خواهش که از شما خوبان داریم 🙏❤️

Поделиться
HTML-код
  • Опубликовано: 7 ноя 2024
  • درود و ارادت یارانِ جان
    وقتِ کمی مانده است که به کارزار تویتری:
    #HelpRefugees_Indonesia بپیوندیم.
    همصدایی و حساسیت همگانی ما می‌تواند این وضعیت را عوض کند.
    با مهر و #HelpRefugees_Indonesia
    داوود
    #HelpRefugees_Indonesia
    #afghan #hazaragi #hazaragifood #hazaratown #hazara #quetta #hazaragirl #alamdarroad #afghanwedding #kabul_max #afghanistan #refugees

Комментарии • 83

  • @RuqiaHassani
    @RuqiaHassani 2 года назад +1

    #Helprefugees_indonesia

  • @happymedia3611
    @happymedia3611 2 года назад +1

    #HelpRefugees_Indoneisa

  • @muhammadmusarezai6026
    @muhammadmusarezai6026 2 года назад

    انشاالله که همه ای بچه از این مشکلات نجات یابد ♥️♥️💐💐🙏

  • @shakilahaidari1244
    @shakilahaidari1244 2 года назад

    انشاءالله مشکل همه مهاجرین حل شوه

  • @murtazaerfani2510
    @murtazaerfani2510 2 года назад

    امیدوارم پیروز شوید خداوند بزرگ بزودی سر مقصد برسید انشا الله

  • @user-tahirajan
    @user-tahirajan 2 года назад +1

    سپاسگزارم از لطف شما جناب دریا صاحب، استاد سرخوش گرامی، و همه سروران که درین فعالیت سهم گرفته اند موفق باشید همیشه

  • @abdulalihaidari3
    @abdulalihaidari3 2 года назад +2

    #Help Refugees_Indonesia

  • @rubabaat3344
    @rubabaat3344 2 года назад +2

    Salam 🤲🤲🤲🤲🤲🙏🙏

  • @hosseinqasemi5277
    @hosseinqasemi5277 2 года назад

    چشم برادر عزیز 😍
    انشاالله مشکلات شما هرچه زودتر حل شود 🤲

  • @azizullahnazari9601
    @azizullahnazari9601 2 года назад +2

    Hello my 😭😭👍👍👍👍

  • @nafesakabulivlogs5998
    @nafesakabulivlogs5998 2 года назад

    حتماً چشم 😍👍👌🏼

  • @hassanhosseini3441
    @hassanhosseini3441 2 года назад +1

    کاش ک ما چن سال پیش این کار ره موکدیم

  • @amindarwishzada796
    @amindarwishzada796 2 года назад +3

    چشم دوست عزیز شرکت هر کدام ما الزامی است
    💕💝💖🥰🤗

    • @yusufjan6137
      @yusufjan6137 2 года назад +1

      1شش روز پیش از عید فِصَح، عیسی به بیت عنیا، محل زندگی ایلعازَر یعنی همان کسی که او را پس از مردن زنده کرده بود، آمد. 2آن ها در آنجا برای او دعوتی ترتیب کردند. مرتا خدمت می کرد و ایلعازَر با مهمانان پهلوی عیسی سر دسترخوان نشست. 3آنگاه مریم پیمانه ای از عطر بسیار گرانبها که روغن سنبل خالص بود آورد و بر پاهای عیسی ریخت و با موهای خود آن ها را خشک کرد بطوری که آن خانه از بوی عطر پُر شد. 4در این وقت یهودای اسخریوطی پسر شمعون که یکی از شاگردان عیسی بود و بزودی تسلیم کنندۀ وی می شد گفت: 5«چرا این عطر به قیمت سه صد سکۀ نقره فروخته نشد تا پول آن به فقرا داده شود؟» 6او این را از روی دلسوزی برای فقرا نگفت، بلکه به این دلیل گفت که خودش مسئول کیسۀ پول و شخص دزدی بود و از پولی که به او می دادند بر می داشت. 7عیسی گفت: «با او کاری نداشته باش، بگذار آن را تا روزی که مرا دفن می کنند نگه دارد. 8فقرا همیشه در بین شما خواهند بود اما من همیشه با شما نخواهم بود.»
      دسیسه بر ضد ایلعازَر
      9عده زیادی از یهودیان شنیدند که عیسی در آنجا است. پس آمدند تا نه تنها عیسی بلکه ایلعازَر را هم که زنده کرده بود ببینند. 10بنابراین سران کاهنان تصمیم گرفتند که ایلعازَر را نیز بکشند، 11زیرا او باعث شده بود بسیاری از یهودیان از رهبران خود روگردان شده به عیسی ایمان آورند.
      ورود مظفرانۀ عیسی به اورشلیم
      (همچنین در متی ۲۱: ۱ - ۱۱ و مرقُس ۱۱: ۱ - ۱۱ و لوقا ۱۹: ۲۸ - ۴۰)
      12فردای آن روز جمعیت بزرگی که برای عید آمده بودند. وقتی شنیدند عیسی در راه اورشلیم است، 13شاخه های درخت خرما را به دست گرفتند و به استقبال او رفتند. آن ها فریاد می کردند: «هوشیعانا، فرخنده باد پادشاه اسرائیل که به نام خداوند می آید.» 14عیسی کره الاغی یافت و بر آن سوار شد، چنانکه کلام خدا می فرماید: 15«ای دختر سهیون، دیگر نترس، اکنون پادشاه تو که بر کره الاغی سوار است می آید.» 16در ابتدا مقصد این چیزها برای شاگردان روشن نبود اما پس از آنکه عیسی به جلال رسید آن ها بیاد آوردند که این چیزها دربارۀ او نوشته شده بود و همانطور هم آن ها برای او انجام داده بودند.
      17موقعی که عیسی ایلعازَر را صدا زد و زنده از قبر بیرون آورد، عدۀ زیادی حضور داشتند. آن ها آنچه را که دیده و شنیده بودند نقل کردند. 18به این دلیل آن جمعیت بزرگ به استقبال عیسی آمدند، زیرا شنیده بودند که عیسی این معجزه را انجام داده بود. 19فریسی ها به یکدیگر گفتند: «نمی بینید که هیچ کاری از شما ساخته نیست؟ تمام دنیا به دنبال او رفته است.»
      یونانیان می خواهند عیسی را ببینند
      20در میان کسانی که برای عبادت عید به اورشلیم آمده بودند عده ای یونانی بودند. 21آن ها نزد فیلیپُس که اهل بیتسَیدای جلیل بود آمدند و گفتند: «ای آقا، ما می خواهیم عیسی را ببینیم.» 22فیلیپُس رفت و این را به اندریاس گفت و آن وقت هر دوی آن ها رفتند و به عیسی گفتند. 23عیسی به آن ها گفت: «ساعت آن رسیده است که پسر انسان جلال یابد. 24بیقین بدانید که اگر دانۀ گندم به داخل خاک نرود و نمیرد، هیچ وقت از یک دانه بیشتر نمی شود اما اگر بمیرد دانه های بی شماری به بار می آورد. 25کسی که جان خود را دوست دارد آن را از دست می دهد و کسی که در این دنیا از جان خود بگذرد آن را تا به زندگی ابدی حفظ خواهد کرد. 26اگر کسی می خواهد مرا خدمت کند به دنبال من بیاید و هرجا من باشم خادم من نیز در آنجا با من خواهد بود و اگر کسی مرا خدمت کند پدر من او را سرافراز خواهد کرد.
      سخن عیسی دربارۀ مرگش
      27همین حالا جان من مضطرب است. چه بگویم؟ آیا بگویم: «ای پدر مرا از این ساعت برهان؟» اما برای همین منظور من به این ساعت رسیده ام. 28ای پدر، نام خود را جلال بده.» در آن وقت صدائی از آسمان رسید که می گفت: «آن را جلال داده ام و باز هم جلال خواهم داد.» 29گروهی که آنجا ایستاده بودند گفتند: «صدای رعد بود.» و دیگران گفتند: «فرشته ای با او سخن گفت.» 30عیسی در جواب گفت: «این صدا به خاطر شما آمد، نه بخاطر من. 31اکنون موقع داوری این جهان است و سردار این دنیا بیرون رانده می شود. 32وقتی از روی زمین بلند کرده شوم همۀ آدمیان را به سوی خود می کشانم.» 33عیسی این را در اشاره به نوع مرگی که در انتظارش بود گفت. 34مردم به او گفتند: «تورات به ما تعلیم می دهد که مسیح تا به ابد زنده می ماند. پس تو چگونه می گوئی که پسر انسان باید بلند کرده شود؟ این پسر انسان کیست؟» 35عیسی به آنها گفت: «فقط تا زمانی کوتاه نور با شما است. تا وقتی این نور با شما است راه بروید مبادا تاریکی شما را فرا گیرد. کسی که در تاریکی راه می رود نمی داند به کجا می رود. 36تا زمانی که نور را دارید به نور ایمان بیاورید تا فرزندان نور شوید.»
      بی ایمانی یهودیان
      عیسی این را گفت و از پیش آنها رفت و پنهان شد. 37با وجود معجزات بسیاری که در حضور آنها انجام داد آن ها به او ایمان نیاوردند، 38تا سخن اشعیای نبی تمام شود که گفته بود: «ای خداوند، آیا پیام ما را کسی باور نموده و آیا بازوی خداوند به کسی آشکار گردیده است؟» 39پس آن ها نتوانستند ایمان آورند، زیرا اشعیا باز هم فرموده است: 40«چشمان آن ها را نابینا و دل های شان را سخت گردانیده است تا با چشمان خود نبینند و با دل های خود نفهمند و به سوی من باز نگردند تا ایشان را شفا دهم.» 41اشعیا این را فرمود زیرا جلال عیسی را دید و دربارۀ او سخن گفت.
      42با وجود این بسیاری از بزرگان یهود به او گرویدند. ولی به خاطر فریسی ها و از ترس از آنکه مبادا از کنیسه خارج شوند به ایمان خود اقرار نمی کردند، 43زیرا آنها تعریف و تمجید از انسان را بیش از حرمت و عزتی که از جانب خداست دوست می داشتند.
      داوری بوسیلۀ کلام عیسی
      44پس عیسی با صدای بلند گفت: «هرکه به من ایمان بیاورد نه فقط به من بلکه به فرستندۀ من نیز ایمان آورده است. 45هرکه مرا می بیند فرستندۀ مرا دیده است. 46من نوری هستم که به دنیا آمده ام تا هرکه به من ایمان آورد در تاریکی نماند، 47اما اگر کسی سخنان مرا بشنود و اطاعت نکند، من در حق او داوری نمی کنم، زیرا نیامده ام تا دنیا را ملامت سازم بلکه تا دنیا را نجات بخشم. 48داوری هست که هرکه مرا رد کند و سخنانم را قبول نکند او را ملامت می سازد. سخنانی که من گفتم در روز آخرت او را ملامت خواهد ساخت. 49چون من از خود سخن نمی گویم بلکه پدری که مرا فرستاده است به من فرمان داد که چه بگویم و چگونه صحبت کنم 50و من می دانم که فرمان او زندگی ابدی است. پس آنچه من می گویم کاملاً همان چیزی است که پدر به من گفته است.»

