من کلا طبق معمول دیر می خوابم بعد یروز گربم داشت فقط به یجای خیره شده بود بعد منم خیلی ترسیده بودم مامانم میگفت نه حتما یه پشه ی چیزی دیگه ولش کن شب حدودای ساعت ۳ بود دیدم گربم داره میو میو می کنه از خواب پاشدم دیدم یه سایه سریع رد شد بعد رفتم مامانم و بابام رو بیدار کردم و همه جارو گشتن و گفتن هیچی نیست حتما از خواب پاشیدی چشات اشتباه دیدی منم که با اون ترسم گفتم باشه و ازاین قضیه یه چند ماهی گذشت بازم همون اتفاق افتاد اما انگار ایندفعه سایه نزدیک تر بود ما دیگه از اون خونه رفتیم و الان تو یه خونه ی دیگه ایم ولی هیچوقت اون روز رو فراموش نمی کنم
یکی از فامیل های ما دخترش ۲ سالش بوده رفته تو بالکن بازی کنه انگار جن دیده وقتی مامانش رفته پیشش زبونش بند امده الان ۴ سالشه هنوز خوب نشده تازه تشنج هم میکنه لطفا این کامنت رو لایک کنید ختن بخونه
خاطره من:یک روز تو خونه ی خالم بودیم با دو تا پسرخاله هام و خواهرم بعدش فقط چراغ یکی از اتاق ها روشن بود ولی بعدش یهو هم چراغ آشپز خانه هم چراغ اون یکی اتاق روشن شد بعد 1ساعت بعد دوباره خاموش شدند
یه خاطره ترسناک از برادرم من 17 سالمه برادرم 13 اون داخل 5 سالگیش همیشه یکی رو میدید که شکل خودشه و میترسونش بعضی وقتا مامانم میگف همیشه وسایل جابه جا میشده مثل گل اینا یه بار هم بابام گفت که شب یکی پای من رو شب میکشیده یا پتو رو از سر تخت پرت میکرده پایان چند بار هم من دیدم یه بار دیدم بابام از خونه رفت با من هم خداحافظی کرد رفت بیرون ولی چند ثانیه بعد دیدم که بابام داره از جلو در اتاق ردشد ولی هرچی گفتم بابا. بابا هیچ جوابی نداد کل خونه رو گشتم دیدم اصلا بابام خونه نیست 😣😣
سلام ختن وسینا شما تو این ویدئو گفتید یکی داره منو صدا میزنه یعنی آنکه شیطان داره با شما بازی میکنه اگر صدا رو شنیدید به بالا نگاه نکن چون جن میپره روت به هر طرف نگاه کن ولی به بالا نگاه نکن 🙂🙂
ختی من یه بار دم غروب افتاب داشتم از یه فضای سبز با درختای بلند چنار رد میشدم هیچکس هم نبود اونجا بعد حس کردم پشت سرم چند نفر دارن راه میرن بر میگشتم پشت مو نگاه میکردم ولی هیچکس نبود ولی احساس سنگینی میکردم بعد رفتم پیش دعا نویس دعا نویسه گفت از کنارت سه تا پری رد شده این قضیه برای دو سال پیشه و من بعد اون اتفاق تا یک سال همش میترسیدم و حس میکرم کسی کنارمه دعا گرفتم و بهتر شدم ولی دعا نویس گفت دعا رو همراهت نگه دارو موقع حموم رفتن بزار لای قران و من یک بار گذاشتم روی قران لاش نذاشتم و بعد اینکه از حموم برگشتم دعا نبود یعنی که موکل ازاد شده بود که اتفاقا وقتی که دعا رو از دست دادم بهتر شدم و به اصل خودم برگشتم دیگه توهم نداشتم ( لطفا هیچکس پیش دعا نویس نره چون بد تر میشی)🫠🫠🥲🥲
انتظارات به پایان رسید و ختی متی ویدیو ترسناک موگزاشت😂🤣🤤 بعدم اولین کاری بکنیم این که بریم لایک ویدیو رو به زنیم😂 بعدش زگوله رم. باید بزنی همون چیزی که سینا جان میگوید😂 بعدش دکمه ساب بزنیم به هزار تا ویدیو رسدیم اما. هنوز نزدیم بریم بزنیم یک کامونت😂 اینگلسی ام بزاریم که یوتیوب باهمون دشمنه ساب هارو نپرونه دیگر البته همه اینکارارو که گفتم در چنل ختی متی باید انجام داد L WILL TFOREVER REMA IN KHATI FAM❤️🔥❤️🩹
4:36 وای ماهم یه گربه داشتیم که هروقت میرفت اتاق پدرمادرم همیشه سعی میکرد یچیزی رو تو هوا بگیره هیچوقت هم پشهای مگسی چیزی نبود حتی گرد و خاک و اینام نبود
ما یه روز رفته بودیم دهاتمون شب شد همه خواب بودن بعد من صدای عزاداری شنیدم ساعت ۴ صبح بود داشتن نوحه میخوندن بعد صبح همون روز یه نفر مورد بعد همون نوحه هم میخوندن یعنی من بعد این اتفاق دیگه روستامون نرفتم
