در مورد پدر و مادره ❤ ترجمه پاییز اومد . بادهای پاییزی شروع به وزیدن گرفتن.خاطراتم زنده شد. و من را یاد چشمان بی پناهشان انداخت.منظره زیبایی میبینم.و صدایی که در دره طنین انداز می شود(صدای رعد و برق) .این آخرین پاییزی بود که چهره ی پدر را میدیدم با اینکه شکسته شده بود اما او از شانهایش برای زندگی من استفاده کرده و شب اشک از چشمانم جاری شد دیدم پدر و مادرم به بهشت رفتند و مرا در این دنیای بیگانه تنها گذاشتند نمیدونم توی این تنهایی چه خطراتی در آینده ام مرا تهدید میکند دلم میخواست پدرم دست هایم را محکم بگیرد و مادرم به هنوزم امیدی هست😭😭😭 من در طلوع خورشید مادرم را دیدم😭😭 که لبخند میزند🥺😭😭😭
در مورد پدر و مادره ❤میگه پاییز اومد . بادهای پاییزی شروع به وزیدن گرفتن.خاطراتم زنده شد. و من را یاد چشمان بی پناهشان انداخت.منظره زیبایی میبینم.و صدایی که در دره طنین انداز می شود(صدای رعد و برق) .این آخرین پاییزی بود که چهره ی پدر را میدیدم با اینکه شکسته شده بود اما او از شانهایش برای زندگی من استفاده کرده و شب اشک از چشمانم جاری شد دیدم پدر و مادرم به بهشت رفتند و مرا در این دنیای بیگانه تنها گذاشتند نمیدونم توی این تنهایی چه خطراتی در آینده ام مرا تهدید میکند دلم میخواست پدرم دست هایم را محکم بگیرد و مادرم به هنوزم امیدی هست😭😭😭 من در طلوع خورشید مادرم را دیدم😭😭 که لبخند میزند🥺😭😭😭
پاییز بود و نسیماش بهغایت پراحساس؛ آن روز که مرا به یاد چشمان معصومشان میانداخت؛ درست در منطقهای با چشماندازی مسحورکننده، پژواک غرندهای را در دره شنیدم؛
از آن روز پاییز بود که دیگر نتوانستم صورت پدرم را ببینم؛ شانهها و دستهای او بود که زندگی دوباره را به من بخشید؛ شبها صورتام شد میزبان اشکها و به خودم میگفتم نباز! کم نیاور!
میدیدم که پدر و مادرم از مقابل چشمانام عبور میکنند و مرا در این دنیای غریب، تنها میگذارند؛ میترسیدم که در آینده در زندگی با خطراتی دیگر روبرو شوم؛
دلام میخواست سخت در آغوش پدرم بمانم؛ روح مادرم گفت: عزیزکم! همچنان امید وجود دارد؛ طلیعهی آفتاب را دیدم و مادر لبخند زد. سپیدهی بامدادی آغاز شد.
شب است ... شبی پرستاره؛ مادرم را در خواب دیدم؛ من باید در تنهاییام در این دنیا، قوی باشم؛ نباید ببازم ... نباید کم بیاورم.
پدر و مادر را دیدم که از مقابل دیدهگانام میگذرند و مرا در این دنیای غریب تنها میگذارند. کاش میتوانستم برای پدر یک باغ زیبا بسازم!
کاش میتوانستم عمیق و سخت دستاناش را دستانام بگیرم! روح مادرم گفت: عزیزکم! همچنان امید وجود دارد؛ طلیعهی آفتاب را دیدم و مادر لبخند زد. سپیدهی بامدادی آغاز شد.