  • @alakd5898
    @alakd5898 2 года назад +2

    #HelpRefugees_Indonesia

  • @mohamadalizadeh1349
    @mohamadalizadeh1349 2 года назад +1

    خدایا تاکی اواره گی خدا جان کمکشان کن

  • @razyayazdani4484
    @razyayazdani4484 2 года назад +1

    👍 👍 👍 👍 👍

    • @yusufjan6137
      @yusufjan6137 2 года назад

      1شش روز پیش از عید فِصَح، عیسی به بیت عنیا، محل زندگی ایلعازَر یعنی همان کسی که او را پس از مردن زنده کرده بود، آمد. 2آن ها در آنجا برای او دعوتی ترتیب کردند. مرتا خدمت می کرد و ایلعازَر با مهمانان پهلوی عیسی سر دسترخوان نشست. 3آنگاه مریم پیمانه ای از عطر بسیار گرانبها که روغن سنبل خالص بود آورد و بر پاهای عیسی ریخت و با موهای خود آن ها را خشک کرد بطوری که آن خانه از بوی عطر پُر شد. 4در این وقت یهودای اسخریوطی پسر شمعون که یکی از شاگردان عیسی بود و بزودی تسلیم کنندۀ وی می شد گفت: 5«چرا این عطر به قیمت سه صد سکۀ نقره فروخته نشد تا پول آن به فقرا داده شود؟» 6او این را از روی دلسوزی برای فقرا نگفت، بلکه به این دلیل گفت که خودش مسئول کیسۀ پول و شخص دزدی بود و از پولی که به او می دادند بر می داشت. 7عیسی گفت: «با او کاری نداشته باش، بگذار آن را تا روزی که مرا دفن می کنند نگه دارد. 8فقرا همیشه در بین شما خواهند بود اما من همیشه با شما نخواهم بود.»
      دسیسه بر ضد ایلعازَر
      9عده زیادی از یهودیان شنیدند که عیسی در آنجا است. پس آمدند تا نه تنها عیسی بلکه ایلعازَر را هم که زنده کرده بود ببینند. 10بنابراین سران کاهنان تصمیم گرفتند که ایلعازَر را نیز بکشند، 11زیرا او باعث شده بود بسیاری از یهودیان از رهبران خود روگردان شده به عیسی ایمان آورند.
      ورود مظفرانۀ عیسی به اورشلیم
      (همچنین در متی ۲۱: ۱ - ۱۱ و مرقُس ۱۱: ۱ - ۱۱ و لوقا ۱۹: ۲۸ - ۴۰)
      12فردای آن روز جمعیت بزرگی که برای عید آمده بودند. وقتی شنیدند عیسی در راه اورشلیم است، 13شاخه های درخت خرما را به دست گرفتند و به استقبال او رفتند. آن ها فریاد می کردند: «هوشیعانا، فرخنده باد پادشاه اسرائیل که به نام خداوند می آید.» 14عیسی کره الاغی یافت و بر آن سوار شد، چنانکه کلام خدا می فرماید: 15«ای دختر سهیون، دیگر نترس، اکنون پادشاه تو که بر کره الاغی سوار است می آید.» 16در ابتدا مقصد این چیزها برای شاگردان روشن نبود اما پس از آنکه عیسی به جلال رسید آن ها بیاد آوردند که این چیزها دربارۀ او نوشته شده بود و همانطور هم آن ها برای او انجام داده بودند.
      17موقعی که عیسی ایلعازَر را صدا زد و زنده از قبر بیرون آورد، عدۀ زیادی حضور داشتند. آن ها آنچه را که دیده و شنیده بودند نقل کردند. 18به این دلیل آن جمعیت بزرگ به استقبال عیسی آمدند، زیرا شنیده بودند که عیسی این معجزه را انجام داده بود. 19فریسی ها به یکدیگر گفتند: «نمی بینید که هیچ کاری از شما ساخته نیست؟ تمام دنیا به دنبال او رفته است.»
      یونانیان می خواهند عیسی را ببینند
      20در میان کسانی که برای عبادت عید به اورشلیم آمده بودند عده ای یونانی بودند. 21آن ها نزد فیلیپُس که اهل بیتسَیدای جلیل بود آمدند و گفتند: «ای آقا، ما می خواهیم عیسی را ببینیم.» 22فیلیپُس رفت و این را به اندریاس گفت و آن وقت هر دوی آن ها رفتند و به عیسی گفتند. 23عیسی به آن ها گفت: «ساعت آن رسیده است که پسر انسان جلال یابد. 24بیقین بدانید که اگر دانۀ گندم به داخل خاک نرود و نمیرد، هیچ وقت از یک دانه بیشتر نمی شود اما اگر بمیرد دانه های بی شماری به بار می آورد. 25کسی که جان خود را دوست دارد آن را از دست می دهد و کسی که در این دنیا از جان خود بگذرد آن را تا به زندگی ابدی حفظ خواهد کرد. 26اگر کسی می خواهد مرا خدمت کند به دنبال من بیاید و هرجا من باشم خادم من نیز در آنجا با من خواهد بود و اگر کسی مرا خدمت کند پدر من او را سرافراز خواهد کرد.
      سخن عیسی دربارۀ مرگش
      27همین حالا جان من مضطرب است. چه بگویم؟ آیا بگویم: «ای پدر مرا از این ساعت برهان؟» اما برای همین منظور من به این ساعت رسیده ام. 28ای پدر، نام خود را جلال بده.» در آن وقت صدائی از آسمان رسید که می گفت: «آن را جلال داده ام و باز هم جلال خواهم داد.» 29گروهی که آنجا ایستاده بودند گفتند: «صدای رعد بود.» و دیگران گفتند: «فرشته ای با او سخن گفت.» 30عیسی در جواب گفت: «این صدا به خاطر شما آمد، نه بخاطر من. 31اکنون موقع داوری این جهان است و سردار این دنیا بیرون رانده می شود. 32وقتی از روی زمین بلند کرده شوم همۀ آدمیان را به سوی خود می کشانم.» 33عیسی این را در اشاره به نوع مرگی که در انتظارش بود گفت. 34مردم به او گفتند: «تورات به ما تعلیم می دهد که مسیح تا به ابد زنده می ماند. پس تو چگونه می گوئی که پسر انسان باید بلند کرده شود؟ این پسر انسان کیست؟» 35عیسی به آنها گفت: «فقط تا زمانی کوتاه نور با شما است. تا وقتی این نور با شما است راه بروید مبادا تاریکی شما را فرا گیرد. کسی که در تاریکی راه می رود نمی داند به کجا می رود. 36تا زمانی که نور را دارید به نور ایمان بیاورید تا فرزندان نور شوید.»
      بی ایمانی یهودیان
      عیسی این را گفت و از پیش آنها رفت و پنهان شد. 37با وجود معجزات بسیاری که در حضور آنها انجام داد آن ها به او ایمان نیاوردند، 38تا سخن اشعیای نبی تمام شود که گفته بود: «ای خداوند، آیا پیام ما را کسی باور نموده و آیا بازوی خداوند به کسی آشکار گردیده است؟» 39پس آن ها نتوانستند ایمان آورند، زیرا اشعیا باز هم فرموده است: 40«چشمان آن ها را نابینا و دل های شان را سخت گردانیده است تا با چشمان خود نبینند و با دل های خود نفهمند و به سوی من باز نگردند تا ایشان را شفا دهم.» 41اشعیا این را فرمود زیرا جلال عیسی را دید و دربارۀ او سخن گفت.
      42با وجود این بسیاری از بزرگان یهود به او گرویدند. ولی به خاطر فریسی ها و از ترس از آنکه مبادا از کنیسه خارج شوند به ایمان خود اقرار نمی کردند، 43زیرا آنها تعریف و تمجید از انسان را بیش از حرمت و عزتی که از جانب خداست دوست می داشتند.
      داوری بوسیلۀ کلام عیسی
      44پس عیسی با صدای بلند گفت: «هرکه به من ایمان بیاورد نه فقط به من بلکه به فرستندۀ من نیز ایمان آورده است. 45هرکه مرا می بیند فرستندۀ مرا دیده است. 46من نوری هستم که به دنیا آمده ام تا هرکه به من ایمان آورد در تاریکی نماند، 47اما اگر کسی سخنان مرا بشنود و اطاعت نکند، من در حق او داوری نمی کنم، زیرا نیامده ام تا دنیا را ملامت سازم بلکه تا دنیا را نجات بخشم. 48داوری هست که هرکه مرا رد کند و سخنانم را قبول نکند او را ملامت می سازد. سخنانی که من گفتم در روز آخرت او را ملامت خواهد ساخت. 49چون من از خود سخن نمی گویم بلکه پدری که مرا فرستاده است به من فرمان داد که چه بگویم و چگونه صحبت کنم 50و من می دانم که فرمان او زندگی ابدی است. پس آنچه من می گویم کاملاً همان چیزی است که پدر به من گفته است.»