سلام سینا و ختن من میخوام یکی از خاطرات ترسناکم رو بهتون بگم یروز صبح ساعت ۶ بيدار شدم اون وقت هم زمستان بود وقت مدرسه ها من رفتم اتاقم تا حاضر بشم برم مدرسه یهو احساس کردم که یکی دستش رو تو دستم گذاشته واقعا ترسیده بودم بعد دیدم از زیر فرشمون یه دست بیرون میاد زود رفتم کنار مامانم انگار زبونم لال شده بود نتونستم حرف بزنم اون روز مامانم اومد کنارم من لباسام رو پوشیدم رفتم مدرسه چند هفته بعد که میخواستم لباسام رو بپوشم یهو احساس کردم چیزسیاه دم در ایستاده و داره به سمتم میاد خیلی ترسیدم بعد زود رفتم به در نگاه کنم دیدم که چیزی نیست ولی خیلی خیلی ترسناک بود
ختن خواهش میکنم باور کن من چند وقتی هس حس بدی تو خونه دارم و یه شب تو اتاقم خواب بودم که ساعت ۳ بیست کم بدون هیچ دلیلی از خواب بیدار شدم و یه حاله سیاه تر از تاریکی دیدم که چراغ هاهم خاموش بود ترسیدم چراغو روشن کردم اما هیچی نبود شاید بگید توهم زدم خودم هم همین فکر رو کردم اما ادامه داشت یه شب دیگه اونو دیدم که بغل دستم خوابیده دوباره چراغو روشن کردم اما بازم هیچی نبود دلیل اینکه پستی چیزی هم تو اینستا و یوتیوب نمیزارم و نخواهد گذاشت اینه که هر دفعه که عکس از خودم یا جایی میگرفتم اون توش بود از یه دعا نویس کمک گرفتم و اون چند شب تو خونم موند و گفت تاحالا همچین چیزی ندیده اون موجود کاری به دعا نویس نداشت به من قفل کرده فقط بخاطر اینکه من وقتی میخواست بامن درباره مرگش حرف بزنه من روش چراغ رو روشن کردم اون چند بار تلاش کرد که همچین کاری کنه اما من نزاشتم و دیگه ول کن من نیست اون یه پسر بچه بود که فقط میخواست بامن دوست بشه اما من نخواستم و عصبیش کردم بعد یه شب چراغو خاموش کردم و داد زدم ببخشید واقعا نمیدونستم همچین قصدی داری بیا حرف بزنیم چند دقیقه نشده بود که یه صدای ضعیفی گفت ممنونم ازت فقط دوس داشتم باهام خوب باشی و از اون موقع به بعد ول کنم نیست اما دیگه خیلی دور و ورم نمیاد ولی واقعا دلم براش میسوزه اما فقط تو عکسام میبینمش خواهش میکنم حرفمو باور کنید هیچ کس باور نکرد شما حرفمو باور کنید
من هزاربار شده که یا نتونستم تکون بخورم بعد از خواب یا خوابو بیداری بودم نتونستم تکون بخورم یا نمیتونستم پاشم خودمو پاره میکردم میگفتم پاشو پاشووو😭بعد یه دفه دیگه من تا نصفه شب معمولا بیدار میمونم یه دفه یه خونه قدیمی داشتیم توش زندگی میکردیم بعد من تو اتاق کار مامانم نشسته بودم تو گوشیم بودم یهو دیدم یکی محکم زد به در اتاق خودم و داداشم که اونجا خواب بود بعد پشمام ریخت اول صلوات فرستادم بعد بسمه الله و ایت الکرسی و اصن جرعت نداشتم تکون بخورم از اتاق بیام بیرون برم پیش مامانم😂بعد هیچی اون شب بابامم شیفت بود خلاصه به بدبختی بعد از یه ربع عین اسکلا نشستن پاشدم رفتم بیرون بعد بدو بدو ها بدو بدو دوییدم از جلو اتاقم رد شد رفتم تو اتاق مامانم بعد هیچی مامانمو بیدارش کردم گفتم مامان اینجوری شده یچی خورد به در و اینا بعد گفت بخواب خیالاتی شدی هیچی من همونجا با پشمای ریخته خوابیدم صب رفتم چک کردم نه پشت در چیزی افتاده بود مثلا چوب لباسی چیزی که صدا بده نه داداشم چیزی فهمیده بود و من دیگه اون ادم سابق نشدم:))
