Really??? Such a voice actually existed??! He takes amazing words (Shams) and gives them wings to fly. Up in heaven, Shams is thanking AZ for giving his poetry a voice.
This was my first time hearing this beautiful song, and really really loved it. Thank you very much for giving me this chance. He was a great singer and he will always stay great. روحش شاد و يادش هميشه جاويد
The good one's always dying first, But the Zalem and inhuman always have long liife. May Allah bless his soul, And I guarantee that he is in haven right now coz his vioce touched so many hearts.
I wish ki zinda shodan mebod ma az ALLAL Pak shab ha roz ha ba khatir Zahir Jan girya wa zari mekardon taki pas zinda meshod da en donyaa.... Unbelievable voice and Unbelievable artist.
Just mind blowing song god of pop music. Your place is still empty and its gonna be for ever you are such a eternal person no one cam takes your place you were rock... Still no mother can delivers such a talented son . May god bless his soul . Rest in peace ✌ great man love u for ever...
i love this song soo much .. the MAJLESI Version which he sang with Ustad Nainawaz is also very tochiing ! Ahmad Zahir Jaan Hameschaaa Zindaa Hasti !!!!
بخدا اگر یک ملیون بار بشنوی کم است چقدر عالی که انسان را غرق می کند ظاهر بزرگ تکرار نمی شوی واو از مردمک خود بد دیده که می گیرید اشک در چشمانم جاری کردی بسیار معنی بلند روحت شاد
احمد ظاهر قند كه تكرار نميشى از كجا ترا پيدا كنيم خدا ترا ببخشت احمد ظاهر قند همه ره ديوانه كرد و رفت اعجب صدا و اعجب موزيك ظاهر قند اميد وارم كه ترا در هو دنيا بيبنم
a احمدظاهر! هميشه جاودان در وسط دره زیبای پغمان، در دفتر تفکر پنداری داستانم، یک کاخ زیبا و فوق العاده خوش منظر، بالای کوهی سربلند و باشکوه در میان باغ انبوهی از درختان میوه و صنوبر و کاج با گلخانه های متعدد از هزار ها فرسخ می درخشد. پای کوه نیز رودخانه ای آبی رنگ، پر از آب حیات گسترده شده است... نسیم ملایم و مهربان با عشوه گری که هر از گاه می وزد، نغمه خوانی انواع پرندگان، آسمان بی ابر و هوای همیشه گورا، آب زلال حیات، این کاخ را به محلی شگفت انگیز و جادویی مبدل کرده اند. منظره کاخ از نقطه نظر یک معمار به سبک و اسلوب ماورایی و فاقد هرگونه عیبی میباشد اما از دید یک رمان نویس و یا نقاش، زیبایی عجیب انگیزی دارد، انگار که جلوه اش گرم و دوستانه و رومانتیک است. این کاخ با گنبد ها و منار های بزرگ و ستون های سنگی خود، از پس صنوبر های سیمین سر به فلک کشیده، هر بار که مردم نگاهش میکنند به یاد آهنگ های عاشقانه می افتند. هزار حیف که در توصیف زیبایی های طبیعت مهارت ندارم و گر نه، منظره دلپسند کاخ و باغ را و همچنین مقبولی آفتاب و مهتاب را که انوار دلآویز و محبت آمیز شان را از پس کوه ها و ابر های سفید رنگ و از هم گسیخته، بر جنگل و کاخ پاشیده است... و هم خش خش آرام درخت ها و نغمه خوانی بلبلان و صدای ملایم امواج رودخانه برای شما توصیف می کردم. واقعاً طبیعت خیلی دلپذیر و خیال انگیز است... این کاخ سحر امیز به احمدظاهر همیش جاویدان تعلق دارد، بی وجودش! این کاخ سر به فللک را نمی توانیم در نظر مان مجسم کنیم، بی او! ترانه های عاشقانه محال بود که کامل باشد. هیاهوی رودخانه و زمزمه درخت ها خود به خود گوش نواز و دلنشین است اما وقتی صدای احمدظاهر با آن هیاهو و زمزمه درمی آمیزد، کاخ و رودخانه و باغ به بهشت زمینی مبدل می شود. دوستان گرامی! می خواهم