اونم تایید کرد همچنین اتفاقی افتاده.
پشمام😐
داستان شما از همهی داستانها قشنگتر و تأثیرگذار بود. روح مراد حتما در بهشته و چقدر روح پدر شما پاک بوده که پیغامشو بعد از سه ماه تونسته از طریق پدر شما به خانوادهاش منتقل کنه که از دینی که به گردنش بوده رها بشه تا روحش آسوده از این دنیا بره.
مَدگل نه مدگال
این داستان، مثل داستانهای سریال کلید اسرار میمونه. واقعا جالب بود. مرسی که بیانش کردی.
حالا قسط تراکتور رو پرداخت کرد یا نه😐
MadGal
جان امیدوارم شهرتت در یوتیوب اینقدر زیاد بشه که خودت هم یک روزی بشی یک چیزی شبیه همین در سالها،دهه ها ونسلهای بعد،البته شخصیت مثبت و دوست داشتنی و پر طرفدار مثل الان نه اینکه رسانه های اون موقع ازت به عنوان سوژه ترسناک یاد کنن عاشق ویدعو هات هستم🙏
من کرمانی هستم و اتفاقا درویش خان دوست پدر بزرگ مامانم بود و از آدم های بزرگ و معروف سیرجان هست کلا اسفندیار پور ها توی کرمان معروفن و من وقتی بچه بودم یک دفعه دیدمش اصلا آدم عجیبی نبود 😕و بخاطر اینکه اون باغ خشک شده بود و این باغ خیلی برای درویش خان با اهمیت بود هر موقع که خوشحال بود یا ناراحت بود یکی از این سنگارو به شاخه ها آویزون میکرد 👌🙂
الان هم برای بازدید عموم این باغ باز هست 🌻
مدگل گفته اینا فقط تئوری هست این کار عجیب هست و براش تئوری هست و همین گلن
@@heliyaarmy498 میدونم عزیزم منم بخاطر اینکه مدگل گفت اگر نزدیک این مناطق زندگی میکنید یا رفتید و اطلاعاتی دارید بنویسید منم همین که دیده بودمو و اطلاع داشتم نوشتم نوشتم 🙂🌻
اها ینی میخواسته یجورایی نشون بده باغش هنوز پره؟
مدگللل خیلی از ایران بزارررررررررر حتمااا چون واقعا خیلی خوبه از گذشته ایران بدونیم و هر شهری از ایران یه داستان مخصوص و مرموز به خودش رو دارهه😍
👍👍
👍
حق
جووون
از ممه ام بگو بذاره چون من عاشق ممه همه دخترای سرزمینم هستم 💋 مخصوصا ممه های تو و آبجیت و مدگل😍
نمیشه دوتا ویدیو در هفته بگیری آخه ما خیلی انتظار میکشیم و انتظار کشیدن سخته 😅
دقیقاااا
ارع بیشتر بزاره
@@mahan-mk 👌👌
دقیقاً 😕
ولی خب مدگلم درک کن ویدیو ساختن به این اسونی نیست .
و خب بعد یه مدت که ویدیو ها خیلی زیاد میشه خسته کننده میشه و بنظرم یک ویدیو در هفته مناسبه...
سلام ، راجب دخمه زرتشتیان که گفتین این دخمه تو شهر یزد هستش
و منم یزدی هستم و اینجا زندگی میکنیم
اون برای قدیم بوده که از شهر دور بوده
الان یکی از گرونترین منطقه های یزد همین قسمته ، یه جورایی بالاشهر محسوب میشه
و خیلی ها میرن تا بالای دخمه برای پیاده روی و یه جورایی کوه کوچیکیه
من خودم چند بار رفتم اون بالا
اون گودال وسط کاملا پر شده و هیچ اثری از استخوان ها نیست
درضمن چون شهر یزد بام نداره و یکی هم که هستش از یزد فاصله داره و خیلی متروکه هستش ، خیلی ها میرن بالای کوه دخمه که از ویو شهر لذت ببرن
کلی بخوام بگم اون حالت خوفناکی که قبلا داشته رو از دست داده و برای عموم تقریبا عادی شده
و توریست هم که میاد این منطقه معمولا برای بازدید از این کوه تا بالای بالا میان
یه غار هست داخل رشک کرمان به نام غار مومیایی ها که محلی های اونجا میگن کسی که رفته داخل اونجا دیگه برنگشته🙂 همسایه دوست منم رفته اونجا عکاسی کنه و افتاده داخل غار و هیچوقت برنگشته
شاید دیدن اونجا بهتر از ایرانه بر نگشتن
واهایی😶
@@amirpk8770 زاویه دیدتو پسندیدم
وای
@@amirpk8770 😂🤝
سلام مدگل💙
من سیرجانی ام چیزایی ک درباره باغ سنگی گفتی کاملا درسته و حتی اگه شبا اونجا بری ترس و وحشتش چند برابر میشه🤦🏻♀️😑💔
جدی میگی؟😶
من تو خود کرمان زندگی میکنم ولی هر از گاهی میریم سیرجان و یک بار من از کنار این باغ رد شدم...
واقعا ترسناکه؟؟؟؟
@@ni-wc9xy وای چه عجیب
بیا کیرموبخور
مدگل جان من اهل سیرجان هستم و هرچی درباره باغ سنگی گفتی درسته👍
ولی باید اونجا باشی تا حس عجیب و غریبی و این پارادوکس بی نظیری رو حس کنی❤
منم کرمونیم و اومدم اونجا واقعا جالبه
همشهری هستیم 😃✋🏻
منم سیرجانی هستم
عه سلام منم سیرجانی هستم😁
پرچم سیرجان بالا
سلام مخلص همه همشهریان گل✋❤
من توی استان چهارمحال و بختیاری زندگی میکنم
یه بار با عموم اینا رفته بودیم کنار رودخونه
یکم اونور تر از اونجایی که ما نشسته بودیم
یه جای خونه مانند نسبتن بزرگ بود
که متروکه بود
و در ورودیش بدون شیشه بود و میاه های اهنی اون قسمتی که جای گزاشتن شیشه بود رو پوشانده بودن
اجیم و دخترعموم رفتن و از لای میله ها داهلو نگاه کردن
اونموقع حدود هفت سالم بود
و برای ترسوندن اجی و دختر خالم صدای خنده دراوردم
ک خب اصن ترسناک نبود و باهم زیر خنده زدیم
اما وسط خنده هامون
من صدای خنده ی ینفرو از داخل اون خونه شنیدم و برگشتم
...
خیلی برام ترسناک بود
بعلاوه که قبلش زن عموم داشت در مورد اینکه میگفتن یک نفرو اونجا کشتن و جنازشو لای یه پارچه داخل اون خونه گذاشتن 🙂🙂
سلام مدگل امیدوارم خوب و خوش سلامت باشی
ممنون از ویدئو هایی که درست میکنی لطفاً بیشتر در مورد اتفاقات و مکانهای ترسناک ایرانی صحبت کن برامون مچکرم
سلامتی کسایی که اومدن تو کامنت ها خاطرات ترسناک بقیه رو بخونند 😂😂یکیش خودمم🖐️
دقیقاً 😂👍
منم😂😂
دقیقا 👍
وای دقیقا
سلامتی مون😂
جنگل جیغ : اون صدای زوزه روباهه اگه تا حالا رفته باشی شکار میدونی که صدای روباه مثل صدا جیغ خانم هاست
ممکنه منم به صدای شغال فکر می کردم
ولی شنیدن یا بهتر بگم در حال حاضر دیدن که بود مانند شنیدن 😂
منم شنیدم صدای روباهه ما تو محله امون روباه داریم بعد من نمیدونستم بعضی از شبا که تا صبح بیدار میموندم صدای فریاد و جیغ میشنیدم بعد میترسیدم بعدا خودم از نزدیک دیدم روباه رو فهمیدم صدای روباه بوده
بله
اره توی طاقبستان کرمانشاه هم شبا ساعت ۱۱شب تا صبح صدا شروع میشه مال شغال هاس😂👩🦯
اره ممکنه صدای روباه باشه منم صدای جیغ روباهو شنیدم👌
My horror story grew scary to me when I was a kid. One day my family would leave me alone when they leave the house, I was inside the house and spent time with myself. Usually I used to talk to myself, so I go wash my hand and without opening the water, the water opens without closing the water, the water closes. It wasn't new, it was old for now, when I finished washing, I saw a ghost walk through the door, but from behind when it went through the door, I opened the door, but it was gone. Yes, because I was a kid, I was not afraid, but no one would agree my story.
