بانو میترا امانی ، فعل بودنت مایه مباحات همیشگی ماست ، امیدوارم همیشه لباس عافیت برتن و خنده بر لب داشته باشی وآرزومند هستم که کشتی خوشبختی شما بر روی آبهای زلال اقیانوس آرام با سرعت دلخواه خود شما نازنین شناور و راحت و سلامت به هدف و مقصد برسد . پاینده باشی مهربان
ههههه مه اولین بارم بود در یک دو خلاص کردی اگر باری دوم و سوم تو میبود چی میکردی😂😂😂بهر حال شوخی کردم میترا جان و دلم بسیار برای افغانستان تنگ شده 😢😢در سن ۹ سالگی افغانستان را ترک کردم و هنوز نرفتم و هیچ غذای چاینکی نخوردم در عمرم که چی مزه میدهد 😌😒🙁مطمئن استم خوش مزه است هیچ جای دنیا مثل وطن خودت نمیشود به امید صلح سر تا سری در افغانستان عزیز ما🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🇦🇫🌹❤️
بخش ۱۱ - حکایت بقال و طوطی و روغن ریختن طوطی در دکان. فارسی شکر است مولوی مولوی » مثنوی معنوی » دفتر اول بود بقالی و وی را طوطیی خوشنوایی سبز و گویا طوطیی بر دکان بودی نگهبان دکان نکته گفتی با همه سوداگران در خطاب آدمی ناطق بدی در نوای طوطیان حاذق بدی خواجه روزی سوی خانه رفته بود بر دکان طوطی نگهبانی نمود گربهای برجست ناگه بر دکان بهر موشی طوطیک از بیم جان جست از سوی دکان سویی گریخت شیشههای روغن گل را بریخت از سوی خانه بیامد خواجهاش بر دکان بنشست فارغ خواجهوش دید پر روغن دکان و جامه چرب بر سرش زد گشت طوطی کل ز ضرب روزکی چندی سخن کوتاه کرد مرد بقال از ندامت آه کرد ریش بر میکند و میگفت ای دریغ کافتاب نعمتم شد زیر میغ دست من بشکسته بودی آن زمان که زدم من بر سر آن خوش زبان هدیهها میداد هر درویش را تا بیابد نطق مرغ خویش را بعد سه روز و سه شب حیران و زار بر دکان بنشسته بد نومیدوار مینمود آن مرغ را هر گون نهفت تا که باشد اندر آید او بگفت جولقیی سر برهنه میگذشت با سر بی مو چو پشت طاس و طشت آمد اندر گفت طوطی آن زمان بانگ بر درویش زد چون عاقلان کز چه ای کل با کلان آمیختی تو مگر از شیشه روغن ریختی از قیاسش خنده آمد خلق را کو چو خود پنداشت صاحب دلق را کار پاکان را قیاس از خود مگیر گر چه ماند در نبشتن شیر و شیر جمله عالم زین سبب گمراه شد کم کسی ز ابدال حق آگاه شد همسری با انبیا برداشتند اولیا را همچو خود پنداشتند گفته اینک ما بشر ایشان بشر ما و ایشان بستهٔ خوابیم و خور این ندانستند ایشان از عمی هست فرقی درمیان بیمنتهی هر دو گون زنبور خوردند از محل لیک شد زان نیش و زین دیگر عسل هر دو گون آهو گیا خوردند و آب زین یکی سرگین شد و زان مشک ناب هر دو نی خوردند از یک آبخور این یکی خالی و آن پر از شکر صد هزاران این چنین اشباه بین فرقشان هفتاد ساله راه بین این خورد گردد پلیدی زو جدا آن خورد گردد همه نور خدا این خورد زاید همه بخل و حسد وآن خورد زاید همه نور احد این زمین پاک و آن شورهست و بد این فرشتهٔ پاک و آن دیوست و دد هر دو صورت گر به هم ماند رواست آب تلخ و آب شیرین را صفاست جز که صاحب ذوق کی شناسد بیاب او شناسد آب خوش از شوره آب سحر را با معجزه کرده قیاس هر دو را بر مکر پندارد اساس ساحران موسی از استیزه را برگرفته