در ارتباط خصوصیات عالی و دلپسند احمدظاهر هميشه جاودان! چند نکته برای شما بنویسم: احمدظاهر دایماً صریح و بلند و مصمم سخن میگفت و عقیده خود را بی پرده به همه کس اظهار می داشت. وی مهربان و شجاع و جوان مرد و بلندهمت و مظاهر بخشایش بدی ها و عشق و محبت به همنوعان خود بود. مردم و رجال مهم به وی لطف و محبت داشتند. خوش مشربی و تشریفات با اشراف و درباریان در نظرش پست و نفرت انگیز جلوه میکرد و کوشش میکرد از معاشرت با آنها اجتناب ورزد. وی برای مردم افغانستان بویژه کابل محبوبترین و مهربانترین و شادمانترین و عاقلترین و بلندهمت ترین مرد عجیب و خوش مشرب بود و از آداب و رسوم قدیم پیروی میکرد، کیسه او چون در برابر همه کس گشوده میشد، پیوسته خالی بود، خلاصه هیچ چیز و هیچ کس و هیچ جمعیتی از او جواب رد نمی شنید. همینکه در جای خود روی دوشک و یا کوج می لمید او را دوستانش محاصره میکردند و به گفتگو و مزاح می پرداختند. هر جا نزا میشد او تنها بالبخند مهرآمیز خود و با بیان لطیفه طرفین جدال را آشتی میداد. مهمانیهای با شکوه بدون وی خسته کن و بی رونق بود. در مجالس موسیقی وی، شماره دختران بر مردان فزونی داشت، بانوان جوان و دوشیزگان فارغ از آواز دلپزیر و ملکوتی اش، به اینجهت او را دوست و احترام داشتند که هرگز بطرف کسی به چشم بد نگاه نمی کرد و به دنبال کسی نمی افتاد و با همه و خصوص به دختران به یک اندازه مهربان بود و تمام دوستداران آوازش را محترم می شمرد و برخورد صمیمانه و انسانی با ایشان داشت. احمدظاهر هیچگاه دستخوش یأس و افسردگی و بیزاری از زندگی نمی شد، زندگی را دوست داشت و به آن عشق می ورزید و شور و اشتیاق انسان دوستی و وطن دوستی همیشه همرایش بود و لحظه ای او را رها نمی ساخت. او میگفت:«انسانیکه بجز تن خود هرگز کسی را دوست نداشته باشد او یکی از احمقترین آدمهای جهان است، درایت و فهم و شعور او به اندازه یک حیوان وحشی است.» احمدظاهر قانون عشق و محبت و بخشایش بدیها را به همنوعان خود توصیه میکرد. تفکرات او چنین بود، یعنی امکان خیر و حقیت را باور میکرد و عین حال تسلط شر و پلیدی و دروغ را در زندگی آشکارا مشاهده میکرد تا بتواند دراین زندگی فعالانه شرکت کند. بنظر احمدظاهر هیچ کاری نیست که با شر و پلیدی و دروغ و نیرنگ آلوده نباشد. او میگفت:«هر کاری را که پیش می گرید و یا بهر اقدامیکه دست می زنید، شر و زشتی و فریب و دروغ می خواهند شما را از انجام آن باز دارند، ناامید و متنفر نشوید، تحمل و فشار مسایل زندگی فوالعاده دشوار است، در مقابل سختی ها هرگز روحیه تسلیم پذیری نداشته باشید و از زندگی عاقلانه و هوشمندانه لذت ببرید و استفاده کنید.» احمدظاهر! الگوی برای دوستداران و خاطرخواه هنر خود بود، او غالباً اغلب وقت خود را به موسیقی و مطالعه می گذراند، هرچه به دستش میرسید مطالعه میکرد. او در زندگی از بهترین وسایل شادمانیهای خود یعنی موسیقی و مطالعه و گذاراندن با فامیل و با رفیق های صمیمی و هم گاهی عزلت و تنهایی بهره و لذت می برد که موجب طراوت و شادمانی وی میشد، او همیشه سرحال بود هرگز خشمگین و برافروخته بنظر نمی رسید. وی بسرعت شهرت می یافت، مهربان و خوش مشرب بود و چنانچه میگفتند فوق العاده جذاب و مهربان است. احمدظاهر! در ایام تعطیل در خانه خویش از علاقه مندان طبقات مختلف که روز نزد وی می آمدند، پذیرایی میکرد، سر سفره رنگین و گوارای او همیشه سه چهار مهمان نشته بودند. او بندرت برای ملاقات اشخاص مهم از خانه خارج میشد. او خود پسند و مغرور نبود، برای او کاملاً یکسان بود که حکومت در باره اش چه می اندیشد، به تمام افتخارات جعلی و مقام ها می خندید. وی صادقانه وطنپرست و مردم پسند بود و از مردم