🌷🌲💚🙏💚🌲🌷 به نام خداوند یکتا🤣🌺 خدا رحمت کنه استاد بنا💚 این شعر را برای من خونده💚 خونه من گردن اینا هست که💚 من یک مرتبه دو مرتبه چندین مرد به خون من گردن اینا هست💚 نوش کن جانم که مشخص💚 بدون غذاهایی که ما را مسموم کردند💚 خود دیشب را شکنجه دادن💚 واقعیت ها را بیان کردم💚 حتی الان هم زنگ زدم به فرزندم💚 حال خوشی نداره هم فرزند کوچکش هم خودش💚 قبل از این سوال گرفته💚 فرزندت بیشتر دوست داری💚 برای پدر فرق میکنه کدام فرزندش رو بیشتر دوست داره💚 چون که یک مرتبه فرزند مکه کار میکنه کنار دست من هست💚 اومد به مادرش از لحاظ زبانی درگیر شد گفت که چکار به پدر و آشتی بلایی که سر پدر و اوردی شما آوردیم💚 اسمش رضا هست💚 به گوشم نخورده که می برند شکنجه میدن💚 در استخر و جای دیگه میبرند شکنجه میدن💚 همیشه در حال بیماره من هم چنین چیزی نبود💚 جک مادرش با اونا دستشون تو دست هم دیگه هست💚 به خاطر همین که اومد باشون درگیری با مادرش درگیر شد سفارش مادرشه که با اونا هم هماهنگ هستند چطور که گند مادرش و طرفدار شما در بیرون شما پرونده هندی گمشده بکنیم طلا و جواهر برای براش آورده و مغز این شیطانم شستشو دادن💚 شبیه من نبود که مرا شکنجه ندادند حسن امروز من عزیز می کنم فردا جای دیگه بدن ما آسیب میرسونه💚 اما عظمت خداوند شما جا مشاهده بکنه💚 روزی نیست که برای نا گرفتاری به وجود نیامده💚 درماندگی و ضعف💚 در نیرو هاشون میشه کاملا مشاهده بکنم💚 یک دختر بی دفاع را💚 به قتل رساند💚 این خداوند چنان ترس و💚 در وجود اینا و فرمانده های اینا انداخته💚 جعفرزاده بی دفاع را به قتل میرسونه💚 به اقتدار یک فرمانده💚 عکس آنهایی که اسلحه در چونه💚 یا اگر بدن سالمی داشته باشه💚 تا اونجایی که می توانند💚 نباید از خشونت استفاده کنم💚 لحاظ روانشناسی💚 نشانه ضعف و ناامیدی اینا💚 اول انقلاب💚 شخصی میخواست اسلحه را💚 از دست یک سرباز بگیره💚 اون سرباز💚 به خداوند یکتا قسم💚 شخص خیلی هم ورزیده بود💚 مشاهده💚 علت نتوانست از لحنش دستش بگیره💚 قنداق تفنگ و بدست شوهرش که اسلحه نگرفته بود این فرد فراری داد💚 فرد از ترس فرار 💚 این فرمانده های باحال بودند شجاع بودن فرمانده های با لیاقت بودن که تعلیم و بی سربازا دادم💚 اما چند تا تیر هوایی که💚 با می بینیم برای یک تظاهرات چند نفر تلفات میشه نشانه ضعف و ناامیدی یک یگان ای هست خانم سرشکستگی برای اون فرمانده هایی است که شورشی تو خیابون را با اسلحه جواب میده که از خصوصیات نظامی هیچگونه وارد نیستم تو فکر آینده نیستم چطور میشه چه به سرشون میاد اسکندر مختاری فرزند ابراهیم💚
