محكمه الهی | شعر طنز خليل جوادي
HTML-код
- Опубликовано: 6 фев 2025
- يه شب كه من حسابي خسته بودم
همينجوري چشامو بسته بودم
سياهي چشام يه لحظه سر خورد
يه دفعه مثل مردهها خوابم برد
تو خواب ديدم محشر كبري شده
محكمه الهي برپا شده
خدا نشسته، مردم از مرد و زن
رديف رديف مقابلش واستادن
چرتكه گذاشته حساب كتاب ميكنه
به بندههاش عتاب خطاب ميكنه
ميگه :چرا اينهمه رج ميكنيد؟
راهتون رو بيخودي كج ميكنيد؟
آيه فرستادم كه آدم بشيد
با دلخوشي كنار هم جمع بشيد
دلاي غم گرفته رو شاد كنيد
با فكرتون دنيا رو آباد كنيد
عقل دادم بريد تدبركنيد
نه اينكه جاي عقل و كاه پر كنيد
من بهتون چقدر ماشاالله گفتم
نيافريده باريك الله گفتم
من كه هواتونو هميشه داشتم
حتي يه لحظه گشنتون نذاشتم
اما شما بازي نكرده باختيد
نشستيدو خداي جعلي ساختيد
هر كدوم ازشما خودش خدا شد
از ما و آيههاي ما جدا شد
يه جو زمين و اين همه شلوغي؟
اين همه دين و مذهبه دروغي؟
حقيقتا شماها خيي پستيد
خر نباشيد گاو و نميپرستيد
از توي جمع يكي بلند شد ايستاد
بلند بلند هي صلوات فرستاد
ازاون قيافههاي حق به جانب
هم از خودي شاكي، هم از اجانب
گفت چرا هيچكي روسري سرش نيست؟
پس چرا هيچكي پيش همسرش نيست؟
چرا زنها اينجوري بد لباسن؟
مرداي غيرتي كجا پلاسن؟
خدا بهش گفت بتمرگ ، حرف نزن
اينجا كه فرقي ندارن مرد و زن
يارو كنف شد ولي از رو نرفت
حرف خدا از تو گوشاش تو نرفت
چشاش ميچرخن ، نميدونم چشه؟
آهان ، ميخواد يواشكي جيم بشه
ديد يكمي سرش شلوغه خدا
يواش يواش شد از جماعت جدا
با شكمي شبيهه بشكه نفت
يهو سرش رو پايين انداخت و رفت
قراولا چندتا بهش ايست دادن
يارو وانستاد ، تا جلوش واستادن
فوري درآورد واسشون چك كشيد
گفت ببريد وصول كنيد خوش بشيد
دلم براي حوريا لك زده
دير برسم يكي ديگه تك زده!
اگه نرم حوري دلگير ميشه
تو رو خدا بزار برم دير ميشه
قراول حضرت حق دمش گرم
با رشوه خيلي كلون نشد نرم
گوشاي يارو رو گرفت تو دستش
كشون كشون برد و يه جايي بستش
رشوه حاجي رو ضميمه كردن
توي جهنم اونو بيمه كردن
حاجيه داشت بلند بلند غر ميزد
داشت روي اعصابا تلنگر ميزد
خدا بهش گفت: ديگه بس كن حاجي
يه خورده هم حبس نفس كن حاجي
اينهمه آدم رو معطل نكن
بگير بشين اينقده كلكل نكن
يه عالمه نامه داريم نخونده
تازه ، هنوز كرات ديگه مونده
نامه تو پر از كاراي زشته
كي به تو گفته جات توي بهشته؟
بهشت جاي آدماي باحاله
ولت كنم بري بهشت؟محاله
يادته كه چقدر ريا ميكردي
بندههاي مارو سياه ميكردي
تا يه نفر دورو برت ميديدي
چقدر والضالين و ميكشيدي
اينهمه كه روضه و نوحه خوندي
يه لقمه نون دست كسي رسوندي؟
خيال ميكردي ما حواسمون نيست؟
نظم و نظام دنيا كشكي كشكي است؟
هر كاري كردي بچهها نوشتن
ميخواي خودت برو ببين تو زونكن
خلاصه وقتی يارو فهميد اينه
بازم درست نميتونست بشينه
كاسه صبرش يه دفه سر ميرفت
تا فرصتي گير مياورد در ميرفت
قيامته اينجا ، عجب جائيه