پست و پلید نفرت داشت، با وجدان سر بلند و آرام زندگی میکرد و همیشه لبخند شوخ و مهرآمیز چهره اش را روشن می ساخت. هر کلمه و هر عمل او مظهر نیروی بود که زندگی او به شمار می رفت اما زندگیش، همچنانکه او به آن می نگریست، بعنوان زندگی جداگانه ای از عالم خلقت مفهومی نداشت و فقط بعنوان جزیی از آن کل که پیوسته وجود آنرا احساس می کرد مفهوم داشت. گفتار و کردارش چون بوی که از گل منتشر می شود، بلاواسطه از وجودش تراوش می کرد. می دانست ارزش و معنی یک کلمه یا عملی را که بتوان آنرا مطالعه کرد، دریابد. احمدظاهر! نظیر اشخاص مشهور دیگر بود که در کابل بدون آزاری کسی عمری می گذراند، او در اجتماع کابل محبوب همگان بود مگر از دل و جان آرزو نداشت که در وطن اش یک حکومتی سلطه داشته باشد که توسط یک کودتای نظامی سرکار آمده بود. او بالحن تند و زننده ایی از حکومت انتقاد میکرد و مشتاقانه در آرزوی اصلاح و آزادی جامعه بود، اما میدانست که آرمان هایش در افغانستان نیمه فیودالی امکان پذیر نیست. احمدظاهر! سیاست را دوست داشت، روزانه مرتب اخبار شهری و اخبار سیاسی کشور را می خواند و حتی گاهی از دوستان و مردم اخبار تازه و جدید جویا میشد، همرای دوستان در باره حوادث که ظاهراً تایید وخامت روز افزون اوضاع بود گفتگو میکرد، اما در هر گفتگو و اظهار نظر و انتقاد از اوضاع سیاسی کاملاً آشکار بود. از عملکرد رژیم جدید آشکارا انتقاد میکرد، عمل و اقدام شان را مانند عمل دزدان دریایی با کشتی اسیر شده در قبال مردم و وطن میدانست و میگفت:«آنها برخلاف میل و اراده مردم سیاست و حکومت میکنند و آینده وطن و مردم را به مخاطره بزرگی می اندازند.» احمدظاهر! یک شب قبل از شهادت، ناگهان با اندیشه مرگ و زندگی یک سلسه خاطرات، دورترین و گرامیترین خاطرات در او پدیدار میگردد و بیاد آخرین وداع خود با عزیزان دوستداشتنی اش می افتد و نخستین ایام عشق و محبت صادقانه و لحظه های سعادتبخش را بیاد می آورد، دلش هم بحال خودش و هم بحال آنها سخت می سوزد از دوری و فراغ آنها دلگرفته و تهییج میشود از منزل بیرون می آید و جلوی خانه بقدم زدن می پردازد. آن شب شبی تیره و غبارآلود میباشد، اشعه ماه از میان پرده غبار بطرز اسرار آمیزی نفوذ میکند و میدرخشد. احمدظاهر! می اندیشد «بلی» همین صبا امکان دارد، همه چیز شاید برای من پایان یابد، شاید این خاطرات دیگر وجود نداشته باشد. حس پیش از وقوع برایش میگوید که بیشک، بزودی نچندان دور یک حادثه ای وحشت آور و هولناکی در زندگیش رخ خواهد داد و در عالم خیال میدید که بالآخره آن لحظات سعادت بخش که مدتها او را احاط کرده بود، دیگر بپایان رسیده. هنوز همان ظلمت غبارآلود فضارا پرکرده بود، کس که او را می خواهد به چنگال دشمن خون خوار بی اندازد و فریبش بدهد، خاطر نشان میسازد جز دوستا و نزدیکان او محسوب میشود. حالت احمدظاهر شباهت به کسی داشت که در آستانه الهام و اشتیاق وصول است. او اعتقاد راسخ داشت که روز های انتها برایش خیلی نزدیک است، ولی نمی دانست که این حادثه چگونه روی خواهد داد، اما در چهره اش هرگز هیچ گونه ترس و وحشت خوانده نشد و تاثیرات آن مانند بقایای غبار در آسمان صاف از چهره جوانش بزودی ناپدید گشت، در چشمهای زیبا و ارغوانیش همان ترکیب ملاطفت و عظمت سحرانگیز و همان تاثیرات دوران جوانی به تمام معنی خوانده میشد. احمدظاهر در فردای همان روز به شهادت می رسد و به ابدیت می پیوندد. وی همیشه در دل دوستدارانش زنده و جاودان است. نویسنده: داکتر لطیف عیاس
نویسنده محترم، چقدر زیبا ٔاغاذ نموده اید و تویصیف زیبایی های طبیعت را هنرمندانه ترسیم کرده اید. با عرض معضرت که دوری از کشور برای سی سال فارسی خوب نتوانستم بنویسم.
