یکی از فامیل های ما دخترش ۲ سالش بوده رفته تو بالکن بازی کنه انگار جن دیده وقتی مامانش رفته پیشش زبونش بند امده الان ۴ سالشه هنوز خوب نشده تازه تشنج هم میکنه لطفا این کامنت رو لایک کنید ختن بخونه
ختی من یه بار دم غروب افتاب داشتم از یه فضای سبز با درختای بلند چنار رد میشدم هیچکس هم نبود اونجا بعد حس کردم پشت سرم چند نفر دارن راه میرن بر میگشتم پشت مو نگاه میکردم ولی هیچکس نبود ولی احساس سنگینی میکردم بعد رفتم پیش دعا نویس دعا نویسه گفت از کنارت سه تا پری رد شده این قضیه برای دو سال پیشه و من بعد اون اتفاق تا یک سال همش میترسیدم و حس میکرم کسی کنارمه دعا گرفتم و بهتر شدم ولی دعا نویس گفت دعا رو همراهت نگه دارو موقع حموم رفتن بزار لای قران و من یک بار گذاشتم روی قران لاش نذاشتم و بعد اینکه از حموم برگشتم دعا نبود یعنی که موکل ازاد شده بود که اتفاقا وقتی که دعا رو از دست دادم بهتر شدم و به اصل خودم برگشتم دیگه توهم نداشتم ( لطفا هیچکس پیش دعا نویس نره چون بد تر میشی)🫠🫠🥲🥲
0:39 من توی خونهی قبلیمون که بودیم لباس نو که میخریدم تا میزاشتم داخل کمد بعد که میرفتم سراغش لباسی که من نو خریدم شده بود کهنهی کهنه بعد به خواطر همین میخاستم از اونجا بریم خونه ی ما پر از پنجره بود یهو الکی یکی از شیشه ها شکست داشتم جمع میکردم دیدم شرشر داشت از دستم خون میومد و من کلی خون ازم رفت😢😢 لطفا لایک کنید که ختن اینو ببینه
یه خاطره ترسناک از برادرم من 17 سالمه برادرم 13 اون داخل 5 سالگیش همیشه یکی رو میدید که شکل خودشه و میترسونش بعضی وقتا مامانم میگف همیشه وسایل جابه جا میشده مثل گل اینا یه بار هم بابام گفت که شب یکی پای من رو شب میکشیده یا پتو رو از سر تخت پرت میکرده پایان چند بار هم من دیدم یه بار دیدم بابام از خونه رفت با من هم خداحافظی کرد رفت بیرون ولی چند ثانیه بعد دیدم که بابام داره از جلو در اتاق ردشد ولی هرچی گفتم بابا. بابا هیچ جوابی نداد کل خونه رو گشتم دیدم اصلا بابام خونه نیست 😣😣
4:36 وای ماهم یه گربه داشتیم که هروقت میرفت اتاق پدرمادرم همیشه سعی میکرد یچیزی رو تو هوا بگیره هیچوقت هم پشهای مگسی چیزی نبود حتی گرد و خاک و اینام نبود
ما یه روز رفته بودیم دهاتمون شب شد همه خواب بودن بعد من صدای عزاداری شنیدم ساعت ۴ صبح بود داشتن نوحه میخوندن بعد صبح همون روز یه نفر مورد بعد همون نوحه هم میخوندن یعنی من بعد این اتفاق دیگه روستامون نرفتم
سلام ختن وسینا شما تو این ویدئو گفتید یکی داره منو صدا میزنه یعنی آنکه شیطان داره با شما بازی میکنه اگر صدا رو شنیدید به بالا نگاه نکن چون جن میپره روت به هر طرف نگاه کن ولی به بالا نگاه نکن 🙂🙂