۲ هفته پیش💚 تو دفترم و نشست💚 اول خودش اومد💚 فکر می کنم اعصابم💚 دو نفر تا سه نفر اومده بازجویی بود سوال و پرسش بود💚 به من همون فرمانده که گفت که💚 در جنگهای سوریه شرکت شرکت کردم💚 و لبنان💚 رفع حالت رزمی هم برای من من اومد💚 ما خودمون رشته رزمی بودیم فرزندان بود💚 چندین سوال از من گرفت💚 گفت شما تکاور بودیم💚 سینمای سرباز عادی سرباز هوابرد بودیم💚 پدرش او را سرپرستی شرکت بود💚 خطای لوله و اینا💚 کوچولو مامان انداختن💚 قبلا من گفته بودم با این پسر همسایه این شخص می خواست من متوجه شدم تو که یه ماشین رو برو خونه اونا پا که بود💚 اومده بود تو باشگاه💚 هماهنگ شده بود💚 به عنوان که ماشین جلو خانه ما است💚 صدا بزن داخل باشگاه💚 ماشین جلو موتور داره💚 من تعجب بود برام سوال پیش میاد💚 چرا این فرد چرا اونجا ماشین پرت کرده💚 بعد پشت سرش این فرد به من معرفی کن یعنی صحبت نکرد به من همه از کنار متوجه شدم که من معرفی که بو شخصی که میگن فرمانده تکاور سم گفت که آقای مختاری من پیج شما رو دارم گفتم خیلی خوشحال هستم صحبت های مرا گوش می گیری💚 من بی ربط و حرف میزنم💚 گفتن حرف منطقی هست گفتم از سرنوشت من خبر داری💚 تعداد افراد آن و گمراه کرده بود امیدوارم شما هم مرا نشده باشی💚 گفت که پدر من جانباز گفتم باعث خوشحالی من و جامعه ایرانی است به خاطر یا بخار جان خود شعر بر کف گذاشته گفتم که در شمار آن کار نیست خیلی صحبت که منو برداشت و به سرعت گرفتن من فدای فلان جا هستم فدای فلان جا هستم هر دستوری به من بده من عمل می کنم💚 گفتم تو فرمانده خدا باش فرمانده هیچ کس نباش💚 اعتقاد داری به خداوند یکتا💚 باید فرمانده خدا باشد💚 خیلی صحبت درباره یه شخصی💚 گفتم اگر این خط لوله💚 هرجای دیگه چیکار می کنی💚 کار رو استاندارد و درست خوشه شما دوست دارید💚 اگر درست نباشه این شخص شما رو دوست ندارم همسر فرمانده هایی که ایران مشخص شد💚 گفتم هر کس به شغل خودش از اون بر قول بگین اول بگی ایران خودرو بگیر استاندار باید بکنم خداوندم همچنین چیزی میخواد💚 فرمانده خدا و خلق خدا💚 چون که خر راضی هست از دست شما💚 دیگه از خیلی خیس عرق شد💚 دیدم در وجودش نور آبی هست💚 بهش گفتم چرا ناراحت هستی💚 گفت تو آدم کشته💚 جوان روبرو کشته💚 گفتم در جبهه ها دشمن شب حمله میکنه💚 من از خودم به تو چیزی💚 دو شب کاووس میبینی💚 چیزی که میخواستم نرسیدم💚 تا این جوان💚 در لبنان یا سوریه شرکت کرده و و متاسفانه هم سالی جوان ها مغز هاشون شستشو دادن من پیشنهاد بهش دادم💚 گفتم اگر به ثبت من اعتقاد داری آهنگ شاد گوش بگیر تفریح برو در کوهستان برو💚 دوست داری مجدداً برگرد بقیه شما و معادل شما💚 موجود در شعب ابی برگردی بشه شما سعید اگه میتونی دوست دختر بگی برات خیلی موثره چون که چنان شستشوی مغزی نام داده بودند متاسفم برای این جوانهای عزیز این بناها به چشم مرده💚 گفتم بعد چندین سال💚 خاطره خود من بهشون گفتم💚 گفتم منم جنوب شهر شیراز دو تا اتاق داشتیم💚 به خاطر چون که دست کمبود پول داشتیم به اتاقش داریم دست کسی💚 به خاطر خرجی خانواده💚 یک شب زن همسره💚 حامله بود💚 در حالی که باز کرده بود💚 من چنان نیست به او داده بودم💚 صبح که صحبت می کرد🤣 قسم میخورد میگفت بچه ها افتاده بود💚 منم همچین چیز بودن و سعی کردم که این تعادل اصلی به دست بیاد💚 اما برادران💚 مرا مسموم و مرا می خواستم