چون عصای او عصا زین عصا تا آن عصا فرقیست ژرف زین عمل تا آن عمل راهی شگرف لعنة الله این عمل را در قفا رحمة الله آن عمل را در وفا کافران اندر مری بوزینه طبع آفتی آمد درون سینه طبع هرچه مردم میکند بوزینه هم آن کند کز مرد بیند دم بدم او گمان برده که من کردم چو او فرق را کی داند آن استیزهرو این کند از امر و او بهر ستیز بر سر استیزهرویان خاک ریز آن منافق با موافق در نماز از پی استیزه آید نه نیاز در نماز و روزه و حج و زکات با منافق مؤمنان در برد و مات مؤمنان را برد باشد عاقبت بر منافق مات اندر آخرت گرچه هر دو بر سر یک بازیاند هر دو با هم مروزی و رازیاند هر یکی سوی مقام خود رود هر یکی بر وفق نام خود رود مؤمنش خوانند جانش خوش شود ور منافق تیز و پر آتش شود نام او محبوب از ذات وی است نام این مبغوض از آفات وی است میم و واو و میم و نون تشریف نیست لطف مؤمن جز پی تعریف نیست گر منافق خوانیش این نام دون همچو کزدم میخلد در اندرون گرنه این نام اشتقاق دوزخست پس چرا در وی مذاق دوزخست زشتی آن نام بد از حرف نیست تلخی آن آب بحر از ظرف نیست حرف ظرف آمد درو معنی چون آب بحر معنی عنده ام الکتاب بحر تلخ و بحر شیرین در جهان در میانشان برزخ لا یبغیان وانگه این هر دو ز یک اصلی روان بر گذر زین هر دو رو تا اصل آن زر قلب و زر نیکو در عیار بی محک هرگز ندانی ز اعتبار هر که را در جان خدا بنهد محک هر یقین را باز داند او ز شک در دهان زنده خاشاکی جهد آنگه آرامد که بیرونش نهد در هزاران لقمه یک خاشاک خرد چون در آمد حس زنده پی ببرد حس دنیا نردبان این جهان حس دینی نردبان آسمان صحت این حس بجویید از طبیب صحت آن حس بجویید از حبیب صحت این حس ز معموری تن صحت آن حس ز تخریب بدن راه جان مر جسم را ویران کند بعد از آن ویرانی آبادان کند کرد ویران خانه بهر گنج زر وز همان گنجش کند معمورتر آب را ببرید و جو را پاک کرد بعد از آن در جو روان کرد آب خورد پوست را بشکافت و پیکان را کشید پوست تازه بعد از آنش بر دمید قلعه ویران کرد و از کافر ستد بعد از آن بر ساختش صد برج و سد کار بیچون را که کیفیت نهد اینک گفتم این ضرورت میدهد گه چنین بنماید و گه ضد این جز که حیرانی نباشد کار دین نه چنان حیران که پشتش سوی اوست بل چنان حیران و غرق و مست دوست آن یکی را روی او شد سوی دوست وان یکی را روی او خود روی اوست روی هر یک مینگر میدار پاس بوک گردی تو ز خدمت روشناس چون بسی ابلیس آدمروی هست پس بهر دستی نشاید داد دست زانک صیاد آورد بانگ صفیر تا فریبد مرغ را آن مرغگیر بشنود آن مرغ بانگ جنس خویش از هوا آید بیاید دام و نیش حرف درویشان بدزدد مرد دون تا بخواند بر سلیمی زان فسون کار مردان روشنی و گرمیست کار دونان حیله و بیشرمیست شیر پشمین از برای کد کنند بومسیلم را لقب احمد کنند بومسیلم را لقب کذاب ماند مر محمد را اولوا الالباب ماند آن شراب حق ختامش مشک ناب باده را ختمش بود گند و عذاب
آفرین به جرات خودت شاه دختر - ای جاها کل آش زهر خور هست - هم چنان مسایل بهداشتی را ای رستوران ها مراعات می کنند ؟ در هر حال مواظب ات باش - خدا ناخواسته اختطاف نشی !