من هزاربار شده که یا نتونستم تکون بخورم بعد از خواب یا خوابو بیداری بودم نتونستم تکون بخورم یا نمیتونستم پاشم خودمو پاره میکردم میگفتم پاشو پاشووو😭بعد یه دفه دیگه من تا نصفه شب معمولا بیدار میمونم یه دفه یه خونه قدیمی داشتیم توش زندگی میکردیم بعد من تو اتاق کار مامانم نشسته بودم تو گوشیم بودم یهو دیدم یکی محکم زد به در اتاق خودم و داداشم که اونجا خواب بود بعد پشمام ریخت اول صلوات فرستادم بعد بسمه الله و ایت الکرسی و اصن جرعت نداشتم تکون بخورم از اتاق بیام بیرون برم پیش مامانم😂بعد هیچی اون شب بابامم شیفت بود خلاصه به بدبختی بعد از یه ربع عین اسکلا نشستن پاشدم رفتم بیرون بعد بدو بدو ها بدو بدو دوییدم از جلو اتاقم رد شد رفتم تو اتاق مامانم بعد هیچی مامانمو بیدارش کردم گفتم مامان اینجوری شده یچی خورد به در و اینا بعد گفت بخواب خیالاتی شدی هیچی من همونجا با پشمای ریخته خوابیدم صب رفتم چک کردم نه پشت در چیزی افتاده بود مثلا چوب لباسی چیزی که صدا بده نه داداشم چیزی فهمیده بود و من دیگه اون ادم سابق نشدم:))
خاطره من:یک روز تو خونه ی خالم بودیم با دو تا پسرخاله هام و خواهرم بعدش فقط چراغ یکی از اتاق ها روشن بود ولی بعدش یهو هم چراغ آشپز خانه هم چراغ اون یکی اتاق روشن شد بعد 1ساعت بعد دوباره خاموش شدند
من کلا طبق معمول دیر می خوابم بعد یروز گربم داشت فقط به یجای خیره شده بود بعد منم خیلی ترسیده بودم مامانم میگفت نه حتما یه پشه ی چیزی دیگه ولش کن شب حدودای ساعت ۳ بود دیدم گربم داره میو میو می کنه از خواب پاشدم دیدم یه سایه سریع رد شد بعد رفتم مامانم و بابام رو بیدار کردم و همه جارو گشتن و گفتن هیچی نیست حتما از خواب پاشیدی چشات اشتباه دیدی منم که با اون ترسم گفتم باشه و ازاین قضیه یه چند ماهی گذشت بازم همون اتفاق افتاد اما انگار ایندفعه سایه نزدیک تر بود ما دیگه از اون خونه رفتیم و الان تو یه خونه ی دیگه ایم ولی هیچوقت اون روز رو فراموش نمی کنم
13:17 ختن اونموقعه دوره مامانبزرگا بابابزرگا اهن کم بوده بیشتر چوب بوده جن روحا از اهن فرارین برای همین تو شهر نیستن و بیشتر تو خرابه ها هستن بابابزرگ من یک بار داشته چوب میبرده یه بچه جن میاد میشینه روی چوبه بعد بابابزرگ من میبینه یهو یه زره سنگین میشه برمیگرده میبینه یه بچه جن داره بازی میکنه با چوبه بابابزرگ من یه سوره یا دعا میخونه بچه جنه میره لایک کنید ختن ببینه❤
سلام سینا و ختن من میخوام یکی از خاطرات ترسناکم رو بهتون بگم یروز صبح ساعت ۶ بيدار شدم اون وقت هم زمستان بود وقت مدرسه ها من رفتم اتاقم تا حاضر بشم برم مدرسه یهو احساس کردم که یکی دستش رو تو دستم گذاشته واقعا ترسیده بودم بعد دیدم از زیر فرشمون یه دست بیرون میاد زود رفتم کنار مامانم انگار زبونم لال شده بود نتونستم حرف بزنم اون روز مامانم اومد کنارم من لباسام رو پوشیدم رفتم مدرسه چند هفته بعد که میخواستم لباسام رو بپوشم یهو احساس کردم چیزسیاه دم در ایستاده و داره به سمتم میاد خیلی ترسیدم بعد زود رفتم به در نگاه کنم دیدم که چیزی نیست ولی خیلی خیلی ترسناک بود