I noticed something: Our (Afghani) food is mild, not as spicy as Indian's that, in my view, overloads the brain with its strong tastes. In our food, more attention is paid on the natural taste of the main ingredients rather than spiciness. Similarly, Afghan music goes along with the natural tone of the brain, not as complicated as Indian music and not as monotoneous as western music. OR maybe I'm just too bias because I'm an Afghan. I hate this word count shit.Makes me lose my train of thought.
خداوند.ج جنت فردوس نصیب کند بالاترین مقام بهشت مکانت باد امین یارب العالمین یارب العالمین( احمد ظاهر عزیز )
هنرمند قلبها هنرمند قرنها افتخار ما افغانها در هر کجایی که هستیم روحت شاد باشد و لعنت خدا به کسانی که ترا به قتل رسانیدند .
ستاره موسیقی که یگبار در آسمان هنر و موسیقی طلوع کردن و هرگز تکرار نمیشود روحت شاد هنرمند محبوب و خوش آواز مرحوم احمد ظاهر بزرگ
Really??? Such a voice actually existed??! He takes amazing words (Shams) and gives them wings to fly. Up in heaven, Shams is thanking AZ for giving his poetry a voice.
احمد ظاهر شاه اوازه خوان ها.....ایرانی از تهران.
This was my first time hearing this beautiful song, and really really loved it. Thank you very much for giving me this chance.
He was a great singer and he will always stay great.
روحش شاد و يادش هميشه جاويد
As long as there is music in the world, the music and songs of this LEGEND will be going along.
Ahmad Zahir does an excellent job Pronouncing each word so perfectly that you can feel it.
همینقدر آهنگ های مقبول احمد ظاهر جان را شنیدم،هر کدام به شیوه خود یک لذتی دارد ،روحت شاد باد
درود بی پایان به روح پاک این هنرمند همیشه جاویدان......
Unique voice!!! Lovely....lovely....Ahmad Zahir you in my heart always.
best of the best....fabulous Zahir jan!!!!!
The good one's always dying first, But the Zalem and inhuman always have long liife. May Allah bless his soul, And I guarantee that he is in haven right now coz his vioce touched so many hearts.
Perfect Lyrics, great Tasye with Poem. Exellent Voice .
الهی روح پاک احمد ظاهر هنرمند محبوب شهنشاه دلها را شاد گردان
احمد ظاهر حنجره طلایی سلطان قلبها محبوب همه روح وروانت شاد باد
Camila Rassuli جان هى آهنگ را خوب بلند كو با گوشكى بيبى چى كيف ناك است
تنها نه از این مردم صد روی و ریا دیده
از مردمک خود هم بد دیده که میگیرید..
بسیار مقبول :روحش شاد یادش گرامی
The best voice ever god bless him
waqeaan, jai Ahmad zahir ra dar honare mosiqie kase gerefta nametana, Allahe pak bobakhshesh baa tamame maa wa shomaa
I wish ki zinda shodan mebod ma az ALLAL Pak shab ha roz ha ba khatir Zahir Jan girya wa zari mekardon taki pas zinda meshod da en donyaa....
Unbelievable voice and Unbelievable artist.
مرحوم احمد ظاهر (( شا هین شاه))
افتخار به رادیو افغانستان.
روت شاد نامت که گرامی است قهرمان
Just mind blowing song god of pop music. Your place is still empty and its gonna be for ever you are such a eternal person no one cam takes your place you were rock... Still no mother can delivers such a talented son . May god bless his soul . Rest in peace ✌ great man love u for ever...
Massoud Raez ,
sallam brother Aziz ,Ahmad zahir was king of pops -he is - and he will remain but not god
PURE VOICE FROM THE HEAVEN ,HANDMADE BIJ GOD.
sad Dghee Nhan darad ein Ahmad Zahir ke mekhanad . Allha bless his soul.
