حکایت خواجه ای که غلام خود را مورد تجاوز قرار میدهد. مثنوی از دفتر ششم
HTML-код
- Опубликовано: 13 сен 2024
- سلام به همه شما عزیزان .اول از هر چیزی آرزوی سلامتی برای همه شما دارم
من در این کانال شعر می کوشم که بطور روزانه و یا هفتگی اشعار زیبای فارسی را بخوانم .
گفت خواجه صبر کن با او بگو
که ازو ببریم و بدهیمش به تو
تا مگر این از دلش بیرون کنم
تو تماشا کن که دفعش چون کنم
تو دلش خوش کن بگو میدان درست
که حقیقت دختر ما جفت تست
ما ندانستیم ای خوش مشتری
چونک دانستیم تو اولیتری
آتش ما هم درین کانون ما
لیلی آن ما و تو مجنون ما
تا خیال و فکر خوش بر وی زند
فکر شیرین مرد را فربه کند
جانور فربه شود لیک از علف
آدمی فربه ز عزست و شرف
آدمی فربه شود از راه گوش
جانور فربه شود از حلق و نوش
گفت آن خاتون ازین ننگ مهین
خود دهانم کی بجنبد اندرین
این چنین ژاژی چه خایم بهر او
گو بمیر آن خاین ابلیسخو
گفت خواجه نی مترس و دم دهش
تا رود علت ازو زین لطف خوش
دفع او را دلبرا بر من نویس
هل که صحت یابد آن باریکریس
چون بگفت آن خسته را خاتون چنین
مینگنجید از تبختر بر زمین
زفت گشت و فربه و سرخ و شکفت
چون گل سرخ هزاران شکر گفت
که گهی میگفت ای خاتون من
که مبادا باشد این دستان و فن
خواجه جمعیت بکرد و دعوتی
که همیسازم فرج را وصلتی
تا جماعت عشوه میدادند و گان
که ای فرج بادت مبارک اتصال
تا یقینتر شد فرج را آن سخن
علت از وی رفت کل از بیخ و بن
بعد از آن اندر شب گردک به فن
امردی را بست حنی همچو زن
پر نگارش کرد ساعد چون عروس
پس نمودش ماکیان دادش خروس
مقنعه و حلهٔ عروسان نکو
کنگ امرد را بپوشانید او
شمع را هنگام خلوت زود کشت
ماند هندو با چنان کنگ درشت
هندوک فریاد میکرد و فغان
از برون نشنید کس از دفزنان
ضرب دف و کف و نعرهٔ مرد و زن
کرد پنهان نعرهٔ آن نعرهزن
تا به روز آن هندوک را میفشارد
چون بود در پیش سگ انبان آرد
زود آوردند طاس و بوغ زفت
رسم دامادان فرج حمام رفت
رفت در حمام او رنجور جان
کون دریده همچو دلق تونیان
آمد از حمام در گردک فسوس
پیش او بنشست دختر چون عروس
مادرش آنجا نشسته پاسبان
که نباید کو کند روز امتحان
ساعتی در وی نظر کرد از عناد
آنگهان با هر دو دستش ده بداد
گفت کس را خود مبادا اتصال
با چو تو ناخوش عروس بدفعال
روز رویت روی خاتونان تر
کیر زشتت شب بتر از کیر خر
همچنان جمله نعیم این جهان
بس خوشست از دور پیش از امتحان
مینماید در نظر از دور آب
چون روی نزدیک باشد آن سراب
گنده پیرست او و از بس چاپلوس
خویش را جلوه کند چون نو عروس
هین مشو مغرور آن گلگونهاش
نوش نیشآلودهٔ او را مچش
صبر کن کالصبر مفتاح الفرج
تا نیفتی چون فرج در صد حرج
آشکارا دانه پنهان دام او
خوش نماید ز اولت انعام او
#شعر_فارسی
#حکایت_غلام_هندو
#مثنوی
سپاسگزارم 🌹🌹🌹
سلام احسنت ذخیرا
Thanks ❤❤😢🎉😂😂
عااااااالی بود
درود بر شما
خدا قوت
تشکر استادگل ممنون از این همه وقتی که واسه مخاطبت میگذاری مشتی امیدوارم همیشه پر انرژی پیش برو
درود بر شما استاد واقعا لذت می برم ❤🙏🏻
سپاسگزارم،خداقوت
بسیار عالی بود
عالی بود
عجب حکایتی
پس نمودش ماکیان دادش خروس ...یعنی مرغ بهش نشون داد ولی خروس بهش داد مفهوم همان ضرب المثل گندم نمای جوفروشه
بعداز قرنها هنوز قدرت شنیدن حتی یک حکایت را نداریم. .هفت شهر عشق را عطار گشت. ما هنوز اندر خم یک کوچه ابم نمی دانم ولی هنوز خیلی کار داریم تا از شر تفکرات آخوندی شیعه و سنی راحت شویم
درود استاد عزیز ممنون
وقتی فرج فلج شد 😂😂😂 مولوی کلی خندیده ها اینارو نوشته.
هندوک فریاد میکرد وفغان
آفرین آقا
فقط من موندم چقدر هزینه کردن و زحمت کشیدن برای این برنامه😂😂😂😂
بگذار که مولانا را معرفی کند که مردم او را درست حسابی بشناسند ورنه او را بسیار مردم استند که پرستش میکنند
به محتواتوجه کن هموطن چکارداری هزینه کرده یانه هرشعربرای خودش پندی است
بسیاری از اشعاری که به مولانا نسبت داده اند هیچگاه اثبات نشده که متعلق به مولانا بوده!