به قتل برسونه برای فرزندانشان ثروت اندوزی بکنم اینکه پرت ایشون خیلی قوی بود💚 نفهمیدن که پستی اسکندر بی پول پورتیج چنان قوی بود چون پولدارا رسوم و جلو💚 خلق خدا و خانواده های شهید و جانبازان عزیز و اسرای عزیز یادم نمیره استخوان شون زده بود بیرون گریه نداشتن معنی اشک نداشتم💚 از فرودگاه و میرفتیم برده می شوند خانواده شون در بیاد💚 وای مصیبت چه به سر این فرمانده ها خواهد در آینده خواهد آمد به سر خودشون بخوان واقع شده جواب اینا را باید نا بدن جلو خداوند و بنده خدا اسکندر مختاری از زندان اقرار
به نام خداوند یکتا🌺🤣 دقیقا من روبرو خلیج فارس قسمت قدم میزنم تابلو سبزی دو باغ لاش تابلو و سبزه هست🌺 رومیزی تابلو زرد 🌺 در ورودی در ورودی که وارد داخل میشه🌺 واقعا رو کنی سنگ پالان قزوین🌺 سنگ پالان قزوین هم سیاه است🌺 از دهانه آتشفشان میاد بیرون🌺 جاهایی که قتل به وجود آمده🌺 یا بگم حکم قتل دیگران در این مجموعه کشیده شده بودند که پسر عمه مرا به قتل رساندن هنوزم که مشخص نیست🌺 دیگه روزهاست🌺 چراغ های دو بغل زود روشن میکند🌺 با یه ورودی روشن بکنن🌺 زودتر🌺 نمیتونم شرم حیا دارند🌺 خاطرات🌺 ایا بگم حرام خارا🌺 مار و ناموس این آب و خاک🌺 تجاوز کردن🌺 که الان گرم جرم گیر شون شده با غول ایرانی ها🌺 همه حرام خوار ها بود که دیگه الان گرون گرفتار شدن روزی پارچه تیم ملک به وجود میاد🌺 کار حرام خواری بود دیگه🌺 یک مثل تو فارسی ها هست🌺 لقمه حرام🌺 از نطفه حرام بدتره🌺 لقمه حرام خوردن🌺 و نطفه حرام پس دادم🌺 الان گرفتار شده🌺 اسکندر مختاری فرزند ابراهیم🌺
خیلی زیبا. چه شبهایی که در تنهایی یا توجو که بودیم. با این آهنگ شبها را به صبح میرسوندیم الان که حدود ۲۵ سال میگذره هرکی پی سرنوشت خودرفت. و جوری شد حتی بی خبر از حال یکدیگریم. اونی که رفت نیومد. یکی بعضیا زندانی شدند .بعضیا کارتون خواب شدند. بعضیا هم معتاد و منم متلاشی شدم .سرنوشتم باخیانت آشنا شد .یاد همه بخیر. اکبر. حسن. بهروز. جعفر. سعید. محمد. مهدی علی. غلام. رضا افغان. وخیلی ها. وازدخترا. سنا ومنا دوخواهر. سمیه. الهام. زهره. ..الان کجاید..یادتون بخیر..سرنوشت غم هجران Hiçran yarası
بسيار زيبا و دل انگيز سپاس 🙏👏❤️❤️❤️روانشان شاد و يادشان جاودان ❤️❤️❤️❤️❤️❤️
بسیار بسیار بسیار زیبا زیبا ❤❤❤❤❤❤
روح این بزرگان موسیقی شاد هیچوقت به این اشعار توجه نکرده بودم چقدرظریف و لطیف وجه صنعت شعری استعاره بزیبایی وصف کرده
ممنون از پست این آهنگ 🙏🏻❤️🌷
دکتر صدری گرامی
سپاس برای گذاشتن این قطعه بینظیر در یوتیوب
خیلی زیبا ❤❤روحش شاد❤ اصلا این آهنگ تووجودمن است 😢😢😢
جناب صدری با تشکر از شما با شنیدن این آهنگ روحم به پرواز در آمد .روحشان شااااااااااد
روحش شاد و یادش گرامی باد مرا بیاد اون زمان که در ابادان میاندازد
دمت گرم ولک ولی این شمخانی خیلی ماله کشه من خیال میکردم یارو محسن رضایی بماله و زنازاده ست ولی این شمخانی زده رو دست همه.