چند ماه پیش برادرم میگفت تو اتاق من یه موجود شبیه اسکلت انسان دیده تو اتاق تقریبا تاریک(اونم چند بار!)
و خب یه مدت بعدش پدرم فوت میکنه و الان سه ماه از مرگ پدرم میگذره و دیگه همچین چیزی تو اون اتاق هیچوقت ندیده برادرم :)
یا ابلفض
روحش شاد
@@negarmohamadi9185 ممنون🌹
خدا بیامرزتش
واقعا ترسناکه
روحش شاد🥲
ولی واقعا ترسناکه
سلام من خودم اهل اردبیلم .کوه یا قلعه ای که اسمشو بردی اسمش بوینی یوقون(گردن کلفت) هست. رفتن به این قلعه ممنوع نیست و من خودم هم رفتم اونجا مرموزه به خاطر اینکه دژ اشکانیان بوده و پله های سنگی با فاصله های خیلی زیاد داره و اینکه بعصی از درهاش با بتن بسته شده که نمیدونم چرا؟ ولی میدونم که قلعه یجوری ساخته شده که مثل یخچال عمل میکنه و اشکانیان مواد غذایی خودشون رو میتونستن اونجا نگه دارن.حتی محل هایی داره که شبیه اتاق هست و انگار هر نفر برای خودش یه حریم خصوصی داشته.من که خودم خیلی ازش خوشم میاد و تا حالا نشنیدم که کسی که واردش شده دیگه برنگشته. البته صعود به نوک قلش خیلی سخته ولی پایین اومدن ازش سخت تره چون شیبش افتضاح زیادههه🤕.(طبق تجربه ی شخصی موقعی که رفتم سعود کردمش پایین اومدن واقعا مشکل ساز بود)
ود درنهایت خیلی ممنون مثل همیشه عالی بود🥰🥰🥰🥰
ساغول جانم من مشگینیم ولی بوقلعنی تانیمردیم
چوخ گوزل تعریف الدون❤💯
ایولا👍
اردبیل ترک اند مگه فکر کردم زنجان و تبریز ترک باشن
@@marsrhg وا اردبیل تواذربایجان غربیه خب معلومه ترکه😐
@@marsrhg بله عزیزم اردبیل از استان های ترک زبان در شمال غرب ایرانه.البته هموطن های عزیزمون تو زنجان و تبریز هم ترکن❤❤
برگامم جدی ایرانم ازین چیزا هس؟ منی که با دیدن چیزای ترسناک خودمو با این که اینجا ایرانه اروم میکردم:|✨
از دنیا عقبی دختر
@@ANTI--
واقعا
مثل من😢
😂😂وای اره منم همینم:)
تو چقدر منی.)
سلام
من اتفاق ترسناکی برام نیافتاده ولی دوستم خونه قبلیشون جن داشته و دوست من ی شب چشم هایش رو باز میکنه و جن هارو میبینه که سم داشتن موی بلند مشکی داشتن و چشم های قرمز و حتی پدر و مادرشان دیده بودن و گفته بودن اون جن ها میتونن خودشونو به هر شکلی دربیاورند که ی شب بابای دوستم میره آب بخوره ی پسری رو میبینه که شبیه پسر عموی دوستم بوده و صبح وقتی بابای دوستم از پسر عموی دوستم میپرسه میگه من نبودم و کل شب رو خواب بودم و یک بار در یخچال خود بخود باز و بسته میشه تا بابای دوستم دست رو قرآن میزاره و میگه دست از سر زن و بچم بردار و دیگه اتفاقی نمیوفته و وقتی که خونشون رو میفروشند کسانی که اون خانه رو خریده بودند بعد دو ماه از اون خونه میزند و می گویند که آن ها هم آن جن هارو دیدن و حتی دایی بابام هم وقتی بچه بود ی همچین جنی رو به همچین شکلی میبینه
این خاطره مال دوران دانشجویی پدرمه تو شهر اردکان
پدرم تعریف میکرد بعد از امتحانات بود و تا تشکیل ترم بعدی دانشجوها میرفتن شهر خودشون و دانشگاه نبود. رفیقای بابام هم چون سنندجی بودن با اتوبوس یزد مستقیم رفتن سنندج ولی پدر من چون سقزی بود (یکی از شهرای استان کردستان) اون شب تنها تو خونه دانشجوییشون موند که فردا صبحش راه بیوفته اصفهان و از اونجا با اتوبوس مستقیم برگرده شهرش.
میگفت اون شب تلویزیون داشت مستند حیوانات پخش میکرد و منم نگاه میکردم که یهو صدای بارون شدیدی رو میشنوه که یکی از پنجره ها رو خیس میکرده( اینکه تو تابستون تو یزد بارون بیاد خیلی خیلی احتمالش کمه) میره جلوی پنجره و میبینی که فقط یکی از پنجره ها خیس شده و بقیه پنجره ها و حیاط کاملا خشکن و انگار فقط بارون به یکی از پنجره ها زده.
بعد از اینکه پنجره رو دید خیلی متعجب شد خواست بشینه که یهو تو کسری از ثانیه برق خونه قطع میشه و فوری برق دوباره میاد. بعد از اینکه برق میاد پدرم میخواسته بره کنتر برقو نگاه کنه که ببینه مشکلی پیش اومده یا نه که یهو تلفن زنگ میخوره و بابام با اولین زنگ تلفن رو برمیداره چون تلفن جلوی راهرو بوده و بهش خیلی نزدیک بوده. هرچی میگه الو الو هیچکی حرف نمیزنه و کسی پشت خط نیست. تلفنو که میذاره واقعا گیج میشه. که یهو چشمش به در راهرو خشک میشه، میبینه که انگار یه آدم دستگیره درو پایین میده و درو میبنده شاید فکر کنید دزده بوده ولی چون درشون به سمت داخل راهرو باز میشده قطعا باید دست یه آدم رو میدیده که درو به سمت خودش بکشه و ببنده اما هیچ دستی رو ندید و انگار یه چیز نامرئی درو به سمت خودش میکشه و دستگیره رو پایین میده و درو میبینده. پدرم اون موقع خیلی جوون بود و ۲۰ سالش بود حدودا، میگفت دیگه تا فردا از جام تکون نخوردم و نمیدونم ساعت چند بود که خوابم برد.
فردا اول صبح میره سوار اتوبوس میشه و اردکانو ترک میکنه.
بعد از اینکه ترم جدید شروع میکنه و برمیگردن دانشگاه دوباره میرن یه خونه تو همون محل اجاره میکنن
یه بقال خیلی پیر سر کوچشون بوده که بچه همون محل بوده و ۸۰ سال به بالا بوده بابام میگفت داستانو براش تعریف کردم پیرمرد دقیقا حرفامو تایید کرد و گفت: این محله روی یه قبرستان خیلی قدیمی بنا شده و اون خونه هم همینطور...