منم حس کردم چندبار اما کوچیک بود اون اتفاقا،ولی یه شب من ادم فضاییارو حس کردم اونم با سفینه به جان مادرم خالی نمیبندم بگما ندیدم حس کردم ،خب داستان از این قراره که یه شب حدود ۲ سال پیش اومدم برم تو اتاقم بخوابم کل خوانواده تازه میخواستیم بخوابیم ساعت ۱ میشد من اومدم اتاقم داشتم نت گردی میکردم بعد یه رب صدای سفینه فضایی اومد اگه تاحالا تو فیلما دیده باشین چه صداییه همون صدا اومد هوای اتاقم خفه شد گرم گررررم نمیتونستم از جام پاشم چون ترسیده بودم اتاقم یهو روشن شد فقط اون لحظه خداروشکر تونستم مامان بابامو صدا کنم کم مونده بود سکته بزنم دلیل اینکه خوانوادم نشنیدن صدارو این بود که تازه خوابشون برده بود...واقعا بد بود من مطمعنم که یه اتفاق ماورائی بود😪
ختن می خوام برات خاطره تعریف کنم داداشم یک دوست داشت که کار های ماورائی انجام میده بعد من مامانم رفتیم پیشش من ۸ سالم بود از زمانی که دیدمش حس میکردم یه نفر داره قلبم رو فشار میده و تا دو روز خوابم نمیبرد حس سنگینی داشتم میگن بچه ها انرژی ها رو میگیرن من هم همینجور شدم ولی الان ۱۱ سالمه و هنوز شبا حس سنگینی دارم 😢
منم یه خاطره ای دارم شب خوابیده بودم بعد نزدیک ساعتهای 3 اینا بود بعد در بالکن ما پایینش قُر شده بود یهو اون قُره خب میدونید. یکه وقتی چیزی قر میشه تو رفتگی پیدا میکنه دیگه اره اون پایینش که قر بود تو رفتگیش بیرون اومد و چون فلزیه صدای خیییلیییی بدی داشت بعد منم مثل چی ترسیدم کلی بسم الله اینا گفتم یهووو دیدم در بالکنمون باز شد منم مثل چییییی دویدم
12:58 وای یه چیز وحشتناک دیگه یادم افتاد تو همون روستا شب رفته بودیم خونه ی عمه ی مامانم اگه اشتباه نکنم بعد اینا خیلی عادت دارن ازین حرفا بزنن من بدبختم که سنی نداشتم اونموقه باورم میشد هنوزم یادم میوفته مورمور میشه بدنم😐 یبار داشت تعریف میکرد که شب بوده بعد یه صدایی از حیاط میومده چند بار صداش میکرده بعد رفته تو حیاط ببینه کیه کسی نبوده میاد بره داخل بالا رو که نگاه میکنه یکیو میبینه که یکی انگار رو سقف بوده داشته نگاش میکرده (خونه های روستایی یه حالت بالکن طور دارن سقف بالکنه منطورمه) ولی خداروشکر اخرشو یادم نیست چی شد 😐
من یکی از خاطرات ترسناک این بود یه روز مامانم و بابام رفتن داداشم رو به کلاس زبان برسونن و من رو گذاشتن خانه و حس می کردم همش یه سایه مشکی دنبالم هست و اسمم رو صدامی کرد و همش از راه رو خونمون رد می شد یکی زنگ خونه رو زد و هیچی نگفت در خونه رو باز کردم و هیچ کس نبود و همسایه بغلی ما میکوبید به دیوار و من از ترس رفتم از خنه بیرون که این چیزا همش دنبالم نباشن
سلام ختن خوبی این ی خاطره ی واقعی و لطفا کامنت من رو بخون ی کوچه بالاتر از خونمون هست که ی باغچه بزرگ پر از گل داره ومن رفتم که گل بچینم با دوستم که بار اول هیچ اتفاقی نیفتاد اما بار نمیدونم چدم فکر کنم پنجم خودم با دوچرخه تنها رفتم صدای اه وناله ی یک بچه میومد حتی مادرم هم که از اونجا رد شد گفت صدای کمک یکی میومده😰😰😰😨😨 و یکی داشته ی بچرو میزده ممن از اون ببعد دیگه در اونن خونه نرفتم و هیکس هم از در اون خونه رد نمیشه همه اهالی محل از اون خونه میترسن خیلی دوست دارم بدونم که داستان چیه🥶 لطفا کامنتم رو توی یکی از ویدئو هات بخون
سلام ختن و سینا اینم از خاطرم: راستش من دوتا خاطره دارم یکیش اینه که میخواستم بگیرم بکپم تقریبا سه بود بعد چراغو خاموش کردم دیدم یه چیزی داره میاد سمتم و انگار سایه بود درست ندیدم چون عینکمو در آورده بودم چهار پنج روز بعد از اون دوباره وقتی خواستم بخوابم یه صدایی شنیدم انگار یکی داشت پیست پیست میکرد بعد پتو رو کشیدم رو سرم بعد انگار یچیزی افتاد ولی صداش در اون حد زیاد نبود خب تامام عاشقتم ختن بایییی💖✨
خاطره ترسناک من اینه که یه روز ظهر شده بود طبغ عادتم رفتم بخوابم بعد با دردی که رو کف دستم حس کردم بیدار شدم دیدم رد ناخن رو دستم بود بعد از سه چهار ساعت ردش رف😐