درود بر روان پاک استاد بنان و محجوبی
روح استاد بنان عزیز و مرتضی خان محجوبی شاد و یادش گرامی باد
یاد استاد بنان و شخصیت والای او تا دنیا ، دنیاست زنده است
🌷🌲💚🙏💚🌲🌷 به نام خداوند یکتا🤣🌺 خدا رحمت کنه استاد بنا💚 این شعر را برای من خونده💚 خونه من گردن اینا هست که💚 من یک مرتبه دو مرتبه چندین مرد به خون من گردن اینا هست💚 نوش کن جانم که مشخص💚 بدون غذاهایی که ما را مسموم کردند💚 خود دیشب را شکنجه دادن💚 واقعیت ها را بیان کردم💚 حتی الان هم زنگ زدم به فرزندم💚 حال خوشی نداره هم فرزند کوچکش هم خودش💚 قبل از این سوال گرفته💚 فرزندت بیشتر دوست داری💚 برای پدر فرق میکنه کدام فرزندش رو بیشتر دوست داره💚 چون که یک مرتبه فرزند مکه کار میکنه کنار دست من هست💚 اومد به مادرش از لحاظ زبانی درگیر شد گفت که چکار به پدر و آشتی بلایی که سر پدر و اوردی شما آوردیم💚 اسمش رضا هست💚 به گوشم نخورده که می برند شکنجه میدن💚 در استخر و جای دیگه میبرند شکنجه میدن💚 همیشه در حال بیماره من هم چنین چیزی نبود💚 جک مادرش با اونا دستشون تو دست هم دیگه هست💚 به خاطر همین که اومد باشون درگیری با مادرش درگیر شد سفارش مادرشه که با اونا هم هماهنگ هستند چطور که گند مادرش و طرفدار شما در بیرون شما پرونده هندی گمشده بکنیم طلا و جواهر برای براش آورده و مغز این شیطانم شستشو دادن💚 شبیه من نبود که مرا شکنجه ندادند حسن امروز من عزیز می کنم فردا جای دیگه بدن ما آسیب میرسونه💚 اما عظمت خداوند شما جا مشاهده بکنه💚 روزی نیست که برای نا گرفتاری به وجود نیامده💚 درماندگی و ضعف💚 در نیرو هاشون میشه کاملا مشاهده بکنم💚 یک دختر بی دفاع را💚 به قتل رساند💚 این خداوند چنان ترس و💚 در وجود اینا و فرمانده های اینا انداخته💚 جعفرزاده بی دفاع را به قتل میرسونه💚 به اقتدار یک فرمانده💚 عکس آنهایی که اسلحه در چونه💚 یا اگر بدن سالمی داشته باشه💚 تا اونجایی که می توانند💚 نباید از خشونت استفاده کنم💚 لحاظ روانشناسی💚 نشانه ضعف و ناامیدی اینا💚 اول انقلاب💚 شخصی میخواست اسلحه را💚 از دست یک سرباز بگیره💚 اون سرباز💚 به خداوند یکتا قسم💚 شخص خیلی هم ورزیده بود💚 مشاهده💚 علت نتوانست از لحنش دستش بگیره💚 قنداق تفنگ و بدست شوهرش که اسلحه نگرفته بود این فرد فراری داد💚 فرد از ترس فرار 💚 این فرمانده های باحال بودند شجاع بودن فرمانده های با لیاقت بودن که تعلیم و بی سربازا دادم💚 اما چند تا تیر هوایی که💚 با می بینیم برای یک تظاهرات چند نفر تلفات میشه نشانه ضعف و ناامیدی یک یگان ای هست خانم سرشکستگی برای اون فرمانده هایی است که شورشی تو خیابون را با اسلحه جواب میده که از خصوصیات نظامی هیچگونه وارد نیستم تو فکر آینده نیستم چطور میشه چه به سرشون میاد اسکندر مختاری فرزند ابراهیم💚
گریبان گیر شم شده💚 به خاطر دارم زمانی که صدام ناز خم چه گفت سرباز های صدام فرمانده قشون صدام بود دیگه💚 دیگه روی خوش ندیدم💚