خداوند رحمتت کند استاد خوش آواز
rohet shad ahmad zaher jan
در وصف احمد ظاهر هر قدر بگویم کم است،خلاصه هنرمند نایاب
سلطانی قلب ها رفتی خاطراتت درقلب هاماند روحش شاد یادش گیرامی باد
zenda bad ahmad zaher nabigha afg wa dunya jana ha yaet basha
his best of the best song !!!
AWM´s favorite Zahir creation!!
Rawaanit Shaad Baad Ay Qahramaane Watan.
AWM
🌾💞(یااللهُ(ج))💞🤲♠🙏🌾
🌾استغفر الله الذى لا اله الا هو الحى القيوم واتوب اليه🌾
💞(یااللهُ(ج))💞
(💞الحمدالله💞)
💞Subhana Allah💞
💞Masha Allah💞
💞Allahu Akbar💞
so beautiful song when I hear I cry it affect on broken heart
برای من واقین احمد ظاهر الهام زندگی است فاتح کننده دلها برای همیشه این را زمان ثابت خواهد کرد
i love this song soo much .. the MAJLESI Version which he sang with Ustad Nainawaz is also very tochiing !
Ahmad Zahir Jaan Hameschaaa Zindaa Hasti !!!!
KING OF MUSIC GOD BLESS YOU ........
sud daagh nehan darad en sina k mekhanda
Ma aftikhar mekunnam ba Afghan budanat
THE KING OF KINGS! ! !
صد داغ نهان دارم این سینه که می خند صد داغ نهان دارم
besyar sheeri maqbol darad.
thanks for uploading
صدای ابدی و نوازشگر روح
سلطانی قلب ها رفتی خاطراتت درقلب هاماند
sad dage nehan darad ein dide ke migiryad
واقعا اواز خوان بودی زنده باد لقمان جان
Ahmad zahir jan you will live in this world until doomsday .
چرا گریه مقدس جان
دعا کو بگو خداوند روحش شاد داشته باشد
شعره ببین که چه بینظیرست وخواندنه بنگرکه چه بیمانند!!!
تنها صداست که میماند
I like this song
This is one of the midnights songs me which i'm always hearing...
*Saqde He awaz Almas sharq taa Ke duniya ast Dega Ahmad Zahir Paida namesha*
آوازی که میتواند روح مرا آرامش ببخشد او آواز تکرار ناشدنی احمد ظاهر است.
руҳат шод бошад
بخدا اگر یک ملیون بار بشنوی کم است چقدر عالی که انسان را غرق می کند ظاهر بزرگ تکرار نمی شوی واو
از مردمک خود بد دیده که می گیرید
اشک در چشمانم جاری کردی بسیار معنی بلند
روحت شاد
Massoud Said
He was the greatest singer. His
voice is ever green and his song s be always the best. Ruhesh shad bad. :'(
Love this song
احمد ظاهر فراموش ناشدنى
wot a fantastic song by the great legend
بیحد زیبا
chegadr shere zibaei,ba che lahjeei mikhanad
bar dida ki megirjad,
wow, namkhodaaaaa, nice song bro, love this song.
rohet shad behtarin honermandi doya :)
king we love you, you are the only
The KING is ALIVE
@Emran25 lahje besiar besiar zibast va kheily ba ehsas , man alamate ? yadam raft bezaram , mikhastam bedoonam ke lahje male kojast afghani hast ya tajikestani , beharhal kheily mamnoon alllllllly bood .
خیلی زیبا 😍😓😓😓😓😓
آهنگ که جاویدان و ماندگار است
چقدر زیباست این آهنگ
SAD DAGH NAHAN DARAM😢😢😢😢😢😢😢
عالیست
awesome song...
Ruhash shod bod Ahmad Zohirjon
Ahmad Zahir at his best but then again when was he not...
Gold voice
يك لك نفره ديوانه كدي از غمش بس
تنها نه از این مردم صد روی و ریا دیده
از مردمک خود هم بد دیده که میگیرید
واقعیت. گوش کردن این آهنگ مریض شفا پیدا میکند
love it
Margm arzo ast
aliiiiiiiiiiiiiiiiiist
احمد ظاهر قند كه تكرار نميشى از كجا ترا پيدا كنيم خدا ترا ببخشت احمد ظاهر قند همه ره ديوانه كرد و رفت اعجب صدا و اعجب موزيك ظاهر قند اميد وارم كه ترا در هو دنيا بيبنم
2018
asten
😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
Composed by a Great Composer Shaw Wali , Wali Taranasaz
@sdsfgsty lovely how u explain this. totally agree with it.
