درود بر استاد گرانقدر در این بیابان وطن که اندیشه های ناب با تریبون گرفتن مداحان به دیده نمیایند ،پدیدار شدن عاشقان حقیقت همچو جنابعالی که در برهوت و بیابان گمراهی ،چراغ راهی بدست گرفته و نور امید را در دل جامعه منور می پراکنند .کاری بسیار ارزشمند و قابل ستایش انجام میدهند الحق فهم هایدیگر و هستی و زمانش جز اینکه انسان عاشق باشد قابل تحمل نیست بار دیگر صمیمانه از شما سپاسگزارم که وقت گذاشتید و برای درک و اگاهی زبان از کام بر اوردید
با جناب جمادی ارجمند موافقم!... این سخن را آنان که این محیط های آموزشی(رشته های علوم انسانی ) را تجربه کرده آند،و اندکی هم اندیشه ورزی کرده اند،بخوبی درک می کنند!
جناب جمادی یکی از معدود کسانی هستند که به کارهای مشکل علاقه مندند ، بجهای " هستی و زمان " می توانستند چندین جلد رمان خوش خوان ِ ساده فهم ِ پرفروش ترجمه کنند و آینده شان را تضمین نمایند . به احترام آنانی که عادت به کنار زدن سنگهای بزرگ و سخت از مقابل قدمهای کم رمقمان داشته اند آیا می فرمایید بر نخیزیم و کلاه از سر بر نداریم به احترام ؟
خیلی آموزنده و عالی فقط یک نکته فکر میکنم آقای جمادی در آخر گفتگو نباید برای بدیهی بودن "تفکر نقادانه" یا "تفکر آزادانه" از عبارت "دایرهی مربع" استفاده میکردند چون این نشان دهنده تناقضه. به جای این عبارت درست تر بود میگفتند "دایرهی گرد" یا "مربع چهارگوش". اما این از آموزندگی و ارزشمندی آقای جمادی کم نمیکنه❤
پرتاب شدگی +بازیابی ( دریافتگی » یا فهم ) یا خوداگاهی + احساس دو شاخصه لذت و رنج ،= مفهومی از وجود که در « حال » جریان دارد ....مفهوم هستی و زمان ساده تر از حد تصور و بی نهایت سادکی ان موجب ابهام ان شده مثل ان روشنایی که بوسیله ان اشیاء دیده میشود وقتی بیش از حد درخشندگی یابد دیگر چیزی دیده نمیشود ....اما نه به دلیل اینکه چیزی نیست بلکه به علت درخشندکی بیش از حد ....بی نهایت سادگی انرا پیچیده مینماید در حالیکه این پیچیدکی ناشی از توهم است نه اینکه اصالت داشته باشد بلکه بی نهایت سادگی و اشکارکی ان اصالت دارد ....« بودن » بی نیاز از اثبات است ....هسته مرکزی ان ثابت و در کثرت و اجزاء تغیر و حرکت دارد و این نمود بیرونی ان است و در درون به همان « فهم و احساس » برمیگردد که اندیشیدن تعغیر و حرکت دارد و « حکم » « قاعده » « درستی در مفهوم اسیب نرساندن » لایتغیر و ثابت و شاخصه پایداری ان است و در عین حال این پایداری در « حال » بنحو ثابت « جریان » دارد ولی بازیابی یا اگاهی شاخصه « حرکتی و تغیر » دارد......و اما ماهیت « بازیابی » یا « اگاهی » چیست ؟ موضوعی که کمتر بدان پرداخته شده و پرداختن به مفهوم « وجود » بدون فهم ماهیت « فهم » راه بجایی نخواهد برد زیرا « وجود » جدای از این ماهیت وجودی نیست
آقای جمالی همانطور که در این ویدو صحبت میکنند،همانطور هم کتاب هستی و زمان را ترجمه میکردند بسیار روشنتر و خواندنی تر میبود،چرا باید کتابی را آنچنان ترجمه کرد که خواننده از آن فرار کند.ترجمه نکردن یک کتاب بسیار امانتداری بیشتری است برابر نویسنده اثر، تا ترجمه بد آن.