برگهایم 🥲
یا خدا چقدر ترسناک😳😵
دیگه نری آونجا🤯🤯😵😵
سقزی✌️
من اگه جای بابات بودم همون موقع سکته میکردم یا جنه پارم میکرد😐
لطفاً بازم درباره ایران و جاهای ترسناک دیگه ایران ویدیو درست کردن 😍💖💖
آره شاید روزی رفتیم
@@mohajim_
اره منم تو همین فکرم 😂😂
Salam mamnon misham bezany roye profam va sabam kony❤
ما ایرانیا خیلی مرز داریم خیلی 😂💔
من در سیرجان زندگی میکنم و یک تئوری هم هست که میگه که وقتی شاه باغ درویش خان اسفندیار پور رو تصرف کرد اون تصمیم گرفت به نشانه اعتراض این باغ رو بنا کنه 🖤
افرین منم سیرجانیم
تئوری نیست واقعیته عکس یارو هم هست
منم :-)
اتفاق ترسناک در زندگی من:
من 6سال پیش یعنی زمانی که9سالم بود خواب و بختک های ترسناکی میدیدم و بهشون اهمیت نمیذاشتم ولی بعد از دیدن ویدیو ات و کسب اطلاعات فهمیدن که اونا چی بودن اون خواب ها رو هیچوقت یادم نمیره...
شبی من خواب دیدم که مادرم، برادرم به شکل ترسناکی بودن و من خیلی میترسیدم و نفسم بالا نمیومد و یکجورایی بختک میدیدم بعد از کسب اطلاعات فهمیدم که اونا جن بودن که منو مورد ازار و اذیت قرار میدادن نه اونا نه من نمیتونستم با اونا ارتباط برقرار کنم
و اینکه زمانی که 5سالم بود بعد از دیدن یک خواب ترسناک و بیدار شدن یک کسی رو دیدم که وقتی فهمید من دیدمش ناپدید شد و این اتفاق چندین بار برای من در شب های مختلف می اومد
و بعد از کسب اطلاعات فهمیدم که اونا جن بودن و بعد از خواندن آیت الکرسی دیگه هیچی جنی منو ازار و اذیت نکرد...
در کل من گفتم که جن و ارواح را دیدم اونا ماهارو اذیت میکنن ولی کنترل مارو ندارن...
چه شکلی بودند
لطفا درباره گرگینه ها و جادوگر ها هم ویدیو بساز❤
خاطره ترسناک من مربوط میشه به ۸ سال پیش ..
ما تو ییلاق خودمون خونه ای متوسط داریم که همیشه موقع تابستون اونجا میرفتیم ..
پایین خونه ما یه دره کوچیک هستش که توی اون یه مزرعه و یه خانواده کوچیک هستن که شیر میفروشن ..
یه روز عمه ام به منو و پسر عمه ام گفت که برای دختر عمه کوچکمان شیر بخریم ..
ما هم گفتیم باشه .. ساعت ۹ شب بود.. کوهستان تاریک ما باید میرفتیم به سمت اون دره ..
به زور با نور فلش گوشی تا اونجا رفتیم ..
اون صحنه رو هیچوقت یادم نمیره..
ما که بالای تپه رو داشتیم نگاه میکردیم که تقریبا ۱ متری ما بود .. یک سایه بلند یک زن که بغل دستش یک دختر بود را میدیدیم..
اول فکر کردیم خیالاتی شدیم ولی بیشتر دقت کردیم دیدیم که داره با ما راه میاد....
ما هم سریع رفتیم طرف اون مزرعه و شیر گرفتیم و میخواستیم برگردیم... خدایا چجوری برگردیم ؟؟؟
در راه برگشتن عمه خودمون را دیدیم که سراسیمه اومد و گفت چرا انقدر طول دادین؟ شیر را بده .. ما هم شیر را به او دادیم و عمه ام هم سریع به طرف خونه رفت ما هم بدو بدو رفتیم به سمت خونه ..
وقتی رسیدیم خونه .... عمه ام گفت چرا شیر نخریدین؟
ما با تعجب بهش گفتیم که تو اومدی و از ما گرفتی ..
عمه ام و عمو هایم گفته اند که نیم ساعت هست منتظر شما هستیم و تا حالا بیرون نرفته ..
ما که کلی گیچ شده بودیم نفهمیدیم چی شد !!!
پس اون کی بود که از ما شیر رو گرفت ؟؟؟ خدایا ااااا...
پشمامممممممممم
پراممممم 😐
وای خداا 😧😱
پرهااااام رررریخت😁
جواب منومیدی کارت دارم
سلام آتوسا امیدوارم خوب باشی
ایده :ترسناک ترین و عجیب ترین کتاب ها
ایده ۲: ۱۰ راز حل نشدنی جهان
ایده ۳ : چیزهای که علم براشون جوابی نداره
ایده ۴ :یک روز از زندگی خودت و علی
خیلی دوستون داریم لطفا اگه پیاممو میبینی برام قلب بزار .
موافقم
دقیقا✨♥
مدگل وسط بحث جدی:کاش همه ی آنسالود هامو درباره ایران درست میکردم چقد باحاله 😂
وای دقیقا
دقیقا 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
Salam mamnon misham bezany roye profam va sabam kony❤
مدگل جون مثل همیشه عالی هستی,ممنون,کلیپاواقعاعالین,فقط ی انتقادخواستم بکنم اینه ک ایکاش این موزیکی ک وقتی صحبت میکنی پخش میش اینویاپاکش کنی یاباموزیک دیگ عوضش کنی,درسته موزیک خیلی آرومی هست وترسناکه ولی ی حس خیلی بدی ب آدم میده,موزیک وآهنگهاروی روح آدماتاثیرمثبت ومنفی میزاره ولی موزیکی ک تاثیرمنفی خییییییلیییییی بالایی میزاره دقیقاهمین موزیکه😰👻👻
عالی بود
همیشه وقتی ویدئو هاتو میدیدم و میترسدم با خودم میگفتم خداروشکر که تو ایرانم چون همه ی کلیپ ها که و جاهایی که نشون میدادی و تمام داستان هات مربوط به کشور های دیگه بود اما با این ویدئو خیلی ترسیدم
لطفا در مورد ایران ویدئو بزار
1:24
خب یه اتفاق ترسناک🤔 میشه گفت یه جای ترسناک خونمونه😂 آخه جن داره من ندیدمشون تا حالا اذیت هم نکردن اما خب حسشون کردم هربار نصف شب که از خواب بیدار میشدم مخصوصا تابستون که پنجره اتاق بازه از تو حیاط صدای ظرف میومد انگار یکی داره ظرف میشوره.این فقط یبار نبود خیلی شنیدم این صدای تکراری رو یا یبار ساعت ۱۱ شب بود یهو بچیزی محکم خورد به در اتاقم .اما مامانم دیده بود یه نفر با لباس سفید بلند از پله ها بالا اومد رفت تو حموم غیب شد.یا شیر آب رو مامانم باز کرده بود تو حیاط بعد دیده بستن کلا از کنتور آب بسته بودن . وخیلی اتفاقات دیگه الان خونمون رو کوبیدن نوساز میکنن اینکه چند ماه دیگه باز باید برگردم تو اون خونه🤐
خاطره ی ترسناکم اینه که یه شب ساعت ۵ صبح با صدای خیلی بلندی از خواب پریدم، فکر میکردم که زلزله اومده ولی زلزله نبود اولش سیخ نشستم تو جام اطراف رو دید زدم بعد چشمم خورد به کوله م که وسط اتاق ول شده بود😐 در صورتی که من قبل خواب همه جارو تمیز کرده بودم و هیچی رو زمین نبود کوله م هم روی میزم بود.