Astonishing Incredibly Beautiful Song👍👍👍👏👏👏
🎉❤very good🎉
❤❤❤
❤❤❤❤❤
در مورد پدر و مادره ❤
ترجمه
پاییز اومد . بادهای پاییزی شروع به وزیدن گرفتن.خاطراتم زنده شد. و من را یاد چشمان بی پناهشان انداخت.منظره زیبایی میبینم.و صدایی که در دره طنین انداز می شود(صدای رعد و برق)
.این آخرین پاییزی بود که
چهره ی پدر را میدیدم
با اینکه شکسته شده بود
اما او از شانهایش برای زندگی من استفاده کرده
و شب اشک از چشمانم جاری شد
دیدم پدر و مادرم به بهشت رفتند
و مرا در این دنیای بیگانه تنها گذاشتند
نمیدونم توی این تنهایی چه خطراتی در آینده ام مرا تهدید میکند
دلم میخواست پدرم دست هایم را محکم بگیرد
و مادرم به هنوزم امیدی هست😭😭😭
من در طلوع خورشید مادرم را دیدم😭😭
که لبخند میزند🥺😭😭😭
سلام من نمیتونم موزیکشو پیدا کنم میشه بگید چجوری میتونم موزیکشو دانلود کنم🙏
@@maryamansari74میتونم براتون بفرستم.دانلودش دردسر داره
منم خیلی گشتم پیدا نکردم🥺@@maryamansari74
عالی
بعد از ۱۳سال از مرگ پدرم عمیقأ گریه کردم
天亮了 天黑了 天黑暗 天半夜
so sad. bahagiakan yg masih punya ortu ya
只能说加油吧
很好
另有一番風味,解釋,很好聴,设有感動…
飄落歌唱
矢戀秘听情歌
有女友 失恋 分手 分开了
TraloiDS😊
韩红
خیلی قشنگه ..کسی هست معنی کاملشو برام بفرسته
درمورد پدره 💔
در مورد پدر و مادره ❤میگه پاییز اومد . بادهای پاییزی شروع به وزیدن گرفتن.خاطراتم زنده شد. و من را یاد چشمان بی پناهشان انداخت.منظره زیبایی میبینم.و صدایی که در دره طنین انداز می شود(صدای رعد و برق)
.این آخرین پاییزی بود که
چهره ی پدر را میدیدم
با اینکه شکسته شده بود
اما او از شانهایش برای زندگی من استفاده کرده
و شب اشک از چشمانم جاری شد
دیدم پدر و مادرم به بهشت رفتند
و مرا در این دنیای بیگانه تنها گذاشتند
نمیدونم توی این تنهایی چه خطراتی در آینده ام مرا تهدید میکند
دلم میخواست پدرم دست هایم را محکم بگیرد
و مادرم به هنوزم امیدی هست😭😭😭
من در طلوع خورشید مادرم را دیدم😭😭
که لبخند میزند🥺😭😭😭
ترجمه کامل
可否下載此版本的卡拉ok版?
پاییز بود و نسیماش بهغایت پراحساس؛
آن روز که مرا به یاد چشمان معصومشان میانداخت؛
درست در منطقهای با چشماندازی مسحورکننده،
پژواک غرندهای را در دره شنیدم؛
از آن روز پاییز بود که دیگر نتوانستم صورت پدرم را ببینم؛
شانهها و دستهای او بود که زندگی دوباره را به من بخشید؛
شبها صورتام شد میزبان اشکها
و به خودم میگفتم نباز! کم نیاور!
میدیدم که پدر و مادرم از مقابل چشمانام عبور میکنند
و مرا در این دنیای غریب، تنها میگذارند؛
میترسیدم که در آینده در زندگی با خطراتی دیگر روبرو شوم؛
دلام میخواست سخت در آغوش پدرم بمانم؛
روح مادرم گفت: عزیزکم! همچنان امید وجود دارد؛
طلیعهی آفتاب را دیدم و مادر لبخند زد. سپیدهی بامدادی آغاز شد.
شب است ... شبی پرستاره؛
مادرم را در خواب دیدم؛
من باید در تنهاییام در این دنیا، قوی باشم؛
نباید ببازم ... نباید کم بیاورم.
پدر و مادر را دیدم که از مقابل دیدهگانام میگذرند
و مرا در این دنیای غریب تنها میگذارند.
کاش میتوانستم برای پدر یک باغ زیبا بسازم!
کاش میتوانستم عمیق و سخت دستاناش را دستانام بگیرم!
روح مادرم گفت: عزیزکم! همچنان امید وجود دارد؛
طلیعهی آفتاب را دیدم و مادر لبخند زد. سپیدهی بامدادی آغاز شد.
میتونی اسم خواننده اصلی و اسم آهنگو به فارسی بنویسی رباتای تلگرام نتونستن پیداش کنن😭😭😭
❤️❤