  • @hajihanif269
    @hajihanif269 2 года назад

    چشم جلیل فند

  • @hosseinbehsoud2656
    @hosseinbehsoud2656 2 года назад +1

    همیشه از مهاجران عزیز اندونزی حمایت کردیم.

  • @Sayedmirzabamyani
    @Sayedmirzabamyani 2 года назад +1

    هموطنان عزیز تا میتوانید همرای دوستای مهاجر اندونزی همصدا شوید تا صدای مهاجرین افغان مقیم کشور اندونزی به گوش جهانیان برسد همرسانی کنید

  • @saidabatool3741
    @saidabatool3741 2 года назад +1

    Mashallah mashallah 🤲🤲👍👌🇦🇫🧿🕋

  • @javadaslani5521
    @javadaslani5521 2 года назад +2

    🕋👉🏼👉🏼👉🏼🙏🤲🤲🤲

  • @adeelaamini1764
    @adeelaamini1764 2 года назад +2

    #ResettleAfghanRefugeesFromIndonesia

  • @ferozarezaie3345
    @ferozarezaie3345 2 года назад

    ❤️❤️❤️🙏🙏🙏🙏

  • @hassanhosseini3441
    @hassanhosseini3441 2 года назад +1

    حتما اقا جلیل خدا بزرگه

    • @yusufjan6137
      @yusufjan6137 2 года назад

      1شش روز پیش از عید فِصَح، عیسی به بیت عنیا، محل زندگی ایلعازَر یعنی همان کسی که او را پس از مردن زنده کرده بود، آمد. 2آن ها در آنجا برای او دعوتی ترتیب کردند. مرتا خدمت می کرد و ایلعازَر با مهمانان پهلوی عیسی سر دسترخوان نشست. 3آنگاه مریم پیمانه ای از عطر بسیار گرانبها که روغن سنبل خالص بود آورد و بر پاهای عیسی ریخت و با موهای خود آن ها را خشک کرد بطوری که آن خانه از بوی عطر پُر شد. 4در این وقت یهودای اسخریوطی پسر شمعون که یکی از شاگردان عیسی بود و بزودی تسلیم کنندۀ وی می شد گفت: 5«چرا این عطر به قیمت سه صد سکۀ نقره فروخته نشد تا پول آن به فقرا داده شود؟» 6او این را از روی دلسوزی برای فقرا نگفت، بلکه به این دلیل گفت که خودش مسئول کیسۀ پول و شخص دزدی بود و از پولی که به او می دادند بر می داشت. 7عیسی گفت: «با او کاری نداشته باش، بگذار آن را تا روزی که مرا دفن می کنند نگه دارد. 8فقرا همیشه در بین شما خواهند بود اما من همیشه با شما نخواهم بود.»
      دسیسه بر ضد ایلعازَر
      9عده زیادی از یهودیان شنیدند که عیسی در آنجا است. پس آمدند تا نه تنها عیسی بلکه ایلعازَر را هم که زنده کرده بود ببینند. 10بنابراین سران کاهنان تصمیم گرفتند که ایلعازَر را نیز بکشند، 11زیرا او باعث شده بود بسیاری از یهودیان از رهبران خود روگردان شده به عیسی ایمان آورند.
      ورود مظفرانۀ عیسی به اورشلیم
      (همچنین در متی ۲۱: ۱ - ۱۱ و مرقُس ۱۱: ۱ - ۱۱ و لوقا ۱۹: ۲۸ - ۴۰)
      12فردای آن روز جمعیت بزرگی که برای عید آمده بودند. وقتی شنیدند عیسی در راه اورشلیم است، 13شاخه های درخت خرما را به دست گرفتند و به استقبال او رفتند. آن ها فریاد می کردند: «هوشیعانا، فرخنده باد پادشاه اسرائیل که به نام خداوند می آید.» 14عیسی کره الاغی یافت و بر آن سوار شد، چنانکه کلام خدا می فرماید: 15«ای دختر سهیون، دیگر نترس، اکنون پادشاه تو که بر کره الاغی سوار است می آید.» 16در ابتدا مقصد این چیزها برای شاگردان روشن نبود اما پس از آنکه عیسی به جلال رسید آن ها بیاد آوردند که این چیزها دربارۀ او نوشته شده بود و همانطور هم آن ها برای او انجام داده بودند.
      17موقعی که عیسی ایلعازَر را صدا زد و زنده از قبر بیرون آورد، عدۀ زیادی حضور داشتند. آن ها آنچه را که دیده و شنیده بودند نقل کردند. 18به این دلیل آن جمعیت بزرگ به استقبال عیسی آمدند، زیرا شنیده بودند که عیسی این معجزه را انجام داده بود. 19فریسی ها به یکدیگر گفتند: «نمی بینید که هیچ کاری از شما ساخته نیست؟ تمام دنیا به دنبال او رفته است.»
      یونانیان می خواهند عیسی را ببینند
      20در میان کسانی که برای عبادت عید به اورشلیم آمده بودند عده ای یونانی بودند. 21آن ها نزد فیلیپُس که اهل بیتسَیدای جلیل بود آمدند و گفتند: «ای آقا، ما می خواهیم عیسی را ببینیم.» 22فیلیپُس رفت و این را به اندریاس گفت و آن وقت هر دوی آن ها رفتند و به عیسی گفتند. 23عیسی به آن ها گفت: «ساعت آن رسیده است که پسر انسان جلال یابد. 24بیقین بدانید که اگر دانۀ گندم به داخل خاک نرود و نمیرد، هیچ وقت از یک دانه بیشتر نمی شود اما اگر بمیرد دانه های بی شماری به بار می آورد. 25کسی که جان خود را دوست دارد آن را از دست می دهد و کسی که در این دنیا از جان خود بگذرد آن را تا به زندگی ابدی حفظ خواهد کرد. 26اگر کسی می خواهد مرا خدمت کند به دنبال من بیاید و هرجا من باشم خادم من نیز در آنجا با من خواهد بود و اگر کسی مرا خدمت کند پدر من او را سرافراز خواهد کرد.
      سخن عیسی دربارۀ مرگش
      27همین حالا جان من مضطرب است. چه بگویم؟ آیا بگویم: «ای پدر مرا از این ساعت برهان؟» اما برای همین منظور من به این ساعت رسیده ام. 28ای پدر، نام خود را جلال بده.» در آن وقت صدائی از آسمان رسید که می گفت: «آن را جلال داده ام و باز هم جلال خواهم داد.» 29گروهی که آنجا ایستاده بودند گفتند: «صدای رعد بود.» و دیگران گفتند: «فرشته ای با او سخن گفت.» 30عیسی در جواب گفت: «این صدا به خاطر شما آمد، نه بخاطر من. 31اکنون موقع داوری این جهان است و سردار این دنیا بیرون رانده می شود. 32وقتی از روی زمین بلند کرده شوم همۀ آدمیان را به سوی خود می کشانم.» 33عیسی این را در اشاره به نوع مرگی که در انتظارش بود گفت. 34مردم به او گفتند: «تورات به ما تعلیم می دهد که مسیح تا به ابد زنده می ماند. پس تو چگونه می گوئی که پسر انسان باید بلند کرده شود؟ این پسر انسان کیست؟» 35عیسی به آنها گفت: «فقط تا زمانی کوتاه نور با شما است. تا وقتی این نور با شما است راه بروید مبادا تاریکی شما را فرا گیرد. کسی که در تاریکی راه می رود نمی داند به کجا می رود. 36تا زمانی که نور را دارید به نور ایمان بیاورید تا فرزندان نور شوید.»
      بی ایمانی یهودیان
      عیسی این را گفت و از پیش آنها رفت و پنهان شد. 37با وجود معجزات بسیاری که در حضور آنها انجام داد آن ها به او ایمان نیاوردند، 38تا سخن اشعیای نبی تمام شود که گفته بود: «ای خداوند، آیا پیام ما را کسی باور نموده و آیا بازوی خداوند به کسی آشکار گردیده است؟» 39پس آن ها نتوانستند ایمان آورند، زیرا اشعیا باز هم فرموده است: 40«چشمان آن ها را نابینا و دل های شان را سخت گردانیده است تا با چشمان خود نبینند و با دل های خود نفهمند و به سوی من باز نگردند تا ایشان را شفا دهم.» 41اشعیا این را فرمود زیرا جلال عیسی را دید و دربارۀ او سخن گفت.
      42با وجود این بسیاری از بزرگان یهود به او گرویدند. ولی به خاطر فریسی ها و از ترس از آنکه مبادا از کنیسه خارج شوند به ایمان خود اقرار نمی کردند، 43زیرا آنها تعریف و تمجید از انسان را بیش از حرمت و عزتی که از جانب خداست دوست می داشتند.
      داوری بوسیلۀ کلام عیسی
      44پس عیسی با صدای بلند گفت: «هرکه به من ایمان بیاورد نه فقط به من بلکه به فرستندۀ من نیز ایمان آورده است. 45هرکه مرا می بیند فرستندۀ مرا دیده است. 46من نوری هستم که به دنیا آمده ام تا هرکه به من ایمان آورد در تاریکی نماند، 47اما اگر کسی سخنان مرا بشنود و اطاعت نکند، من در حق او داوری نمی کنم، زیرا نیامده ام تا دنیا را ملامت سازم بلکه تا دنیا را نجات بخشم. 48داوری هست که هرکه مرا رد کند و سخنانم را قبول نکند او را ملامت می سازد. سخنانی که من گفتم در روز آخرت او را ملامت خواهد ساخت. 49چون من از خود سخن نمی گویم بلکه پدری که مرا فرستاده است به من فرمان داد که چه بگویم و چگونه صحبت کنم 50و من می دانم که فرمان او زندگی ابدی است. پس آنچه من می گویم کاملاً همان چیزی است که پدر به من گفته است.»