منم حس کردم چندبار اما کوچیک بود اون اتفاقا،ولی یه شب من ادم فضاییارو حس کردم اونم با سفینه به جان مادرم خالی نمیبندم بگما ندیدم حس کردم ،خب داستان از این قراره که یه شب حدود ۲ سال پیش اومدم برم تو اتاقم بخوابم کل خوانواده تازه میخواستیم بخوابیم ساعت ۱ میشد من اومدم اتاقم داشتم نت گردی میکردم بعد یه رب صدای سفینه فضایی اومد اگه تاحالا تو فیلما دیده باشین چه صداییه همون صدا اومد هوای اتاقم خفه شد گرم گررررم نمیتونستم از جام پاشم چون ترسیده بودم اتاقم یهو روشن شد فقط اون لحظه خداروشکر تونستم مامان بابامو صدا کنم کم مونده بود سکته بزنم دلیل اینکه خوانوادم نشنیدن صدارو این بود که تازه خوابشون برده بود...واقعا بد بود من مطمعنم که یه اتفاق ماورائی بود😪
ختن می خوام برات خاطره تعریف کنم داداشم یک دوست داشت که کار های ماورائی انجام میده بعد من مامانم رفتیم پیشش من ۸ سالم بود از زمانی که دیدمش حس میکردم یه نفر داره قلبم رو فشار میده و تا دو روز خوابم نمیبرد حس سنگینی داشتم میگن بچه ها انرژی ها رو میگیرن من هم همینجور شدم ولی الان ۱۱ سالمه و هنوز شبا حس سنگینی دارم 😢
ختن خواهش میکنم باور کن من چند وقتی هس حس بدی تو خونه دارم و یه شب تو اتاقم خواب بودم که ساعت ۳ بیست کم بدون هیچ دلیلی از خواب بیدار شدم و یه حاله سیاه تر از تاریکی دیدم که چراغ هاهم خاموش بود ترسیدم چراغو روشن کردم اما هیچی نبود شاید بگید توهم زدم خودم هم همین فکر رو کردم اما ادامه داشت یه شب دیگه اونو دیدم که بغل دستم خوابیده دوباره چراغو روشن کردم اما بازم هیچی نبود دلیل اینکه پستی چیزی هم تو اینستا و یوتیوب نمیزارم و نخواهد گذاشت اینه که هر دفعه که عکس از خودم یا جایی میگرفتم اون توش بود از یه دعا نویس کمک گرفتم و اون چند شب تو خونم موند و گفت تاحالا همچین چیزی ندیده اون موجود کاری به دعا نویس نداشت به من قفل کرده فقط بخاطر اینکه من وقتی میخواست بامن درباره مرگش حرف بزنه من روش چراغ رو روشن کردم اون چند بار تلاش کرد که همچین کاری کنه اما من نزاشتم و دیگه ول کن من نیست اون یه پسر بچه بود که فقط میخواست بامن دوست بشه اما من نخواستم و عصبیش کردم بعد یه شب چراغو خاموش کردم و داد زدم ببخشید واقعا نمیدونستم همچین قصدی داری بیا حرف بزنیم چند دقیقه نشده بود که یه صدای ضعیفی گفت ممنونم ازت فقط دوس داشتم باهام خوب باشی و از اون موقع به بعد ول کنم نیست اما دیگه خیلی دور و ورم نمیاد ولی واقعا دلم براش میسوزه اما فقط تو عکسام میبینمش خواهش میکنم حرفمو باور کنید هیچ کس باور نکرد شما حرفمو باور کنید
من رفتم داخل اتاق ترسناک ک من یک روه دیدم 😢 تنها بودم 😢 و بد بیدار شدم همش خواب بود ولی روز بد شب ساعت ۱ بود من بیرون بودم ک پامو نمی تونستم بلند کنم😢 و دستم هس میکردم ک دستم داشت با چاقو می بورید😢
من یه بار خواب دیدم یه نفر قد خیلی بلندی داشت داشتم نگاش میکردم ولی نمیتونستم نه تکون بخورم نه جیغ بکشم هی داشت میگفت «تو میمیری تو همین الان میمیری» ینی از خواب پریدم قشنگ سکته رو زدم انقد بدنم سرد بود فک کردم مردم جنازه ام😐🤌😽❤ختن ویدیوتم عالییییییییییییییییی بود❤❤