شاخصه « حقیقت » اشکارگی ان است و نیاز به اثبات ندارد همه « مصادیق حقیقت » را میدانند ولی در تعریف و شناساندن ان در قالب یک جمله عاجز و ناتوان هستند ....حقیقت بنیان « وجود » یا « روی دیگر ان » است و اما « وجود » یا « حقیقت » چیست ؟ .....پایداری شاخصه ان است ...در حال بودن شاخصه ان است ...« قدرت » شاخصه ان است « حقیقت یا وجود را باید در توانمندیهای غیر مادی که جهان قابل مشاهده مادی اثری از قدرت ان است جستجو کرد این توانمندیهای مرتبط با هم با توانی در راس که « توان اراده » است و « توان امر » و « توان اگاهی » که قلمرو اراده است و توان « خرد » که مرزی که به ماهیت مفهومی اراده کل « خود» تعین نموده و « قاعده » و .......حقیقت را میتوان بازیابی پ انرا دریافت نمود ...حقیقت یا وجود در بعد کل از حد تصور ما که جزء هستیم خارج است اما در حد جزء و ظرفیت روح خودمان قابل درک است و اینکه حقیقت یا وجود چیست ؟ در حواب باید گفت « حقیقت اشکارتر از ان است که بتوان انرا تعریف نمود ...وجود؛ جمله نمود روی « حق » دان ...که « حقیقت » روی دیگرش ز پیدایی است پنهان ........
استاد جمادی عزیز . صحبت پیرامون هستی و هستند ه بود ، من بدنبال مطالبی در مورد هستی بودم ، که متاسفانه چیزی نیافتم . ویا شاید گیرندههای من ضعیف هستند . در مورد هستند ها ، کتابها میتوان نوشت ولی در مورد ، وجود ، هستی اصولا ما چی زی نمیدانیم ، چون عقل ، خرد و ادراک پنجگانه ما فاقد ابزار لازم برای پی بردن به ماهیت هستی است ، مثلا ، گوش ما خیلی از صداها را نشنود، چشم ما دید محدودی دارد ، و من بدین باورم ، که آگاهی از ماهیت وجود و هستی در قدرت وتوانایی فکر ، تصو.ر و خیال ما نیست .
هستی ما همان فهم بما هو فهم است که همینکه می پرسیم و بخود جواب میدهیم وجود یا هستی خودش را بما نمود میدهد نمودی که در حال حضور دارد و یک بعد ثابت و لایتغیر دارد وجود به عدم تبدیل نمیشود این اصل ثابت پایداری و جاودانگی وجود بماهو وجود است و گذشته برایش بی معناست چون زمان در حال است و همیشه در حال است وجود روی دیگرش زمان است. یا به عبارتی در درون و ذاتش می باشد. و پیوستگی وجود فارغ از تفاوتهاییکه به ظاهر از انها بنظر و گمانمان می اید از ویژگیهای ذاتی ان است وجود بماهو وجود تکه تکه نیست بلکه در پهنایی در وسعت فراتر از کیهان ( حدود چهارده میلیارد سال نوری فاصله این کیهان در حدی که تا کنون شناخته شده ) بنحو پیوسته بهم وجود دارد و اندیشه و فهم و اگاهی سرشت ان است بعد ثابت و لایتغیر ان در حال بودن - پیوستگی ( جدا ناپذیری ) _ نامیری ( جاودانگی ) _ حکمت یا فهم حکم به درستی - می باشد
هستی نتیجه معناست اما زمان جز معنای هستی نیست. یا به عبارتی در خود صاحب معنی زمان معنا نیست. انسان قادر به فهم معنایی است که خود او آن معنی را معنا کرده باشد. معنی ناشی از انسان جز علم نیست بلکه ناشی از کشف مشاهدات و تجربه کردن موضوعات مشاهده است در صورتی که صاحب معنا خود علمی است که همان فضای آسمان غیر قابل قیاس باشد با علم خود اراده به معنای هستی میکند. شکل تمثیلی آن هوای احاطه شده بدور زمین است که حکم وجود خودآگاه هوشمندی با قواعد مانند قواعد آسمان مختار در چرایی چینش ، آفرینش و چگونگی جنباندگی جنبش جنبندگان درون خود است که هیچ یک از جنبندگان در آن قواعد مختار نیستند و فقط اختیار جنبندگان مظروف او در چگونگی جهت جنبش زیستن در شکل های جبر و اختیار مختارند.
