یه روز یه جن سوار یه ماشین میشه بعد صاحب ماشین میاد سوار میشه بره سر کار موقع حرکت میگه:(بسم الله الرحمن الرحیم )بعد جن میگه:(بابا نگو دیگه الان باید کل راه و پیاده برم)😄
وای......وای......من یک دختر عمو دارم که فقط فیلم ترسناک میبینه و منم مثل سگ میترسم دقیقا دوسال پیش بود که ..... مادربزرگ مامانم مرد منم دقیقا شب خاک سپاری ش نشستم با اون دختر عموی گاوم آنابل دیدم از اون موقع تا الان از کمد اتاقم میترسم و شبا فقط زیر پتو ام🥲🥲😑😑 راستی من الان ۱۲ سالمه و اون موقع تازه داشتم وارد ۱۰ سالگی میشدم ! و چیز دیگه ای میخوام بگم اینه که ما گرگان زندگی میکنیم توی استان گلستان بعد ما اهل یک روستا هستیم و دقیقا کنار خونه ی مادر بزرگم یک مدرسه متروکه هست که همیشه برقش روشنه و شبای محرم از داخلش صدای جیغ میاد😐 مرسی بابت تمام ویدئو هات 🥰🥰💋
@@khotifam6956 وای نه ایش اوی آخ خدا نکنه من حاضرم در راه ختن جانم را بدهم واقعا من آرزو دارم که کارما منو به ختن برسونه ای کارمای بزرگ منو به رل و کراش و پروردگارم ختن برسون . شما بچه سوسولا نه تا سر خیابون تنها نرفتید همش تو خونه تپیدید باسه همین کصخل شدید و خایه مالی این یوتیوبرا میکنید . این عباراتی هم که گفتم داشتم ادای شماها رو درمیوردم
من ی بار پیشه مادر بزرگم خواب بودم و صدا در میومد و هی دستگیره در بیرون بالا پایین میشد و از مادر بزرگ خدا رحمتش کنه پرسیدم صدا چیه گفت نترس جن هست وخونه مادر بزرگم که ب رحمت خدا رفت خونه اش قدیمی بود
سلام ختن من می خوام یکی از خاطره هامو برات تعریف کنم : یک روز من رو تختم دراز کشیده بودم و مثل همیشه سرم تو گوشی بود بعد یه نگاه به پنجره کردم و دیدم یک مرد با نقاب و چشمهای قرمز داره بهم نگاه میکنه خیلی ترسیدم گوشیمو برداشتم و رفتم بیرون از اتاق . پنجره اتاقم یکم از تخت فاصله داره بعد با خواهرم برگشتم تا ببینم واقعی هست دیدم بازم میبینمش بعد که دقت کردم فهمیدم انعکاس یه سی دی روی میزم افتاده روی پنجره 🤣🤣 خدایی خیلی ترسیدم😫😫😖😖
اینقد شما دوتا حرف زدید ما نتونستیم خاطرات مخاطبین و بشنویم خب اگر گذاشتی که گوش بدیم موقع پخش ویس ساکت میشدین ما هم بشنویم . خوب بود موفق باشی ختن جان 🌷💙
سینا: * وانمود میکنه که واقعا عزرائیله * عزرائیل: میام. فقط صبر کن. میام. یه عزرائیلی بهت نشون میدم که دیگه تو عمرت خودتو هم نشناسی........ پس هرموقع که سینا رو دیگه ندیدید دلیلش رو بدونید😅 ادیت: شما ها لایکتونو پس میگیرید یا یوتوب میپرونه؟ آخه 38 تا لایک خورده بود الان شد 28
11:15 من دقیقاااا این ادمو دیدم من یه راهرو دارم اخرش اتاق منه و اتاق داداشم بغلش بعد من هر وقت کسی از راهرو میاد اتاق من همیشه نگاه میکنم بعد یه بار نگاه کردم یه که چیز سفید اسکلتی با صورت سفید و چشمای باز ترسناک با موهای بلند سیاه رفت البته دومین بار صورتشو دیدم اواین بار فکر کردم مامانمه نگو مامانم رفته بوده بیروننن یعتی من تنها بودممم یعنی ترسناک ترین خاطره عمرم بوددد اتاق داداشمم چراغش خاموش بود رفتم چراغشو روشن کردم هیچی نبود و من اون روز که دیدمش پس فرداش بازم دیدم رفت اتاق دادهشم به خدا راست میگم تا حالا هم شده حس کنم یکی پام رو گرفته یعنی وات دا فاخ😐💔
ختن اون دوتا دوست که رفتن سوپر مارکت خانم از قبل میدونسته مادراشون قراره دنبالشون بگردد بهت بگم منم میتونم پیشگویی کنم باورت میشه؟؟!؟! البته نه مثل اون حرفه ای خودم باورم نمیشد ولی مثلا میدونستم قراره تو خانواده یه بچه به دنیا بیاد در صورتی که خانوادش به ما چیزی درباره بچه نگفته بودن و ما اصلا ندیده بودمیشون چون خیلی از ما دورن عالی هستید❤️❤️
ختن من اینستا ندارم ولی من تو خاب یا فکر گاهی صحنه ها یی میبینم که مو به موی اونا بعدا بدون هیچ تقیری اتفاق افتاده 🤕حتی چندین بار من همیشه سیع میکنم اونا رو عمل نکنم تا مثل اون صحنه نشه
خاطره نیست اتفاقیه که هرروز واسم میفته احساس میکنم وقتی حواسم نیست عروسکام نگام میکنن و وقتی نگاشون میکنم سریع به یه طرف دیگه نگاه میکنن (از این نینی روانی ها هستن که شکل نوزادن ولی خیلی گندن از اونا یه لشکر دارم تو بوفه اتاقم قشنگ روبه رو تختم) و اینکه ویدئو عالی بود پرفکت😂🤲🏻فقط اون میو گفتنایه ختن با اون قیافه ترسناک