۲ هفته پیش💚 تو دفترم و نشست💚 اول خودش اومد💚 فکر می کنم اعصابم💚 دو نفر تا سه نفر اومده بازجویی بود سوال و پرسش بود💚 به من همون فرمانده که گفت که💚 در جنگهای سوریه شرکت شرکت کردم💚 و لبنان💚 رفع حالت رزمی هم برای من من اومد💚 ما خودمون رشته رزمی بودیم فرزندان بود💚 چندین سوال از من گرفت💚 گفت شما تکاور بودیم💚 سینمای سرباز عادی سرباز هوابرد بودیم💚 پدرش او را سرپرستی شرکت بود💚 خطای لوله و اینا💚 کوچولو مامان انداختن💚 قبلا من گفته بودم با این پسر همسایه این شخص می خواست من متوجه شدم تو که یه ماشین رو برو خونه اونا پا که بود💚 اومده بود تو باشگاه💚 هماهنگ شده بود💚 به عنوان که ماشین جلو خانه ما است💚 صدا بزن داخل باشگاه💚 ماشین جلو موتور داره💚 من تعجب بود برام سوال پیش میاد💚 چرا این فرد چرا اونجا ماشین پرت کرده💚 بعد پشت سرش این فرد به من معرفی کن یعنی صحبت نکرد به من همه از کنار متوجه شدم که من معرفی که بو شخصی که میگن فرمانده تکاور سم گفت که آقای مختاری من پیج شما رو دارم گفتم خیلی خوشحال هستم صحبت های مرا گوش می گیری💚 من بی ربط و حرف میزنم💚 گفتن حرف منطقی هست گفتم از سرنوشت من خبر داری💚 تعداد افراد آن و گمراه کرده بود امیدوارم شما هم مرا نشده باشی💚 گفت که پدر من جانباز گفتم باعث خوشحالی من و جامعه ایرانی است به خاطر یا بخار جان خود شعر بر کف گذاشته گفتم که در شمار آن کار نیست خیلی صحبت که منو برداشت و به سرعت گرفتن من فدای فلان جا هستم فدای فلان جا هستم هر دستوری به من بده من عمل می کنم💚 گفتم تو فرمانده خدا باش فرمانده هیچ کس نباش💚 اعتقاد داری به خداوند یکتا💚 باید فرمانده خدا باشد💚 خیلی صحبت درباره یه شخصی💚 گفتم اگر این خط لوله💚 هرجای دیگه چیکار می کنی💚 کار رو استاندارد و درست خوشه شما دوست دارید💚 اگر درست نباشه این شخص شما رو دوست ندارم همسر فرمانده هایی که ایران مشخص شد💚 گفتم هر کس به شغل خودش از اون بر قول بگین اول بگی ایران خودرو بگیر استاندار باید بکنم خداوندم همچنین چیزی میخواد💚 فرمانده خدا و خلق خدا💚 چون که خر راضی هست از دست شما💚 دیگه از خیلی خیس عرق شد💚 دیدم در وجودش نور آبی هست💚 بهش گفتم چرا ناراحت هستی💚 گفت تو آدم کشته💚 جوان روبرو کشته💚 گفتم در جبهه ها دشمن شب حمله میکنه💚 من از خودم به تو چیزی💚 دو شب کاووس میبینی💚 چیزی که میخواستم نرسیدم💚 تا این جوان💚 در لبنان یا سوریه شرکت کرده و و متاسفانه هم سالی جوان ها مغز هاشون شستشو دادن من پیشنهاد بهش دادم💚 گفتم اگر به ثبت من اعتقاد داری آهنگ شاد گوش بگیر تفریح برو در کوهستان برو💚 دوست داری مجدداً برگرد بقیه شما و معادل شما💚 موجود در شعب ابی برگردی بشه شما سعید اگه میتونی دوست دختر بگی برات خیلی موثره چون که چنان شستشوی مغزی نام داده بودند متاسفم برای این جوانهای عزیز این بناها به چشم مرده💚 گفتم بعد چندین