خواهر عزیزم تمام زندگیتو با گریه شنیدم خیلی سخته واقعا سخته هم داستان عاشق شدنت هم داستان بچه گم شدت خداواندا شکر شکر خواهر مهربونم خیلی خوشهال شدم که پسرتو پیدا کردی واقعا بهترین داستان بود ک اشک شوق خوشهالی بود از چشام میریخت ❤🎉❤🎉
از امریکا سرگذشت شمارا گوش کردم از رنج هائی که کشیدید اشک هایم جاری شد و بینهایت خوشحال شدم که فرزند دلبند تان را پیدا کردید و زندگی آرام و خوشبختی دارید لطف خداوند بی پایان است برای همه شما آرزوی سلامتی و آشیانه گرمتری را دارم خداوند یارتان باشد.
سلام خواهرم خوبی خداراشکر که از. اینجا رفتی من از ی. روستای تو شهر ساوه ام منم مثل شما با شنیدنش اشک چشام ریخت البته من از بچگی بدبخت دلسوز بودم ب هر بهونه ای اشک چشام میریزه از بچگی مهبت پدر مادر ندیدم مادر مظلومم همیشه مریض بود چون همیشه تو دهات کار بدبختی بود همیشه تو دود اتیش برای نان پختن یا تو گرد خاک خونه طویله بود پدرمم در حقش نامردی میکرد مادرم قلبش با باطری کار میکرد مجبور بود همیشه کار کنه زندگی سختی داشتیم داریم خواهر برادر هام یک ب یک ازدواج کردن رفتن شهر مادرمم از دنیا رفت سال 98 اما من بدبخت دلسوز بودم از بچگی نتونستم پدرمو تنها بزارم برم شهر چون از خداوند ترسیدم در حالی ک پدرم در. حقم پدری نکرده الانم پیر شده من بهش میرسم از این روزگار خوشی ندیدم همیشه تنهام همیشه تو تنهایی خدم فقط اشک میریزم نمیدوم گناه من چی بود که از بچگی یروز خوش ندیدم خواهرم ای کاش منم از این روستا از این کشور میرفتم اما خواست خدا شاید اینه زهرا خانوم دلم از این روز گار. پره کسی را ندارم باهاش درد دل کنم انشالا تو اون کشور همیشه خوش شاد خرم باشی. نمیدونم چرا پیامتو دیدم دلم بد جور گرفت ❤🎉
بسیار سرگذشت جالبی بود از زحمات شما ممنونم
❤❤❤❤❤❤
خواهر عزیزم تمام زندگیتو با گریه شنیدم خیلی سخته واقعا سخته هم داستان عاشق شدنت هم داستان بچه گم شدت خداواندا شکر شکر خواهر مهربونم خیلی خوشهال شدم که پسرتو پیدا کردی واقعا بهترین داستان بود ک اشک شوق خوشهالی بود از چشام میریخت ❤🎉❤🎉
از امریکا سرگذشت شمارا گوش کردم از رنج هائی که کشیدید اشک هایم جاری شد و بینهایت خوشحال شدم که فرزند دلبند تان را پیدا کردید و زندگی آرام و خوشبختی دارید لطف خداوند بی پایان است برای همه شما آرزوی سلامتی و آشیانه گرمتری را دارم خداوند یارتان باشد.
سلام خواهرم خوبی خداراشکر که از. اینجا رفتی من از ی. روستای تو شهر ساوه ام منم مثل شما با شنیدنش اشک چشام ریخت البته من از بچگی بدبخت دلسوز بودم ب هر بهونه ای اشک چشام میریزه از بچگی مهبت پدر مادر ندیدم مادر مظلومم همیشه مریض بود چون همیشه تو دهات کار بدبختی بود همیشه تو دود اتیش برای نان پختن یا تو گرد خاک خونه طویله بود پدرمم در حقش نامردی میکرد مادرم قلبش با باطری کار میکرد مجبور بود همیشه کار کنه زندگی سختی داشتیم داریم خواهر برادر هام یک ب یک ازدواج کردن رفتن شهر مادرمم از دنیا رفت سال 98 اما من بدبخت دلسوز بودم از بچگی نتونستم پدرمو تنها بزارم برم شهر چون از خداوند ترسیدم در حالی ک پدرم در. حقم پدری نکرده الانم پیر شده من بهش میرسم از این روزگار خوشی ندیدم همیشه تنهام همیشه تو تنهایی خدم فقط اشک میریزم نمیدوم گناه من چی بود که از بچگی یروز خوش ندیدم خواهرم ای کاش منم از این روستا از این کشور میرفتم اما خواست خدا شاید اینه زهرا خانوم دلم از این روز گار. پره کسی را ندارم باهاش درد دل کنم انشالا تو اون کشور همیشه خوش شاد خرم باشی. نمیدونم چرا پیامتو دیدم دلم بد جور گرفت ❤🎉
❤❤❤❤
❤❤❤