وااایی من عمم که فوت شدن دقیق یک ماهی میشه یک ماهو خورده ای... بعد عمم رو تو مرده شور خونه دیده بودم دورش جمع شده بودیم گریه میکردیم من آخره سری که دیگه خاستن ببندنشو دیگه بریم من تنها اشتباهی رفته بودم تو سرد خونه میونه این همه مرده😬😬بعد دیگه شب همش فکر میکردم یکی کنارم خوابیده یا یکی دره اتاقم وایساده😑وقتی میرفتم حموم جرعت نمیکردم چشامو ببندم🥴
بزارید براتون بدترین خاطره عمرم بگم البته بهترین هم هست🤦♂️ من پدرم باغ داره بعد یه لوله کوچیک که ازش اب میومد کنار درخت بود بعد من رفتم جابجا کردم اونو بعد دیدم دوباره برگشت سر جای قبلش من از ترس رفتم داخل ماشین قایم شدم و خوابیدم نصف شب بود که یک دفعه بیدار شدم احساس کردم یکی داره دور ماشین تاب میخوره اما اصلا هیچکس پیدا نبود بعد از ترس می خواستم فرار کنم دیدم اصلا نمی تونم تکون بخورم بعد ییک دفعه یکی اومد جلوی چشمم کلا همه جاش سفید بود و یه قیافه خیلی خوشگل اما یک دفعه ترستاک شد بعد تا غروب افتاب تکون نمیتونستم بخورم و از اون به بعد بود که می تونستم ببینمشون💔
عالی بود😂😂 خاطره ی ترسناک من این هست👇 داشتم توی سالن میرقصیدم بعد یهویی تلویزیون خودبه خود روشن شد😱 بعد رفتم توی اتاق و پیش خواهرم موندم😂 همه جنا شمالن😂😂😂😂
ختن این ویدیوت ۷ ماه پیشه دیگه من ۱ ماه پیش رفته بودیم شمال رفتیم با دختر عمو پسر عمو اینا رفتیم تو جنگل بعد یهو یه صدای خیلی بلند اومد مثلا صدای خرس هم مار دیدیم و هم خرس من ترسیدم وقتی داشتم برمیگشتم یه دقیقه پشت سرمو دیدم دیدم دختر عموم داره باهام میاد گفتم چیشده چرا تو میای حالا ؟ هیچی نگفت شبم بود رفتم تو ویلامون دیدم از پنجره که دختر عموم که هنوز تو جنگله پشمام ریخت سریع دوییدم رفتم پیش داداشم ، داداشم باور نکرد رفتم یکم تو راه همون جنگله دیدم همون کسی که انگار دختر عموم بود بهش گفتم تو کی هستی سریع پاشد و فرار کرد این از خاطره ی ترسناک من
سلام ختن و سینا من الان ۱۰ سالمه همین سه آذر ۱۰ سالم شد و اینکه من پارسال که ۹ سالم بود داشتیم میرفتیم بیرون غروب بود آگه اشتباه نکنم داشتیم میرفتیم سینما بعد داشتیم میرفتیم که تو ماشین بشیم بعد مامانم رفت پایین من گوشیم رو جا گذاشته بودم بعد رفتم گوشیم رو بردارم یه سایه خیلی بزرگ دیدم و دقیقا یه صدای عجیب اومد بعد یه صدایی اومد که انگار یکی من رو صدا کرد و بعد اصلا صدای مامانمم نبود باز با این حال که صدای مامانم نبود باز از مامانم پرسیدم تو بودی صدام کردی بعد مامانم گفت نه من تو رو صدا نکردم بعد من پشمام ریخت❤ دوستون دارم ختن و سینا و اینکه من خیلی این ویدیوت رو دیدم الان نزدیک هزارمین باری هست که من دادم این ویدیوتو میبینم❤❤❤
سلام خاطره ترسناک من: من و دخترعموم ارینا و دختردایی ستایش رفته بودیم ساوه شهرستان.ما یک سگ داریم که یک سگ بزرگ نژاد خاصی نداره.ما رفتیم به یه تپه تو همون جا ولی تپه از خونه ما خیلی دوره.ماتنهایی رفتیم اونجا با ماشین رفتیم چون دختر دایی من رانندگی بلده.ستایش ۱۶ سالشه و ارینا۱۳ من خودم ۱۲ سالمه.ستایش گواهی نامه نداره ولی میتونه رانندگی کنه و با ماشین رفتیم رو تپه.تپه واقعا خیلی بزرگ و کل اون قسمت باغ از بالا تپه معلومه.رفتیم و داشتیم بازی میکردیم که سر یچیزی دعوا کردیم.من از اون دوتا جدا شدم و چون سگم کوپر برای منه من بهش میرسم اومد دنبال من.و منو کوپر رفتیم اونور تپه.خیلی از ارینا و ستایش دور شدم.و تقریبا غروب بود هوا داشت تاریک میشد.من تو فکر مادربزرگم که تازه فوت شده بودم و گریه میکردم سرم پایین بود و گریه میکردم که یهو کوپر پارس کرد کوپر هروقت چیزای غریب میبینه پارس میکنه.بعدش سرمو گرفتم بالا که به بینم ب چی پارس میکنه که دیدم یه پیرزنه اون پایین وایساده داره یه چیزی میکنه.و کوپر هم فقت پارس میکرد ولی زنه اصلا توجه نمیکرد.من به یچیزی توجه کردم اون پیر زنه یه روسری سبز داشت که مادر بزرگم مثل اونو داشت و یه کت بافتنی سفید تنش بود مادربزرگ من هم برای تولدش یک کت دقیقا همون رنگی گرفته بود.بعدش من یاد مادر بزرگ خودم افتادم و گریه کردم آنقدر بلند گریه میکردم که آرین و ستایش صدامو شنیدن اومدن و گفتن چرا گریه کردی.