  • @bishus6516
    @bishus6516 2 года назад +1

    هتیمان ماه با شما هستیم.

    • @yusufjan6137
      @yusufjan6137 2 года назад

      1شش روز پیش از عید فِصَح، عیسی به بیت عنیا، محل زندگی ایلعازَر یعنی همان کسی که او را پس از مردن زنده کرده بود، آمد. 2آن ها در آنجا برای او دعوتی ترتیب کردند. مرتا خدمت می کرد و ایلعازَر با مهمانان پهلوی عیسی سر دسترخوان نشست. 3آنگاه مریم پیمانه ای از عطر بسیار گرانبها که روغن سنبل خالص بود آورد و بر پاهای عیسی ریخت و با موهای خود آن ها را خشک کرد بطوری که آن خانه از بوی عطر پُر شد. 4در این وقت یهودای اسخریوطی پسر شمعون که یکی از شاگردان عیسی بود و بزودی تسلیم کنندۀ وی می شد گفت: 5«چرا این عطر به قیمت سه صد سکۀ نقره فروخته نشد تا پول آن به فقرا داده شود؟» 6او این را از روی دلسوزی برای فقرا نگفت، بلکه به این دلیل گفت که خودش مسئول کیسۀ پول و شخص دزدی بود و از پولی که به او می دادند بر می داشت. 7عیسی گفت: «با او کاری نداشته باش، بگذار آن را تا روزی که مرا دفن می کنند نگه دارد. 8فقرا همیشه در بین شما خواهند بود اما من همیشه با شما نخواهم بود.»
      دسیسه بر ضد ایلعازَر
      9عده زیادی از یهودیان شنیدند که عیسی در آنجا است. پس آمدند تا نه تنها عیسی بلکه ایلعازَر را هم که زنده کرده بود ببینند. 10بنابراین سران کاهنان تصمیم گرفتند که ایلعازَر را نیز بکشند، 11زیرا او باعث شده بود بسیاری از یهودیان از رهبران خود روگردان شده به عیسی ایمان آورند.
      ورود مظفرانۀ عیسی به اورشلیم
      (همچنین در متی ۲۱: ۱ - ۱۱ و مرقُس ۱۱: ۱ - ۱۱ و لوقا ۱۹: ۲۸ - ۴۰)
      12فردای آن روز جمعیت بزرگی که برای عید آمده بودند. وقتی شنیدند عیسی در راه اورشلیم است، 13شاخه های درخت خرما را به دست گرفتند و به استقبال او رفتند. آن ها فریاد می کردند: «هوشیعانا، فرخنده باد پادشاه اسرائیل که به نام خداوند می آید.» 14عیسی کره الاغی یافت و بر آن سوار شد، چنانکه کلام خدا می فرماید: 15«ای دختر سهیون، دیگر نترس، اکنون پادشاه تو که بر کره الاغی سوار است می آید.» 16در ابتدا مقصد این چیزها برای شاگردان روشن نبود اما پس از آنکه عیسی به جلال رسید آن ها بیاد آوردند که این چیزها دربارۀ او نوشته شده بود و همانطور هم آن ها برای او انجام داده بودند.
      17موقعی که عیسی ایلعازَر را صدا زد و زنده از قبر بیرون آورد، عدۀ زیادی حضور داشتند. آن ها آنچه را که دیده و شنیده بودند نقل کردند. 18به این دلیل آن جمعیت بزرگ به استقبال عیسی آمدند، زیرا شنیده بودند که عیسی این معجزه را انجام داده بود. 19فریسی ها به یکدیگر گفتند: «نمی بینید که هیچ کاری از شما ساخته نیست؟ تمام دنیا به دنبال او رفته است.»
      یونانیان می خواهند عیسی را ببینند
      20در میان کسانی که برای عبادت عید به اورشلیم آمده بودند عده ای یونانی بودند. 21آن ها نزد فیلیپُس که اهل بیتسَیدای جلیل بود آمدند و گفتند: «ای آقا، ما می خواهیم عیسی را ببینیم.» 22فیلیپُس رفت و این را به اندریاس گفت و آن وقت هر دوی آن ها رفتند و به عیسی گفتند. 23عیسی به آن ها گفت: «ساعت آن رسیده است که پسر انسان جلال یابد. 24بیقین بدانید که اگر دانۀ گندم به داخل خاک نرود و نمیرد، هیچ وقت از یک دانه بیشتر نمی شود اما اگر بمیرد دانه های بی شماری به بار می آورد. 25کسی که جان خود را دوست دارد آن را از دست می دهد و کسی که در این دنیا از جان خود بگذرد آن را تا به زندگی ابدی حفظ خواهد کرد. 26اگر کسی می خواهد مرا خدمت کند به دنبال من بیاید و هرجا من باشم خادم من نیز در آنجا با من خواهد بود و اگر کسی مرا خدمت کند پدر من او را سرافراز خواهد کرد.
      سخن عیسی دربارۀ مرگش
      27همین حالا جان من مضطرب است. چه بگویم؟ آیا بگویم: «ای پدر مرا از این ساعت برهان؟» اما برای همین منظور من به این ساعت رسیده ام. 28ای پدر، نام خود را جلال بده.» در آن وقت صدائی از آسمان رسید که می گفت: «آن را جلال داده ام و باز هم جلال خواهم داد.» 29گروهی که آنجا ایستاده بودند گفتند: «صدای رعد بود.» و دیگران گفتند: «فرشته ای با او سخن گفت.» 30عیسی در جواب گفت: «این صدا به خاطر شما آمد، نه بخاطر من. 31اکنون موقع داوری این جهان است و سردار این دنیا بیرون رانده می شود. 32وقتی از روی زمین بلند کرده شوم همۀ آدمیان را به سوی خود می کشانم.» 33عیسی این را در اشاره به نوع مرگی که در انتظارش بود گفت. 34مردم به او گفتند: «تورات به ما تعلیم می دهد که مسیح تا به ابد زنده می ماند. پس تو چگونه می گوئی که پسر انسان باید بلند کرده شود؟ این پسر انسان کیست؟» 35عیسی به آنها گفت: «فقط تا زمانی کوتاه نور با شما است. تا وقتی این نور با شما است راه بروید مبادا تاریکی شما را فرا گیرد. کسی که در تاریکی راه می رود نمی داند به کجا می رود. 36تا زمانی که نور را دارید به نور ایمان بیاورید تا فرزندان نور شوید.»
      بی ایمانی یهودیان
      عیسی این را گفت و از پیش آنها رفت و پنهان شد. 37با وجود معجزات بسیاری که در حضور آنها انجام داد آن ها به او ایمان نیاوردند، 38تا سخن اشعیای نبی تمام شود که گفته بود: «ای خداوند، آیا پیام ما را کسی باور نموده و آیا بازوی خداوند به کسی آشکار گردیده است؟» 39پس آن ها نتوانستند ایمان آورند، زیرا اشعیا باز هم فرموده است: 40«چشمان آن ها را نابینا و دل های شان را سخت گردانیده است تا با چشمان خود نبینند و با دل های خود نفهمند و به سوی من باز نگردند تا ایشان را شفا دهم.» 41اشعیا این را فرمود زیرا جلال عیسی را دید و دربارۀ او سخن گفت.
      42با وجود این بسیاری از بزرگان یهود به او گرویدند. ولی به خاطر فریسی ها و از ترس از آنکه مبادا از کنیسه خارج شوند به ایمان خود اقرار نمی کردند، 43زیرا آنها تعریف و تمجید از انسان را بیش از حرمت و عزتی که از جانب خداست دوست می داشتند.
      داوری بوسیلۀ کلام عیسی
      44پس عیسی با صدای بلند گفت: «هرکه به من ایمان بیاورد نه فقط به من بلکه به فرستندۀ من نیز ایمان آورده است. 45هرکه مرا می بیند فرستندۀ مرا دیده است. 46من نوری هستم که به دنیا آمده ام تا هرکه به من ایمان آورد در تاریکی نماند، 47اما اگر کسی سخنان مرا بشنود و اطاعت نکند، من در حق او داوری نمی کنم، زیرا نیامده ام تا دنیا را ملامت سازم بلکه تا دنیا را نجات بخشم. 48داوری هست که هرکه مرا رد کند و سخنانم را قبول نکند او را ملامت می سازد. سخنانی که من گفتم در روز آخرت او را ملامت خواهد ساخت. 49چون من از خود سخن نمی گویم بلکه پدری که مرا فرستاده است به من فرمان داد که چه بگویم و چگونه صحبت کنم 50و من می دانم که فرمان او زندگی ابدی است. پس آنچه من می گویم کاملاً همان چیزی است که پدر به من گفته است.»