این ابگوشت دیزی غذای ملی سنتی اصیل ایران هست 🇮🇷 غذای افغانی نیست قدمتش بیش از هزار سال هست شما مهاجرهای افغانی از ایرانی ها یاد گرفتین امدین در قوری چای درستش کردین اسم خوله چلی روش گذاشتین چایغوری 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
بانو میترا امانی ، فعل بودنت مایه مباحات همیشگی ماست ، امیدوارم همیشه لباس عافیت برتن و خنده بر لب داشته باشی وآرزومند هستم که کشتی خوشبختی شما بر روی آبهای زلال اقیانوس آرام با سرعت دلخواه خود شما نازنین شناور و راحت و سلامت به هدف و مقصد برسد . پاینده باشی مهربان
بسیار زیباست برنامه تان
میترای عزیز لبخند ات زیباست
موفق باشی
میترا جان برنامه تان بسیار عالی است
برنامه خوبش بود
خیلی زیبا میترا جان
یادت بخیر خاله میترا برانه هایت عالی بود.
سلام میترا جان،دختر خوب و محدب که همه چیز با نزاکت و ظرافتش انجام میدهی موفق، پیروز و شاد باشی .به امان خداوند باشی
مقبول هستی جان
واقعا که یک دختر شجاع استی میترا جان
نوش جان
looks delicious
نوش جان گوارای وجود
میترا جان خوب لاغر شودی👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍
میترا جاني ډيره يوا ميناناکه جينئ يي ، هر چاسره دورور په شان رويه کوي، همیشه په ژوند کي خوشالي او کاميابي درته غواړم❤️❤️
هر کسی که میبینه لایک کنه😍💓💙💙💚💓
قربانی چاینکی اف چی مزه میته نوشی جانت میترا جان قندی خواری خود با این برنامی زیبایت😍
یاد چاینکی بخیر
👏😍💐
شیر هستی میگم میترا جان 😂😂😂😂
همیشه لبخند بزن😅
ميترا جان جلال اباد هم بيايد
🌱🤞🏻
Da batameza khandi waly ...pa aram khabari kawa
ماشاالله ........په افغانستان کی صرف تا مزی وکری
سلام
بسیار خوب! اما بسیار کوتاه
چاهنکی شوربا و یا قورمه است و یا چی.
میترا عزیز اشتیا خوب بسیار خوش شدم که در بین مردها رفتی وچاینکی ره نوش جان کردی مه فکر کردم که باز پشت پرده پیش زنان رفتی🍯🍲🥗🍗🍗👍❤️🌟🌟🌟🌟🌟
بسیار زیبا بود همچنان گپایی شیرین میترا جان 🥰 و دوستان عزیز مه هم در چنیلم غذا و کیک متفاوت درست میکنم اگر دوست داشتین سابسکرایب کنید 🌷🙂
میترا برنامه جدید بیساز چرا تکراری پخش میکنی
ههههه مه اولین بارم بود در یک دو خلاص کردی اگر باری دوم و سوم تو میبود چی میکردی😂😂😂بهر حال شوخی کردم میترا جان و دلم بسیار برای افغانستان تنگ شده 😢😢در سن ۹ سالگی افغانستان را ترک کردم و هنوز نرفتم و هیچ غذای چاینکی نخوردم در عمرم که چی مزه میدهد 😌😒🙁مطمئن استم خوش مزه است هیچ جای دنیا مثل وطن خودت نمیشود به امید صلح سر تا سری در افغانستان عزیز ما🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🇦🇫🌹❤️
ههه میترا جان هیچ سیر نميشي
خاطرات خوش کوچه کاه فروشی ۵۰ سال بیش از امروژ😍🤩
برادرم يادم امد 😂🤣🤣
زبیا
میترا جان از طلو فکر کنم بیرون شدی
بخش ۱۱ - حکایت بقال و طوطی و روغن ریختن طوطی در دکان. فارسی شکر است
مولوی
مولوی » مثنوی معنوی » دفتر اول
بود بقالی و وی را طوطیی
خوشنوایی سبز و گویا طوطیی
بر دکان بودی نگهبان دکان
نکته گفتی با همه سوداگران
در خطاب آدمی ناطق بدی
در نوای طوطیان حاذق بدی
خواجه روزی سوی خانه رفته بود
