گرایلی/

Поделиться
HTML-код
  • Опубликовано: 30 июн 2023
  • گرایلی Kamanche & vilon:@sanaz_namdari_Tombak & studio:@rezaraeisi28Naghare:@amirarsalan_dastanMix & Mastering:@mesbahghamsariActor:@tannazamiriiiCreator:@omid_khorshidianDress:@anatay.galleryصدای ساز استاد گنجعلی سلمانی زادهبا تشکر از استاد نوید افقه بهمن منفرد، امید حیدری و سینا افراخته@bahmanmonfaredd@omid__heidarii@sina.afrakhteh به نقل از دکتر منوچهر کیانی:در قدیم مرسوم بوده وقتی جوانی ازدواج میکند باید قوچی‌ را شکار کند و هنگام رو به رو شدن تقدیم عروس کند.قهرمان تنها فرزند یک خانواده برای ازدواج با دختر مورد علاقه اش لیلی آماده شده بود ،مراسم عروسی به پا بود و سازها می‌نواختند و قهرمان برای شکار راهی کوهستان شد.قهرمان در مسیرش چندین بار میش هایی را دید اما غرورش اجازه نمی‌داد که شکار کوچکی برای لیلی ببرد.پس از جستجوی ی فراوان هوا داشت رو به تاریکی می‌رفت که چشم قهرمان به چند راس قوچ‌کوهی بزرگ افتاد و آرام به سمتشان رفت اما قوچ ها احساس خطر می‌کردند چون متوجه پلنگی شده بودند که از دور برای شکار آنها کمین کرده بود. اما با سر رسیدن قهرمان، پلنگ به قهرمان حمله ور شده و او برای نجات جان خود پلنگ را با اسلحه میکشد.قوچ ها با صدای شلیک فرار می‌کنند و دور میشوند.هوا کاملا تاریک می‌شود و قهرمان ناراحت میشود چون شکاری نکرده و از بازگشت با دست خالی خجالت میکشد.تصمیم به استراحت میگیرد تا صبح زود برای شکار مجدد تلاش کند‌.او برای در امان ماندن از سوز هوا و حیوانات درنده تصمیم میگیرد در پوست پلنگ مخفی گردد و لاشه آن را داخل گودالی می اندازد و در پوست پلنگ می‌خوابد.غافل از آنکه غم و دلهره وجود پدر و مادر و تازه عروسِ قهرمان و همچنین تمامی اهالی ایل را فراگرفته است بنابراین مردم ایل به دنبال قهرمان راهی کوهستان شدند و مسیری که قهرمان رفته را دنبال کردند.آنها حوالی صبح خون ریخته بر زمین را مشاهده کردند و به دنبال خون به راه افتادند.از پشت سنگ ها، از دور پلنگی را دیدند که خوابیده و انعکاس نور باعث خطای دید شده بود و اهالی ایل گمان بردند که پلنگ قهرمان را شکار خود کرده.خشمگین از این اتفاق و برای انتقام تصمیم گرفتند از دور به پلنگ شلیک کنند اما غافل از آنکه قهرمان در پوست او دراز کشیده و صدای پای اهالی ایل را با صدای پای حیوانات درنده اشتباه گرفته و منتظر فرصت خوبی برای شلیک است.با شلیک گلوله،از سوی اهالی ایل صدای ناله قهرمان بلند شد و آنها دوان دوان به سمت ناله های قهرمان رفتند و قهرمان را غرق در خون دیدند.مردم قبیله با غم و حزنی که در دل داشتند در حالیکه جنازه ی شجاع ترین فرزند ایل را به دوش داشتند به سمت حجله گاه او در حرکت بودند که در نیمه های راه با صدای لیلی همه ساکت شدند. لیلی عروس ایل منتظر در حجله دیوانه وار آهنگی در وصف قهرمان می‌سرایددر سراشیبی کوهستان صدای لیلی آنچنان غم‌انگیز بود که جمعیت یارای حرکت نداشتند.#قشقایی#گرایلی#کیهان‌کلهر#عمان#مسقط#ساناز_نامداری#موسیقی

Комментарии •