من نمیتونستم حرف بزنم انگار زبونم بند اومده بود.تونستم با دستم بهشون نشون بدم.اگر من خیالی شده بودم خوب ارینا و ستایش نمیتونستن به بیننش ولی دیدن.ستایش اصلا احساس خاصی نداشت و به من میگفت احساساتی شدی ول کن.ولی ارینا چون اون مادربزرگ جفتمون بود مادربزرگ پدریم بود و یعنی مامانبزرگ اریناهم میشه.ارینا همونجوری خشکش زد و وایساد اونمثل من نمیتونست حرف بزنه.و اشک میریخت ستایش بلند شد که بزنتش تا حالش اوکی بشه قبل اینکه دستش بخوره به ارینا آرین افتاد بیهوش نشد ولی افتاد.بعدش ستایش میخواست بره به خانوادمون بگه بیان کمک ولی وایساد ونرفت چون میترسید که ما برامون اتفاقی بیفته نرفت از ماشین یه آب آورد روی منو ارینا ریخت و حالمون خوب شد تونستیم حرف بزنیم.ارینا گفت بریم پیش زنه ماهم گفتیم بریم همینجوری که داشتیم میرفتیم پایین من پام به یک سنگ گیر کرد افتادم زمین و بچه ها هم اومدن تا به بینن چیشد به ۳ ثانیه نکشید بلند شدم وقتی بلندش شدم که بریم دییم دیگه زنه نیست کلا نبود.از بالا منو ارینا همه جارو دیدیم ستایش با ماشین کل اونجارو کشت اما نبود.رفتیم پایین همه جارو گشتیم تازه وقتی منو ارینا از بالا نگاه میکردیم کوپر رفت پایین ولی اصلا هیچی چون میدونید سگ ها به هرچیزی پارس میکنن ولی کوپر اصلا پارس نکرد باهم رفتیم پایین و بازم نبود که نبود دیگه آخرش یه دور اونجارو زدیم دیدیم که دیگه پیداش نمیکنیم سوار ماشین شدیم و برای اینکه اگر توی راه کوپر چیزی به بینه گذااشتیمش کنار پنجره شیشرو کشیدیم پایین و کوپر سرشو از ماشین آوردند بیرون و تا آخر که برسیم خونه سرش بیرون بود ولی هیچی ندید و پارس هم نکرد.بلاخره رسیدیم خونه و رفتیم به بقیه گفتید ولی کسی باور نکرد وقت عمم باور کرد چون بلاخره مامانش بود دیگه فقط عمم باور کرد بقیه مسخرمون میکردن میخندیدن حتی ستایش که از ما بزرگ تر بود هم حرفش رو باور نکردن💔🖤😔
منم یه کاری از این احضار جنا کردم و ۱ هفته بعد خونه تنها شدم و اینا بعد اون روز بارون بود و من کرم ریختم فیلم ترسناک ببینم و بعد نیم ساعت خون دماغ شدم و رفتم سرویس بهداشتی که بینیمو بشورم و وقتی تو اینه نگاه کردم یه زن با موهای وز وزی و یه لبخند دیدم کنارم بعد چشمامو بستم باز کردم رفت پاهام سست شد افتادم و همونو فرار کردم. خیلی هم کرم داشتم روزای بارونی فیلم ترسناک میدیم کلا ولی فق یبار اتفاق افتاد و یبارم ساعت ۳ شب زیر درخت یه پیرزن دیدم که بازم اونجوری بود و توی راه شمال بودیم😐💔 زندگی منه دیگه
عالی بود 🥺🥺 من یه خاطره ترسناک دارم خیلی بده یه بار رفته بودیم ویلا داخل چادگان شب اول خانواده میگفتن که صدای خنده های شیطانی و جیغ داد میومد شب بعد من از ترس خوابم نبرد و نصفه شب صداهای خنده های شیطانی و جیغ و داد شنیدم عصر روز بعد یه سری شغال اومده بودن نزدیک ویلا من کلا از اونجا میترسم 😐😐😂😂
عالی ختن من یه خاطره ترسناک دارم من و پسر خاله ام با پسر عموم داشتیم احضار روح میکردیم که من گفتم آیا روحی در اینجا است که یه دفعه احساس کردم یکی در گوشم گفت خفه شو عوضی همون جا این کارو تموم کردیم و تا الان اصلا سمت احضار روح نرفتیم این قضیه ماله ۲ ساله پیشه دمت گرم امید وارم 1M بشی
خاطره ترسناک توی شمال بود شب که بود یه صدای جیغی شنیدم بلند شدم بعدشم دیدن چندتا پلیس دارن یه چیزی می گردن این خونه ی کلبه بود هم ما اینجا بودیم پدر و مادرم و عموم اومده بودیم اونجا عالی واقعا دارم میگم 👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻♥️♥️♥️😱😱😱
یه روز یه جن سوار یه ماشین میشه بعد صاحب ماشین میاد سوار میشه بره سر کار موقع حرکت میگه:(بسم الله الرحمن الرحیم )بعد جن میگه:(بابا نگو دیگه الان باید کل راه و پیاده برم)😄
جک بود!
ruclips.net/video/p5IQt_fT_nU/видео.html
گرانترین نقاشی های جهان
🤣🤣
ruclips.net/video/wkn8kvaek_c/видео.html
خانمی ایرانی بدون دو دست هم نقاشی میکنه هم پینگ پونگ بازی میکنه و هم آشپزی.6
😂😂😂😂😂
ختی میخواس راهبه شه
ولی دلش پاک بود پاندا شد😔🤝🐼
ruclips.net/video/wkn8kvaek_c/видео.html
خانمی ایرانی بدون دو دست هم نقاشی میکنه هم پینگ پونگ بازی میکنه و هم آشپزی.6
@@hesam9321 خوبه..