سال💚 خاطره خود من بهشون گفتم💚 گفتم منم جنوب شهر شیراز دو تا اتاق داشتیم💚 به خاطر چون که دست کمبود پول داشتیم به اتاقش داریم دست کسی💚 به خاطر خرجی خانواده💚 یک شب زن همسره💚 حامله بود💚 در حالی که باز کرده بود💚 من چنان نیست به او داده بودم💚 صبح که صحبت می کرد🤣 قسم میخورد میگفت بچه ها افتاده بود💚 منم همچین چیز بودن و سعی کردم که این تعادل اصلی به دست بیاد💚 اما برادران💚 مرا مسموم و مرا می خواستم به قتل برسونه برای فرزندانشان ثروت اندوزی بکنم اینکه پرت ایشون خیلی قوی بود💚 نفهمیدن که پستی اسکندر بی پول پورتیج چنان قوی بود چون پولدارا رسوم و جلو💚 خلق خدا و خانواده های شهید و جانبازان عزیز و اسرای عزیز یادم نمیره استخوان شون زده بود بیرون گریه نداشتن معنی اشک نداشتم💚 از فرودگاه و میرفتیم برده می شوند خانواده شون در بیاد💚 وای مصیبت چه به سر این فرمانده ها خواهد در آینده خواهد آمد به سر خودشون بخوان واقع شده جواب اینا را باید نا بدن جلو خداوند و بنده خدا اسکندر مختاری از زندان اقرار
چه میزنی ؟ داداش اوضاعت مثل رهبر فرزانه بی ریخته ،مواظب دم و دودت باش😅@@eskandarmokhtari8791
عالی بود 👏👏👏👏👏👏👏
گر شوی بیدار و بگشایی زهم پیوند مژگان
فتنه گردم ناز گردم روی چشمانت نشینم
گر سیه بخت و سیه فاممم خوشا برمن که روزی خار گردم
در کنار لعل خندانت نشینم
سلام بر استاذى ازيز بنان تك مجبوبى ..روحشان شاد بلند مرطبه
دکلمه بسیار زیبا و دلنشین است .
بنان حنجره مخملی یادت بخیر
سایه ام گر محو گردد پیش خورشید جماڵت
خواب نوشین سحر گردم به مژگانت نشینم
روحت شادبنان عزیزم اخی اخی ای روزکار
گر سیه بخت و سیه فامم
خوشا بر من که روزی
خال گردم در کنار لعل خندانت نشینم .
خدا رحمتش کنه چه صدای دل نشینی
گر بریزی خون من با غمزه گرم لعل احمر
همچو گردنبد بالای گریبانت نشینم
سپاس جناب دکتر صدری ، خستگی ام دررفت بخدا.
سپاس
شاهکار هنر
گر شوی بیدار و بگشایی زهم پیوند مژگان
فتنه گردم ، ناز گردم روی چشمانت
نشینم.
سایه ام گر محو گردد پیش خورشید جمالت
خواب نوشین سحر گردم به
مژگانت بنشینم
گر بریزی خون من با غمزه
گردم لعل احمر همچو گردنبند بالای گریبانت نشینم
گر سیه بخت و سیه فامم خوشا برمن که روزی خال گردم در کنار لعل خندانت نشینم
خواهم ای گل خار گردم تا به دامانت نشینم
یا اگر خواهی به چشم دشمن جانت
نشینم .
03.10.22
خواهم ای گل خار گردم تا که به دامانت نشینم
یا اگر خواهی به چشم دشمن جانت نشینم .
چه زود دوسال گذشت انگار همین دیروز بود الان کامنت را دیدم، ایام کرونایی بهاری سرد حتی برف هم چند لحظه ایی می آید، 06.04.2021
خواهم ای گل خار گردم تا که به دامان نشینم
یا اگر خواهی به چشم دشمن جانت نشینم
سپاس جناب صدری نازنین
ور نماند غیر مشتی استخوان از پیکر من
شانه گردم در هم زلف پریشان نشینم.
Thanks Dr. Sadri. Just so beautiful!