ویدیو ترسناکم با شما خنده دار ترین ویدیو میشه💫😂
دوستتون داریم در کنار هم بدرخشین و موفق بشید✨🤍
ترسناک ترین اتفاق زندگیم نتیجه امتحانا بوده
کوروش تویی کوروش توپیا هستی؟
😂😂
حق
کس کش
@@Kami-land433 اسکلی داش؟
من کلا طبق معمول دیر می خوابم بعد یروز گربم داشت فقط به یجای خیره شده بود بعد منم خیلی ترسیده بودم مامانم میگفت نه حتما یه پشه ی چیزی دیگه ولش کن شب حدودای ساعت ۳ بود دیدم گربم داره میو میو می کنه از خواب پاشدم دیدم یه سایه سریع رد شد بعد رفتم مامانم و بابام رو بیدار کردم و همه جارو گشتن و گفتن هیچی نیست حتما از خواب پاشیدی چشات اشتباه دیدی منم که با اون ترسم گفتم باشه و ازاین قضیه یه چند ماهی گذشت بازم همون اتفاق افتاد اما انگار ایندفعه سایه نزدیک تر بود ما دیگه از اون خونه رفتیم و الان تو یه خونه ی دیگه ایم ولی هیچوقت اون روز رو فراموش نمی کنم
یکی از فامیل های ما دخترش ۲ سالش بوده رفته تو بالکن بازی کنه انگار جن دیده وقتی مامانش رفته پیشش زبونش بند امده الان ۴ سالشه هنوز خوب نشده تازه تشنج هم میکنه
لطفا این کامنت رو لایک کنید ختن بخونه
الهی بچهههههه😢😢😢😢😢😢
@@irsamn 😔😔
اوه
الهی بچه
وایی الهیی🥲
ختن حالا که سینا از جن نمیترسه یه بار نصف شب اذیتش کن😅
اره ختن فکر خوبیه
آره عالیهههههههه👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻🙃🙃🙃🙃🙃🙃🙃🙃🙃🙃🤭🤭🤭🤭🤭🤭🤭🤭
راس میگه ختن
ختن موقع پرنک خودش میترسه😂
همیشه فن درجه یک ویدیو های ترسناکم🤟🏻>>>
الان یکی مینویسه سلامتی کسایی که امتحان دارن اما اومدن ویدیو ختن میبینن
خودت الان گفتی😐
خخخخخخ
سلامتییییی اونای که امتحان ریاضی دارن شنبه😂💔
مثلا میخواد لایک بگیره😑
@@mahi23470 دقیقا منم شنبه امتحان ریاضی داشتم
ترسناک ترین چیزی که دیدم یا شدم بختک بود
که واقعا خیلی ترسناکه و من اون دیدم که مث یه انسان کوچیک بود که حدود ۳ سال هر شب بختک میشدم😨🥲❤
واییی🥲
بینیش رو بکش بعد بهت میگه یه جایی گنج هست چون بینیش رو خیلی دوست داره
وایی یاخدااا
😮
ختن دمت گرم که به حرفم عمل کردی و ویدئو ترسناک گذاشتی
دمت گرم ندیده عالی هستین اصلا مگه میشه ویدئو های تو بد باشن🌸🌸🌹
ترسناک ترین اتفاق زندگی نصفمون شنبه که امتحان ریاضی داریم اتفاق میفته🙂😂😂
😭وای دقیقا
لامصب امتحانش همیشه شنبس سنگ از اسمون بریزه دنیا رو سرت خراب شه باز شنبس
ولی واقعا این قضیه ی سشوار واقعیه اصلا کلا هر وقت سشوار رو روشن میکنی انگار یکی یا داره حرف میزنه یا صدات میزنه
شما فیلم ترسناک نبین ازین چیزا نمیشنوی دیگه😂😂😂
این توهم همه دارن مخصوصا وقتی هنذفری میذاری😂
بالاخره ی ویدیوی ترسناک😍
خاطره من:یک روز تو خونه ی خالم بودیم با دو تا پسرخاله هام و خواهرم بعدش فقط چراغ یکی از اتاق ها روشن بود ولی بعدش یهو هم چراغ آشپز خانه هم چراغ اون یکی اتاق روشن شد بعد 1ساعت بعد دوباره خاموش شدند
یا خدا🫥🫥😨
یه خاطره ترسناک از برادرم من 17 سالمه برادرم 13 اون داخل 5 سالگیش همیشه یکی رو میدید که شکل خودشه و میترسونش بعضی وقتا مامانم میگف همیشه وسایل جابه جا میشده مثل گل اینا یه بار هم بابام گفت که شب یکی پای من رو شب میکشیده یا پتو رو از سر تخت پرت میکرده پایان چند بار هم من دیدم یه بار دیدم بابام از خونه رفت با من هم خداحافظی کرد رفت بیرون ولی چند ثانیه بعد دیدم که بابام داره از جلو در اتاق ردشد ولی هرچی گفتم بابا. بابا هیچ جوابی نداد کل خونه رو گشتم دیدم اصلا بابام خونه نیست 😣😣
مرسی که ویدیو ترسناک گذاشتی ختی جونم😁❤😘
Khoti fam for ever💜