پاندا با لباس راهبه😂
سلام
دهنتو😂😂😂😂😂😂😂😂
ختن وقتی ویس گوش میده زل میزنه به دوربین قشنگ پرات میریزه😂😂❤️
😂😂😂🤣🤣🤣
😂😂
وای دقیقاااااا
وای اره🤣
آره دقیقا😹
خیلی عالی بود ♥🤙😆😎
آی لاو یو بخدا😍❤️😍❤️😍❤️😍❤️
ختن : من گرخیدم
من با دیدن قیافه ش : منم شلوارمو خیس کردم
😂😂
ruclips.net/video/wkn8kvaek_c/видео.html
خانمی ایرانی بدون دو دست هم نقاشی میکنه هم پینگ پونگ بازی میکنه و هم آشپزی.6
@@hesam9321 به یه ورم
این بهتره
ختن : من گرخیدم
سینا ماله خود من باش
@@m0i-d5n 😂😂
🤣🤣🤣🤣
12:29
بزاریدددددد بگوشیمم😂😂حرف نزنید انقدر وسطش بزارید بفهمیم چی میگه😂💔
آره واقعا خیلیییی رو مخهههه
دقیقااااااا ااااااااااااااااااااااااااا اااااااااااا
آره واقعاااااا 👌👌
++
من تا میام از گریم ختن بترسم گریم سینا رو میبینم میخندم😅♥️
😂😂😂
وای ارههه😂😂😂
همه ویدیو شد راست میگه بهتره اسم ویدیورو بزاریم راست میگه😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
عشقی💗
ختن هر وقت چشامو میبینم قیافت میاد جلو چشم🤣🤣🤣
خدایی خیلی ترسناک شدی😂😂
ruclips.net/video/wkn8kvaek_c/видео.html
خانمی ایرانی بدون دو دست هم نقاشی میکنه هم پینگ پونگ بازی میکنه و هم آشپزی.6
@@hesam9321 خب به تخمم😑
@@avadarounaki9561 همینو بگو😂😂
@@avadarounaki9561 مسخره بازی
@@avadarounaki9561 من به یه ورم نمیگیرم
ویس: سلام ختن
سینا: سلااام
بمیرم برا مظلومیتت سینا😂
ruclips.net/video/wkn8kvaek_c/видео.html
خانمی ایرانی بدون دو دست هم نقاشی میکنه هم پینگ پونگ بازی میکنه و هم آشپزی.6
🥺😂
😂😂😂😂😂
😂🤲🏻ازرائیل مظلوم هم دیدم
🤣🤣🤣🤣🤣🤣
ختن : من گرخیدم
سینا :ماله خود من باش 😂😂
ruclips.net/video/SI-tI-tPWUg/видео.html
میدونستین مونالیزا زن نبوده 👆
@@hesam9321 به شکمم
@@hesam9321 بَعنم بُعنم بِعنم بعنیم 🤣فکر کنم بعضی ها به دونن چی میگم 🤣
@@m0i-d5n 🤣🤣🤣🤣
بابا حالا یه نقاشی اومده چند صد سال پیش یه نقاشی از یکی کشیده شما دست از سر کچل این برنداشتید هنوز بابا ولش کن بنده خدا قبرش هم تجزیه شده دیگه الان😐🤣
ختن میخاست راهبه شه😊
ولی دلش پاک بود پاندا شد❤
وای......وای......من یک دختر عمو دارم که فقط فیلم ترسناک میبینه و منم مثل سگ میترسم دقیقا دوسال پیش بود که ..... مادربزرگ مامانم مرد منم دقیقا شب خاک سپاری ش نشستم با اون دختر عموی گاوم آنابل دیدم از اون موقع تا الان از کمد اتاقم میترسم و شبا فقط زیر پتو ام🥲🥲😑😑 راستی من الان ۱۲ سالمه و اون موقع تازه داشتم وارد ۱۰ سالگی میشدم !
و چیز دیگه ای میخوام بگم اینه که ما گرگان زندگی میکنیم توی استان گلستان بعد ما اهل یک روستا هستیم و دقیقا کنار خونه ی مادر بزرگم یک مدرسه متروکه هست که همیشه برقش روشنه و شبای محرم از داخلش صدای جیغ میاد😐
مرسی بابت تمام ویدئو هات 🥰🥰💋
ای ملت به سینا هم سلام کنید دلش شکست😂
ruclips.net/video/SI-tI-tPWUg/видео.html
میدونستین مونالیزا زن نبوده 👆
@@hesam9321 اه بسه دیگه کم تبلیغات کنین
@@hesam9321 به عنم
دلم برای سینا سوخت فقت ۱ نفر به سینا سلام داد😢😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
😂👌
آخه ویدیو ختن بود ممکن بود تنها بگیره😂
وایی ارههه🥺😭💔
ای خدا 😓😭
ختن منم گربه دارم
ختن: من گرخیدم 😟
سینا: مال خود من باش 😂😂
ختن تیپ جدیدتو خیلی دوس دارم 😍😘
حالا مال خود من باش🙇🏻♂️👏🙆🏻♂️👏🙇🏻♀️👏🙆🏻♀️👏🙇🏻👏🙆🏻👏🔊📣📢🔊📣📢
(با صدای بلند و یهویی بخون😂)
پس ... مــــال خـــود مــن بــاش 💃💃💃💃💃💃💃
الان تو جونتو برای ختن میدی و در راه ختی فم شهید میشی؟
@@kingofpeace2449 وا 😐😐
@@khotifam6956 وای نه ایش اوی آخ خدا نکنه من حاضرم در راه ختن جانم را بدهم واقعا من آرزو دارم که کارما منو به ختن برسونه ای کارمای بزرگ منو به رل و کراش و پروردگارم ختن برسون . شما بچه سوسولا نه تا سر خیابون تنها نرفتید همش تو خونه تپیدید باسه همین کصخل شدید و خایه مالی این یوتیوبرا میکنید . این عباراتی هم که گفتم داشتم ادای شماها رو درمیوردم
ختی فم همه با هم..۱..۲..۳
سلام سینا 😂
سینا: 🤡💅🏻
من ی بار پیشه مادر بزرگم خواب بودم و صدا در میومد و هی دستگیره در بیرون بالا پایین میشد و از مادر بزرگ خدا رحمتش کنه پرسیدم صدا چیه گفت نترس جن هست وخونه مادر بزرگم که ب رحمت خدا رفت خونه اش قدیمی بود
ختن : خیلی بده اگه خلسه انجا بود خلسه : این بده🤣🤣
سینا: مال خود من باش دلتو بسپار به دلم قلبمو می دم جاشششششششش
ختن:هیسسسسسسس
ختن:منم دوست دارم
اون شخص:تورو خدا دوستم نداشته باااش😢😢😢😰😰
ARMY 💜
@@k-pop3023 armyyyyy for everrr💜
جمع همه ارمیا جمعههه
سلام ختن من می خوام یکی از خاطره هامو برات تعریف کنم :
یک روز من رو تختم دراز کشیده بودم و مثل همیشه سرم تو گوشی بود بعد یه نگاه به پنجره کردم و دیدم یک مرد با نقاب و چشمهای قرمز داره بهم نگاه میکنه خیلی ترسیدم گوشیمو برداشتم و رفتم بیرون از اتاق .