@@user-ij6ef3le8p از یک مرتجع وهابیت نظر دیگری انتظار نمیره!
Good
داداش کارت درسته ولی یکم واضحتر و امروزی تر ترجمه کن بفهمبم چی شد اخه خاجه بجای دخترش رف بغل یارو چی شد چجوری گذاشت مقعد این هندیه بنده خدا خخخخخخخ
با درود و ابراز ادب و احترام خدمت شما دوست گرامی و دانا، اگر که گستاخی نبوده باشه، میخواستم فقط اشاره ای به واژه 《ماکیان》 کرده باشم! ماکیان در اصل به معنای پرندگان و اینجا به معنای مرغ هست!
سلام لطفا راهنمای کنید پس در این دام دنیا چگونه زندگی کرد
سلام .هر کاری کنیم باز هم در این دام دنیا گیر افتادیم .ما باید نهایت تلاش خود را بکنیم اگر هم نشد عیب ندارد نشد دیگه ،ما تلاش خود را کردیم
@@h511.22 سلام سپاسگزارم از بذل توجه شما جواب ساده وکلی بود میشه حسی تر یا بایک مثال بگوید
سلام اول ارزوی تندرستی برایتان دارم . .آدمی مانند یک بذر است بذری که حرکتش رو به رشد و کمال است و در این مسیر رشد حوادث زیادی را تجربه می کند گاهی در نیمه راه از بین می رود گاهی در اول راه گاهی در آخر راه . چه بخواهیم و نخواهیم این مسیر رشد وجود دارد مهم اینست که خود را در این مسیر قرار دهیم و بسازیم .و از انجا که ادمی پر از اشتباه و خطاست لاجرم خطا کردن بدیهی است اما مهم اینست که از خطا اگاه شود و سعی بر اصلاح کند و این اصلاح کار یک شب نیست کار یکبار نیست شاید چندین بار خطا کند و بعد از هر بار خطا قدری از نقاط ضعف خود را قوت دهد و مهم اینست . مثال من زود عصبانی میشوم و روی این موضوع تلاش میکنم که خود را اصلاح کنم اما یکباره نمیشود شاید در ماه اول ۱۰ بار پیش بیاید که عصبانی میشوم اما بعد کوشش و تلاش ماه دوم ۸ بار و باز هم بعد کارکردن روی خود ماه سوم ۴ بار همینطور با گذشت زمان کنترل بر اعصاب بیشتر میشود . و یا اینکه پذیرش واقعیت های زندگی ، زندگی سخت است درد اور است رنج آور است و ..... اینها واقعیت های زندگی است یعنی واقعیت دارند و حقیقت هستند که نمی شود آنها را نپذیرفت ،زمانی که بپدیریم آنگاست که درد کمتر میشود . ویا بخشیدن دیگران چون با بخشیدن و فراموش کردن اولین سود را به خود رساندیم و دیگر ناراحت دلخور نخواهیم بود و خود انسان در ارامش است اما اگر مثلا ظلم کسی را که نسبت بمت روا داشته بود نبخشمش با هر بار دیدن آن شخص اول خودم دچار زجر میشوم
پس بهترست بخشید و از دنیای ذهنی خود پاک کرد . وقتی من در ازمون رانندگی افتادم خب افتادم نمی توانم خودم را مقصر بدانم و حرکتی نکنم حالا که افتادم چارخ نیست که دنبال راه حل گشت و راه حل هم اینست بار دوم بیشتر تمرین کنم تا قبول شوم .اگر این بحث را باز کنیم موضوع بسیار جالب و مفصل و طولانی خواهد بود .امیدوارم که توانسته باشم حدالقل بخش کوچکی از سوال شما جواب داده باشم .با تشکر و ارزوی تندرستی برای شما
درود بر استاد، این حکایت نظر به این موضوع دارد که هر لقمه ای مال دهان شخصی خاص است که در اینجا اشاره
دارد به اینکه غلام را چه به ازدواج با
ارباب خود یعنی همان خواجه.
@@h511.22 دمت گرم استاد، عشق از طرف ایران زمین❤❤
میشه این نسخه های اصلی رو توی ایران پیدا کرد ؟؟؟؟یا دستکاری کردن
سلام . اره فراوان هستند بدون دستکاری تمام اینها در نسخه ها هستند بدون سانسور .اگر مثنوی کامل یعنی دارای شش دفتر را تهیه کنید که البته معمولا کامل شش دفتر هست ،بدون سانسور هستند . اما کتابهای ایرج میرزا و سوزنی سمرقندی را نمی شود پیدا کرد مثنوی را همه جا دارند بدون سانسور،
خوب جناب این حکایت کجایش آموزنده بود؟
در کامنت قبلس شما توضیح دادم
پند در چند بیت اخرش بود دوست عزیز
شما کدو رو ندیدید
درودبرشما
سلام چطوری خوبی رئیس بغل شعر هایت زبان انگلیسی درس بده
متشکرم . zaban. Studio بزنید آنجا هست
خدا یا من رو ببخش می دونم که بخاطر مردم
ایران که در داخل ایران در حال کشته شدن هستند
ولی نمی تونم با دیدن این حکایت نخندم
مردیکه اون بدبخت رو جر داده
منم تو همین فکر بودم 🤣🤣🤣
کدوم مردم در ایران درحال کشته شدنن!
حرف شما خندهدارتر از این حکایته!
عالی بود