supa amadzahir ichbinmariam zalmay
🌹🥀
این دیده زمانی نیست خندیده که می گرید
حیف حیف حیف طاهر ما
a احمدظاهر! هميشه جاودان
در وسط دره زیبای پغمان، در دفتر تفکر پنداری داستانم، یک کاخ زیبا و فوق العاده خوش منظر، بالای کوهی سربلند و باشکوه در میان باغ انبوهی از درختان میوه و صنوبر و کاج با گلخانه های متعدد از هزار ها فرسخ می درخشد. پای کوه نیز رودخانه ای آبی رنگ، پر از آب حیات گسترده شده است... نسیم ملایم و مهربان با عشوه گری که هر از گاه می وزد، نغمه خوانی انواع پرندگان، آسمان بی ابر و هوای همیشه گورا، آب زلال حیات، این کاخ را به محلی شگفت انگیز و جادویی مبدل کرده اند. منظره کاخ از نقطه نظر یک معمار به سبک و اسلوب ماورایی و فاقد هرگونه عیبی میباشد اما از دید یک رمان نویس و یا نقاش، زیبایی عجیب انگیزی دارد، انگار که جلوه اش گرم و دوستانه و رومانتیک است.
این کاخ با گنبد ها و منار های بزرگ و ستون های سنگی خود، از پس صنوبر های سیمین سر به فلک کشیده، هر بار که مردم نگاهش میکنند به یاد آهنگ های عاشقانه می افتند. هزار حیف که در توصیف زیبایی های طبیعت مهارت ندارم و گر نه، منظره دلپسند کاخ و باغ را و همچنین مقبولی آفتاب و مهتاب را که انوار دلآویز و محبت آمیز شان را از پس کوه ها و ابر های سفید رنگ و از هم گسیخته، بر جنگل و کاخ پاشیده است... و هم خش خش آرام درخت ها و نغمه خوانی بلبلان و صدای ملایم امواج رودخانه برای شما توصیف می کردم. واقعاً طبیعت خیلی دلپذیر و خیال انگیز است...
این کاخ سحر امیز به احمدظاهر همیش جاویدان تعلق دارد، بی وجودش! این کاخ سر به فللک را نمی توانیم در نظر مان مجسم کنیم، بی او! ترانه های عاشقانه محال بود که کامل باشد.
هیاهوی رودخانه و زمزمه درخت ها خود به خود گوش نواز و دلنشین است اما وقتی صدای احمدظاهر با آن هیاهو و زمزمه درمی آمیزد، کاخ و رودخانه و باغ به بهشت زمینی مبدل می شود.
دوستان گرامی! می خواهم در ارتباط خصوصیات عالی و دلپسند احمدظاهر هميشه جاودان! چند نکته برای شما بنویسم:
احمدظاهر دایماً صریح و بلند و مصمم سخن میگفت و عقیده خود را بی پرده به همه کس اظهار می داشت. وی مهربان و شجاع و جوان مرد و بلندهمت و مظاهر بخشایش بدی ها و عشق و محبت به همنوعان خود بود. مردم و رجال مهم به وی لطف و محبت داشتند. خوش مشربی و تشریفات با اشراف و درباریان در نظرش پست و نفرت انگیز جلوه میکرد و کوشش میکرد از معاشرت با آنها اجتناب ورزد. وی برای مردم افغانستان بویژه کابل محبوبترین و مهربانترین و شادمانترین و عاقلترین و بلندهمت ترین مرد عجیب و خوش مشرب بود و از آداب و رسوم قدیم پیروی میکرد، کیسه او چون در برابر همه کس گشوده میشد، پیوسته خالی بود، خلاصه هیچ چیز و هیچ کس و هیچ جمعیتی از او جواب رد نمی شنید. همینکه در جای خود روی دوشک و یا کوج می لمید او را دوستانش محاصره میکردند و به گفتگو و مزاح می پرداختند. هر جا نزا میشد او تنها بالبخند مهرآمیز خود و با بیان لطیفه طرفین جدال را آشتی میداد.
مهمانیهای با شکوه بدون وی خسته کن و بی رونق بود. در مجالس موسیقی وی، شماره دختران بر مردان فزونی داشت، بانوان جوان و دوشیزگان فارغ از آواز دلپزیر و ملکوتی اش، به اینجهت او را دوست و احترام داشتند که هرگز بطرف کسی به چشم بد نگاه نمی کرد و به دنبال کسی نمی افتاد و با همه و خصوص به دختران به یک اندازه مهربان بود و تمام دوستداران آوازش را محترم می شمرد و برخورد صمیمانه و انسانی با ایشان داشت.