سلام ختن وسینا شما تو این ویدئو گفتید یکی داره منو صدا میزنه یعنی آنکه شیطان داره با شما بازی میکنه اگر صدا رو شنیدید به بالا نگاه نکن چون جن میپره روت به هر طرف نگاه کن ولی به بالا نگاه نکن 🙂🙂
وقتی یک خوابی رو میبینیم و یه اتفاقی روی بدنمون ایجاد میشه و وقتی بعدش بیدار میشیم جای اون اثر رو میبینیم
ختی من یه بار دم غروب افتاب داشتم از یه فضای سبز با درختای بلند چنار رد میشدم هیچکس هم نبود اونجا بعد حس کردم پشت سرم چند نفر دارن راه میرن بر میگشتم پشت مو نگاه میکردم ولی هیچکس نبود ولی احساس سنگینی میکردم بعد رفتم پیش دعا نویس دعا نویسه گفت از کنارت سه تا پری رد شده این قضیه برای دو سال پیشه و من بعد اون اتفاق تا یک سال همش میترسیدم و حس میکرم کسی کنارمه دعا گرفتم و بهتر شدم ولی دعا نویس گفت دعا رو همراهت نگه دارو موقع حموم رفتن بزار لای قران و من یک بار گذاشتم روی قران لاش نذاشتم و بعد اینکه از حموم برگشتم دعا نبود یعنی که موکل ازاد شده بود که اتفاقا وقتی که دعا رو از دست دادم بهتر شدم و به اصل خودم برگشتم دیگه توهم نداشتم ( لطفا هیچکس پیش دعا نویس نره چون بد تر میشی)🫠🫠🥲🥲
عالی بود.
ممنون از شما. خیلی دوستون دارم.
شما خیلی به ما انرژی میدین.
ساعت ۲ هست و من مثل سگ ترسیدم😂😂
I LOVE YOU ❤️
زن زندگی آزادی 🕊️💔🙂🥲
دوباره هم بزار خیلی خوبههه
مثل همیشه عالی♾️💜
انتظارات به پایان رسید و ختی متی ویدیو ترسناک موگزاشت😂🤣🤤 بعدم اولین کاری بکنیم این که بریم لایک ویدیو رو به زنیم😂 بعدش زگوله رم. باید بزنی همون چیزی که سینا جان میگوید😂 بعدش دکمه ساب بزنیم به هزار تا ویدیو رسدیم اما. هنوز نزدیم بریم بزنیم یک کامونت😂 اینگلسی ام بزاریم که یوتیوب باهمون دشمنه ساب هارو نپرونه دیگر البته همه اینکارارو که گفتم در چنل ختی متی باید انجام داد
L WILL TFOREVER REMA IN KHATI FAM❤️🔥❤️🩹
4:36
وای ماهم یه گربه داشتیم که هروقت میرفت اتاق پدرمادرم همیشه سعی میکرد یچیزی رو تو هوا بگیره
هیچوقت هم پشهای مگسی چیزی نبود حتی گرد و خاک و اینام نبود
ما یه روز رفته بودیم دهاتمون شب شد همه خواب بودن بعد من صدای عزاداری شنیدم ساعت ۴ صبح بود داشتن نوحه میخوندن بعد صبح همون روز یه نفر مورد بعد همون نوحه هم میخوندن یعنی من بعد این اتفاق دیگه روستامون نرفتم
سلام سینا و ختن من میخوام یکی از خاطرات ترسناکم رو بهتون بگم یروز صبح ساعت ۶ بيدار شدم اون وقت هم زمستان بود وقت مدرسه ها من رفتم اتاقم تا حاضر بشم برم مدرسه یهو احساس کردم که یکی دستش رو تو دستم گذاشته واقعا ترسیده بودم بعد دیدم از زیر فرشمون یه دست بیرون میاد زود رفتم کنار مامانم انگار زبونم لال شده بود نتونستم حرف بزنم اون روز مامانم اومد کنارم من لباسام رو پوشیدم رفتم مدرسه چند هفته بعد که میخواستم لباسام رو بپوشم یهو احساس کردم چیزسیاه دم در ایستاده و داره به سمتم میاد خیلی ترسیدم بعد زود رفتم به در نگاه کنم دیدم که چیزی نیست ولی خیلی خیلی ترسناک بود
ختییی فیلم ترسناک بیشتر بزارررر🥺🤍
Lutfennn🥲
KHOTI FAM FOR EVER💕🧚♀️
ختن خواهش میکنم باور کن
من چند وقتی هس حس بدی تو خونه دارم و یه شب تو اتاقم خواب بودم که ساعت ۳ بیست کم بدون هیچ دلیلی از خواب بیدار شدم و یه حاله سیاه تر از تاریکی دیدم که چراغ هاهم خاموش بود ترسیدم چراغو روشن کردم اما هیچی نبود شاید بگید توهم زدم خودم هم همین فکر رو کردم اما ادامه داشت یه شب دیگه اونو دیدم که بغل دستم خوابیده دوباره چراغو روشن کردم اما بازم هیچی نبود دلیل اینکه پستی چیزی هم تو اینستا و یوتیوب نمیزارم و نخواهد گذاشت اینه که هر دفعه که عکس از خودم یا جایی میگرفتم اون توش بود از یه دعا نویس کمک گرفتم و اون