  • @benafshamoh308
    @benafshamoh308 2 года назад

    😭😭😭😭🤲🤲🤲

  • @roqiaqasimi4873
    @roqiaqasimi4873 2 года назад

    😭😭😭😭😭

  • @AMIRAKBARI
    @AMIRAKBARI 2 года назад +1

    حتماً بیرار جان قند 😭😭😭😭😭

    • @yusufjan6137
      @yusufjan6137 2 года назад

      1شش روز پیش از عید فِصَح، عیسی به بیت عنیا، محل زندگی ایلعازَر یعنی همان کسی که او را پس از مردن زنده کرده بود، آمد. 2آن ها در آنجا برای او دعوتی ترتیب کردند. مرتا خدمت می کرد و ایلعازَر با مهمانان پهلوی عیسی سر دسترخوان نشست. 3آنگاه مریم پیمانه ای از عطر بسیار گرانبها که روغن سنبل خالص بود آورد و بر پاهای عیسی ریخت و با موهای خود آن ها را خشک کرد بطوری که آن خانه از بوی عطر پُر شد. 4در این وقت یهودای اسخریوطی پسر شمعون که یکی از شاگردان عیسی بود و بزودی تسلیم کنندۀ وی می شد گفت: 5«چرا این عطر به قیمت سه صد سکۀ نقره فروخته نشد تا پول آن به فقرا داده شود؟» 6او این را از روی دلسوزی برای فقرا نگفت، بلکه به این دلیل گفت که خودش مسئول کیسۀ پول و شخص دزدی بود و از پولی که به او می دادند بر می داشت. 7عیسی گفت: «با او کاری نداشته باش، بگذار آن را تا روزی که مرا دفن می کنند نگه دارد. 8فقرا همیشه در بین شما خواهند بود اما من همیشه با شما نخواهم بود.»
      دسیسه بر ضد ایلعازَر
      9عده زیادی از یهودیان شنیدند که عیسی در آنجا است. پس آمدند تا نه تنها عیسی بلکه ایلعازَر را هم که زنده کرده بود ببینند. 10بنابراین سران کاهنان تصمیم گرفتند که ایلعازَر را نیز بکشند، 11زیرا او باعث شده بود بسیاری از یهودیان از رهبران خود روگردان شده به عیسی ایمان آورند.
      ورود مظفرانۀ عیسی به اورشلیم
      (همچنین در متی ۲۱: ۱ - ۱۱ و مرقُس ۱۱: ۱ - ۱۱ و لوقا ۱۹: ۲۸ - ۴۰)
      12فردای آن روز جمعیت بزرگی که برای عید آمده بودند. وقتی شنیدند عیسی در راه اورشلیم است، 13شاخه های درخت خرما را به دست گرفتند و به استقبال او رفتند. آن ها فریاد می کردند: «هوشیعانا، فرخنده باد پادشاه اسرائیل که به نام خداوند می آید.» 14عیسی کره الاغی یافت و بر آن سوار شد، چنانکه کلام خدا می فرماید: 15«ای دختر سهیون، دیگر نترس، اکنون پادشاه تو که بر کره الاغی سوار است می آید.» 16در ابتدا مقصد این چیزها برای شاگردان روشن نبود اما پس از آنکه عیسی به جلال رسید آن ها بیاد آوردند که این چیزها دربارۀ او نوشته شده بود و همانطور هم آن ها برای او انجام داده بودند.
      17موقعی که عیسی ایلعازَر را صدا زد و زنده از قبر بیرون آورد، عدۀ زیادی حضور داشتند. آن ها آنچه را که دیده و شنیده بودند نقل کردند. 18به این دلیل آن جمعیت بزرگ به استقبال عیسی آمدند، زیرا شنیده بودند که عیسی این معجزه را انجام داده بود. 19فریسی ها به یکدیگر گفتند: «نمی بینید که هیچ کاری از شما ساخته نیست؟ تمام دنیا به دنبال او رفته است.»
      یونانیان می خواهند عیسی را ببینند
      20در میان کسانی که برای عبادت عید به اورشلیم آمده بودند عده ای یونانی بودند. 21آن ها نزد فیلیپُس که اهل بیتسَیدای جلیل بود آمدند و گفتند: «ای آقا، ما می خواهیم عیسی را ببینیم.» 22فیلیپُس رفت و این را به اندریاس گفت و آن وقت هر دوی آن ها رفتند و به عیسی گفتند. 23عیسی به آن ها گفت: «ساعت آن رسیده است که پسر انسان جلال یابد. 24بیقین بدانید که اگر دانۀ گندم به داخل خاک نرود و نمیرد، هیچ وقت از یک دانه بیشتر نمی شود اما اگر بمیرد دانه های بی شماری به بار می آورد. 25کسی که جان خود را دوست دارد آن را از دست می دهد و کسی که در این دنیا از جان خود بگذرد آن را تا به زندگی ابدی حفظ خواهد کرد. 26اگر کسی می خواهد مرا خدمت کند به دنبال من بیاید و هرجا من باشم خادم من نیز در آنجا با من خواهد بود و اگر کسی مرا خدمت کند پدر من او را سرافراز خواهد کرد.
      سخن عیسی دربارۀ مرگش
      27همین حالا جان من مضطرب است. چه بگویم؟ آیا بگویم: «ای پدر مرا از این ساعت برهان؟» اما برای همین منظور من به این ساعت رسیده ام. 28ای پدر، نام خود را جلال بده.» در آن وقت صدائی از آسمان رسید که می گفت: «آن را جلال داده ام و باز هم جلال خواهم داد.» 29گروهی که آنجا ایستاده بودند گفتند: «صدای رعد بود.» و دیگران گفتند: «فرشته ای با او سخن گفت.» 30عیسی در جواب گفت: «این صدا به خاطر شما آمد، نه بخاطر من. 31اکنون موقع داوری این جهان است و سردار این دنیا بیرون رانده می شود. 32وقتی از روی زمین بلند کرده شوم همۀ آدمیان را به سوی خود می کشانم.» 33عیسی این را در اشاره به نوع مرگی که در انتظارش بود گفت. 34مردم به او گفتند: «تورات به ما تعلیم می دهد که مسیح تا به ابد زنده می ماند. پس تو چگونه می گوئی که پسر انسان باید بلند کرده شود؟ این پسر انسان کیست؟» 35عیسی به آنها گفت: «فقط تا زمانی کوتاه نور با شما است. تا وقتی این نور با شما است راه بروید مبادا تاریکی شما را فرا گیرد. کسی که در تاریکی راه می رود نمی داند به کجا می رود. 36تا زمانی که نور را دارید به نور ایمان بیاورید تا فرزندان نور شوید.»
      بی ایمانی یهودیان
      عیسی این را گفت و از پیش آنها رفت و پنهان شد. 37با وجود معجزات بسیاری که در حضور آنها انجام داد آن ها به او ایمان نیاوردند، 38تا سخن اشعیای نبی تمام شود که گفته بود: «ای خداوند، آیا پیام ما را کسی باور نموده و آیا بازوی خداوند به کسی آشکار گردیده است؟» 39پس آن ها نتوانستند ایمان آورند، زیرا اشعیا باز هم فرموده است: 40«چشمان آن ها را نابینا و دل های شان را سخت گردانیده است تا با چشمان خود نبینند و با دل های خود نفهمند و به سوی من باز نگردند تا ایشان را شفا دهم.» 41اشعیا این را فرمود زیرا جلال عیسی را دید و دربارۀ او سخن گفت.
      42با وجود این بسیاری از بزرگان یهود به او گرویدند. ولی به خاطر فریسی ها و از ترس از آنکه مبادا از کنیسه خارج شوند به ایمان خود اقرار نمی کردند، 43زیرا آنها تعریف و تمجید از انسان را بیش از حرمت و عزتی که از جانب خداست دوست می داشتند.
      داوری بوسیلۀ کلام عیسی
      44پس عیسی با صدای بلند گفت: «هرکه به من ایمان بیاورد نه فقط به من بلکه به فرستندۀ من نیز ایمان آورده است. 45هرکه مرا می بیند فرستندۀ مرا دیده است. 46من نوری هستم که به دنیا آمده ام تا هرکه به من ایمان آورد در تاریکی نماند، 47اما اگر کسی سخنان مرا بشنود و اطاعت نکند، من در حق او داوری نمی کنم، زیرا نیامده ام تا دنیا را ملامت سازم بلکه تا دنیا را نجات بخشم. 48داوری هست که هرکه مرا رد کند و سخنانم را قبول نکند او را ملامت می سازد. سخنانی که من گفتم در روز آخرت او را ملامت خواهد ساخت. 49چون من از خود سخن نمی گویم بلکه پدری که مرا فرستاده است به من فرمان داد که چه بگویم و چگونه صحبت کنم 50و من می دانم که فرمان او زندگی ابدی است. پس آنچه من می گویم کاملاً همان چیزی است که پدر به من گفته است.»

