انقدر بهم تجاوز شده بود که جون نداشتم راه برم ... | پرونده های جنایی ایرانی

Поделиться
HTML-код
  • Опубликовано: 10 сен 2024
  • انقدر بهم تجاوز شده بود که جون نداشتم راه برم ... | پرونده های جنایی ایرانی
    اواخره دی ماهه ساله 1400
    یه مرده 45 ساله به اداره آگاهیه شهره اهواز رفتو
    خبره ناپدید شدنه دختره 17 سالش ملیکارو بهشون گزارش داد
    پدره ملیکا میگفت
    منو همسرم از اوله ازدواج باهم مشکل داشتیمو نمیساختیم
    تا اینکه همسرم باردار شد
    از بعده به دنیا اومدنه دخترمون ملیکا
    انگار پا قدمش خوب بود برامونو باعث شد دعواهامون کم بشه
    زندگیمون خیلی خوب شده بود تا اینکه
    برای من یه مشکله کاری پیش اومدو مجبور شدم از شرکتی که کار میکردم بیام بیرون
    از روزی که ازین شکرت اومدم بیرونو یه کاره دیگه برای خودم پیدا کردم
    چون حقوقم کمتر شده بود
    دوباره دعواهای ما شروع شد
    این دعواها انقدر ادامه پیدا کرد که دیگه دیدیم نمیتونیم کناره هم زندگی کنیمو تصمیم گرفتیم از هم جدا شیم
    چن وقتیه منو همسرم از هم جدا شدیم
    از بعده جداییمون قرار شد ملیکا با من زندگی کنه و بعضی وقتا بره به مادرش سر بزنه
    ملیکا از روزی که منو مادرش از هم جدا شدیم دچاره افسردگی شد و خیلی ناراحت بود
    هر موقع تنها میشد گریه میکرد
    این شرایط تا امروز صب ادامه داشت
    ملیکا امروز صب که من داشتم حاضر میشدم برم سره کار
    بهم گفت با دوستاش قرار گذاشته برن بیرون امروزو باهم بگردن
    منم دیدم اینکار برای روحیش خیلی خوبه
    بهش اجازه دادم بره
    ولی باهاش شرط کردم که باید هر موقع تماس گرفتم جوابه زنگمو بده و حواسش باشه به گوشیش
    ملیکام قبول کردو رفت بیرون
    ولی از لحظه ای که از خونه رفته بیرون
    گوشیش خاموش شده و هیچ اثری ازش نیست
    من خیلی نگرانشم چون اصلا سابقه نداره ملیکا تا این موقع شب بیرونه خونه باشه و جوابه گوشیشم نده
    من فک میکنم بلایی سرش اومده که هیچ خبری ازش نیست
    با گفته های پدره ملیکا
    خیلی زود اسمو مشخصاته این دختذه 17 ساله به عنوانه گمشده توی سیستمه پلیسه آگاهی ثبت شدو تحقیقات برای پیدا کردنش شروع شد
    کاراگاهایه اداره ی آگاهی خیلی زود رفتن سراغه مادره ملیکا
    اما مادره ملیکام هیچ خبری ازش نداشتو میگفت آخرین بار دیروز باهاش تلفنی حرف زده و بعده اون هیچ خبری ازش نداره
    با کمکه مادره ملیکا
    دوستای نزدیکه این دختر شناسایی شدنو خیلی زود تحقیقات ازشون شروع شد
    پریسا نزدیکترین دوسته ملیکا به کاراگاهای اداره ی آگاهی گفت
    از روزی که پدرو مادره ملیکا از هم جدا شدن
    ملیکا دچاره افسردگی شدید شد
    ولی این اصله ماجرا نبود
    چون از بعده جداییه پدرو مادرش
    ملیکا مدام از پدرشو گیراش شکایت میکردو میگفت
    پدرم همش کنترلم میکنه
    بدونه اجازش حتی نمیتونم آب بخورم
    هرجا میخوام برم احساس میکنم دنبالمه
    توی خونم حریمه خصوصی برام نذاشته
    تا دره اتاقمو میبندم
    میاد درو باز میکنه میگه درو نبند میخوام جلوی چشم باشی
    ملیکا از رفتارایه پدرش خسته شده بود
    برایه همین چن روز پیش به من گفت میخواد از خونشون فرار کنه و بره سمته تهران