سلام ختن خوبی این ی خاطره ی واقعی و لطفا کامنت من رو بخون ی کوچه بالاتر از خونمون هست که ی باغچه بزرگ پر از گل داره ومن رفتم که گل بچینم با دوستم که بار اول هیچ اتفاقی نیفتاد اما بار نمیدونم چدم فکر کنم پنجم خودم با دوچرخه تنها رفتم صدای اه وناله ی یک بچه میومد حتی مادرم هم که از اونجا رد شد گفت صدای کمک یکی میومده😰😰😰😨😨 و یکی داشته ی بچرو میزده ممن از اون ببعد دیگه در اونن خونه نرفتم و هیکس هم از در اون خونه رد نمیشه همه اهالی محل از اون خونه میترسن خیلی دوست دارم بدونم که داستان چیه🥶 لطفا کامنتم رو توی یکی از ویدئو هات بخون
سلام من رادین هستم و یه دونه چالش چالش ۲۴ ساعته واستون سراغ دارم🎉 که خیلی ترسناکه و اینا و میخوام شما تجهیزاتتونو ببرید توی خونهای و چیزای دیگه و اونجا لش کنید و یکم خوش بگذرونید و اینا با خونسردی کامل بیاد خونه😊😅
انتظارات به پایان رسید و ختی متی ویدیو ترسناک موگزاشت😂🤣🤤 بعدم اولین کاری بکنیم این که بریم لایک ویدیو رو به زنیم😂 بعدش زگوله رم. باید بزنی همون چیزی که سینا جان میگوید😂 بعدش دکمه ساب بزنیم به هزار تا ویدیو رسدیم اما. هنوز نزدیم بریم بزنیم یک کامونت😂 اینگلسی ام بزاریم که یوتیوب باهمون دشمنه ساب هارو نپرونه دیگر البته همه اینکارارو که گفتم در چنل ختی متی باید انجام داد L WILL TFOREVER REMA IN KHATI FAM❤️🔥❤️🩹
12:58 وای یه چیز وحشتناک دیگه یادم افتاد تو همون روستا شب رفته بودیم خونه ی عمه ی مامانم اگه اشتباه نکنم بعد اینا خیلی عادت دارن ازین حرفا بزنن من بدبختم که سنی نداشتم اونموقه باورم میشد هنوزم یادم میوفته مورمور میشه بدنم😐 یبار داشت تعریف میکرد که شب بوده بعد یه صدایی از حیاط میومده چند بار صداش میکرده بعد رفته تو حیاط ببینه کیه کسی نبوده میاد بره داخل بالا رو که نگاه میکنه یکیو میبینه که یکی انگار رو سقف بوده داشته نگاش میکرده (خونه های روستایی یه حالت بالکن طور دارن سقف بالکنه منطورمه) ولی خداروشکر اخرشو یادم نیست چی شد 😐
منم یه خاطره ای دارم شب خوابیده بودم بعد نزدیک ساعتهای 3 اینا بود بعد در بالکن ما پایینش قُر شده بود یهو اون قُره خب میدونید. یکه وقتی چیزی قر میشه تو رفتگی پیدا میکنه دیگه اره اون پایینش که قر بود تو رفتگیش بیرون اومد و چون فلزیه صدای خیییلیییی بدی داشت بعد منم مثل چی ترسیدم کلی بسم الله اینا گفتم یهووو دیدم در بالکنمون باز شد منم مثل چییییی دویدم
سلام ختن و سینا اینم از خاطرم: راستش من دوتا خاطره دارم یکیش اینه که میخواستم بگیرم بکپم تقریبا سه بود بعد چراغو خاموش کردم دیدم یه چیزی داره میاد سمتم و انگار سایه بود درست ندیدم چون عینکمو در آورده بودم چهار پنج روز بعد از اون دوباره وقتی خواستم بخوابم یه صدایی شنیدم انگار یکی داشت پیست پیست میکرد بعد پتو رو کشیدم رو سرم بعد انگار یچیزی افتاد ولی صداش در اون حد زیاد نبود خب تامام عاشقتم ختن بایییی💖✨
دوست بابام در دوران سربازی وضعیت مالی خوبی نداشته و یه فالگیر بهش میگه خیلی پولدار میشی د یک آدم چشم آبی ازت میدزده اون پولدار میشه و زنش که چشماش آبی بوده پولارو ازش می دزده!