زیبائی در ندانستن است. سئوال مهمتر این است که وقتی به راز "هستی" پی بردی و درک کردی با آن چه خواهی کرد؟ آیا زندگی خود ویا جهان را تغییر خواهی داد؟ ویا میتوانی داد؟ از فردای انروز چه خواهی شد؟ دیگر نخوای نوشید، خوابید و از روز مره گی جدا خواهی شد؟ آیا دیگر چون همه چیز را میدانی دیگر لازم نیست زیست کنی؟ ایا خواهی دانست که خواهی مرد و آن ترس هر لحظه نزدیک شدن به آن لحظه مرگ تورا پریشان نخواهد کرد؟ و یا مانند آن نیست که "بگویند تا ابد زنده خواهی ماند". باز این ابدیت توا به وحشت نمیاندازد که خب حال باید چه کنم؟ اگر هستی را بدانی پس شاید بتوانی آنرا تغییر هم دهی! با آن دانش چه خواهی کرد؟ زیبائی در ندانستن. در دربسته بودن حیاط است.
درود بر این بزرگمرد. به لطف ترجمه بینظیر استاد جمادی ما هم در افغانستان با هایدیگر آشنا شدیم.
درود
بر استاد گرانقدر
در این بیابان وطن که اندیشه های ناب با تریبون گرفتن مداحان به دیده نمیایند ،پدیدار شدن عاشقان حقیقت همچو جنابعالی که در برهوت و بیابان گمراهی ،چراغ راهی بدست گرفته و نور امید را در دل جامعه منور می پراکنند .کاری بسیار ارزشمند و قابل ستایش انجام میدهند
الحق فهم هایدیگر و هستی و زمانش جز اینکه انسان عاشق باشد قابل تحمل نیست
بار دیگر صمیمانه از شما سپاسگزارم که وقت گذاشتید و برای درک و اگاهی زبان از کام بر اوردید
درود . پرسش و پاسخ شنیدنی و اهمیتی که استاد به تفکر می دهند ستودنی .
سپاس از کانال گرامی که آن را در اختیار ما گذاشتید .
درود بر استاد جمادی فوقالعاده مطالب جالبی اظهار فرمودند. سپاس
آفرین بر اراده و احاطه استاد
فوقالعاده، محشر و عالی.. سرشار از لذت هستی❤
کاش تا ساعت ها ادامه داشت..
سپاس بسیار.
کاملا درست میگن، از هیچ دانشگاهی تا حالا هیچ فیلسوفی بیرون نیامده و کلاسها تکراریند
با درود و سپاس از گفتگوی بسیار پربار شما، آیا امکان حذف موسیقی پشت برنامه هست.
چرا موسیقی پس زمینه گذاشتین؟ مگه فیلم سینماییه؟ این تصاویر چیه پخش میکنین از کیهان؟ چهره ی استاد رو نشون بدین که داره صحبت میکنه
بهتر بود می پرسیدید آقای جمادی عزیز ، دانشگاه چرا شما را ادامه نداد ؟
درود فراوان بر این استاد بزرگوار مترجم
واقعا ممنونم
🌺
@@goftarhaممنون با احترام
بسیار مفید و زیبا
درود بر استاد جمادی سلامت و تندرست باشید .میخواستم سوال کنم از کجا و چه کتابهایی رو شروع کردید برای خواندن فلسفه .
با جناب جمادی ارجمند موافقم!... این سخن را آنان که این محیط های آموزشی(رشته های علوم انسانی ) را تجربه کرده آند،و اندکی هم اندیشه ورزی کرده اند،بخوبی درک می کنند!
عااالی ممنون❤
جناب جمادی یکی از معدود کسانی هستند که به کارهای مشکل علاقه مندند ، بجهای " هستی و زمان " می توانستند چندین جلد رمان خوش خوان ِ ساده فهم ِ پرفروش ترجمه کنند و آینده شان را تضمین نمایند .
به احترام آنانی که عادت به کنار زدن سنگهای بزرگ و سخت از مقابل قدمهای کم رمقمان داشته اند آیا می فرمایید بر نخیزیم و کلاه از سر بر نداریم به احترام ؟
What really are you talking about? Sorry. Your last question is very vague. In retrospective you should know that, i think.
عالی بود
مصاحبه کننده متاسفانه در شأن بحث نبود و به دنبال آن نوع گفتگو و سوالاتی که طرح میکرد.
خیلی آموزنده و عالی
فقط یک نکته
فکر میکنم آقای جمادی در آخر گفتگو نباید برای بدیهی بودن "تفکر نقادانه" یا "تفکر آزادانه" از عبارت "دایرهی مربع" استفاده میکردند چون این نشان دهنده تناقضه. به جای این عبارت درست تر بود میگفتند "دایرهی گرد" یا "مربع چهارگوش".