  • @user-sh6zd
    @user-sh6zd 2 года назад

    دریا خودش قابل دلسوزی است چون مهاجر است

  • @latifasvlogs9462
    @latifasvlogs9462 2 года назад +1

    ❤️❤️❤️🤲🏼🤲🏼🕋🕋

  • @ferhadahmadi8310
    @ferhadahmadi8310 2 года назад

    لینک توییتر را پیدا نکردم

  • @adeelaamini1764
    @adeelaamini1764 2 года назад +2

    خدایا خودت کمکش کن 🤲🤲

    • @yusufjan6137
      @yusufjan6137 2 года назад

      1شش روز پیش از عید فِصَح، عیسی به بیت عنیا، محل زندگی ایلعازَر یعنی همان کسی که او را پس از مردن زنده کرده بود، آمد. 2آن ها در آنجا برای او دعوتی ترتیب کردند. مرتا خدمت می کرد و ایلعازَر با مهمانان پهلوی عیسی سر دسترخوان نشست. 3آنگاه مریم پیمانه ای از عطر بسیار گرانبها که روغن سنبل خالص بود آورد و بر پاهای عیسی ریخت و با موهای خود آن ها را خشک کرد بطوری که آن خانه از بوی عطر پُر شد. 4در این وقت یهودای اسخریوطی پسر شمعون که یکی از شاگردان عیسی بود و بزودی تسلیم کنندۀ وی می شد گفت: 5«چرا این عطر به قیمت سه صد سکۀ نقره فروخته نشد تا پول آن به فقرا داده شود؟» 6او این را از روی دلسوزی برای فقرا نگفت، بلکه به این دلیل گفت که خودش مسئول کیسۀ پول و شخص دزدی بود و از پولی که به او می دادند بر می داشت. 7عیسی گفت: «با او کاری نداشته باش، بگذار آن را تا روزی که مرا دفن می کنند نگه دارد. 8فقرا همیشه در بین شما خواهند بود اما من همیشه با شما نخواهم بود.»
      دسیسه بر ضد ایلعازَر
      9عده زیادی از یهودیان شنیدند که عیسی در آنجا است. پس آمدند تا نه تنها عیسی بلکه ایلعازَر را هم که زنده کرده بود ببینند. 10بنابراین سران کاهنان تصمیم گرفتند که ایلعازَر را نیز بکشند، 11زیرا او باعث شده بود بسیاری از یهودیان از رهبران خود روگردان شده به عیسی ایمان آورند.
      ورود مظفرانۀ عیسی به اورشلیم
      (همچنین در متی ۲۱: ۱ - ۱۱ و مرقُس ۱۱: ۱ - ۱۱ و لوقا ۱۹: ۲۸ - ۴۰)
      12فردای آن روز جمعیت بزرگی که برای عید آمده بودند. وقتی شنیدند عیسی در راه اورشلیم است، 13شاخه های درخت خرما را به دست گرفتند و به استقبال او رفتند. آن ها فریاد می کردند: «هوشیعانا، فرخنده باد پادشاه اسرائیل که به نام خداوند می آید.» 14عیسی کره الاغی یافت و بر آن سوار شد، چنانکه کلام خدا می فرماید: 15«ای دختر سهیون، دیگر نترس، اکنون پادشاه تو که بر کره الاغی سوار است می آید.» 16در ابتدا مقصد این چیزها برای شاگردان روشن نبود اما پس از آنکه عیسی به جلال رسید آن ها بیاد آوردند که این چیزها دربارۀ او نوشته شده بود و همانطور هم آن ها برای او انجام داده بودند.
      17موقعی که عیسی ایلعازَر را صدا زد و زنده از قبر بیرون آورد، عدۀ زیادی حضور داشتند. آن ها آنچه را که دیده و شنیده بودند نقل کردند. 18به این دلیل آن جمعیت بزرگ به استقبال عیسی آمدند، زیرا شنیده بودند که عیسی این معجزه را انجام داده بود. 19فریسی ها به یکدیگر گفتند: «نمی بینید که هیچ کاری از شما ساخته نیست؟ تمام دنیا به دنبال او رفته است.»
      یونانیان می خواهند عیسی را ببینند
      20در میان کسانی که برای عبادت عید به اورشلیم آمده بودند عده ای یونانی بودند. 21آن ها نزد فیلیپُس که اهل بیتسَیدای جلیل بود آمدند و گفتند: «ای آقا، ما می خواهیم عیسی را ببینیم.» 22فیلیپُس رفت و این را به اندریاس گفت و آن وقت هر دوی آن ها رفتند و به عیسی گفتند. 23عیسی به آن ها گفت: «ساعت آن رسیده است که پسر انسان جلال یابد. 24بیقین بدانید که اگر دانۀ گندم به داخل خاک نرود و نمیرد، هیچ وقت از یک دانه بیشتر نمی شود اما اگر بمیرد دانه های بی شماری به بار می آورد. 25کسی که جان خود را دوست دارد آن را از دست می دهد و کسی که در این دنیا از جان خود بگذرد آن را تا به زندگی ابدی حفظ خواهد کرد. 26اگر کسی می خواهد مرا خدمت کند به دنبال من بیاید و هرجا من باشم خادم من نیز در آنجا با من خواهد بود و اگر کسی مرا خدمت کند پدر من او را سرافراز خواهد کرد.
      سخن عیسی دربارۀ مرگش
      27همین حالا جان من مضطرب است. چه بگویم؟ آیا بگویم: «ای پدر مرا از این ساعت برهان؟» اما برای همین منظور من به این ساعت رسیده ام. 28ای پدر، نام خود را جلال بده.» در آن وقت صدائی از آسمان رسید که می گفت: «آن را جلال داده ام و باز هم جلال خواهم داد.» 29گروهی که آنجا ایستاده بودند گفتند: «صدای رعد بود.» و دیگران گفتند: «فرشته ای با او سخن گفت.» 30عیسی در جواب گفت: «این صدا به خاطر شما آمد، نه بخاطر من. 31اکنون موقع داوری این جهان است و سردار این دنیا بیرون رانده می شود. 32وقتی از روی زمین بلند کرده شوم همۀ آدمیان را به سوی خود می کشانم.» 33عیسی این را در اشاره به نوع مرگی که در انتظارش بود گفت. 34مردم به او گفتند: «تورات به ما تعلیم می دهد که مسیح تا به ابد زنده می ماند. پس تو چگونه می گوئی که پسر انسان باید بلند کرده شود؟ این پسر انسان کیست؟» 35عیسی به آنها گفت: «فقط تا زمانی کوتاه نور با شما است. تا وقتی این نور با شما است راه بروید مبادا تاریکی شما را فرا گیرد. کسی که در تاریکی راه می رود نمی داند به کجا می رود. 36تا زمانی که نور را دارید به نور ایمان بیاورید تا فرزندان نور شوید.»
      بی ایمانی یهودیان
      عیسی این را گفت و از پیش آنها رفت و پنهان شد. 37با وجود معجزات بسیاری که در حضور آنها انجام داد آن ها به او ایمان نیاوردند، 38تا سخن اشعیای نبی تمام شود که گفته بود: «ای خداوند، آیا پیام ما را کسی باور نموده و آیا بازوی خداوند به کسی آشکار گردیده است؟» 39پس آن ها نتوانستند ایمان آورند، زیرا اشعیا باز هم فرموده است: 40«چشمان آن ها را نابینا و دل های شان را سخت گردانیده است تا با چشمان خود نبینند و با دل های خود نفهمند و به سوی من باز نگردند تا ایشان را شفا دهم.» 41اشعیا این را فرمود زیرا جلال عیسی را دید و دربارۀ او سخن گفت.
      42با وجود این بسیاری از بزرگان یهود به او گرویدند. ولی به خاطر فریسی ها و از ترس از آنکه مبادا از کنیسه خارج شوند به ایمان خود اقرار نمی کردند، 43زیرا آنها تعریف و تمجید از انسان را بیش از حرمت و عزتی که از جانب خداست دوست می داشتند.
      داوری بوسیلۀ کلام عیسی
      44پس عیسی با صدای بلند گفت: «هرکه به من ایمان بیاورد نه فقط به من بلکه به فرستندۀ من نیز ایمان آورده است. 45هرکه مرا می بیند فرستندۀ مرا دیده است. 46من نوری هستم که به دنیا آمده ام تا هرکه به من ایمان آورد در تاریکی نماند، 47اما اگر کسی سخنان مرا بشنود و اطاعت نکند، من در حق او داوری نمی کنم، زیرا نیامده ام تا دنیا را ملامت سازم بلکه تا دنیا را نجات بخشم. 48داوری هست که هرکه مرا رد کند و سخنانم را قبول نکند او را ملامت می سازد. سخنانی که من گفتم در روز آخرت او را ملامت خواهد ساخت. 49چون من از خود سخن نمی گویم بلکه پدری که مرا فرستاده است به من فرمان داد که چه بگویم و چگونه صحبت کنم 50و من می دانم که فرمان او زندگی ابدی است. پس آنچه من می گویم کاملاً همان چیزی است که پدر به من گفته است.»