بر دکان طوطی نگهبانی نمود
گربهای برجست ناگه بر دکان
بهر موشی طوطیک از بیم جان
جست از سوی دکان سویی گریخت
شیشههای روغن گل را بریخت
از سوی خانه بیامد خواجهاش
بر دکان بنشست فارغ خواجهوش
دید پر روغن دکان و جامه چرب
بر سرش زد گشت طوطی کل ز ضرب
روزکی چندی سخن کوتاه کرد
مرد بقال از ندامت آه کرد
ریش بر میکند و میگفت ای دریغ
کافتاب نعمتم شد زیر میغ
دست من بشکسته بودی آن زمان
که زدم من بر سر آن خوش زبان
هدیهها میداد هر درویش را
تا بیابد نطق مرغ خویش را
بعد سه روز و سه شب حیران و زار
بر دکان بنشسته بد نومیدوار
مینمود آن مرغ را هر گون نهفت
تا که باشد اندر آید او بگفت
جولقیی سر برهنه میگذشت
با سر بی مو چو پشت طاس و طشت
آمد اندر گفت طوطی آن زمان
بانگ بر درویش زد چون عاقلان
کز چه ای کل با کلان آمیختی
تو مگر از شیشه روغن ریختی
از قیاسش خنده آمد خلق را
کو چو خود پنداشت صاحب دلق را
کار پاکان را قیاس از خود مگیر
گر چه ماند در نبشتن شیر و شیر
جمله عالم زین سبب گمراه شد
کم کسی ز ابدال حق آگاه شد
همسری با انبیا برداشتند
اولیا را همچو خود پنداشتند
گفته اینک ما بشر ایشان بشر
ما و ایشان بستهٔ خوابیم و خور
این ندانستند ایشان از عمی
هست فرقی درمیان بیمنتهی
هر دو گون زنبور خوردند از محل
لیک شد زان نیش و زین دیگر عسل
هر دو گون آهو گیا خوردند و آب
زین یکی سرگین شد و زان مشک ناب
هر دو نی خوردند از یک آبخور
این یکی خالی و آن پر از شکر
صد هزاران این چنین اشباه بین
فرقشان هفتاد ساله راه بین
این خورد گردد پلیدی زو جدا
آن خورد گردد همه نور خدا
این خورد زاید همه بخل و حسد
وآن خورد زاید همه نور احد
این زمین پاک و آن شورهست و بد
این فرشتهٔ پاک و آن دیوست و دد
هر دو صورت گر به هم ماند رواست
آب تلخ و آب شیرین را صفاست
جز که صاحب ذوق کی شناسد بیاب
او شناسد آب خوش از شوره آب
سحر را با معجزه کرده قیاس
هر دو را بر مکر پندارد اساس
ساحران موسی از استیزه را
برگرفته چون عصای او عصا
زین عصا تا آن عصا فرقیست ژرف
زین عمل تا آن عمل راهی شگرف
لعنة الله این عمل را در قفا
رحمة الله آن عمل را در وفا
کافران اندر مری بوزینه طبع
آفتی آمد درون سینه طبع
هرچه مردم میکند بوزینه هم
آن کند کز مرد بیند دم بدم
او گمان برده که من کردم چو او
فرق را کی داند آن استیزهرو
این کند از امر و او بهر ستیز
بر سر استیزهرویان خاک ریز
آن منافق با موافق در نماز
از پی استیزه آید نه نیاز
در نماز و روزه و حج و زکات
با منافق مؤمنان در برد و مات
مؤمنان را برد باشد عاقبت
بر منافق مات اندر آخرت
گرچه هر دو بر سر یک بازیاند
هر دو با هم مروزی و رازیاند
هر یکی سوی مقام خود رود
هر یکی بر وفق نام خود رود
مؤمنش خوانند جانش خوش شود
ور منافق تیز و پر آتش شود
نام او محبوب از ذات وی است
نام این مبغوض از آفات وی است
میم و واو و میم و نون تشریف نیست
لطف مؤمن جز پی تعریف نیست
گر منافق خوانیش این نام دون
همچو کزدم میخلد در اندرون
گرنه این نام اشتقاق دوزخست
پس چرا در وی مذاق دوزخست
زشتی آن نام بد از حرف نیست
تلخی آن آب بحر از ظرف نیست
حرف ظرف آمد درو معنی چون آب
بحر معنی عنده ام الکتاب
بحر تلخ و بحر شیرین در جهان