اما این از آموزندگی و ارزشمندی آقای جمادی کم نمیکنه❤
بسیارعالی❤️
Nice🎉
کتاب " چه چیز است آنکه خوانندش تفکر" را چه کسی ترجمه کرده؟
چرا موزیک؟.
✔️
پرتاب شدگی +بازیابی ( دریافتگی » یا فهم ) یا خوداگاهی + احساس دو شاخصه لذت و رنج ،= مفهومی از وجود که در « حال » جریان دارد ....مفهوم هستی و زمان ساده تر از حد تصور و بی نهایت سادکی ان موجب ابهام ان شده مثل ان روشنایی که بوسیله ان اشیاء دیده میشود وقتی بیش از حد درخشندگی یابد دیگر چیزی دیده نمیشود ....اما نه به دلیل اینکه چیزی نیست بلکه به علت درخشندکی بیش از حد ....بی نهایت سادگی انرا پیچیده مینماید در حالیکه این پیچیدکی ناشی از توهم است نه اینکه اصالت داشته باشد بلکه بی نهایت سادگی و اشکارکی ان اصالت دارد ....« بودن » بی نیاز از اثبات است ....هسته مرکزی ان ثابت و در کثرت و اجزاء تغیر و حرکت دارد و این نمود بیرونی ان است و در درون به همان « فهم و احساس » برمیگردد که اندیشیدن تعغیر و حرکت دارد و « حکم » « قاعده » « درستی در مفهوم اسیب نرساندن » لایتغیر و ثابت و شاخصه پایداری ان است و در عین حال این پایداری در « حال » بنحو ثابت « جریان » دارد ولی بازیابی یا اگاهی شاخصه « حرکتی و تغیر » دارد......و اما ماهیت « بازیابی » یا « اگاهی » چیست ؟ موضوعی که کمتر بدان پرداخته شده و پرداختن به مفهوم « وجود » بدون فهم ماهیت « فهم » راه بجایی نخواهد برد زیرا « وجود » جدای از این ماهیت وجودی نیست
دقت نظر آقای جمادی ستودنی است
اینجا چقدر تعارف تیکه پاره می شه !
❤️♥️
یک مقدار بحث تعریف و تمجید از هایدگر شد بهتر بود یکی از بحث های ایشان را می گفتید تا قضاوت کنیم
آقای جمالی همانطور که در این ویدو صحبت میکنند،همانطور هم کتاب هستی و زمان را ترجمه میکردند بسیار روشنتر و خواندنی تر میبود،چرا باید کتابی را آنچنان ترجمه کرد که خواننده از آن فرار کند.ترجمه نکردن یک کتاب بسیار امانتداری بیشتری است برابر نویسنده اثر، تا ترجمه بد آن.
شاخصه « حقیقت » اشکارگی ان است و نیاز به اثبات ندارد همه « مصادیق حقیقت » را میدانند ولی در تعریف و شناساندن ان در قالب یک جمله عاجز و ناتوان هستند ....حقیقت بنیان « وجود » یا « روی دیگر ان » است و اما « وجود » یا « حقیقت » چیست ؟ .....پایداری شاخصه ان است ...در حال بودن شاخصه ان است ...« قدرت » شاخصه ان است « حقیقت یا وجود را باید در توانمندیهای غیر مادی که جهان قابل مشاهده مادی اثری از قدرت ان است جستجو کرد این توانمندیهای مرتبط با هم با توانی در راس که « توان اراده » است و « توان امر » و « توان اگاهی » که قلمرو اراده است و توان « خرد » که مرزی که به ماهیت مفهومی اراده کل « خود» تعین نموده و « قاعده » و .......حقیقت را میتوان بازیابی پ انرا دریافت نمود ...حقیقت یا وجود در بعد کل از حد تصور ما که جزء هستیم خارج است اما در حد جزء و ظرفیت روح خودمان قابل درک است و اینکه حقیقت یا وجود چیست ؟ در حواب باید گفت « حقیقت اشکارتر از ان است که بتوان انرا تعریف نمود ...وجود؛ جمله نمود روی « حق » دان ...که « حقیقت » روی دیگرش ز پیدایی است پنهان ........
استاد جمادی عزیز .