احمدظاهر هیچگاه دستخوش یأس و افسردگی و بیزاری از زندگی نمی شد، زندگی را دوست داشت و به آن عشق می ورزید و شور و اشتیاق انسان دوستی و وطن دوستی همیشه همرایش بود و لحظه ای او را رها نمی ساخت. او میگفت:«انسانیکه بجز تن خود هرگز کسی را دوست نداشته باشد او یکی از احمقترین آدمهای جهان است، درایت و فهم و شعور او به اندازه یک حیوان وحشی است.»
احمدظاهر قانون عشق و محبت و بخشایش بدیها را به همنوعان خود توصیه میکرد. تفکرات او چنین بود، یعنی امکان خیر و حقیت را باور میکرد و عین حال تسلط شر و پلیدی و دروغ را در زندگی آشکارا مشاهده میکرد تا بتواند دراین زندگی فعالانه شرکت کند. بنظر احمدظاهر هیچ کاری نیست که با شر و پلیدی و دروغ و نیرنگ آلوده نباشد. او میگفت:«هر کاری را که پیش می گرید و یا بهر اقدامیکه دست می زنید، شر و زشتی و فریب و دروغ می خواهند شما را از انجام آن باز دارند، ناامید و متنفر نشوید، تحمل و فشار مسایل زندگی فوالعاده دشوار است، در مقابل سختی ها هرگز روحیه تسلیم پذیری نداشته باشید و از زندگی عاقلانه و هوشمندانه لذت ببرید و استفاده کنید.»
احمدظاهر! الگوی برای دوستداران و خاطرخواه هنر خود بود، او غالباً اغلب وقت خود را به موسیقی و مطالعه می گذراند، هرچه به دستش میرسید مطالعه میکرد. او در زندگی از بهترین وسایل شادمانیهای خود یعنی موسیقی و مطالعه و گذاراندن با فامیل و با رفیق های صمیمی و هم گاهی عزلت و تنهایی بهره و لذت می برد که موجب طراوت و شادمانی وی میشد، او همیشه سرحال بود هرگز خشمگین و برافروخته بنظر نمی رسید. وی بسرعت شهرت می یافت، مهربان و خوش مشرب بود و چنانچه میگفتند فوق العاده جذاب و مهربان است.
احمدظاهر! در ایام تعطیل در خانه خویش از علاقه مندان طبقات مختلف که روز نزد وی می آمدند، پذیرایی میکرد، سر سفره رنگین و گوارای او همیشه سه چهار مهمان نشته بودند. او بندرت برای ملاقات اشخاص مهم از خانه خارج میشد. او خود پسند و مغرور نبود، برای او کاملاً یکسان بود که حکومت در باره اش چه می اندیشد، به تمام افتخارات جعلی و مقام ها می خندید. وی صادقانه وطنپرست و مردم پسند بود و از مردم پست و پلید نفرت داشت، با وجدان سر بلند و آرام زندگی میکرد و همیشه لبخند شوخ و مهرآمیز چهره اش را روشن می ساخت. هر کلمه و هر عمل او مظهر نیروی بود که زندگی او به شمار می رفت اما زندگیش، همچنانکه او به آن می نگریست، بعنوان زندگی جداگانه ای از عالم خلقت مفهومی نداشت و فقط بعنوان جزیی از آن کل که پیوسته وجود آنرا احساس می کرد مفهوم داشت. گفتار و کردارش چون بوی که از گل منتشر می شود، بلاواسطه از وجودش تراوش می کرد. می دانست ارزش و معنی یک کلمه یا عملی را که بتوان آنرا مطالعه کرد، دریابد.
احمدظاهر! نظیر اشخاص مشهور دیگر بود که در کابل بدون آزاری کسی عمری می گذراند، او در اجتماع کابل محبوب همگان بود مگر از دل و جان آرزو نداشت که در وطن اش یک حکومتی سلطه داشته باشد که توسط یک کودتای نظامی سرکار آمده بود. او بالحن تند و زننده ایی از حکومت انتقاد میکرد و مشتاقانه در آرزوی اصلاح و آزادی جامعه بود، اما میدانست که آرمان هایش در افغانستان نیمه فیودالی امکان پذیر نیست.