پاشدم چراغ اتاقمو روشن کردم و درو تا ته باز کردم رفتم سمت کوله م و درشو باز کردم تقریبا نصف بیشتر کتابو دفترام داخلش بود و سنگین بود. یه نگاه به میزم انداختم یه نگاه به وسط اتاق از اون فاصله اگه کوله م پرت شده باشه و سنگین هم باشه منطقیه که همچین صدای مهیبی بده و خب برای اینکه مطمعن بشم فرداش که همه بیدار بودن رفتم رو میزم و کوله م رو پرت کردم وسط اتاق و دقیقا همون صدا رو داد.
من خاطره ای که داشتم توی خونه ی داییم بود توی استان گلستان شهر گرگان. من فک کنم 4 سالم بود . منو مامانم توی سالن خواب بودیم و بقیه اعضای خانوادم توی اتاق خواب بودن . من نمیدونم به چه علتی نصف شب بیدار شدم و یه نگاهی به اطراف خونه انداختم. بعد چند دقیقه یه صدای خیلی ترسناکی شروع کرد باهام صحبت کردن. صداش یه حالت خشی داشت نمیدونم چجور بگم. اون صدا رو پشت یه دیوار میشنیدم . من از ترس گریه کردم و ازش التماس کردم که آسیبی بهم نزنه ولی انگار دلش نمیخواست بهم آسیب بزنه . بعد از یکم صحبت کردن اون صدا رفت و من همون موقع مامانمو بیدار کردم و ماجرا رو بهش گفتم . ولی اون حرفم رو باور نمیکرد . حتی شب بعدش هم دوباره اون صدا رو شنیدم و دوباره با هام حرف زد . بعد از حرف زدن دوباره مامانمو بیدار کردم ولی باز حرفمو باور نمیکرد . الان که بهش فک میکنم یه حسی بهم میگه یکی از اعضای خانوادم بود که میخواست اذیتم کنه.
مدگل لطفا بیشتر درباره ایران حرف بزن💜🍃
My scariest was when I was young in our neighbourhood there was a lady who lived with her husband and her daughter. Her husband would leave for work and would come back two or three days and her daughter had physicality problems , she was very beautiful she had long black hair and black eyes with long lashes she would wear a blue dress with dark blue flowers in it . The night of her wedding we were all there in her house and she was dancing then suddenly she ran away to the park near her house and when we found her her face was changed and she’ve got wild . Two month after her wedding her husband was dead , her husband’s family had no idea why did he died but we knew
How did you know it?
What was it about?
Tel us I'm dyinggggggggg😂
@@ania-vv7im کص میگه بابا تو چرا باور کردی
ترسناک ترین اتفاق زندگیم این بود که مامانم چت منو با رفیق صمیمیم خوندو فهمید سیگار کشیدیم😐
بمولا انسان ها خطرناک ترن خوبیییی😂🤙🏻
من اگرچت خصوصیم بادوستم یکی بخونه ب چوخ میرم
خوبیییی😂🤙🤙🤙
با لحن فرشاد *
واهایی دیگه فرشاد یکاری کرده انگشتامون عادت کردن همش فکر میکنن واسه اون دارن کامنت میزارن 😂😂
🤙🤙🤙
خوبییییییی 😂🤙جهانی می شود
اسکل
سلام مدگل.اول ببخشید که بعد دوسال تازه دارم کامنت میذارم چون تازه با پیجت آشنا شدم و ویدئو ها رو میبینم .درمورد صدای جیغ توی بعضی جنگل ها ی موردی هم که هست ی نژاد لاک پشت هستش که صدای جیِغ فوق العاده ترسناک و بلندی داره و توی ی کشوری همین قضیه بود که شب ها از تو جنگل صدای جیغ وحشتناکی میومده و بعد مدت ها کشف میکنن که صدای این لاک پشته هستش که فقط هم یدونه تو کل جنگل بوده
خیلی خوبهه بیشتر درباره ایران بگوو:)))💜
من یه چیزی ترسناک دارم میخوام بگم : من تو ایران زندگی میکنم :) 💘💔
😭😭✌✌
شاید واسه تو ترسناکه ولی واسه با همه مشکلا ک دارم شیرینه
@@MOHAMAD_star باشه حالا بیا پایین
Salam mamnon misham bezany roye profam va sabam kony❤
🙂💔هعببب
سلام مدگل,امیدوارم این کامنت رو بخونی...من به این دخمه که توی شهر یزده رفتم,البته با دوستم که زرتشتیه,خانوادگی رفتیم,اولا که اونجا نه تنها اصلا ترسناک نیست بلکه ارامش بخش هم هست,من حتی توی گودال هم رفتم,دوما اینطوری که میگی نبوده..دلیل اینکه افراد مرده یا خیلی بیمار رو اونجا میذاشتن این بوده که یا اونها بیماری واگیر دار و خطرناکی داشتن که باید از مردم عادی دور میموندن,دوم هم اینکه میخواستن اونها دوباره به طبیعت برگردن تا جسدشون برای حیواناتی مثل کرکس و..هم مفید باشه,بعد اینکه هرکسی رو به اونجا نمیبردن,افرادی رو که بیماری های واگیر دار و خیلی خطرناک داشتن رو به اونجا میبردن,و اینکه اتفاقا تا جایی که دیدم و میدونم خود زرتشتی ها هم زیاد به اونجا میرن و تا بحال نشنیدم بگن اهریمنیه,چون دو سه تا دوست خانوادگی زرتشتی داریم و شخصا به مکانای زرتشتی ها رفتم میگم,وگرنه قصد جسارت ندارم... 🤍⛅☃
عه هنا عه رل سوگنگ😂😂😂🤣
@@mahdisalahmand4503 برو عامو من دختری در مزرعه ام نیستم چه برسه اون😂😂😂
یکم پیاز داغ ها؟
ترسناک نیست شب برو معنی ترس میفهمی
مرسی💛
درباره جنگل توی مشهد و یا هرجای دیگه ای که صداهایی شبیه به جیغ شنیده می شه، توصیه می کنم تو همین یوتیوب این عبارتو سرچ کنین :
fox sound effect
ولی بدم نمی آد دره ارواح رو یه بار مخفیانه برم و ویدیو هم بگیرم :)) قشنگ معلومه این داستانو سر هم کردن که بقیه رو تیغ بزنن که البته من موافق این ماجراهام و خیلیم استقبال می کنم =))
ولی قلعه آدمخوار یکم واقعی تر می زنه :)) چون ناپدید شدن آدما، خیلی اتفاق می افته و خیلی وقتا هیچوقت مشخص نمی شه که چرا و چطور!
عالی بود،خاطره ترسناکی ندارم من خداروشکر😂،بیشتر از ایران بزار مدگل💜
منم ندارم
من دارم تا دلت بخواد
Hi dear MadGal, it's really interesting. I remember a lot of stories about Jen but I don't afraid anymore, the economic situation in Iran is very scary than any kind of Jen :)))
حق
حق تر از حق
چی😐
اقا زبان کامنت های یوتیوب من انگلیسی شده چیکار کنم
@@adib1387 خیلی اصکولی😂
این جزو ترسناک ترین ویدیوهات بود مدگلللل! اصن عاشق اون تیکه شدم که گفتی کاشکی همه ویدیوهام درمورد ایران بود 😂 GL! 😎
Hello, my sister is now 14 years old, but at that time she was 5. He was 6 years old and he said that I see creatures in different places, they are very scary and they bother me. I did not take him seriously at first, I said he was probably lying, but I was curious to know more about him, so I asked him questions again, but he denied every time that it was not like this. I said that the creature that always comes to the bathroom came to me and bothered me a lot and told me not to tell anyone anymore.
Now let's see different creatures in different places, sometimes I even saw him talking to himself and laughing or even scared. Once I asked him if he was crazy, he did not say anything and laughed. At first, I thought he was napping, but later, when I saw different movies of children seen in this, I came to the conclusion that he was probably right and could see creatures that I did not see. The interesting thing is that now that I ask him about those times, he does not remember at all. And when I define it, it says what a scary child I was ...