این خا طره ای که تعریف میکنم مال خودم نیست مامان بزرگم میگفت یکی از پسرام مریز بودو دم مرگ بود مامان بزرگم گفت یه شب رفتم به پسرم سر بزنم یه چیزی دیدم رفتم دم پنجره دیدم یه جن بود یا فرشته بود روح پسرم رو گرفته بود داشت از دیوار بالا می رفت بعد پسرم رو با خودش برد
سلام ختن من میتونم اجنه ببینم و در ارتباط با اون ها هستم وقتی داشتم ماژیک های کلاس جمع میکردم یکی با محکم زد به میز و من ترسیدم ولی فکر کردم کار دوستامه دوستام اومدن تو کلاس دارم منو میترسونه اما من اولین نفری بودم که به کلاس رسیده😮
4:58 منم گربه دارم،اسمش فیفیـه🥹بعد بعضی وقتا یهویی میره تو اتاقم چندثانیه به یه نقطه زل میزنه بعد عین اسب میدوه انگار داریه از دست یچیزی فرار میکنه🥲متاسفانه فقط هم توی اتاق من این اتفاق میوفته
این داستان واقعیه و واسم اتفاق افتاده من 16 سالمه اهل اصفهانم - زرینهشر سه سال پیش تازه رفته بودم تو 13 سالگی خونواده من خیلی خرافاتین و کلا از اینان که زندگیشون رو خرافات میگذره شب بود مامان بابام خونه نبودن منو آجیم بودیم شامو خوردیم بریم بخوابیم خوابیدم صب پاشدم دیدم دست بابام کارنامم و کمربنده این داستان واقعیه امیدوارم درک کنید هنوزم بدنم کبوده❤️
من یکبار ساعت ۳ ظهر خوابیدم و بعد که بیدار شدم ساعت ۸ شب بود هیچکی توی خونه نبود بعد منم خواب بودم هیچکی نبود چراغ هارو روشن کنه خونه تاریک بود من بعد که بیدار شدم مستقیم اومدم توی یتیوب بعد یک لیوان و شکست بعد من رفتم جمش کردم و خیلی اهمنیت ندادم بعد دوباره یک لیوان افتاد ۱۵ بعد یکی در آشپز خونه رو باز کرد من خیلی ترسیدم
من یکی از خاطرات ترسناک این بود یه روز مامانم و بابام رفتن داداشم رو به کلاس زبان برسونن و من رو گذاشتن خانه و حس می کردم همش یه سایه مشکی دنبالم هست و اسمم رو صدامی کرد و همش از راه رو خونمون رد می شد یکی زنگ خونه رو زد و هیچی نگفت در خونه رو باز کردم و هیچ کس نبود و همسایه بغلی ما میکوبید به دیوار و من از ترس رفتم از خنه بیرون که این چیزا همش دنبالم نباشن
من یک بار وقتی که همه از مومو میترسیدند بارفیقام در بارهی جعفر جنی حرف میزدیم بعد رفتیم استخر بعد رفتیم سرسره ۳ تا سرسره بود بعد ۳ تایی سر خوردیم یکی گفت الان میمیری بعد من پای یکی حص کردم بعد برگشتم هیچ کس نبود بعد من محکم خوردم کف اسخر بعد اومدم به دوستام بگم اونا زود تر گفتن ۳ تا پشمی برایمان نماند دقیقا همون یایی که حص کردم خوردم زمین
من توی مدرسه روح بهم دست میزد میزد روی شونم بعد بر میگشتم هیچکس نبود کلا زدن روی شونه توسط آدم با روح واقعا فرق داره آدم زور داره ولی روح انگار خنثی ست ولی خیلی اون روز ترسیدم😑🤌🙌🙌
