تبارشناسی فرزانش جاودان - بخش دوم (2) - زرتشت و فلاسفه پیش سقراطی

Поделиться
HTML-код
  • Опубликовано: 9 сен 2024
  • این مجموعه سه بخشی که احتمالا بخشهای تکمیلی دیگری در آینده به آن اضافه خواهد شد و در آینده نزدیک به صورت کتابی با همین عنوان نیز به انتشار خواهد رسید، خلاصه ای است از پروژه ای که در چند سال گذشته بر روی آن کار کرده ام. پروژه ای که هدف آن بررسی این ادعای سهروردی است که خاستگاه اندیشه و سنت افلاطونی در فلسفه جهان، از اساس مزدیسنایی است و با زرتشت آغاز گشته است و از طریق فیثاغورث به یونان و از طریق هرمس به مصر رفته است و در نوافلاطونیان تاریخ تداوم یافته و همین سنت اندیشه است که پس از اسلام در عرفان ایرانی باززاده می شود و می توان آن را روح تاریخی فرهنگ و تمدن ایرانی دانست. سهروردی خود جان بر سر راه تبیین و بازیابی این سنت تاریخی که ان را حکمت خسروانی می نامید نهاد و پروژه او با مرگ نابهنگامش در سی و هفت سالگی ناتمام ماند.
    بخش نخست این مجموعه که پیشتر به انتشار رسید نگاهی داشت به زندگی سهروردی، پروژه ناتمام او و منابع تاریخی که ارتباط افلاطون و سنت افلاطونی را با زرتشت و مغان پارسی مورد تایید قرار داده اند. منابعی که از آثار سنکا تا پلینی همگی موید نظر سهروردی بر وجود این خط ارتباط تاریخی هستند.
    بخش دوم مجموعه تبارشناسی فرزانش جاودان با عنوان زرتشت و فلاسفه پیش سقراطی نگاهی به این تفکر رایج دارد که یونان به عنوان سرزمینی که غرب آن را مهد نخستین تمدن خود می داند به صورت درون زاد و بی هیچ زمینه پیشینی و بدون وام گرفتن از تمدنهای پیش از خود نیا و مهد نخستین فلسفه بوده است.
    این گزیده حدودا سی دقیقه ای به بررسی شواهد مکتوب و تاریخی می پردازد که تاثیر زرتشت و آیین مغان را بر فلاسفه پیش سقراطی به ویژه فیثاغورث، پروتاگوراس، آناکسمیندر، آناکساگوراس و دموکریتوس مستدل می سازد و همچنین علاوه بر این منابع تاریخی با نگاهی به تاریخ تولد این فلاسفه، محل تولد آنها و مقایسه آن با همسایگی سرزمینهای ایرانی با تمدن یونانی در سال 550 پیش از میلاد با فتح لیدیا سعی می کند خطوط انتقال دانشی را در مسیر فلسفه افلاطونی بررسی کند که سهروردی آن را حکمت خسروانی می خواند.
    قسمت سوم این مجموعه که در ادامه تقدیم می گردد با نگاهی به آراء بنیانگذاران مدرسه نوافلاطونی رنسانس از پلتون تا کاسیمو دمدیچی و مارسلیو فیچینو به جنبشی می پردازد که تلاش در احیاء این سنت فلسفی با نگاه و تایید ریشه های مزدیسنایی آن داشته است. جنبشی که فراخوان آن برای اصلاحات کلیسا با آخرین تلاشهای مهمترین اسکولار واتیکان آگوستینو استایکو در سال 1510 میلادی بی نتیجه می ماند تا جنبش پروتستانیسم مارتین لوتر آینده اروپا و رنسانس را تغییر دهد.
    این مجموعه سه قسمت از اساس بر تبارشناسی و هیستریوگرافی متمرکز است و نه تبیین محتوای فلسفی این سنت فلسفی (فرزانش جاودان). بیان مدرن این تبیین را شاید بتوان شکلی از ترنسندنتال اگزیستنشیالیسم Transcendental Existentialism دانست که پروژه بزرگ من تبیین و در حقیقت احیا آن به عنوان بیانی مدرن از فلسفه ای کهن است که جوهر و قلب تمدن و فرهنگ تاریخی ماست.
    با سپاس،
    آیدین آرتا

Комментарии • 20