Now there is another thing that happened recently, I will say it in another comment.
I loved this episode 😀 so interesting and horrifying. Want to hear more about these places in iran
12:25 برای اینکه ساب ها نریزه اول باید کامنت گذاشت بعد لایک کرد. وگرنه یوتیوب هر سه تاشو میریزونه.
این قسمت خیلی باحال بود و دوسش داشتم.خسته نباشی
اگه میشه بازم یسری از آنسالو هارو به ایران اختصاص بده.واقعا چیزای ترسناک و باحالی ت ایران هست..
اگه میشه قضیه ی گرگ ادم خوار ۱۳۰۹ رو هم یه نگاهی بنداز❤
سلام ❤❤❤مرسی عزیز خیلی عالی کارتون درست وبهترین یوتیوپری هستین البته درخانم ها ایرانی ها 🎉❤🌹🇮🇷🌹👍
من همراه پدربزرگم رفته بودیم آبیاری درختان تو صحرا وقتی رفت دنبال آب حس میکردم چند نفر با سرعت دورم میچرخن تا پدر بزرگم اومد واقعا ترسیدم
اس میخواستن😂😂
@@MURTEZA_KING ابیاری درخت صحرا دیگه چیه :/ 🚶🏼🚶🏼🚶🏼
🤙🤙
من دقیقااااا یه همچین اتفاقی برام افتاده و جن دیدم البته ما تو باغ بودیم نه صحرا😐💔
@@MURTEZA_KING نگفته که کویر پروفسور
نترس عمویی😐
سلام مدگل ویدئو هات عالین 🧡
اتفاقات ترسناکی که برای من افتادن زیادن ولی اینیکی ینمه ترسناک تره
من و خواهر کوچکترم تو خونه تنها بودیم و تقریبا بیرون هوا تاریک شده بود خواهرم تو اتاق من داشت توی کامپیوتر کارتون میدید و من به خاطر سر و صدا تو اتاق مامانم داشتم درس میخوندم من خیلی واضح دیدم که خواهرم از دستشویی اومد بیرون و بدو بدو رفت به سمت پذیرایی منم چون میدونستم همیشه خراب کاری میکنه دنبالش، رفتم ولی اصا خواهرم از اتاق بیرون نیومده بود خودشم بچه بود ازش پرسیدم که کجا بودی گفت همینجا نشستم و بچه ها هم دروغ نمی گن گفت که از جام تکون نخوردم.. من هنوزم دارم فکر میکنم که اون چی بود یا نکنه همزاد خواهرم بود خلاصه که خیلی ترسناک بود چون من نه خواب بودم نه هوشیاریم کم بود کاملا هوشیار بودم و اینکه به در دستشویی دید داشتم و دیدم که یه دختر بچه شبیه خواهرم ازش بیرون اومد و حتی صدای باز و بسته شدن در رو هم شنیدم
دقیقا منم این موضوع برام پیش اومده
قلعه آدم خوار دقیقا جلوی باغ پدربزرگ منه 😮 مادربزرگم میگه این قلعه واقعا جن داره و راست میگه یکبار سعی کردم نزدیکش بشم با دختر داییم ولی باتلاق داشت و خیلی داغونه ولی دقیقا نزدیک باغ پدربزرگ منه
az dakhme zartosht khabar dashtam vali 4taye avali khili ajib va jaleb bod mersi az video haye ghashang va makhofet :)
Darvish Khan made that forest because of the grief of losing his possessions and trouble, not the madness.
I went inside his house myself, and he was a good man.
قبل کرونا با پسر خالم واسه خودمون یه چالش گذاشته بودیم که بریم جاهای ترسناک ..
سال ۹۶ بود که تصمیم گرفتیم بریم جنگل جیغ ( من خبری نداشتم از این جنگل ولی پسر خالم از چند تا رفیق مشهدیش شنیده بود داستانشو )
صبحش رفتیم مشهد چرخیدیم و شبش ساعت حدود ۲۳ بود که رسیدیم سمت جنگل جیغ ( یادم نمیاد اطرافشو ولی نور خیلی کم بود و دو سه تا ابادی کوچیک بیشتر نبودن )
وارد جنگل شدیم ولی خب ریسک نکردیم و خیلی داخلش نرفتیم چون یکم بزرگه همون چند صد متری اول جنگل بودیم که یه نمه صدای جیغ شنیدیم ( حدود ساعت ۱۲:۲۰ نیمه شب )
بعدش زیاد نموندیم اونجا و ساعت یک برگشتیم مرکز شهر ولی خب وجود جیغ اونجا حقیقت داره نه صدای باده نه جیرجیرک نه حیوون صداش خیلی شبیه جیغ یه انسانه ( یه نمه میزد به صدای زن )
همین ..
صدای گوزن هم خیلی شبیه صدای ادمه
همین.
@@Keraden درسته ... اما وقتی تو اون اتمسفر قرار بگیری درک میکنی حرفایی که من میزنم رو .. قطعا صدای جیغ انسان بود
This is one of my scariest things My sister and my friend and I played pantomime and we were alone. I argued with my sister in the middle of the game and she left the house. It was night when my sister screamed for a few minutes and then she didn't say anything to us and then Yahoo cried. He began by saying that something that was almost tall and that had a white sheet all over its body, like a room captured by the camera (unresolved), was somehow walking and walking. He goes and returns. We were really scared
Yahoo cried?!
@@mmn8488 yes
Great as always! thanks very much for the time you've been spending on unsolved series
جنگل جیق در واقع صدای روباه های قرمز هست ❤️
عالی بود آتوسا جون 😘
واقعا وقتی میام ویدیو های شما رو میبینم
اطلاعات عمومی خیلی زیاد میشه 😍
Keep going 💪✨
میشه درباره اقیانوس یه انساود درست کنی؟(:
فکر کنم یه جورایی درست کرده
جذابع
بیا پایین بِچِه
انساود نه..انسالود
@@Fire-bath خیلی خری
سلام ممنون از برنامه های خوبتون.از ایران زیادتر بگید.❤❤❤
مثل همیشه نایس و خوففف🙂✨
موضوع رو خعلی دوس بیشتر دربارش بزار....خب ایران جاهای ترسناک کمی نداره....بع ریگ جن هم میشه یکی اع خوفناک ترینشون گفت😐
خوب رو اشتباه نوشتی به جای خ نوشتی ف😌😌😌😌😌😌😌
آتوسا ، اسم اون قلعه درستش " بوینو یوغون "
Yep , it's a Turkish word wich means " thick neck "
میشناسی 🥲
@@Emma-fq7uq میشه گف آره
@@amirkhezerlou ما فاصله زیادی باهاش نداریم🥲
اگه دوباره مکان های ترسناک 😱توی ایران🇮🇷 هست پس زود پارت دو۲ رو هم بگیر لطفا🙏🙏🙏
Madgal ain vidut ham mesl baghie vidu hat kheili khob bod lutfan to hamin chand toz dige ham ye ansalvd dige bezar bosssss behettt
1:35
این زیاد ترسناک نیس ولی من وقتی ده سالم بود یه روز داشتم تو خونمون جلوی آینه بازی میکردم و کسی هم خونه نبود. یهو دیدم از بیرون پنجره اتاقم که طبقه دوم بود یه جسم سایه ای رد شد. خیلی کُند، دستاشو بالای پنجره گذاشته بود و پاهاش پایین و داشت آروم آروم از سمت راست به چپ می رفت. کاملا مثل یه مرد کچل بود اما حالت سایه ای داشت و میتونستی اونورشو ببینی. من خشکم زد و چند بارم پلک زدم اما توهم نبود. وقتی بالاخره از پنجره رد شد من به خودم اومدم و سریع رفتم تو پذیرایی. یه دقیقه بعد دوباره برگشتم اتاقم، پنجره رو باز کردم و دور و بر رو نگاه کردم اما سر ظهر بود و پرنده هم پر نمی زد.