من ترسناک ترینم اینه که ۷ یا ۸ ساله بودم بعد دره کمد رو باز کردم دیدم یه عالمه اسباب بازی و عروسک هست بعد یه دیچه ای اون پشته بعد گفتم شاید مامانم گذاشته برا بچه گیمه اون دریچه هم نمیدونم چی بود بعد موقعی که میخواستم سبد رو بردارم دریچه رو نگاه کنم چشمم افتاد به یه عروسک زرافه سیاه بعد که میخواستم بردارمش یهو صدای خواهرمو شنیدم که گفت برو از ماما اجازه بگیر منم گفتم باشه رفتم اجازه بگیرم یهو یادم افتاد خواهرم خونه نیست و توی شماله ما توی ارومیه آیم بعد گفتم شاید توهم شده برام بعد که اجازه گرفتم رفتم دیدم هیچ کدومش نیست هر چند که گشتم نبود خیلی ترسناک بود من الان ۱۶ سالمه اون موقع یادمه شبش هم خواب ترسناک دیدم💀
خاطره شمال که گفت یاد یه اتفاق افتادم یه بار با دخترخاله مینا رفته بودیم خارج از شهر بعد خیلی سرد بود با دختر خاله تو ماشین بودیم بعد انگار یکی یه چیز ماشین رو زد که نمیدونم چیه😅😅ولی ماشین رفت عقب من اون لحظه سکته زدم کسی اونجا نشسته بودولی ماشین رفت عقب😢😢
خاطره ترسناک من اینه که یه روز ظهر شده بود طبغ عادتم رفتم بخوابم بعد با دردی که رو کف دستم حس کردم بیدار شدم دیدم رد ناخن رو دستم بود بعد از سه چهار ساعت ردش رف😐
ختن مثل همیشه عالی هستی ،من یبار وقتی تو خونه با مامانم تنها بودم چشممو باز کردم از خواب پاشدم انگار یکی قفلم کرده بود و نمیتونستم تکون بخورم و خونه واقعا تو چشم من چرخید و من از شدت خستگی نتونستم کاری کنم و خوابیدم دوباره ، یبارم تو پینترست یه ویدیو دیدم نوشته بود یه زن صربستانی هر روز تو خیابون میرقصه و کسایی که صداش میزنن رو به قتل میرسونه بعد همه خواب بودن ساعت سه من پاشدم که برم اب بخورم وقتی میومدم واقعا حسش کردم و حس کردم تو اینه بوفه بو اون موهای کوتاهش دارم میبینمش و واقعا هردو بار خیلی ترسیدم
ترسناک ترین اتفاق زندگیم نتیجه امتحانا بوده
کوروش تویی کوروش توپیا هستی؟
😂😂
حق
کس کش
@@Kami-land433 اسکلی داش؟
یکی از فامیل های ما دخترش ۲ سالش بوده رفته تو بالکن بازی کنه انگار جن دیده وقتی مامانش رفته پیشش زبونش بند امده الان ۴ سالشه هنوز خوب نشده تازه تشنج هم میکنه
لطفا این کامنت رو لایک کنید ختن بخونه
الهی بچهههههه😢😢😢😢😢😢
@@irsamn 😔😔
اوه
الهی بچه
وایی الهیی🥲
ویدیو ترسناکم با شما خنده دار ترین ویدیو میشه💫😂
دوستتون داریم در کنار هم بدرخشین و موفق بشید✨🤍
ختن حالا که سینا از جن نمیترسه یه بار نصف شب اذیتش کن😅
اره ختن فکر خوبیه
آره عالیهههههههه👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻🙃🙃🙃🙃🙃🙃🙃🙃🙃🙃🤭🤭🤭🤭🤭🤭🤭🤭