صحبت پیرامون هستی و هستند ه بود ، من بدنبال مطالبی در مورد هستی بودم ، که متاسفانه چیزی نیافتم .
ویا شاید گیرندههای من ضعیف هستند .
در مورد هستند ها ، کتابها میتوان نوشت ولی در مورد ، وجود ، هستی اصولا ما چی زی نمیدانیم ، چون عقل ، خرد و ادراک پنجگانه ما فاقد ابزار لازم برای پی بردن به ماهیت هستی است ، مثلا ، گوش ما خیلی از صداها را نشنود، چشم ما دید محدودی دارد ، و من بدین باورم ، که آگاهی از ماهیت وجود و هستی در قدرت وتوانایی فکر ، تصو.ر و خیال ما نیست .
هستی ما همان فهم بما هو فهم است که همینکه می پرسیم و بخود جواب میدهیم وجود یا هستی خودش را بما نمود میدهد نمودی که در حال حضور دارد و یک بعد ثابت و لایتغیر دارد وجود به عدم تبدیل نمیشود این اصل ثابت پایداری و جاودانگی وجود بماهو وجود است و گذشته برایش بی معناست چون زمان در حال است و همیشه در حال است وجود روی دیگرش زمان است. یا به عبارتی در درون و ذاتش می باشد. و پیوستگی وجود فارغ از تفاوتهاییکه به ظاهر از انها بنظر و گمانمان می اید از ویژگیهای ذاتی ان است وجود بماهو وجود تکه تکه نیست بلکه در پهنایی در وسعت فراتر از کیهان ( حدود چهارده میلیارد سال نوری فاصله این کیهان در حدی که تا کنون شناخته شده ) بنحو پیوسته بهم وجود دارد و اندیشه و فهم و اگاهی سرشت ان است بعد ثابت و لایتغیر ان در حال بودن - پیوستگی ( جدا ناپذیری ) _ نامیری ( جاودانگی ) _ حکمت یا فهم حکم به درستی - می باشد
همه چیز در کنترل اپوزیسیون میلیونی ری استارت است
فیلسوفان بزرگ یونان , کاسموس را تبدیل به موضوع تفکر کردند و این بسی درخشان است .
این زن الان واقعا باید جلوی کسی همچون جمادی بشینه؟؟؟؟؟؟
هستی نتیجه معناست اما زمان جز معنای هستی نیست. یا به عبارتی در خود صاحب معنی زمان معنا نیست.
انسان قادر به فهم معنایی است که خود او آن معنی را معنا کرده باشد.
معنی ناشی از انسان جز علم نیست بلکه ناشی از کشف مشاهدات و تجربه کردن موضوعات مشاهده است در صورتی که صاحب معنا خود علمی است که همان فضای آسمان غیر قابل قیاس باشد با علم خود اراده به معنای هستی میکند.
شکل تمثیلی آن هوای احاطه شده بدور زمین است که حکم وجود خودآگاه هوشمندی با قواعد مانند قواعد آسمان مختار در چرایی چینش ، آفرینش و چگونگی جنباندگی جنبش جنبندگان درون خود است که هیچ یک از جنبندگان در آن قواعد مختار نیستند و فقط اختیار جنبندگان مظروف او در چگونگی جهت جنبش زیستن در شکل های جبر و اختیار مختارند.
پیچ گوشتی تو مخ کسی که این موسیقی رو گذاشت رو این سخنرانی.
was ist
زیبائی در ندانستن است.
سئوال مهمتر این است که وقتی به راز "هستی" پی بردی و درک کردی با آن چه خواهی کرد؟ آیا زندگی خود ویا جهان را تغییر خواهی داد؟ ویا میتوانی داد؟ از فردای انروز چه خواهی شد؟ دیگر نخوای نوشید، خوابید و از روز مره گی جدا خواهی شد؟ آیا دیگر چون همه چیز را میدانی دیگر لازم نیست زیست کنی؟ ایا خواهی دانست که خواهی مرد و آن ترس هر لحظه نزدیک شدن به آن لحظه مرگ تورا پریشان نخواهد کرد؟ و یا مانند آن نیست که "بگویند تا ابد زنده خواهی ماند". باز این ابدیت توا به وحشت نمیاندازد که خب حال باید چه کنم؟ اگر هستی را بدانی پس شاید بتوانی آنرا تغییر هم دهی! با آن دانش چه خواهی کرد؟
زیبائی در ندانستن. در دربسته بودن حیاط است.