به نام خداوند یکتا🌺🤣 دقیقا من روبرو خلیج فارس قسمت قدم میزنم تابلو سبزی دو باغ لاش تابلو و سبزه هست🌺 رومیزی تابلو زرد 🌺 در ورودی در ورودی که وارد داخل میشه🌺 واقعا رو کنی سنگ پالان قزوین🌺 سنگ پالان قزوین هم سیاه است🌺 از دهانه آتشفشان میاد بیرون🌺 جاهایی که قتل به وجود آمده🌺 یا بگم حکم قتل دیگران در این مجموعه کشیده شده بودند که پسر عمه مرا به قتل رساندن هنوزم که مشخص نیست🌺 دیگه روزهاست🌺 چراغ های دو بغل زود روشن میکند🌺 با یه ورودی روشن بکنن🌺 زودتر🌺 نمیتونم شرم حیا دارند🌺 خاطرات🌺 ایا بگم حرام خارا🌺 مار و ناموس این آب و خاک🌺 تجاوز کردن🌺 که الان گرم جرم گیر شون شده با غول ایرانی ها🌺 همه حرام خوار ها بود که دیگه الان گرون گرفتار شدن روزی پارچه تیم ملک به وجود میاد🌺 کار حرام خواری بود دیگه🌺 یک مثل تو فارسی ها هست🌺 لقمه حرام🌺 از نطفه حرام بدتره🌺 لقمه حرام خوردن🌺 و نطفه حرام پس دادم🌺 الان گرفتار شده🌺 اسکندر مختاری فرزند ابراهیم🌺
عالی
عالی نمیتونم چیزی بنویسم چون بغزم گرفته روحت شاد
@@zahrababai5006 بغض
06.04.2021
06.11.2020
10.06.22
25.04.23
🌿💐🌿💐🌿💐🌿💐🌙
12.04.2021
سلام واردات. با سپاس از اشتراک آواز بی نظیر استاد بنان.
چگونه میتوان این فایل رو دانلود کرد؟
درود یونیدو دانلودر هست اگه نتونستید بنده تلگرام دارم تقدیم میکنم
25,02,23
24.03.23
Thanks
خیلی زیبا. چه شبهایی که در تنهایی یا توجو که بودیم. با این آهنگ شبها را به صبح میرسوندیم الان که حدود ۲۵ سال میگذره هرکی پی سرنوشت خودرفت. و جوری شد حتی بی خبر از حال یکدیگریم. اونی که رفت نیومد. یکی بعضیا زندانی شدند .بعضیا کارتون خواب شدند. بعضیا هم معتاد و منم متلاشی شدم .سرنوشتم باخیانت آشنا شد .یاد همه بخیر.
اکبر. حسن. بهروز. جعفر. سعید. محمد. مهدی
علی. غلام. رضا افغان. وخیلی ها.
وازدخترا. سنا ومنا دوخواهر. سمیه. الهام. زهره. ..الان کجاید..یادتون بخیر..سرنوشت غم هجران Hiçran yarası
04,03,23
09.10.21
20.03.24
19.02.24
24.07.24
Public comment
صدای بنان دلنشین و منو یاد ابادان میاندازه اقای شمخانی ابادانی هستش و اگر میکه نیست دروغ میگه
29.03.24
02.01.24
خواهم ای گل خار گردم
تا بدامانت نشینم
یا اگر خواهی بچشم
دشمن جانت نشینم .
خواهم ای گل خار گردم
تا به دامانت نشینم
یا اگر خواهی به چشم
دشمن جانت نشینم .
ور نماند غیر مشتی استخوان از پیکر من
شانه گردم در خم زلف پریشانت نشینم .
خواهم ای گل خار گردم تا به دامانت نشینم
یا اگر خواهی به چشم دشمن جانت نشینم
27.06.24
ور نماند غیر مشتی استخوان از پیکر من
شانه گردم در خم زلف پریشانت نشینم .
خواهم ای گل خار گردم تا بدامانت نشینم
یا اگر خواهی به چشم دشمن جانت نشینم
ور نماند غیر مشتی استخوان از پیکر من
شانه گردم در خم زلف پریشانت نشینم