پنجره اتاقم یکم از تخت فاصله داره بعد با خواهرم برگشتم تا ببینم واقعی هست دیدم بازم میبینمش بعد که دقت کردم فهمیدم انعکاس یه سی دی روی میزم افتاده روی پنجره 🤣🤣
خدایی خیلی ترسیدم😫😫😖😖
واااای تصورش هم ترسناکه
اینقد شما دوتا حرف زدید ما نتونستیم خاطرات مخاطبین و بشنویم خب اگر گذاشتی که گوش بدیم موقع پخش ویس ساکت میشدین ما هم بشنویم . خوب بود موفق باشی ختن جان 🌷💙
والا راست میگی اصلا موفق نباشی ختن
@@taniadehghani1997 زر نزن
عالی بود عشقم 💖💛💜
Khoti fam for ever 🔥💜💖💛🧡
ruclips.net/video/SI-tI-tPWUg/видео.html
میدونستین مونالیزا زن نبوده 👆
سینا: * وانمود میکنه که واقعا عزرائیله *
عزرائیل: میام. فقط صبر کن. میام. یه عزرائیلی بهت نشون میدم که دیگه تو عمرت خودتو هم نشناسی........
پس هرموقع که سینا رو دیگه ندیدید دلیلش رو بدونید😅
ادیت: شما ها لایکتونو پس میگیرید یا یوتوب میپرونه؟ آخه 38 تا لایک خورده بود الان شد 28
😂😂😂😂
اره واقعا سینا از اون اژدها هایی که اخر داستان بیدار میشن و همه رو قورت میده
😂😂😂😂😂😂😂😂
@@Ταχύτητα-τ8ψ 😆
😂😂😂
ختن لنزت خیلی ترسناک بود 😄😂❤️💔
خیلی😰 ولی حالا نمیدونم سینا گذاشته یا ختن، ولی لنز سمت راستش یکم رفته بود بالاتر از خود چشمش
ruclips.net/video/SI-tI-tPWUg/видео.html
میدونستین مونالیزا زن نبوده 👆
@@t_m9381
اره ولی خیلی ترسناک بود 😬😅
@@hesam9321 داداش بسه دیگه زبر همه کامنتا گذاشتی😐👊
آزا کنن شماره اماره بما لعنبو😐💔
@@t_m9381 ماشالا تازه فهمیدی 🙄
اینجور آدما چشم سومشون بازه به خاطر همین
عالی بوددد
11:15 من دقیقاااا این ادمو دیدم من یه راهرو دارم اخرش اتاق منه و اتاق داداشم بغلش بعد من هر وقت کسی از راهرو میاد اتاق من همیشه نگاه میکنم بعد یه بار نگاه کردم یه که چیز سفید اسکلتی با صورت سفید و چشمای باز ترسناک با موهای بلند سیاه رفت البته دومین بار صورتشو دیدم اواین بار فکر کردم مامانمه نگو مامانم رفته بوده بیروننن یعتی من تنها بودممم یعنی ترسناک ترین خاطره عمرم بوددد اتاق داداشمم چراغش خاموش بود رفتم چراغشو روشن کردم هیچی نبود و من اون روز که دیدمش پس فرداش بازم دیدم رفت اتاق دادهشم به خدا راست میگم تا حالا هم شده حس کنم یکی پام رو گرفته یعنی وات دا فاخ😐💔
ruclips.net/video/SI-tI-tPWUg/видео.html
میدونستین مونالیزا زن نبوده 👆
@@hesam9321 bk
وای اتاق منم همینه و همیشه احساس میکنم یکی نگتم میکنه و خیلی حس عجیبیه😐
@@h.h.n.n2912 وای ارههه بخصوص شبا😬
@@hesam9321 خب به من چه😐👌🏻
عالی 🥰👌 ختن خیلی ترسناک شده بود 😂👌
Khoti fam for ever ❤️❤️❤️
مثل همیشه عالی🎃🥺💜
💫💓Khoti fam for ever💫💓
ختن اون دوتا دوست که رفتن سوپر مارکت خانم از قبل میدونسته مادراشون قراره دنبالشون بگردد بهت بگم منم میتونم پیشگویی کنم باورت میشه؟؟!؟! البته نه مثل اون حرفه ای
خودم باورم نمیشد ولی مثلا میدونستم قراره تو خانواده یه بچه به دنیا بیاد در صورتی که خانوادش به ما چیزی درباره بچه نگفته بودن و ما اصلا ندیده بودمیشون چون خیلی از ما دورن
عالی هستید❤️❤️
ختن من اینستا ندارم ولی من تو خاب یا فکر گاهی صحنه ها یی میبینم که مو به موی اونا بعدا بدون هیچ تقیری اتفاق افتاده 🤕حتی چندین بار من همیشه سیع میکنم اونا رو عمل نکنم تا مثل اون صحنه نشه
خاستم پلی کنم کاورو دیدم پشمام ریخ😂✌🏻
عالی عزیزم مث همیشه موفق باشی😻💄♥️
𝒌𝒉𝒐𝒕𝒊𝒇𝒂𝒎 𝒇𝒐𝒓 𝒆𝒗𝒆𝒓𝒓𝒓𝒓𝒓 😌🙌🏻
𝒊 𝒍𝒐𝒗𝒆 𝒚𝒐𝒖 𝒌𝒉𝒐𝒕𝒂𝒏𝒏𝒏𝒏𝒏🥺🥺🍓
ruclips.net/video/p5IQt_fT_nU/видео.html
گرانترین نقاشی های جهان
من هیچ وقت از هیج خاطره ای نترسیدم
ولی سر گریم ختن مثل سگ ترسیدم😂
فقط چشمای ختن موقعی که ویس گوش میده و ذل میزنه به دوربین 😥 شب خوابتو میبینم ختن.😂
ولی باحال بود 👍
پشمام😂
گیوربه😎🤣
خیلی ترسیدم 😌😌😲😲😱😱
بازم عالی بود 👌👌 ✌️
هممون یه دوستی داریم که یه فامیلی داشته که با جن ها دوست بوده😂😂
خاطره نیست اتفاقیه که هرروز واسم میفته
احساس میکنم وقتی حواسم نیست عروسکام نگام میکنن و وقتی نگاشون میکنم سریع به یه طرف دیگه نگاه میکنن (از این نینی روانی ها هستن که شکل نوزادن ولی خیلی گندن از اونا یه لشکر دارم تو بوفه اتاقم قشنگ روبه رو تختم) و اینکه ویدئو عالی بود پرفکت😂🤲🏻فقط اون میو گفتنایه ختن با اون قیافه ترسناک
