عموی بزرگم رفته بود روستا...

Поделиться
HTML-код
  • Опубликовано: 13 дек 2024

Комментарии • 2

  • @سیروسمیزانحسینی
    @سیروسمیزانحسینی 5 дней назад +1

    ❤❤❤❤❤

  • @abbaslerave3818
    @abbaslerave3818 3 дня назад

    امان از حسوحالهاورفتارای کاملا احساسی دوران نوجوونی، با ی نگاه یا ی لبخند، خیلی سریع فکرمیکردیم تنهاعاشق کره زمینیم، امایهو با ی حرف ک میشنیدیم، تمام حرارت وجودمون یهوسردمیشد، دنیایی بودبرا خودش، خیلیا هم قربانی همون خیالات اون دوران شدن، وخیلیاهم پاسوز دلای پاکو سادشون میشدن، چ میشه کرد، جز کناراومدن با سرنوشت. خوش بحال کسی ک بتونه خودش سرنوشتشو قلم بزنه نه اینکه سرنوشتشو قلم بزنن. حیف ک دیردرک میکنیم واقعیتهارو. یاحــــــــق.