    • @کاملهکریمی
      @کاملهکریمی 2 года назад

      خداوند خودش کمک کنه

  • @yusufjan6137
    @yusufjan6137 2 года назад +1

    17وقتی عیسی به آنجا رسید معلوم شد که چهار روز است او را دفن کرده اند. 18بیت عنیا کمتر از نیم فرسنگ از اورشلیم فاصله داشت 19و بسیاری از یهودیان نزد مرتا و مریم آمده بودند تا به خاطر مرگ برادر شان آن ها را تسلی دهند. 20مرتا همینکه شنید عیسی در راه است برای استقبال او بیرون رفت ولی مریم در خانه ماند. 21مرتا به عیسی گفت: «خداوندا، اگر تو اینجا می بودی برادرم نمی مُرد. 22با وجود این می دانم که حالا هم هرچه از خدا بخواهی به تو عطا خواهد کرد.» 23عیسی گفت: «برادرت باز زنده خواهد شد.» 24مرتا گفت: «می دانم که او در روز قیامت زنده خواهد شد.» 25عیسی گفت: «من قیامت و زندگی هستم. کسی که به من ایمان بیاورد حتی اگر بمیرد، زندگی خواهد داشت 26و کسی که زنده باشد و به من ایمان بیاورد هرگز نخواهد مرد. آیا این را باور می کنی؟» 27مرتا گفت: «بلی، خداوندا، من ایمان دارم که تو مسیح و پسر خدا هستی که می باید به دنیا بیاید.»
    عیسی گریه می کند
    28پس از اینکه این را گفت رفت و خواهر خود مریم را صدا کرد و به طور پنهانی به او گفت: «استاد آمده است و تو را می خواهد.» 29وقتی مریم این را شنید فوراً برخاست و به طرف عیسی رفت. 30عیسی هنوز به دهکده نرسیده بود بلکه در همان جایی بود که مرتا به دیدن او رفت. 31یهودیانی که برای تسلی دادن به مریم در خانه بودند وقتی دیدند که او با عجله برخاسته و از خانه بیرون می رود به دنبال او رفتند و با خود می گفتند که او می خواهد به سر قبر برود تا در آنجا گریه کند.
    32همین که مریم به جایی که عیسی بود آمد و او را دید، به پاهای او افتاده گفت: «خداوندا، اگر در این جا می بودی برادرم نمی مُرد.» 33عیسی وقتی او و یهودیانی را که همراه او بودند گریان دید از دل آهی کشید و سخت متأثر شد 34و پرسید: «او را کجا گذاشته اید؟» جواب دادند: «خداوندا، بیا و ببین.» 35عیسی گریست. 36یهودیان گفتند: «ببینید چقدر او را دوست داشت؟» 37اما بعضی گفتند: «آیا این مرد که چشمان کور را باز کرد نمی توانست کاری بکند که جلوی مرگ ایلعازَر را بگیرد؟»
    ایلعازَر زنده می شود
    38پس عیسی در حالی که از دل آه می کشید به سر قبر آمد. قبر غاری بود که سنگی پیش روی آن گذاشته بودند. 39عیسی گفت: «سنگ را بردارید.» مرتا خواهر ایلعازَر گفت: «خداوندا، حالا چهار روز از مرگ او می گذرد و بو گرفته است.» 40عیسی به او گفت: «آیا به تو نگفتم که اگر ایمان داشته باشی جلال خدا را خواهی دید؟» 41پس سنگ را از پیش روی قبر برداشتند. آنگاه عیسی به آسمان نگاه کرد و گفت: «ای پدر، تو را شکر می کنم که سخن مرا شنیده ای. 42من می دانستم که تو همیشه سخن مرا می شنوی ولی به خاطر کسانی که اینجا ایستاده اند این را گفتم تا آن ها ایمان بیاورند که تو مرا فرستاده ای.» 43پس از این سخنان، عیسی با صدای بلند فریاد زد: «ای ایلعازَر، بیرون بیا.» 44آن مرده، در حالی که دست ها و پاهایش با کفن بسته شده و صورتش با دستمال پوشیده بود، بیرون آمد. عیسی به آن ها گفت: «او را باز کنید و بگذارید برود.»
    نقشه برای قتل عیسی
    (همچنین در متی ۲۶: ۱ - ۵ و مرقُس ۱۴: ۱ - ۲ و لوقا ۲۲: ۱ - ۲)
    45بسیاری از یهودیانی که برای دیدن مریم آمده بودند، وقتی آنچه را عیسی انجام داد مشاهده کردند، به او ایمان آوردند. 46اما بعضی از آن ها پیش فریسی ها رفتند و کارهایی را که عیسی انجام داده بود به آن ها گزارش دادند. 47فریسی ها و سران کاهنان با شورای بزرگ یهود جلسه ای تشکیل دادند و گفتند: «چه کنیم؟ این مرد معجزات زیادی می کند. 48اگر او را همینطور آزاد بگذاریم همۀ مردم به او ایمان خواهند آورد و آن وقت رومیان خواهند آمد و جا و ملت ما را خواهند گرفت.» 49یکی از آن ها یعنی قیافا که در آن سال کاهن اعظم بود گفت: «شما اصلاً چیزی نمی دانید. 50متوجه نیستید که لازم است یک نفر به خاطر قوم بمیرد تا ملت ما به کلی نابود نشود.» 51او این سخن را از خود نگفت، بلکه چون در آن سال کاهن اعظم بود پیشگویی کرد که عیسی در راه قوم یهود خواهد مُرد 52و نه تنها در راه آن قوم بلکه تا فرزندان خدا را که پراگنده هستند بصورت یک بدن واحد به هم بپیوندد. 53از آن روز به بعد آن ها نقشه قتل او را کشیدند. 54بعد از آن عیسی دیگر به طور آشکار در بین یهودیان رفت و آمد نمی کرد، بلکه از آنجا به ناحیه ای نزدیک بیابان به شهری به نام افرایم رفت و با شاگردان خود در آنجا ماند.
    55عید فِصَح یهودیان نزدیک بود و عدۀ زیادی از آبادی های اطراف به اورشلیم آمدند تا پیش از عید خود را تطهیر نمایند. 56آن ها در جستجوی عیسی بودند و در عبادتگاه به یکدیگر می گفتند: «او به عید نخواهد آمد. نظر شما چیست؟» 57اما سران کاهنان و پیروان فرقۀ فریسی امر کرده بودند که هرکه بداند عیسی کجاست اطلاع دهد تا او را دستگیر نمایند.

  • @bishus6516
    @bishus6516 2 года назад +1

    جرا که نه.

  • @houshangnategh964
    @houshangnategh964 2 года назад

    اخه چرا فکر میکنی مهاجر افغان با مهاجران دیگر فرق میکنه ، کسیکه کیسش قبول میشود پس در کشور خودش مشکل دارد بهتر است مهاجرها از هر کشور و قوم و قبیله ای با هم متحد شوند