چه ترسناک
منتظر پارت ۳ اعداد هستیم 😉البته واقعا ازت ممنونم که به علمو دانشم کمک کردی❤️
فکر کردم فقط من این ساعت دارم این ویدیو ترسناک رو میبینم😅😂
@@aliebrahimi7955 جر من نشستم صب شه ببینم😂
سلام ، مثل همیشه عالی بود🤘🏻
من تقریبا ۴ ۵ ساله بودم که رفته بودیم خونه ی یکی از فامیلا، اونا یه حیاط پشتی داشتن که پر از درخت بود و کسی اونجا رفت امد نداشت ، من از روی کنجکاوی بدون اجازه رفتم توی اون حیاط و اتفاقی هم نیوفتاد و خیلی طبیعی بود یک ساعت گذشت و من منتظر مادرم بودم که برگردیم خونمون که یه پسر خیلی چاغ با پیرهن سورمه ای چهارخونه از انتهای حیات برام دست تکون داد و انگار صداشو میشنیدم ک میگفت بازم بیا پیشم ، و نکته اینجاس اون خانواده هیچ بچه ای نداشتن . به مادرم که گفتم اهمیت نداد ولی من مطمئنم که اون پسر چاغ رو دیدم که دست تکون میداد.
موفق باشی🤣🤣
وای چقدر وحشتناک. ولی نگران نباش. منم یه بار تو باغمون بودیم بعد داشتم با دخترخالم فیلم ضبط میکردیم که از ته باغ یه مرده لاغر رو دیدیم در صورتی که غیر از خالمینا مرده دیگه ای باهامون نبود منو دختر خالم از ترس فقط جیغ میزدیم بعد آخرش فهدیم درخت بوده🤣نگران نباش این انشالله که چیزی نبوده و خیال بوده🌹🌹🌹🌹
@@Jkf46 اما من دیدمش 🥲
بش فک نکن من نمیگم توهم زدی هیچی بعید نیس ولی وقتی زیاد به اینجو چیزا فکر میکنی روانی میکنه ادمو
@@romina8414 آره مخصوصا اگه کسی حرفت باور نکنه
خیلی خوب بود ولی کاش میشد اطلاعات بیشتری در مورد اتفاقای این مکانها باشه یا داستانی که برای کسی اتفاق افتاده تو ایران خیلی جاهای بیشتری هست مخصوصا مناطقی که درگیر اجنه باشن زیاده در خواست قسمت اجنه را داریمممممم
اون جنگل جیغ رو یک گروه تحقیقاتی رفتن و متوجه شدن که دلیل این صداها همون ملخ هاست ، میلیون ها ملخ ( یا شایدم جیرجیرک )
یه نمه احساس میکنم داریم از آنسالود دور میشیم، اون رقص درویش خان مخصوصا!!! خدا بود!! روحش شاد. فک کنم اکثریت اینارو میدونستیم ولی بازم ممنون ازت 😂😂😂
نه اتفاقا من هیچکدومشو نمیدونستم
ویدئو ادیت کردم سم و دپ گنگ باز هستی یه نیگا بنداز اگه هم نیستی سیک 🗿🚬
سلام مدگل من مهدی هستم و در مشهد زندگی میکنم درمورد جنگل جیغ که صحبت کردی کمی اشتباه بود اسم اصلی جنگل جیغ (دره جیغ)هستش و من تابحال به آنجا رفتم و صدا هایی که از این جنگل در شب میاد صدای جیغ نیست بلکه صدای روباه هستش و اگر در گوگل سرچ کنید صدای رو باه می فهمی که صدای روباه مانند جیغ هست حتی وقتی که من رفتم توی این جنگل اسم ... آوردم همان موجود ترسناک رو آوردم اونم با صدای بلند اما هیچ اتفاقی نیفتاد به هر حال ممنون که برای ما ویدئو جذاب میزاری♥️♥️♥️♥️
صحیح
خوشممیاد ما ایرانیا هروقت بهمون میگن یه کاری رو نکن اتفاقا میریم و اونکارو انجام میدیم😹😹😹😹
سلام خسته نباشید
ممنونم از ویدئوهای آموزندهای که میسازی زحمت میکشی تشکر و سپاسگزارم و قدردان محبتهای شما
میتونم ی خواهش ازتون کنم در مورد شهر سوخته در ایران هم ی ویدئو بسازید خیلی کنجکاوم بیشتر بدونم در مورد تاریخ کشورم واین شهر مرموز ممنونتون میشم در هر صورت
مثل همیشه عالی بود
ایده:در مورد پدیده های فیزیکی مثل ماده تاریک تونل زنی کوانتومی
❤️👍
داداش هنو شرو نشده😐🤲
همین چند ماه پیش که سرباز بودم ما یه آسایشگاه داشتیم یه اتاق زیر سایبون بود . ما کلا دو تا سرباز بودیم که هر شب فقط یکیمون اونجا میموند و اون یکی خونه بود . ما یه تخت دو طبقه داشتیم که هیچوقت از طبقه دومش استفاده نمیکردیم و فقط پایین میخابیدیم . شبا هر وقت روی تخت میخابیدیم (هم من این تجربه داشتم هم دوستم ! ) کابوس میدیدیم و بعدشم که از خواب میپریدیم دچار بختک یا به قول کرمونیا خُفتو میشدیم و از جامون نمیتونستیم تکون بخوریم ترسناک تر این بود که اون لحظه که تمام بدنمون قفل میشد مرد سایه ای همگوشه ی اتاق به سمتمون می امد . یه شب اونقد ترسیده بودم که توی اون حالت سعی میکردم کمک بخام ولی خب تنهای تنها بودم . وقتی که مرد سایه ای بهمون میرسید بدنمون ازاد میشد و وقتی بلند میشدیم دیگه کسی نبود ! دو سه بار اول که اونجا روی اون تخت اینجوری شدم از دوستم پرسیدم و متوجه شدم که اونم دقیقا همین تجربه رو داره . اما هنوز متوجه نشده بودم که چرا این اتفاق میافته و پیش خودم میگفتم لابد مال خستگیه تو طول روزه . تا اینکه یک شب که با وحشت بسیار زیاد از خواب پریدم رفتم و روی زمین خوابیدم و راحت تا صب خواب رفتم . ازین به بعد هر شب ک اونجا بودم روی زمین میخابیدم و هیچ تجربه بدی نداشتم و دوستمم همینکار کرد و اونم دیگه تجربه ای نداشت ! بعد از مدت ها یبار تصمیم گرفتم شب دوباره رو تخت بخوابم . میخاستم بدونم واقعا ایا تخت مشکلی داره یا اصلن ربطی نداشت . اون شب ایمان اوردم ک واقعا خوابیدن روی اون تخت باعث میشه اون تجارب وحشناک به وجود بیاد . ازون روز به بعد ما اسم اون تخت رو گذاشتیم تسخیر شده و دیگه هیچوقت شبا روش نخوابیدیم .
پشمام😑
نمونه ی این اتفاق رو دقیقا تو فیلم coming true دیدم
عه چه جالب ندیدم این فیلمو برم ببینم 💙
ویدیوهات عالین و من همشونو دوس دارممم فقط اگ بشه راجب اتفاقاتی ک تو این مکان ها میوفتن اطلاعات بیشتری پیدا کنی به نظرم هیجان انگیز تر میشه مثلا اینکه ایا کسی واقعا تجربه بودن تو این مکان ها رو داشته و تجربیاتشونو بگی ولی خب در کل عالی بود و من خیلی خیلی دوسش داشتم😍😍😍😍
قلعه بوینی یوغون یه کلمه ترکی هست بمعنی قلعه گردن کلفت این اسم اصلی مکان چهارم که در منطقه اردبیل قرار گرفته،هست.