من هم همینطور هستم
ruclips.net/video/SI-tI-tPWUg/видео.html
میدونستین مونالیزا زن نبوده 👆
ما بهشون میگفتیم حسن کچل 😂
دیگه اینو خیلی حق گفتی منم همینطوریم
منم به میخای خونمون شک دارم
ختن : نرید شمال
اونایی که شمال هستن : 😐
عاشقتم ختن تبریک میگم بهت من تو یک هفته همه ویدیو هاتو دیدم 🙂
ی بار تو خونه ما ی روبیک الکی الکی حل شد رو مبل بود
فق هم من بلدم
همونجا روبیک از پنجره پرت کردم بیرون 😂
جن جن باهوشی بود
عاالی بود ختن هر دوتون عشقید❤❤❤😻😻😻
عاشق اون جاییم که سینا گفت جهندم🤣🤣🤣🤣
ruclips.net/video/wkn8kvaek_c/видео.html
خانمی ایرانی بدون دو دست هم نقاشی میکنه هم پینگ پونگ بازی میکنه و هم آشپزی.6
وای خدااااااا منم تا حالا خواب دیدم ک همه جا آتیش گرفته بعد وقتی ب هوش اومدم تو تیمارستان بودم و چند تا دختر اونجا بودن😐
🤣
مال خود من باش
من ساعت ۲:۴۰ داشتم ویدیوتون رو نگا میکردم خدایی ترسناک بودین و مثل همیشه عالی دمتون گرم❤❤
من شخصیت راحبه خیلی ازش میترسم😂😂😂🤣
وااایی من عمم که فوت شدن دقیق یک ماهی میشه یک ماهو خورده ای...
بعد عمم رو تو مرده شور خونه دیده بودم دورش جمع شده بودیم گریه میکردیم من آخره سری که دیگه خاستن ببندنشو دیگه بریم من تنها اشتباهی رفته بودم تو سرد خونه میونه این همه مرده😬😬بعد دیگه شب همش فکر میکردم یکی کنارم خوابیده یا یکی دره اتاقم وایساده😑وقتی میرفتم حموم جرعت نمیکردم چشامو ببندم🥴
شت😬
ruclips.net/video/SI-tI-tPWUg/видео.html
میدونستین مونالیزا زن نبوده 👆
فقط شت😂
شت شت شت شت
12:21 اونوقت اونایی که تو شمال زندگی میکنن چیکار کنن😂😶
ruclips.net/video/wkn8kvaek_c/видео.html
خانمی ایرانی بدون دو دست هم نقاشی میکنه هم پینگ پونگ بازی میکنه و هم آشپزی.6
حقققق
اونا خود جنن دیگه 😬😂🥴
@@t_m9381 حق گفتی 😂😂
دقیقا الان من تو شمال زندکی میکنیم و خونمون هم ویلایی هس 😐😐😂
سینا تو هر خاطره مال خودمن باش 🤣
ILOVE YOU SO MUCH ❤️♥️❤️❤️. خیلی خیلی دوستت دارم ختن و سینا هم خیلی خیلی خیلی دوست دارم
اگر میشه یه سر به کاْنالِ ما بزن چیزی نمونده بشیم ۱ کا نیاز داریم به حمایَتتْ دوست من💜
عالی بود 😂😂👌
Perfect 💕
ruclips.net/video/wkn8kvaek_c/видео.html
خانمی ایرانی بدون دو دست هم نقاشی میکنه هم پینگ پونگ بازی میکنه و هم آشپزی.6
قبل ویدیو"قراره یه سری داستان نوشته ذهن نویسنده ببینیم😂
ختن جن زده عالی 😂🥺🌈
اولش اصلا نشناختمت🤭😂
ختی فم فور اور💜
Khoti fam for ever💜
بزارید براتون بدترین خاطره عمرم بگم البته بهترین هم هست🤦♂️
من پدرم باغ داره بعد یه لوله کوچیک که ازش اب میومد کنار درخت بود بعد من رفتم جابجا کردم اونو بعد دیدم دوباره برگشت سر جای قبلش من از ترس رفتم داخل ماشین قایم شدم و خوابیدم نصف شب بود که یک دفعه بیدار شدم احساس کردم یکی داره دور ماشین تاب میخوره اما اصلا هیچکس پیدا نبود بعد از ترس می خواستم فرار کنم دیدم اصلا نمی تونم تکون بخورم بعد ییک دفعه یکی اومد جلوی چشمم کلا همه جاش سفید بود و یه قیافه خیلی خوشگل اما یک دفعه ترستاک شد بعد تا غروب افتاب تکون نمیتونستم بخورم و از اون به بعد بود که می تونستم ببینمشون💔
احساس میکنم یکم تخیلیه 😑 ولی جالب
@@rozita7079 منم اصلا اعتقاد نداشتم که وجود دارن و مسخره میکردم اما الان مس سگ اعتقاد دارم🤣چقدر هم خوشگل بود🤦♂️
ختی فم ریده با این داستانای ترسناکش🤝🏻🙂😂
عالی بود😂😂
خاطره ی ترسناک من این هست👇
داشتم توی سالن میرقصیدم بعد یهویی تلویزیون خودبه خود روشن شد😱
بعد رفتم توی اتاق و پیش خواهرم موندم😂
همه جنا شمالن😂😂😂😂
سلام ختی فم خیلی گریم هاتون هم سینا و هم ختن بهم میاین و قشنگ شده بود ویدیو هم خیلی قشنگ بود مرسییی😍😍😍🥰🥰❤❤
من اخرین باری که ترسیدم ، دیشب سر چالش تیکتاک یکی داره نگام میکنه بود😂
به یاد ختن پتو ضد جن همراه داشتم D:
منم ازون پتو ها دارم
وای واقعا ترسناک شدین😬😬😬😱😱😱
خیلی خفن شدین😜😜😜
من یه بار ساعت ۳ شب پریدم احساس میکردم یکی روم بود تا این که از خواب و بیداریم درام ی دوتا چشم دیدم بعد تا پریدم رفت نمیدونم رویا بود یا واقعیت😶
ختن شدی کابوس شبام 😂😂😂
من بعد از این ویدیو از ترس داشتم میمردم ولی واقعا خیلی خفنی بیشتر از این ویدیو ها بزار من خیلی از این ویدیو دوست دارم واقعا دوستتون دارم🐰🦊🐱🦄🦫