احمدظاهر! سیاست را دوست داشت، روزانه مرتب اخبار شهری و اخبار سیاسی کشور را می خواند و حتی گاهی از دوستان و مردم اخبار تازه و جدید جویا میشد، همرای دوستان در باره حوادث که ظاهراً تایید وخامت روز افزون اوضاع بود گفتگو میکرد، اما در هر گفتگو و اظهار نظر و انتقاد از اوضاع سیاسی کاملاً آشکار بود. از عملکرد رژیم جدید آشکارا انتقاد میکرد، عمل و اقدام شان را مانند عمل دزدان دریایی با کشتی اسیر شده در قبال مردم و وطن میدانست و میگفت:«آنها برخلاف میل و اراده مردم سیاست و حکومت میکنند و آینده وطن و مردم را به مخاطره بزرگی می اندازند.»
احمدظاهر! یک شب قبل از شهادت، ناگهان با اندیشه مرگ و زندگی یک سلسه خاطرات، دورترین و گرامیترین خاطرات در او پدیدار میگردد و بیاد آخرین وداع خود با عزیزان دوستداشتنی اش می افتد و نخستین ایام عشق و محبت صادقانه و لحظه های سعادتبخش را بیاد می آورد، دلش هم بحال خودش و هم بحال آنها سخت می سوزد از دوری و فراغ آنها دلگرفته و تهییج میشود از منزل بیرون می آید و جلوی خانه بقدم زدن می پردازد. آن شب شبی تیره و غبارآلود میباشد، اشعه ماه از میان پرده غبار بطرز اسرار آمیزی نفوذ میکند و میدرخشد. احمدظاهر! می اندیشد «بلی» همین صبا امکان دارد، همه چیز شاید برای من پایان یابد، شاید این خاطرات دیگر وجود نداشته باشد. حس پیش از وقوع برایش میگوید که بیشک، بزودی نچندان دور یک حادثه ای وحشت آور و هولناکی در زندگیش رخ خواهد داد و در عالم خیال میدید که بالآخره آن لحظات سعادت بخش که مدتها او را احاط کرده بود، دیگر بپایان رسیده.
هنوز همان ظلمت غبارآلود فضارا پرکرده بود، کس که او را می خواهد به چنگال دشمن خون خوار بی اندازد و فریبش بدهد، خاطر نشان میسازد جز دوستا و نزدیکان او محسوب میشود. حالت احمدظاهر شباهت به کسی داشت که در آستانه الهام و اشتیاق وصول است. او اعتقاد راسخ داشت که روز های انتها برایش خیلی نزدیک است، ولی نمی دانست که این حادثه چگونه روی خواهد داد، اما در چهره اش هرگز هیچ گونه ترس و وحشت خوانده نشد و تاثیرات آن مانند بقایای غبار در آسمان صاف از چهره جوانش بزودی ناپدید گشت، در چشمهای زیبا و ارغوانیش همان ترکیب ملاطفت و عظمت سحرانگیز و همان تاثیرات دوران جوانی به تمام معنی خوانده میشد. احمدظاهر در فردای همان روز به شهادت می رسد و به ابدیت می پیوندد. وی همیشه در دل دوستدارانش زنده و جاودان است.
نویسنده: داکتر لطیف عیاس
نویسنده محترم، چقدر زیبا ٔاغاذ نموده اید و تویصیف زیبایی های طبیعت را هنرمندانه ترسیم کرده اید. با عرض معضرت که دوری از کشور برای سی سال فارسی خوب نتوانستم بنویسم.
Kawa Latin تشكر از شما
به خدا که خراب ما کدی احمد ظاهر جان همرای این آهنگ. نیستی که میامدم از پیشانیت یک ماچ میکردم. هر قدر این آهنگ را میشنوم باز هم تشنه میمانم
از چولش ماچ میکردی که یک چند نفر میشناختید
no other ppl in this world kill their president or their famous singer, expect afghans......
Why did you stop your scam? Does anyone fall for your $50 iTunes gift card lie?
Well you have to have a brain to know what is legit and what isnt. I don't blame you for not knowing (-:
I noticed something: Our (Afghani) food is mild, not as spicy as Indian's that, in my view, overloads the brain with its strong tastes. In our food, more attention is paid on the natural taste of the main ingredients rather than spiciness. Similarly, Afghan music goes along with the natural tone of the brain, not as complicated as Indian music and not as monotoneous as western music. OR maybe I'm just too bias because I'm an Afghan. I hate this word count shit.Makes me lose my train of thought.
تنها نه از این مردم صد روی و ریا دیده
از مردمک خود هم بد دیده که میگیرید.
تنها صداست که میماند