چند شب تو خونم موند و گفت تاحالا همچین چیزی ندیده اون موجود کاری به دعا نویس نداشت به من قفل کرده فقط بخاطر اینکه من وقتی میخواست بامن درباره مرگش حرف بزنه من روش چراغ رو روشن کردم اون چند بار تلاش کرد که همچین کاری کنه اما من نزاشتم و دیگه ول کن من نیست اون یه پسر بچه بود که فقط میخواست بامن دوست بشه اما من نخواستم و عصبیش کردم بعد یه شب چراغو خاموش کردم و داد زدم ببخشید واقعا نمیدونستم همچین قصدی داری بیا حرف بزنیم چند دقیقه نشده بود که یه صدای ضعیفی گفت ممنونم ازت فقط دوس داشتم باهام خوب باشی و از اون موقع به بعد ول کنم نیست اما دیگه خیلی دور و ورم نمیاد ولی واقعا دلم براش میسوزه اما فقط تو عکسام میبینمش
خواهش میکنم حرفمو باور کنید هیچ کس باور نکرد شما حرفمو باور کنید
خوشبحالت 😢 من باور می کنم اما اون تیکه که گفتی هی روش چراغو باز می کردم یکم خندیدم 😂😂 دمت گرم خوشبحالت ❤😂🎉😅👑🤯🥹😎🥺👍🏻😁
دمت گرم
بیشتر ویدئو ترسناک بزار ❤
ختن خواهش میکنم ویدیو ترسناک زیاد بزارین چون واقعا ویدیو ترسناک های شما عالی😃😌
من هزاربار شده که یا نتونستم تکون بخورم بعد از خواب یا خوابو بیداری بودم نتونستم تکون بخورم یا نمیتونستم پاشم خودمو پاره میکردم میگفتم پاشو پاشووو😭بعد یه دفه دیگه من تا نصفه شب معمولا بیدار میمونم یه دفه یه خونه قدیمی داشتیم توش زندگی میکردیم بعد من تو اتاق کار مامانم نشسته بودم تو گوشیم بودم یهو دیدم یکی محکم زد به در اتاق خودم و داداشم که اونجا خواب بود بعد پشمام ریخت اول صلوات فرستادم بعد بسمه الله و ایت الکرسی و اصن جرعت نداشتم تکون بخورم از اتاق بیام بیرون برم پیش مامانم😂بعد هیچی اون شب بابامم شیفت بود خلاصه به بدبختی بعد از یه ربع عین اسکلا نشستن پاشدم رفتم بیرون بعد بدو بدو ها بدو بدو دوییدم از جلو اتاقم رد شد رفتم تو اتاق مامانم بعد هیچی مامانمو بیدارش کردم گفتم مامان اینجوری شده یچی خورد به در و اینا بعد گفت بخواب خیالاتی شدی هیچی من همونجا با پشمای ریخته خوابیدم صب رفتم چک کردم نه پشت در چیزی افتاده بود مثلا چوب لباسی چیزی که صدا بده نه داداشم چیزی فهمیده بود و من دیگه اون ادم سابق نشدم:))
سلام ختن هنوز ندیدم عالیی
منم حس کردم چندبار اما کوچیک بود اون اتفاقا،ولی یه شب من ادم فضاییارو حس کردم اونم با سفینه به جان مادرم خالی نمیبندم بگما ندیدم حس کردم ،خب داستان از این قراره که یه شب حدود ۲ سال پیش اومدم برم تو اتاقم بخوابم کل خوانواده تازه میخواستیم بخوابیم ساعت ۱ میشد من اومدم اتاقم داشتم نت گردی میکردم بعد یه رب صدای سفینه فضایی اومد اگه تاحالا تو فیلما دیده باشین چه صداییه همون صدا اومد هوای اتاقم خفه شد گرم گررررم نمیتونستم از جام پاشم چون ترسیده بودم اتاقم یهو روشن شد فقط اون لحظه خداروشکر تونستم مامان بابامو صدا کنم کم مونده بود سکته بزنم دلیل اینکه خوانوادم نشنیدن صدارو این بود که تازه خوابشون برده بود...واقعا بد بود من مطمعنم که یه اتفاق ماورائی بود😪
شت خطر ای بیخ جوشت رد شد منم یک بار وقتیکه امد بالا سرم یک صدای زنبور شنیدم
عوارض مصرف تریاک قبل از خواب😂😂
@@maximusgame2024فک کنم خودم تریاک مصرف میکنی 😑😐
ختن جان من یجا شنیدم که میگه اگه اتفاقی شنیدی کسی صدات میکه یک موجود ماورایی داشته ارتباط برقرار کنه
ختن پارت دوم رو هم بساز ممنون
15:14 پسرای گل یکی ماجرای خواب دسشویی رو به من میگه وضولیم گل کرده😂😂😂
لطفا پارت ۲ هم درست کن
سلام ختی مثل همیشه عالی
لطفا پارت های بعدی هم بذار 🙏🙏🙏
یه بار دخترخالم تو خونه قبلیشون یه موجود عجیب دید.. نقاشیشو که کشید پرام ریخت..