ختن ناموصا خیلی ترسناک شدی🦦
با همین تیپ برید مینی چت😂😂🤣
خیلی خوب بود
مخصوصا یکی مونده بود به آخری یهو (مال خود من باش)😂قشنگ یه سکته رو رد کردم
خیلی خوبین مرسی که هستین🥰
عاشقتونم یه دنیااا😘😘😘
من دیر رسیدم وگرنه یه خاطره داشتم شب هیچ کدومتون خوابتون نمیبرد😂😬
کامنت کن
ختی فم هر روز و هر شب😊
سلام ختی فم چطورین❤❤❤
ختننننن خیلی ترسناک شده بودییی بنااازم😂😂💕
واییییی ختن چقدر ترسناک شدیییییی🤯🤯🤯😱😱😱😱😱😱😳😳😳😳😳😬😬😬😬😬 ولی خیلی خوب و ترسناک و دقیق گیریم کردی🤗😉
ختن سینا اول هر ویس : سلااامممم🤣🤣🤣🤣😁🤗🤣😅😆😭😭😂
ختن این ویدیوت ۷ ماه پیشه دیگه من ۱ ماه پیش رفته بودیم شمال رفتیم با دختر عمو پسر عمو اینا رفتیم تو جنگل بعد یهو یه صدای خیلی بلند اومد مثلا صدای خرس هم مار دیدیم و هم خرس من ترسیدم وقتی داشتم برمیگشتم یه دقیقه پشت سرمو دیدم دیدم دختر عموم داره باهام میاد گفتم چیشده چرا تو میای حالا ؟ هیچی نگفت شبم بود رفتم تو ویلامون دیدم از پنجره که دختر عموم که هنوز تو جنگله پشمام ریخت سریع دوییدم رفتم پیش داداشم ، داداشم باور نکرد رفتم یکم تو راه همون جنگله دیدم همون کسی که انگار دختر عموم بود بهش گفتم تو کی هستی سریع پاشد و فرار کرد این از خاطره ی ترسناک من
سلام ختن و سینا من الان ۱۰ سالمه همین سه آذر ۱۰ سالم شد و اینکه من پارسال که ۹ سالم بود داشتیم میرفتیم بیرون غروب بود آگه اشتباه نکنم داشتیم میرفتیم سینما بعد داشتیم میرفتیم که تو ماشین بشیم بعد مامانم رفت پایین من گوشیم رو جا گذاشته بودم بعد رفتم گوشیم رو بردارم یه سایه خیلی بزرگ دیدم و دقیقا یه صدای عجیب اومد بعد یه صدایی اومد که انگار یکی من رو صدا کرد و بعد اصلا صدای مامانمم نبود باز با این حال که صدای مامانم نبود باز از مامانم پرسیدم تو بودی صدام کردی بعد مامانم گفت نه من تو رو صدا نکردم بعد من پشمام ریخت❤ دوستون دارم ختن و سینا و اینکه من خیلی این ویدیوت رو دیدم الان نزدیک هزارمین باری هست که من دادم این ویدیوتو میبینم❤❤❤
سلااااااامممم سسسسننننااااااا👋👋
حااااللاااااا ماله خود من بااااااش💃💃
سلام عالی بود مثل همیشه عالی😘😘😍😍😍😄😃
عالی هستید😘😍❤️
بازی ترسناکم زیاد بزارید ❤️😘😗
اهنگم این بودددددددددد :مال خود من باش
ختن. اگه تو رفتی جهنم. ختی فم هم با تو میاد ما همیشه پشتتیم😘
خیلی باحال بود تو تا تون خیلی ترسناک بودین 😮😮😢😢😰😰😨😨
سلام خاطره ترسناک من:
من و دخترعموم ارینا و دختردایی ستایش رفته بودیم ساوه شهرستان.ما یک سگ داریم که یک سگ بزرگ نژاد خاصی نداره.ما رفتیم به یه تپه تو همون جا ولی تپه از خونه ما خیلی دوره.ماتنهایی رفتیم اونجا با ماشین رفتیم چون دختر دایی من رانندگی بلده.ستایش ۱۶ سالشه و ارینا۱۳ من خودم ۱۲ سالمه.ستایش گواهی نامه نداره ولی میتونه رانندگی کنه و با ماشین رفتیم رو تپه.تپه واقعا خیلی بزرگ و کل اون قسمت باغ از بالا تپه معلومه.رفتیم و داشتیم بازی میکردیم که سر یچیزی دعوا کردیم.من از اون دوتا جدا شدم و چون سگم کوپر برای منه من بهش میرسم اومد دنبال من.و منو کوپر رفتیم اونور تپه.خیلی از ارینا و ستایش دور شدم.و تقریبا غروب بود هوا داشت تاریک میشد.من تو فکر مادربزرگم که تازه فوت شده بودم و گریه میکردم سرم پایین بود و گریه میکردم که یهو کوپر پارس کرد کوپر هروقت چیزای غریب میبینه پارس میکنه.بعدش سرمو گرفتم بالا که به بینم ب چی پارس میکنه که دیدم یه پیرزنه اون پایین وایساده داره یه چیزی میکنه.و کوپر هم فقت پارس میکرد ولی زنه اصلا توجه نمیکرد.من به یچیزی توجه کردم اون پیر زنه یه روسری سبز داشت که مادر بزرگم مثل اونو داشت و یه کت بافتنی سفید تنش بود مادربزرگ من هم برای تولدش یک کت دقیقا همون رنگی گرفته بود.بعدش من یاد مادر بزرگ خودم افتادم و گریه کردم آنقدر بلند گریه میکردم که آرین و ستایش صدامو شنیدن اومدن و گفتن چرا گریه کردی.من نمیتونستم حرف بزنم انگار زبونم بند اومده بود.تونستم با دستم بهشون نشون بدم.اگر من خیالی شده بودم خوب ارینا و ستایش نمیتونستن به بیننش ولی دیدن.ستایش اصلا احساس خاصی نداشت و به من میگفت احساساتی شدی ول کن.ولی ارینا چون اون مادربزرگ جفتمون بود مادربزرگ پدریم بود و یعنی مامانبزرگ اریناهم میشه.