حکایت بدون سانسور زن صاحب خانه که اشتباهی شب به رختخواب مرد میهمان می رود .مولانا مثنوی دفتر پنجم
HTML-код
- Опубликовано: 29 авг 2024
- آن یکی را بیگهان آمد قنق
ساخت او را همچو طوق اندر عنق
خوان کشید او را کرامتها نمود
آن شب اندر کوی ایشان سور بود
مرد زن را گفت پنهانی سخن
که امشب ای خاتون دو جامه خواب کن
پستر ما را بگستر سوی در
بهر مهمان گستر آن سوی دگر
گفت زن خدمت کنم شادی کنم
سمع و طاعه ای دو چشم روشنم
هر دو پستر گسترید و رفت زن
سوی ختنهسور کرد آنجا وطن
ماند مهمان عزیز و شوهرش
نقل بنهادند از خشک و ترش
در سمر گفتند هر دو منتجب
سرگذشت نیک و بد تا نیم شب
بعد از آن مهمان ز خواب و از سمر
شد در آن پستر که بد آن سوی در
شوهر از خجلت بدو چیزی نگفت
که ترا این سوست ای جان جای خفت
که برای خواب تو ای بوالکرم
پستر آن سوی دگر افکندهام
آن قراری که به زن او داده بود
گشت مبدل و آن طرف مهمان غنود
آن شب آنجا سخت باران در گرفت
کز غلیظی ابرشان آمد شگفت
زن بیامد بر گمان آنک شو
سوی در خفتست و آن سو آن عمو
رفت عریان در لحاف آن دم عروس
داد مهمان را به رغبت چند بوس
گفت میترسیدم ای مرد کلان
خود همان آمد همان آمد همان
مرد مهمان را گل و باران نشاند
بر تو چون صابون سلطانی بماند
اندرین باران و گل او کی رود
بر سر و جان تو او تاوان شود
زود مهمان جست و گفت این زن بهل
موزه دارم غم ندارم من ز گل
من روان گشتم شما را خیر باد
در سفر یک دم مبادا روح شاد
تا که زوتر جانب معدن رود
کین خوشی اندر سفر رهزن شود
زن پشیمان شد از آن گفتار سرد
چون رمید و رفت آن مهمان فرد
زن بسی گفتش که آخر ای امیر
گر مزاحی کردم از طیبت مگیر
سجده و زاری زن سودی نداشت
رفت و ایشان را در آن حسرت گذاشت
جامه ازرق کرد زان پس مرد و زن
صورتش دیدند شمعی بیلگن
میشد و صحرا ز نور شمع مرد
چون بهشت از ظلمت شب گشته فرد
کرد مهمان خانه خانهٔ خویش را
از غم و از خجلت این ماجرا
در درون هر دو از راه نهان
هر زمان گفتی خیال میهمان
که منم یار خضر صد گنج و جود
میفشاندم لیک روزیتان نبود
#شعر_فارسی
#مثنوی
#مولانا
تشكر از اجراي خوب و توضيحات زيبايتان
لطفا تفسیر عرفانی هر شعر راهم بگویید.👍👍👍
درود بر شما سپاس بی کران 👌👌🛎🛎🙏🙏🤝🤝🥰🥰
یوهااااااااا....دروووودحاج حسین اقاجعفری.....خیلی عزیزی.داداش.....خدابده شانس....چه مهمونی بیادموندنی بوده......🥰🥰🥰🥰✌✌✌✌✌✌🥰🥰🥰🥰✌✌✌✌✌✌🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰
عالی
استاد عزیز تشکر واقعا از این وقتی که میگذاری واینقدر احترام واسه مخاطب هات قائل هستی
Thank you
Very good.
The only problem: background sound too loud was
بسیار عالی.ممنونم.
سلام استاد بزرگوار .. مثل همیشه بسیار عالی و آموزنده
بسیار عالی هستید واقعا استفاده کردیم پیروز باشید
این نظر لطف شماست ناصر .تندرست و سرافراز باشید
تشکر
ممنون از کانال خوبتون و حکایت های آموزنده ای که بازخوانی می کنید .
حسین جان خیلی ممنون از این شعر زیبا
متشکرم برادر گل .
سلام .زنده باشی
سلام و درود بر شما دوست گرامی
دست مریزاد.عرفانی ترین اشعار مولانا را انتخاب میفرمایید.بیشترین افعال موجود دادن و کردن هستن
خیلی بهتره که آدم با شخصيتی چون شما این اشعار را توضیح دهد تا یک آدم فاسد. کار شما بسیار پر ارزش است.
انصافا اشعار عین زندگانی هستن
این جناب مولانا خیلی مدرن بوده وخانم ها لخت میخوابیدند در نظر ایشان.
لامصب عرفا همیشه عاشق خدا بودند و همیشه تمثیل عشق زمینی میدادند تا بتوانند اینطوری مقداری از عشقشون رو بروز بدهند و فهم مردم زمانشون در نظر میگرفتند
گونوق دراصل یه کلمه ترکی هست که ترکا میگن قوناق.به معنی مهمان
زنه تنهایی تا نصف شب ختنه سورونی بوده؟ بعد تا از در اومد لخت رفت تو بغله مهمونه😀
لطفا وقتی شعر می خواهید موزیک رو حذف کنید. چون آدم نمی فهمه که شما چی دارید می خوانید،
لخت پیش مهمون خوابیده بود بوسش هم داده بود دیگه چه مهمان نوازی بهتر از این؟
😄😄😄
😃😃
شوهره بعد چیزی نگفت به زن که چرا به مهمان رفتی دادی؟
من هم بیخبرم .احتمالا چیزی نگفته
رفته عریان آن عروس کرده مهمان را ز بالا و پاین بوس
عبید زاکانی نقیض این حکایت دارد که میهمان در نیمه شب به سراغ همسر میزبان میرود.و مرد صاحب خانه در بزنگاه بیدار شده و بالای سر میهمان دغل میرسد، پس آن با خنده میپرسد تو را در بستر همسرم چکار باشد؟چگونه است که رو به بالا غلطان شدی؟
و مردک نیز میگوید مرا هم از این اتفاق خنده عارض شده است!
آری درست است . دقیقا
مگه فقط یک اتاق داشتند؟
فکر میکنی ۱۰۰۰سال پیش مردم ویلا داشتن ،؟
@@qasemmirzaei 🤣🤣
بدون شک این قصه برای خود مولوی پیش آمده و زنش رو فرستاده برای رضاع کبیره پیش مهمان ، بسنت ام الفاسقین 😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄
نی برای زن شما پیش آمده !!! بی عقل این یک مثال است باید معنی آنرا برداشت
ای برادر قصه چون پیمانه ایست
معنی اندر وی مثال دانه ایست
عالی