پارت دو هم بساز ختی
1:07 از الان میگم عالی
9:05
اون توهم شنیداری هستش و کاملا نرماله ختن جون😁
ختن این ویدئو های تو هم ترسناک بود هم باحال عالی بود❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
ترسناک ترین اتفاق من هرروز میبینمش
تو آینه
پارت ۲ هم بزار
ختن میشه تست شخصیتیmbti رو بزاری؟ ✨
6:20احتمالا اسکین والکر بودع خخخ
ختن می خوام برات خاطره تعریف کنم داداشم یک دوست داشت که کار های ماورائی انجام میده بعد من مامانم رفتیم پیشش من ۸ سالم بود از زمانی که دیدمش حس میکردم یه نفر داره قلبم رو فشار میده و تا دو روز خوابم نمیبرد حس سنگینی داشتم میگن بچه ها انرژی ها رو میگیرن من هم همینجور شدم ولی الان ۱۱ سالمه و هنوز شبا حس سنگینی دارم 😢
پارت دو بزارین
هنوز کامل ندیدم ولی مطمئنم عالی هستش
خیلی خوب بود وایییی
مردم از خنده
شما چیز ترسناک هم میزارید من میمیرم از خنده
مرسی انرژی مثبتید
ختن تروخدا پارت بعدی هم بذار
ختن بازم ویدیو ترسناک بزار ❤️❤️
ختن میشه پارت دوم رو درست کنید ❤
مثل همیشه عالی بود و جالب
عالی بود ویدیوتون همین طوری که داشتم گوش میدادم ماکارونی درست کردم تموم شد😂❤
12:56 دقیقا 😂😂
15:16 هیچ وقت از دستشویی رایگان توی خواب استفاده نکنید 😂😂
5:01 سگ منم بعضی وقتا به ی جا خیره میشه و صدا میده و من کلی میترسم😅❤😂
من عاشقتونم که میشه ودیو های باحال میزارین عشقین❤❤❤❤
عالی بود ختن
ختن عاشقتیم ترخدا لطفا پارت دو رو بزار راستی چن روز پیش توی ترکیه دیدمت💟🪄
منم دقیقا مثل خاطره اولی بعضی وقتا لباسم از شانم کشیده میشه
13:12 منم سوالم همین بود ولی مث اینه جپری که من شنیدم اینه که که جنا از وسایلای اهنی میترسن،خونه های قدیمیم که کلا توش اهن بکار نرفته.