به امید رشد هرچه بیشتر کانال زیبای شما مدگال جان
7:36 The voice of fox, when it is being scared, seems exactly like human's screaming.
Thanks madgal🙏💋 you are so good...
سلام...مثه همیشه عالی بودی👌
اتفاق ترسناکی که درباره ی من میفته اینه که بعضی وقتها وقتی کاری میکنم یا چیزی میبینم، انگار که قسمتی از اون اتفاق یا کارو قبلا یک جایی و یک موقعی دیدم ولی اونموقع نمدونستم که این اتفاق قراره برام پیش بیاد و اصن یادم نمیاد که کِی و چجوری اونو دیدم ولی بعدش که اون تیکه از اتفاقی که برام پیش اومده رو میبینم، برام اشنا به نظر میرسه و یک احساس عجیبی دارم...😑😑
برای من هم اینجوریه
برای منم
همه همینن
این یعنی زندگی گذشته بعضی وقتا که این اتفاق می افته یعنی یه تیکه از زندگی گذشته ات رو یادت میاد انگار که اون اتفاق دوباره برات تکرار شده و افراد کمی هستن که این اتفاق واسش می افته
دمت واسه منم خیلی پیش اومده ولی به مامان بابام میگم میخندن😞
Your unsolveds are the best part of week
Thanks madgal
عالیییی بود .درباره ایران بیشتر بذار
عالی بود به معنای واقعی پرهام ریخت •-•
من خودم قشم زندگی میکنم سمت جزایر ناز
درباره اون دره ارواح بهش دره ستارگان میگن و همون طور که خودت گفتی یه ستاره توش سقوط کرده و شبا ارواح میان بیرون این داستان رو مامان بزرگ مامانم میگفت
جدی شبا کسی و نمیزارند وارد دره ستارگان بشه؟؟؟
@@parnia.m.y8860 نه نمیزارن حتی خود ما که بومی هستیم هم میخوایم بریم اهالی اون جا نمیزارن
یه سوال منطقی
چجوری ستاره سقوط کرده تو یه جزیره و کل اون منطقه یه باد نرفته؟:/
یه سنگ نسبتا کوچیک فضایی بوده دیگه اخه ستاره خیلی هندیه
@@zastie7788 ستاره که خودم بعید میدونم باشه
مثل شهاب سنگی چیزی ولی من از همه شنیدم که میگن ستاره
@@کشمویباجی شاید ستاره یه اصطلاحی چیزی بوده چون ستاره واقعا هندیه یه سنگ کوچیک فضایی با اون سرعت بالا میتونه یه دره بسازه نه یه شهاب سنگ کامل
اونجوری کلش داغون بود
عالی مدگل،لطفا ویدیو بعدی در مورد آدم فضایی ها باشه💕
Salam mamnon misham bezany roye profam va sabam kony❤
سلام مدگل مرسی بخاطر انسالو های جذابت
میشه درباره کرونا یه ویدیو بسازی
میگن یه پیرمردهندی پیش بینی هایی درباره اش داشته که گفته ویروسی که بعداز کرونا میاد همه رو میکشه وکرونا دربرابرش هیچی نیست
مرسی
Behtarin v tarsnak tarin yotuber hasiiie😂🎉❤❤❤❤
اتفاقی که افتاد ترسناک نبود ولی من زمانی که یک ماه از فوت بابابزرگم میگذشت
تو اتاق بودیم و مامان بابام خواهر بودن داشتن باهام حرف میزدم که چشمم به دم در اتاق خورد بابا بزرگم رو دیدم که همون لباس های همیشگیش تنش بود و نگاهی من ما انداخت و از در رفت بیرون و غیب شود و دیگه هیچ وقت ندیدمش فکر کنم میخواسته ببینمتمون و بعد بره اون دنیا🙂💜
مثل کلید اسرار.
داش خدابیامرز تش امید وارم آخرین غمت باشه🖤
مرسی♥️
تنها اتفاق ترسناکی که نزدیک من افتاده این بوده
من کلاس داشتم، بعد پرندهم تو حال بود و چون چراغا خاموش بود خوابیده بود. وقتی رفتم سراغش دیدم کپ کرده و حالت دفاعی گرفته، از ترس هی داشت نفس نفس میزد و به یه گوشهی خونه خیره شده بود. وقتی بهش دست میزنم تهدیدم میکنه ولی اون سری حتی وقتی بهش دستم میزدم، واکنش نشون نمیداد.
هی داشتم سعی میکردم از جاش بیارمش پایین ولی تکون نمیخورد، آخر با کمک مامانم آوردیمش پایین، و تا اومد پایین شروع کرد به جیغ زدن، یه جیغایی که اصلا تاحالا نزده بود. خیلی ترسیده بود. بعدش مامانم یکم اسفند دود کرد و گفت تاحالا تو کل عمرم ندیده بودم اسفند اینقدر بترکه
و آره(=
پرنده طفلکم (اسمش منگوله) جنی شده بود اون روز
یکی اتفاق دیگه هم من از دوستم شنیدم
اینا رفته بودن کرمانشاه، بعد اونجا یه سر رفته بودن پرورشگاه ماهی، داداش دوستم که کوچیک بود داشت کنار درخت ها و اینا بازی میکرد، دوستم که رفت اونجا یه صدایی از پشتش شنید، بعد که برگشت میگفت یه چیزی که انگار چادر رو سرش بود رو زمین چهار دست و پا خودشو کشید سمتش، دوستم خیلی ترسید ولی تا داداشش اومد اون جنه رفت، بعد اون چند روز تب داشت و تو تخت بود.