در میانشان برزخ لا یبغیان
وانگه این هر دو ز یک اصلی روان
بر گذر زین هر دو رو تا اصل آن
زر قلب و زر نیکو در عیار
بی محک هرگز ندانی ز اعتبار
هر که را در جان خدا بنهد محک
هر یقین را باز داند او ز شک
در دهان زنده خاشاکی جهد
آنگه آرامد که بیرونش نهد
در هزاران لقمه یک خاشاک خرد
چون در آمد حس زنده پی ببرد
حس دنیا نردبان این جهان
حس دینی نردبان آسمان
صحت این حس بجویید از طبیب
صحت آن حس بجویید از حبیب
صحت این حس ز معموری تن
صحت آن حس ز تخریب بدن
راه جان مر جسم را ویران کند
بعد از آن ویرانی آبادان کند
کرد ویران خانه بهر گنج زر
وز همان گنجش کند معمورتر
آب را ببرید و جو را پاک کرد
بعد از آن در جو روان کرد آب خورد
پوست را بشکافت و پیکان را کشید
پوست تازه بعد از آنش بر دمید
قلعه ویران کرد و از کافر ستد
بعد از آن بر ساختش صد برج و سد
کار بیچون را که کیفیت نهد
اینک گفتم این ضرورت میدهد
گه چنین بنماید و گه ضد این
جز که حیرانی نباشد کار دین
نه چنان حیران که پشتش سوی اوست
بل چنان حیران و غرق و مست دوست
آن یکی را روی او شد سوی دوست
وان یکی را روی او خود روی اوست
روی هر یک مینگر میدار پاس
بوک گردی تو ز خدمت روشناس
چون بسی ابلیس آدمروی هست
پس بهر دستی نشاید داد دست
زانک صیاد آورد بانگ صفیر
تا فریبد مرغ را آن مرغگیر
بشنود آن مرغ بانگ جنس خویش
از هوا آید بیاید دام و نیش
حرف درویشان بدزدد مرد دون
تا بخواند بر سلیمی زان فسون
کار مردان روشنی و گرمیست
کار دونان حیله و بیشرمیست
شیر پشمین از برای کد کنند
بومسیلم را لقب احمد کنند
بومسیلم را لقب کذاب ماند
مر محمد را اولوا الالباب ماند
آن شراب حق ختامش مشک ناب
باده را ختمش بود گند و عذاب
جالب بود❤عزیزان چینل خواهرک تان را سبسکرایب کنید ویدیو های آشپزی و اموزشی تهیه میکنم به حمایت تان نیاز دارم تشکر😍
Эти корреспонденты по кругу ходят и один за другим делают репортажи об одном и том же.
به شما توصیه می کنم مطالعه کنید
فقط خوردن در زندگی مهم نیست. میترا جان
Dirty Dancers منظور ای برنامه خوردن نیست نشان دادن غذا ها و فرهنگ ما است
@@NIOTexas من این را می دانم. نیاز به مطالعه دارند
هههههههههه
ای دختر چقدر می خورد من دقیق می دیم که چاینکی را ببینم و آشنا شوم اما متأسفانه تا دیدن من وقت خورده خلاص کرده خیلی شکمبو است این دختر
مترا جان بخدا هیچ اشتیا نداری؛ نظر نشی یک چاینکی ره تنا زدی
This is old. You already posted this show, You think people are stupid?
This one is a Highlight, All of Degdan wa Tanor highlights will be posted on Toot.😊
آفرین به جرات خودت شاه دختر - ای جاها کل آش زهر خور هست - هم چنان مسایل بهداشتی را ای رستوران ها مراعات می کنند ؟ در هر حال مواظب ات باش
- خدا ناخواسته اختطاف نشی !
این ابگوشت دیزی غذای ملی سنتی اصیل ایران هست 🇮🇷 غذای افغانی نیست قدمتش بیش از هزار سال هست شما مهاجرهای افغانی از ایرانی ها یاد گرفتین امدین در قوری چای درستش کردین اسم خوله چلی روش گذاشتین چایغوری 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
یک گیلاس چای پنج ساعت😂😂😂😂