  • @rezabahrami6774
    @rezabahrami6774 2 года назад

    #HelpRefugees_Indoneisa

  • @adeelaamini1764
    @adeelaamini1764 2 года назад +1

    #ResettleAfghanRefugeesFromIndonesia

    • @yusufjan6137
      @yusufjan6137 2 года назад

      1شش روز پیش از عید فِصَح، عیسی به بیت عنیا، محل زندگی ایلعازَر یعنی همان کسی که او را پس از مردن زنده کرده بود، آمد. 2آن ها در آنجا برای او دعوتی ترتیب کردند. مرتا خدمت می کرد و ایلعازَر با مهمانان پهلوی عیسی سر دسترخوان نشست. 3آنگاه مریم پیمانه ای از عطر بسیار گرانبها که روغن سنبل خالص بود آورد و بر پاهای عیسی ریخت و با موهای خود آن ها را خشک کرد بطوری که آن خانه از بوی عطر پُر شد. 4در این وقت یهودای اسخریوطی پسر شمعون که یکی از شاگردان عیسی بود و بزودی تسلیم کنندۀ وی می شد گفت: 5«چرا این عطر به قیمت سه صد سکۀ نقره فروخته نشد تا پول آن به فقرا داده شود؟» 6او این را از روی دلسوزی برای فقرا نگفت، بلکه به این دلیل گفت که خودش مسئول کیسۀ پول و شخص دزدی بود و از پولی که به او می دادند بر می داشت. 7عیسی گفت: «با او کاری نداشته باش، بگذار آن را تا روزی که مرا دفن می کنند نگه دارد. 8فقرا همیشه در بین شما خواهند بود اما من همیشه با شما نخواهم بود.»
      دسیسه بر ضد ایلعازَر
      9عده زیادی از یهودیان شنیدند که عیسی در آنجا است. پس آمدند تا نه تنها عیسی بلکه ایلعازَر را هم که زنده کرده بود ببینند. 10بنابراین سران کاهنان تصمیم گرفتند که ایلعازَر را نیز بکشند، 11زیرا او باعث شده بود بسیاری از یهودیان از رهبران خود روگردان شده به عیسی ایمان آورند.
      ورود مظفرانۀ عیسی به اورشلیم
      (همچنین در متی ۲۱: ۱ - ۱۱ و مرقُس ۱۱: ۱ - ۱۱ و لوقا ۱۹: ۲۸ - ۴۰)
      12فردای آن روز جمعیت بزرگی که برای عید آمده بودند. وقتی شنیدند عیسی در راه اورشلیم است، 13شاخه های درخت خرما را به دست گرفتند و به استقبال او رفتند. آن ها فریاد می کردند: «هوشیعانا، فرخنده باد پادشاه اسرائیل که به نام خداوند می آید.» 14عیسی کره الاغی یافت و بر آن سوار شد، چنانکه کلام خدا می فرماید: 15«ای دختر سهیون، دیگر نترس، اکنون پادشاه تو که بر کره الاغی سوار است می آید.» 16در ابتدا مقصد این چیزها برای شاگردان روشن نبود اما پس از آنکه عیسی به جلال رسید آن ها بیاد آوردند که این چیزها دربارۀ او نوشته شده بود و همانطور هم آن ها برای او انجام داده بودند.
      17موقعی که عیسی ایلعازَر را صدا زد و زنده از قبر بیرون آورد، عدۀ زیادی حضور داشتند. آن ها آنچه را که دیده و شنیده بودند نقل کردند. 18به این دلیل آن جمعیت بزرگ به استقبال عیسی آمدند، زیرا شنیده بودند که عیسی این معجزه را انجام داده بود. 19فریسی ها به یکدیگر گفتند: «نمی بینید که هیچ کاری از شما ساخته نیست؟ تمام دنیا به دنبال او رفته است.»
      یونانیان می خواهند عیسی را ببینند
      20در میان کسانی که برای عبادت عید به اورشلیم آمده بودند عده ای یونانی بودند. 21آن ها نزد فیلیپُس که اهل بیتسَیدای جلیل بود آمدند و گفتند: «ای آقا، ما می خواهیم عیسی را ببینیم.» 22فیلیپُس رفت و این را به اندریاس گفت و آن وقت هر دوی آن ها رفتند و به عیسی گفتند. 23عیسی به آن ها گفت: «ساعت آن رسیده است که پسر انسان جلال یابد. 24بیقین بدانید که اگر دانۀ گندم به داخل خاک نرود و نمیرد، هیچ وقت از یک دانه بیشتر نمی شود اما اگر بمیرد دانه های بی شماری به بار می آورد. 25کسی که جان خود را دوست دارد آن را از دست می دهد و کسی که در این دنیا از جان خود بگذرد آن را تا به زندگی ابدی حفظ خواهد کرد. 26اگر کسی می خواهد مرا خدمت کند به دنبال من بیاید و هرجا من باشم خادم من نیز در آنجا با من خواهد بود و اگر کسی مرا خدمت کند پدر من او را سرافراز خواهد کرد.
      سخن عیسی دربارۀ مرگش
      27همین حالا جان من مضطرب است. چه بگویم؟ آیا بگویم: «ای پدر مرا از این ساعت برهان؟» اما برای همین منظور من به این ساعت رسیده ام. 28ای پدر، نام خود را جلال بده.» در آن وقت صدائی از آسمان رسید که می گفت: «آن را جلال داده ام و باز هم جلال خواهم داد.» 29گروهی که آنجا ایستاده بودند گفتند: «صدای رعد بود.» و دیگران گفتند: «فرشته ای با او سخن گفت.» 30عیسی در جواب گفت: «این صدا به خاطر شما آمد، نه بخاطر من. 31اکنون موقع داوری این جهان است و سردار این دنیا بیرون رانده می شود. 32وقتی از روی زمین بلند کرده شوم همۀ آدمیان را به سوی خود می کشانم.» 33عیسی این را در اشاره به نوع مرگی که در انتظارش بود گفت. 34مردم به او گفتند: «تورات به ما تعلیم می دهد که مسیح تا به ابد زنده می ماند. پس تو چگونه می گوئی که پسر انسان باید بلند کرده شود؟ این پسر انسان کیست؟» 35عیسی به آنها گفت: «فقط تا زمانی کوتاه نور با شما است. تا وقتی این نور با شما است راه بروید مبادا تاریکی شما را فرا گیرد. کسی که در تاریکی راه می رود نمی داند به کجا می رود. 36تا زمانی که نور را دارید به نور ایمان بیاورید تا فرزندان نور شوید.»
      بی ایمانی یهودیان
      عیسی این را گفت و از پیش آنها رفت و پنهان شد. 37با وجود معجزات بسیاری که در حضور آنها انجام داد آن ها به او ایمان نیاوردند، 38تا سخن اشعیای نبی تمام شود که گفته بود: «ای خداوند، آیا پیام ما را کسی باور نموده و آیا بازوی خداوند به کسی آشکار گردیده است؟» 39پس آن ها نتوانستند ایمان آورند، زیرا اشعیا باز هم فرموده است: 40«چشمان آن ها را نابینا و دل های شان را سخت گردانیده است تا با چشمان خود نبینند و با دل های خود نفهمند و به سوی من باز نگردند تا ایشان را شفا دهم.» 41اشعیا این را فرمود زیرا جلال عیسی را دید و دربارۀ او سخن گفت.
      42با وجود این بسیاری از بزرگان یهود به او گرویدند. ولی به خاطر فریسی ها و از ترس از آنکه مبادا از کنیسه خارج شوند به ایمان خود اقرار نمی کردند، 43زیرا آنها تعریف و تمجید از انسان را بیش از حرمت و عزتی که از جانب خداست دوست می داشتند.
      داوری بوسیلۀ کلام عیسی
      44پس عیسی با صدای بلند گفت: «هرکه به من ایمان بیاورد نه فقط به من بلکه به فرستندۀ من نیز ایمان آورده است. 45هرکه مرا می بیند فرستندۀ مرا دیده است. 46من نوری هستم که به دنیا آمده ام تا هرکه به من ایمان آورد در تاریکی نماند، 47اما اگر کسی سخنان مرا بشنود و اطاعت نکند، من در حق او داوری نمی کنم، زیرا نیامده ام تا دنیا را ملامت سازم بلکه تا دنیا را نجات بخشم. 48داوری هست که هرکه مرا رد کند و سخنانم را قبول نکند او را ملامت می سازد. سخنانی که من گفتم در روز آخرت او را ملامت خواهد ساخت. 49چون من از خود سخن نمی گویم بلکه پدری که مرا فرستاده است به من فرمان داد که چه بگویم و چگونه صحبت کنم 50و من می دانم که فرمان او زندگی ابدی است. پس آنچه من می گویم کاملاً همان چیزی است که پدر به من گفته است.»

  • @alakd5898
    @alakd5898 2 года назад +1

    #HelpRefugees_Indonesia

  • @Sayedmirzabamyani
    @Sayedmirzabamyani 2 года назад +1

    هموطنان عزیز تا میتوانید همرای دوستای مهاجر اندونزی همصدا شوید تا صدای مهاجرین افغان مقیم کشور اندونزی به گوش جهانیان برسد همرسانی کنید

  • @abrahimgholami1746
    @abrahimgholami1746 2 года назад +2

    #HelpRefugees_Indonesia

  • @adeelaamini1764
    @adeelaamini1764 2 года назад +2

    #ResettleAfghanRefugeesFromIndonesia

  • @Samurai12358
    @Samurai12358 2 года назад +2

    #HelpRefugees_Indonesia

  • @Samurai12358
    @Samurai12358 2 года назад +2

    #HelpRefugees_Indonesia

  • @jaghorijournal8349
    @jaghorijournal8349 2 года назад +2

    #HelpRefugees_Indonesia

  • @jaghorijournal8349
    @jaghorijournal8349 2 года назад +2

    #HelpRefugees_Indonesia

  • @jaghorijournal8349
    @jaghorijournal8349 2 года назад +2

    #HelpRefugees_Indonesia

  • @jaghorijournal8349
    @jaghorijournal8349 2 года назад +2

    #HelpRefugees_Indonesia

  • @jaghorijournal8349
    @jaghorijournal8349 2 года назад +2

    #HelpRefugees_Indonesia

  • @jaghorijournal8349
    @jaghorijournal8349 2 года назад +2

    #HelpRefugees_Indonesia

  • @jaghorijournal8349
    @jaghorijournal8349 2 года назад +2

    #HelpRefugees_Indonesia

  • @jaghorijournal8349
    @jaghorijournal8349 2 года назад +2

    #HelpRefugees_Indonesia

  • @jaghorijournal8349
    @jaghorijournal8349 2 года назад +2

    #HelpRefugees_Indonesia

  • @abdulalihaidari3
    @abdulalihaidari3 2 года назад +2

    #HelpRefugees_Indonesia

  • @jaghorijournal8349
    @jaghorijournal8349 2 года назад +2

    #HelpRefugees_Indonesia

  • @jaghorijournal8349
    @jaghorijournal8349 2 года назад +2

    #HelpRefugees_Indonesia

  • @jaghorijournal8349
    @jaghorijournal8349 2 года назад +2

    #HelpRefugees_Indonesia

  • @jaghorijournal8349
    @jaghorijournal8349 2 года назад +2

    #HelpRefugees_Indonesia

  • @jaghorijournal8349
    @jaghorijournal8349 2 года назад +2

    #HelpRefugees_Indonesia

  • @jaghorijournal8349
    @jaghorijournal8349 2 года назад +2

    #HelpRefugees_Indonesia

  • @jaghorijournal8349
    @jaghorijournal8349 2 года назад +2

    #HelpRefugees_Indonesia

  • @farzane2ahmadi868
    @farzane2ahmadi868 2 года назад +2

    #HelpRefugees_indonesia

  • @alakd5898
    @alakd5898 2 года назад +1

    #HelpRefugees_Indonesia

  • @MTN1
    @MTN1 2 года назад

    #HelpRefugees_Indonesia

  • @ukuk3027
    @ukuk3027 2 года назад

    #HelpRefugees_Indonesia

  • @omeed438
    @omeed438 2 года назад

    #HelpRefugee_indonesia

  • @Best-sx8iz
    @Best-sx8iz 2 года назад

    #HelpRefugees_Indonesia

  • @abbaskhoshbin7164
    @abbaskhoshbin7164 2 года назад

    #HelpRefugees_Indonesia

  • @sharifakhurami
    @sharifakhurami 2 года назад

    #HelpRefugees_Indonesia