    ملیکا میگفت میخواد آرزوهاشو دنبال کنه و توی تهران به آرزوهاش برسه
    قرار بود از وقتی از خونه فرار کرد باهام در ارتباط باشه تا هرجا کمک خواست من کمکش کنم
    ولی درست از روزی که رسید تهران دیگه هیچ خبری ازش ندارم
    بلافاصله با ثبته گفته های پریسا
    تحقیقات برای پیدا کردنه ملیکا توی تهران شروع شدو مامورای آگاهیه شهره اهواز راهیه تهران شدن
    چن روزی ازین ماجرا گذشتو مامورایی که توی تهرانم بودن
    نتونستن هیچ سره نخی از ملیکا پیدا کنن
    تا اینکه پدره ملیکا دوباره هراسون به اداره آگاهی رفتو خبره دردناکیو بهشون داد
    پدره ملیکا میگفت چن دیقه پیش ملیکا تماس گرفته که
    توو یه خونه توی منطقه یافت آباده تهرانه و برای برگشتن احتیاج به کمک داره
    بلافاصله با این گفته های پدره ملیکا
    آدرسه خونه ای که ملیکا به پدرش داده بود در اختیاره مامورای آگاهیه تهران قرار گرفت
    خیلی زود اکیپه عملیاتیه پلیسه آگاهی خونه ی مورده نظرو محاصره کردنو وارده خونه شدن
    مامورای آگاهی با ورودشون به خونه
    ملیکای 17 ساله رو از خونه خارج کردنو
    وحیده 23 ساله که صاحبه این خونه بودم دستگیر کردن
    وحید خیلی زود به اداره ی آگاهی منتقل شدو پشته میزه بازجویی نشست
    این پسر میگفت
    چن روز پیش یکی از دوستای قدیمیم بهم زنگ زدو گفت میخواد بیاد پیشم
    وقتی رسید دیدم یه دخترم باهاشه
    دوستم پوریا ازم خواست این دختر چن روزی پیشم بمونه
    منم توو رو درواسی قبول کردم
    وقتی پوریا رفت
    ملیکا همش با گریه و التماس بهم میگفت کاری باهاش نداشته باشم
    واقعا منم قصدی برایه این کار نداشتم
    وقتی یه ذره باهاش صحبت کردمو بهش اطمینان دادم که هیچ کاری باهاش ندارمو قرار نیست بهش دست بزنم
    ملیکا آرومتر شدو شروع کرد باهام صحبت کردن
    ملیکا میگفت
    چن روزه پیش از خونشون تویه اهواز فرار کرده و اومده تهران
    ولی از لحظه ای که وارده تهران شده
    گیره 3 تا پسره شیطان صفت افتاده که به زور بهش تجاوز کردن
    یکیشونم همین پوریا دوستم بود
    وقتی ملیکا این اتفاقایی که براش افتاده بودو بهم گفت
    خیلی دلم براش سوختو بهش گفتم هر جوری شده بهت کمک میکنم
    حتی با اصرارایه من بود که ملیکا حاضر شد با خونوادش تماس بگیره که بیان دنبالش
    ...
    - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
    🔴 لینک سابسکرایب:
    / @jenayigram
    - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
    🔸 ویدیوهای پیشنهادیه من:
    📽️من فقط بهشون تذکر دادم وقتی دختر میارن خونه کمتر سر و صدا کنن: • من فقط بهشون تذکر دادم...
    📽️مادر و ناپدریم خواهرمو مجبور می کردن تن فروشی کنه منم نقشه قتلشونو کشیدم: • مادر و ناپدریم خواهرمو...
    📽️مهین قدیری اولین قاتل سریالی زن ایران: • پرونده جنایی تنها قاتل...
    📽️خفاش شب: • پرونده جنایی خفاش شب غ...
    📽️بهم گفت دیگه شوهرتو نمی بینی
    : • بهم گفت دیگه شوهرتو نم...
    - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
    #پرونده_جنایی
    #پرونده_مستند
    #قتل

Комментарии • 123