یه خانمی که تو مسجد میرفته بالای ممبر با اینا آشنا بوده، میگفت بعضی اوقات تو تب از خواب پامیشدم میدیدم بالای سرم داره قرآن میخونه، یه سری هم از خواب پا شده بود و شنید که اون زنه به مامانش داشته میگفته مگه من نگفتم که نرید اونجا
و آره، اینم از این (=
یکی دیگه هم معلم خصوصیم تعریف کرد، گفت خالش جنی شده بوده، زیاد از ماجرا چیزی یادم نیست، هرچی یادمه میگم
میگفت خالهشو به تخت بسته بودن و ازش نگهداری میکردن، یه سری حتی معلمم تو گوش خالش سوره حمد خوند بعد یهو خالههه برگشت گفت اینو از من دور کنید، این دشمن منه
یکی دیگه پارسال اتفاق افتاد برای دوستم
من نبودم تو مدرسه ولی فکر کنم جنی شده بود چون به چشم سوم و بحثش خیلی حساس بود، میگفت در حدی حالم بد شد که افسردگی گرفتم
یکی دیگه از همکلاسیم شنیدم
میگفت خالهش یا کیش، تو خونه نشسته بود داشت تلوزیون میدید، بعد بچههاشم پشتش خواب بودن همه، یهو شنید که یکی گفت آمین، بعد اون خاله هم گفت آمین😶😂😂
پشمام چقدر داستان دارم من🤣🤣
امید وارم به دردت بخوره، اگه تو فیلمت نذاری میزنمت، این همه تایپ کردم😂🔫🔪
خسته نباشی که اینقد زحمت میکشی واس❤️❤️❤️ ما ببخشید فارسی نوشتم چون خیلی طولانیه(البته اینگلیسیمم ضعیفه😁)
کلا برامن که اتفاقای ترسناک نیفتاده جز یه بار که بعدا میگم ولی مادرم اینا 11 تا بچه بودن خو مادرم و خاله هام میگن که یه خونه داشتن مال یکی بوده که نمیدونم جنگیر بوده چیکار بوده ولی دست تو کارای ماوروطبیعه داشته که از قضا مرده بوده تو این خونه اتفاقای به شدت ترسناک براشون افتاده الکی نمیگم یه وقت به شوخی بگیریا مادرم میگه موقع هایی که می خاسن برن دسشویی تنها نمیرفتن یکی میبرده ولی بعضی وقتا تنها میرفته دسشویشون تو یه راهرو دراز بوده که موقعی که از راهروهه رد میشده سقف میریخته زمین میلرزیده دیوارا خراب میشدن ولی موقعی که سرشو برمیگشتونه هیچی نشده بود حالا این یکیشه شاید فک کنی توهم بوده ولی خالهم میگه زمانی که داییم قونداقی بوده یه بار نمیدونم چی میشه رو اپن بوده بعد هی میره بالا هی میره بالا تا اندازه ای که مثلا یکی با دوتا دستاش بچه رو گرفته بالا ولی هیشکی بچه رو نگرفته بود انگار داشته پرواز میکرده خب اینا یه ساعتی داشتن که از اینا بوده که سر ساعت دوازده زنگ میخرده از این ساعت قدیا دیگه که دو سه بار زنگ نمی خرده بلکه 101 بار یا 1001 زنگ میخرده هرشب ها ظهرا یکی دوتا ولی شبا 101یا 1001 یا میگه یه بار همه خواب بودن دخترا و خانما یه اتاق پسر و مردا یه اتاق چه اتفاقی می افته انگار یه چیز عین گربه اومده همه زن و دخترارو خنج کشیده خنجای کوچولو نه ها اندازه چی بت بگم مث مثلا پنجه یه پلنگ (حالا میگی اون بالا نوشتی گربه اینجا میگی پلنگ) آقا خونی مالی بد جور در صورتی که اصلا تو اون محله غیر از سگ و پرنده حیونی نبود بعد جالبیش اینجاس که داییم بود که بلندش کردن اون همیشه تو بغل بابا بزرگم میخوابید (چون تهتقاری بود) اون شب که زنا رو خنج زدن تو اتاق مردا یه اتفاق جالبی میفته (شایدم یه شب دیگه بود یادم نی😁😐) داییم پشت در یچیزی میبینه که کله قوچ داشته ولی وایساده بوده داییم بلند میشه همینطوری سرجاش وایمیسه بعد بابابزرگم بیدار میشه اونم از اون کسایی بود که حافظ کل قرآنن به داییم میگه چیشده جواب نمیده چنبار میگه چیشده داییم میگه یچیزی پشت دره _چی پشت دره؟ _یکی مث قوچ. بابابزرگم که چیزی نمیبینه میفهمه چیه بابابزرگ:بگو یا ابولفضل بگو یا الله. داییم نمیگه خوده بابابزرگم دست بکار میشه متاسفانه از حرف هایی که قوچ میزنه خبر ندارم (این آخریه مث کانجورینگ 2 شد) ولی باور کن که همه واقعیتن بخدا اگه واقعی نبود چل دقه نمینشستم پاش امیدوارم که بخونیش راستشو بخوای این نصف اتفاقات بود (کلن بند ناف خانوادمونو با جنا بستن😐) اگه خوندیش بقیهشم می زارم اگرم نخوندیش بازم بقیهشو میزارم😁
دستت واقعا درد نکنه که اینقدر زحمت میکشی اینقد مطالب بدرد بخورو بدرد نخور میزاری❤️❤️🌷🌼🌺🌹 (ولی خیلی برامن جذابن)
یا خدا من نصفه خوندم چیزی نفمیدم خخ
چه حالی داری ناموسا
سلام مدگل من نازنین هستم و الان ۱۲سال دارم و خاطره ای که دارم مال۹ سالگیم بود
من با مادر و برادرم به خونه ی مادر بزرگم اینا رفتیم و می خواستیم یک هفته به خاطر اینکه بابام بخاطر اینکه کارش بیرون شهر بود و داخل خواب گاه اون شهر میموند ماهم تصمیم گرفتیم اونجا بمونیم اون روز همه چی خوب گذشت تا اینکه ساعت ۳ شب بود که من یهو احساس تشنگی وحشتناکی رو حس کردم و بلند شودم برم توی اشپزخونه اب بخورم و یادم رفت که بگم که ما توی اتاق خوابیده بودیم و خلاصه داشتم میگفتم رفتم توی آشپزخونه که اب بخورم که یه لحضه حس کردم یکی از پشت سرم رد شد اما پیش خودم گفتم شاید خیالاتی شدم که همون موقع چرخ خیاطی مامانبزرگم خود به خود روشن شد و همون موقع از وحشت جیغ خیلی بلندی زدم و مامان بزرگم اینا اومدن تا ببینن چی شده وقتی بهشون گفتم بهم میگفتن به خاطر سیم کشی یا برق اینطور شده اما ار چهرشون معلوم بود خودشون هم خیلی ترسیده بودن
One of my scariest moment of my life , was at 1390 when i was at pre university
“keep that in mind im a medium person and taken it from my mother family”
I had a rough day and night those days , and i couldnt sleep at night , even i couldnt go to my room , it was so cold and strange , i just tried to get of it , but it get hard and harder , one day i just slept in front of the tv in living room , i saw a dream that one small girl with red dress is in our home , she tried to get close to me , we change the house , at the next house everything start again even harder , there was no different when ever i slept , 1:50 am or even 10 pm , some one just wake me up exactly at 2 am , after visiting so many seyeds , and getting many handwriting things , they just gone , but the little girl was still there , after 2 year , again , i saw a dream of that girl
She was in a red dress , , she was so ugly , i just asked her , why you harassing me , suddenly she said cuz i luv u daddy , and she turned beautiful , next morning , my friend just called me that i want to visit you cuz he got something to say , i saw him , and he said that last night i had a dream you was there , with a little beautiful girl that she had a red dress , you said she is your daughter …
I was shocked sooo bad , but after that night everything gone
There is so many strange things in medium person life
🤯🤯🤯🤯🤯🤯🤯🤯🤯🤯
چه باحال🤩
خبب میرسیم به خاطره ترسناک.وقتی دوازده سالم بود و بابابزرگم فوت شده بود،شب اول خونه مامان بزرگم اینا موندیم.و جایی که من خوابیده بودم به ورودی در پذیرایی دید داشت،کااملا یادمه چی دیدم،به وضوح رد شدن یه جسم کاملا سفیدو دیدم ((: .ولی این تنها اتفاق نبود.اتفاقات دیگه هم تا حدود یه سال پیش میومد.مثل شنیدن صدای پچ پج،صدای واضح حرف از حیاط پشتی و خوابای ترسناک اهل خونه،همه اینا گذشت تا یه شب که یکی از عمه هام خواب پدربزرگمو میبینه،که همه جمع اند و پدر بزرگم داره تو حالت روح دستشو میکنه تک دیوار و در میاره،عمم میگه بهش گفتم بابا چرا اینکارارو میکنی؟بابابزرگم میگه میترسین؟عمه میگه آره...شاید باور نکنین ولی بعد اون دیگه هیچ اتفاق اینجوری اونجا نیوفتاد ((((:
پشمام حاجیییی اجازه هس ازش اسکرین شات بگیرم؟
ابرفضل
جالبه
@@narges7900 آره داداش راحت باش
@@niushapourtaheri5874 🥲
ترسناک ترین اتفاق زندگی وقتی بود که با کانالت آشنا شدم😱😱😱
تخم کردی😂😂😂
شت..
😂😂
😂
وقتی تو ایران زندگی نمیکنی
سلام خسته نباشید ممنون از زحمات شما اگر میسر هست موقع صحبت شما بعضی کلماا
مثل ش س حالت سوث زدن
میشه احتمالأ از میکروفن یا
سبک تلفظ میتونه باشه لطفأ خودتون دقت کنید و درست
کنید ببخشید که این موضوع رو مجبور شدم بازگو کننم