ارینا همونجوری خشکش زد و وایساد اونمثل من نمیتونست حرف بزنه.و اشک میریخت ستایش بلند شد که بزنتش تا حالش اوکی بشه قبل اینکه دستش بخوره به ارینا آرین افتاد بیهوش نشد ولی افتاد.بعدش ستایش میخواست بره به خانوادمون بگه بیان کمک ولی وایساد ونرفت چون میترسید که ما برامون اتفاقی بیفته نرفت از ماشین یه آب آورد روی منو ارینا ریخت و حالمون خوب شد تونستیم حرف بزنیم.ارینا گفت بریم پیش زنه ماهم گفتیم بریم همینجوری که داشتیم میرفتیم پایین من پام به یک سنگ گیر کرد افتادم زمین و بچه ها هم اومدن تا به بینن چیشد به ۳ ثانیه نکشید بلند شدم وقتی بلندش شدم که بریم دییم دیگه زنه نیست کلا نبود.از بالا منو ارینا همه جارو دیدیم ستایش با ماشین کل اونجارو کشت اما نبود.رفتیم پایین همه جارو گشتیم تازه وقتی منو ارینا از بالا نگاه میکردیم کوپر رفت پایین ولی اصلا هیچی چون میدونید سگ ها به هرچیزی پارس میکنن ولی کوپر اصلا پارس نکرد باهم رفتیم پایین و بازم نبود که نبود دیگه آخرش یه دور اونجارو زدیم دیدیم که دیگه پیداش نمیکنیم سوار ماشین شدیم و برای اینکه اگر توی راه کوپر چیزی به بینه گذااشتیمش کنار پنجره شیشرو کشیدیم پایین و کوپر سرشو از ماشین آوردند بیرون و تا آخر که برسیم خونه سرش بیرون بود ولی هیچی ندید و پارس هم نکرد.بلاخره رسیدیم خونه و رفتیم به بقیه گفتید ولی کسی باور نکرد وقت عمم باور کرد چون بلاخره مامانش بود دیگه فقط عمم باور کرد بقیه مسخرمون میکردن میخندیدن حتی ستایش که از ما بزرگ تر بود هم حرفش رو باور نکردن💔🖤😔
ههههوووووو چقدر نوشتی
ی شب ی نفر گشنش میشه میره نون و پنیر بخوره
میگه بسم الله الرحمن الرحیم
شیطان گفت خوبه کباب نمیخوری 😅😅😅😅😂🤣
منم یه کاری از این احضار جنا کردم و ۱ هفته بعد خونه تنها شدم و اینا بعد اون روز بارون بود و من کرم ریختم فیلم ترسناک ببینم و بعد نیم ساعت خون دماغ شدم و رفتم سرویس بهداشتی که بینیمو بشورم و وقتی تو اینه نگاه کردم یه زن با موهای وز وزی و یه لبخند دیدم کنارم بعد چشمامو بستم باز کردم رفت پاهام سست شد افتادم و همونو فرار کردم.
خیلی هم کرم داشتم روزای بارونی فیلم ترسناک میدیم کلا ولی فق یبار اتفاق افتاد و یبارم ساعت ۳ شب زیر درخت یه پیرزن دیدم که بازم اونجوری بود و توی راه شمال بودیم😐💔
زندگی منه دیگه
عالی بود 🥺🥺 من یه خاطره ترسناک دارم خیلی بده یه بار رفته بودیم ویلا داخل چادگان شب اول خانواده میگفتن که صدای خنده های شیطانی و جیغ داد میومد شب بعد من از ترس خوابم نبرد و نصفه شب صداهای خنده های شیطانی و جیغ و داد شنیدم عصر روز بعد یه سری شغال اومده بودن نزدیک ویلا من کلا از اونجا میترسم 😐😐😂😂
من بودم دم ب دیقه صلواتو دعا و خدایا غلط کردم بچه ی خوبی میشم میگفتم🤣
ختن جون مثل همیشه خیلی عالی بود امیدوارم هرچه زودتر یک میلیونی شی و خیلی دوست دارم
مال خودم باش 🤣🤣
وای سینا شاید کسی بهت سلام نده ولی من میدم ناراحت نباش😢😢😢😭😭😭😭😭😭 شما باید یاد بگیرین که به هر دوشون سلام بدین واقعا که برای ادب تون😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡😡
عالی ختن
من یه خاطره ترسناک دارم
من و پسر خاله ام با پسر عموم داشتیم احضار روح میکردیم که من گفتم آیا روحی در اینجا است که یه دفعه احساس کردم یکی در گوشم گفت خفه شو عوضی همون جا این کارو تموم کردیم و تا الان اصلا سمت احضار روح نرفتیم
این قضیه ماله ۲ ساله پیشه
دمت گرم امید وارم 1M بشی
خاطره ترسناک توی شمال بود شب که بود یه صدای جیغی شنیدم بلند شدم بعدشم دیدن چندتا پلیس دارن یه چیزی می گردن این خونه ی کلبه بود هم ما اینجا بودیم پدر و مادرم و عموم اومده بودیم اونجا عالی واقعا دارم میگم 👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻♥️♥️♥️😱😱😱
خیلی خوب شدی خداییش🤣🤣
ای کاش پارت ۲ رو هم بزاری😊
ختن من رفتم 👋🏻
سینا مال خود من باش 😘
kheili beynesh harf mizadidd😑😂❤️
15:24 فقط اینجا
خنده هاشون خیلی خوب بود 👌🏻😂🤣
خیلی ترسناک شدی ختن عالی گریم کردی😍😱
ختن خدا بگم چیکارت کنه خیلی ترسناک شوی و وقتی هم که به دوربین زل میزنی دیگه بدتر الان خوابم نمیبره خدااا😂😐🔥❤
تا به حال عزراییل مهربون دیدید😂
آره ام کی ازرائیل