جان شما خيلي تماشائيه
از يه طرف كلي كشيش آوردن
كشون كشون همه رو پيش آوردن
گفم اينا رو كه قطار كردن
بيچارهها مگه چكار كردن؟
ماموره گفت : ميگم بهت من الان
مفسد فيالارض كه ميگن همين هان
گفت: اينا بهشتفروشي كردن
بيپدرا خدارو جوشي كردن
به نام دين حسابي خوردن اينها
كفر خدا رو درآوردن اينها
بدجوري ژاندارك و اينا چزوندن
زنده توي آتيش انو سوزوندن
روي زمين خدايي پيشه كردن
خون گاليله رو توي شيشه كردن
اگه بهش بگي كلات و صاف كن
بهت ميگه بشين و اعتراف كن
هميشه در حال نظاره بودن
شما بگو؛ اينا چه كاره بودن؟
خيام اومد يه بطري هم تو دستش
رفت و يه گوشهاي گرفت نشستش
حاجي بلندشد با صدای محكم
گفت : اين آقا بايد بره جهنم
خدا بهش گفت تو دخالت نكن
به اهل معرفت جسارت نكن
بگو چرا به خون اين هلاكي؟
اين كه نه مدعي داره نه شاكي
نه گردو خاك كرد و نه هياهو
نه عربده كشيده و نه چاقو
نه مال اين نه مال اونو برده
فقط عرق خريده رفت ِ خورده
آدم خوبيه و هواش و داشتم
اينجا خودم براش شراب گذاشتم
يهو شنيدم ايست خبردار دادن
نشستهها بلند شدن واستادن
حضرت اسرافيل از اون ور اومد
رفت روي چارپايه و چند تا صور زد
ديدن دارن تخت روون ميارن
فرشتهها رو دوششون ميارن
مونده بودن كه اين كيه خدايا
تو حشر اين كارا چيه خدايا
فكر ميكنيد داخل اون تخت كي بود؟
الان ميگم ، يه لحظه اسمش چي بود؟
همون كه كارش عالي بود
اون كه تو دنيا مثل توپ صدا كرد
همون كه اين لامپا رو اختراع كرد
همون كه كار عالي بود؛ اون ديگه
بگيد بابا ؛ توماس اديسون ديگه
خدا بهش گفت ديگه پايين نيا
يه راست برو بهشت پيش انبياء
وقتو تلف نكن توماس ؛ زود برو
به هر وسيلهاي اگر بود برو
از رو پل نري يه وقت ميفتي
ميگم هوايي ببرند و مفتي
باز حاجي ساكت نتونست بشينه
گفت كه مفهوم عدالت اينه؟
توماس اديسون كه مسلمون نبود
اين بابا اهل دين و ايمون نبود
نه روضه رفته بود؛ نه پاي منبر
نه شمر ميدونست چيه نه خنجر
يه ركعتام نماز شب نخونده
با سيم ميماش شب رو به صبح رسونده
حرفاي يارو كه به اينجا رسيد
خدا يه آهي از ته دل كشيد
حضرت حق خودش رو جا به جا كرد
يه كم به اين حاجي نگانگا كرد
از اون نگاههاي عاقل اندر
سفيهش و بايد بيارم اينور
با اينكه خيلي خيلي خسته هم بود
خطاب به بندههاش دوباره فرمود
شما عجب كلهخرایي هستيد
بابا عجب جونورايي هستيد
شمر اگه بود آدولف هيتلرم بود
خنجر اگر بود رولورم بود
حيفه آدم خودشو پير كنه
سوزنش فقط يه جا گير كنه
ميگيد توماس من مسلمون نبود
اهل نماز و دين و ايمون نبود
اولا ً از كجا ميگيد اين حرفو
در بياريد كله زير برفو
اون من و بهتر از شما شناخته
دليلشم اين چيزايي كه ساخته
درسته گفتهاند عبادت كنيد
نگفتهان به خلق خدمت كنيد؟
توماس نه بمب ساخته نه جنگ كرده
دنيا رو هم كلي قشنگ كرده
من يه چراغ كه بيشتر نداشتم
اونم تو آسمونا كار گذاشتم
...
دمش گرم چقدر داستان امروز مارا گفت
یادش بخیر..
ايات شيطاني منظورتون هست😂