راس میگه ختن
ختن موقع پرنک خودش میترسه😂
ختی من یه بار دم غروب افتاب داشتم از یه فضای سبز با درختای بلند چنار رد میشدم هیچکس هم نبود اونجا بعد حس کردم پشت سرم چند نفر دارن راه میرن بر میگشتم پشت مو نگاه میکردم ولی هیچکس نبود ولی احساس سنگینی میکردم بعد رفتم پیش دعا نویس دعا نویسه گفت از کنارت سه تا پری رد شده این قضیه برای دو سال پیشه و من بعد اون اتفاق تا یک سال همش میترسیدم و حس میکرم کسی کنارمه دعا گرفتم و بهتر شدم ولی دعا نویس گفت دعا رو همراهت نگه دارو موقع حموم رفتن بزار لای قران و من یک بار گذاشتم روی قران لاش نذاشتم و بعد اینکه از حموم برگشتم دعا نبود یعنی که موکل ازاد شده بود که اتفاقا وقتی که دعا رو از دست دادم بهتر شدم و به اصل خودم برگشتم دیگه توهم نداشتم ( لطفا هیچکس پیش دعا نویس نره چون بد تر میشی)🫠🫠🥲🥲
همیشه فن درجه یک ویدیو های ترسناکم🤟🏻>>>
الان یکی مینویسه سلامتی کسایی که امتحان دارن اما اومدن ویدیو ختن میبینن
خودت الان گفتی😐
خخخخخخ
سلامتییییی اونای که امتحان ریاضی دارن شنبه😂💔
مثلا میخواد لایک بگیره😑
@@mahi23470 دقیقا منم شنبه امتحان ریاضی داشتم
0:39 من توی خونهی قبلیمون که بودیم لباس نو که میخریدم تا میزاشتم داخل کمد بعد که میرفتم سراغش لباسی که من نو خریدم شده بود کهنهی کهنه
بعد به خواطر همین میخاستم از اونجا بریم خونه ی ما پر از پنجره بود یهو الکی یکی از شیشه ها شکست داشتم جمع میکردم دیدم شرشر داشت از دستم خون میومد
و من کلی خون ازم رفت😢😢
لطفا لایک کنید که ختن اینو ببینه
ختن دمت گرم که به حرفم عمل کردی و ویدئو ترسناک گذاشتی
دمت گرم ندیده عالی هستین اصلا مگه میشه ویدئو های تو بد باشن🌸🌸🌹
یه خاطره ترسناک از برادرم من 17 سالمه برادرم 13 اون داخل 5 سالگیش همیشه یکی رو میدید که شکل خودشه و میترسونش بعضی وقتا مامانم میگف همیشه وسایل جابه جا میشده مثل گل اینا یه بار هم بابام گفت که شب یکی پای من رو شب میکشیده یا پتو رو از سر تخت پرت میکرده پایان چند بار هم من دیدم یه بار دیدم بابام از خونه رفت با من هم خداحافظی کرد رفت بیرون ولی چند ثانیه بعد دیدم که بابام داره از جلو در اتاق ردشد ولی هرچی گفتم بابا. بابا هیچ جوابی نداد کل خونه رو گشتم دیدم اصلا بابام خونه نیست 😣😣
4:36
وای ماهم یه گربه داشتیم که هروقت میرفت اتاق پدرمادرم همیشه سعی میکرد یچیزی رو تو هوا بگیره
هیچوقت هم پشهای مگسی چیزی نبود حتی گرد و خاک و اینام نبود
ولی واقعا این قضیه ی سشوار واقعیه اصلا کلا هر وقت سشوار رو روشن میکنی انگار یکی یا داره حرف میزنه یا صدات میزنه
شما فیلم ترسناک نبین ازین چیزا نمیشنوی دیگه😂😂😂