من دیگه دشویی نمیرم 9:38😂
منم یه خاطره ای دارم
شب خوابیده بودم
بعد نزدیک ساعتهای
3 اینا بود
بعد در بالکن ما پایینش قُر شده بود
یهو اون قُره
خب میدونید. یکه وقتی چیزی قر میشه
تو رفتگی پیدا میکنه دیگه
اره
اون پایینش که قر بود
تو رفتگیش بیرون اومد
و چون فلزیه صدای خیییلیییی بدی داشت
بعد منم مثل چی ترسیدم
کلی بسم الله اینا گفتم
یهووو
دیدم در بالکنمون باز شد
منم مثل چییییی دویدم
وای خاطره آخریه خیلی ترسناک بود
عرررختننناومدهه💕🌝
ختن بازم ویدیوی ترسناک درست کن تو رو خدا❤
سلام ختن عزیز ممنون که مارو تو این اتفاقات ایران ما رو همراهی کردی و میکنی
عاشق ویدیو ترسناکاتونم🖤🥰
ما پارت ۲ میخوایم 😂
و اگه میشه پارت بعدی خاطرات ترسناک شما رو بزار و امید وارم مال منم توش باشه
ختن ویدیو بعدی از خاب های ترسناک بگیر
عالی واقعا دوستتون داریم🎉❤❤❤❤
هنوز ندیده میگم عالیه
میشه ویدیوی ترسناک بیشتر بذاری
برگام ریخته بود😊
مرسی ختی جون
12:53 چون اون زمان زیاد اهن نبوده ولی فکر کنم
14:15
بعد همونجا شاشیدم🤣🤣
12:58
وای یه چیز وحشتناک دیگه یادم افتاد
تو همون روستا شب رفته بودیم خونه ی عمه ی مامانم اگه اشتباه نکنم بعد اینا خیلی عادت دارن ازین حرفا بزنن من بدبختم که سنی نداشتم اونموقه باورم میشد هنوزم یادم میوفته مورمور میشه بدنم😐
یبار داشت تعریف میکرد که شب بوده بعد یه صدایی از حیاط میومده چند بار صداش میکرده بعد رفته تو حیاط ببینه کیه کسی نبوده میاد بره داخل بالا رو که نگاه میکنه یکیو میبینه که یکی انگار رو سقف بوده داشته نگاش میکرده (خونه های روستایی یه حالت بالکن طور دارن سقف بالکنه منطورمه) ولی خداروشکر اخرشو یادم نیست چی شد 😐
من یکی از خاطرات ترسناک این بود یه روز مامانم و بابام رفتن داداشم رو به کلاس زبان برسونن و من رو گذاشتن خانه و حس می کردم همش یه سایه مشکی دنبالم هست و اسمم رو صدامی کرد و همش از راه رو خونمون رد می شد یکی زنگ خونه رو زد و هیچی نگفت در خونه رو باز کردم و هیچ کس نبود و همسایه بغلی ما میکوبید به دیوار و من از ترس رفتم از خنه بیرون که این چیزا همش دنبالم نباشن
عالی مث همیشههههههههههه✨
ختن من قبلا که خیلی بچه بودم هرشب یه حاله سیاه کنار در اتاق میدیدم و تکون نمیخورد وقتی لامپ رو روشن میکردم میرفت
دوستتت دارم ختن و منو خانوادم تو و سینا رو خیلی دوست داریم و امیدوارم با خانواده چهارتاییت همیشه سلامت و پیروز باشید
پارت 2 لطفا
سلام ختن خوبی این ی خاطره ی واقعی و لطفا کامنت من رو بخون
ی کوچه بالاتر از خونمون هست که ی باغچه بزرگ پر از گل داره ومن رفتم که گل بچینم با دوستم که بار اول هیچ اتفاقی نیفتاد اما بار نمیدونم چدم فکر کنم پنجم خودم با دوچرخه تنها رفتم صدای اه وناله ی یک بچه میومد حتی مادرم هم که از اونجا رد شد گفت صدای کمک یکی میومده😰😰😰😨😨 و یکی داشته ی بچرو میزده ممن از اون ببعد دیگه در اونن خونه نرفتم و هیکس هم از در اون خونه رد نمیشه همه اهالی محل از اون خونه میترسن خیلی دوست دارم بدونم که داستان چیه🥶 لطفا کامنتم رو توی یکی از ویدئو هات بخون
اونی که گفتی یهو یکی میگه ختن تو در دنیای دیگه داره به خودت هشدار می دی منم همیشه اونجوریم😮
خوب است
عالیییییییییییییییی عالیییییییییییییییییییی
13:16 آره میگن جنا معمولن تو روستا ها و خونه های متروکه و قدیمی و اینان
عالی بود
من یکبار فلج خواب شدم و حدود ده دقیقه همونجوری مونده بودم ولی چیز. خاصی ندیدم
2:32
😐😂😂👌🏻👌🏻
من زنگوله رو زدم ❤❤❤
سلام ختن و سینا اینم از خاطرم:
راستش من دوتا خاطره دارم یکیش اینه که
میخواستم بگیرم بکپم تقریبا سه بود بعد چراغو خاموش کردم دیدم یه چیزی داره میاد سمتم و انگار سایه بود درست ندیدم چون عینکمو در آورده بودم
چهار پنج روز بعد از اون دوباره وقتی خواستم بخوابم یه صدایی شنیدم انگار یکی داشت پیست پیست میکرد بعد پتو رو کشیدم رو سرم بعد انگار یچیزی افتاد ولی صداش در اون حد زیاد نبود
خب تامام عاشقتم ختن بایییی💖✨
عالی مثل همیشه ختی فمممم 💖💖
مثل همیشه عالی
دستت درد نکنه من عاشق این ویدیو های ترسناک هستم
خاطره ترسناک من اینه که یه روز ظهر شده بود طبغ عادتم رفتم بخوابم بعد با دردی که رو کف دستم حس کردم بیدار شدم دیدم رد ناخن رو دستم بود بعد از سه چهار ساعت ردش رف😐
ختن جون من پدر بزرگم معلم بوده خیلی به اینا باور داره هر وقت میریم خونشون در مورد اینا حرف میزنه