این توهم همه دارن مخصوصا وقتی هنذفری میذاری😂
ما یه روز رفته بودیم دهاتمون شب شد همه خواب بودن بعد من صدای عزاداری شنیدم ساعت ۴ صبح بود داشتن نوحه میخوندن بعد صبح همون روز یه نفر مورد بعد همون نوحه هم میخوندن یعنی من بعد این اتفاق دیگه روستامون نرفتم
ترسناک ترین چیزی که دیدم یا شدم بختک بود
که واقعا خیلی ترسناکه و من اون دیدم که مث یه انسان کوچیک بود که حدود ۳ سال هر شب بختک میشدم😨🥲❤
واییی🥲
بینیش رو بکش بعد بهت میگه یه جایی گنج هست چون بینیش رو خیلی دوست داره
وایی یاخدااا
😮
بالاخره ی ویدیوی ترسناک😍
یه بار دخترخالم تو خونه قبلیشون یه موجود عجیب دید.. نقاشیشو که کشید پرام ریخت..
مرسی که ویدیو ترسناک گذاشتی ختی جونم😁❤😘
Khoti fam for ever💜
سلام ختن وسینا شما تو این ویدئو گفتید یکی داره منو صدا میزنه یعنی آنکه شیطان داره با شما بازی میکنه اگر صدا رو شنیدید به بالا نگاه نکن چون جن میپره روت به هر طرف نگاه کن ولی به بالا نگاه نکن 🙂🙂
2:34 منم سنگینی حس کردم ولی ۱ سال بعدش از چند نفر شنیدم اون سنگینی دست یکی از روح مرحومای ما بوده که به شانهی ما دست زده ماله من که پدر بزرگم بوده
ترسناک ترین اتفاق زندگی نصفمون شنبه که امتحان ریاضی داریم اتفاق میفته🙂😂😂
😭وای دقیقا
لامصب امتحانش همیشه شنبس سنگ از اسمون بریزه دنیا رو سرت خراب شه باز شنبس
من هزاربار شده که یا نتونستم تکون بخورم بعد از خواب یا خوابو بیداری بودم نتونستم تکون بخورم یا نمیتونستم پاشم خودمو پاره میکردم میگفتم پاشو پاشووو😭بعد یه دفه دیگه من تا نصفه شب معمولا بیدار میمونم یه دفه یه خونه قدیمی داشتیم توش زندگی میکردیم بعد من تو اتاق کار مامانم نشسته بودم تو گوشیم بودم یهو دیدم یکی محکم زد به در اتاق خودم و داداشم که اونجا خواب بود بعد پشمام ریخت اول صلوات فرستادم بعد بسمه الله و ایت الکرسی و اصن جرعت نداشتم تکون بخورم از اتاق بیام بیرون برم پیش مامانم😂بعد هیچی اون شب بابامم شیفت بود خلاصه به بدبختی بعد از یه ربع عین اسکلا نشستن پاشدم رفتم بیرون بعد بدو بدو ها بدو بدو دوییدم از جلو اتاقم رد شد رفتم تو اتاق مامانم بعد هیچی مامانمو بیدارش کردم گفتم مامان اینجوری شده یچی خورد به در و اینا بعد گفت بخواب خیالاتی شدی هیچی من همونجا با پشمای ریخته خوابیدم صب رفتم چک کردم نه پشت در چیزی افتاده بود مثلا چوب لباسی چیزی که صدا بده نه داداشم چیزی فهمیده بود و من دیگه اون ادم سابق نشدم:))
وقتی یک خوابی رو میبینیم و یه اتفاقی روی بدنمون ایجاد میشه و وقتی بعدش بیدار میشیم جای اون اثر رو میبینیم
خاطره من:یک روز تو خونه ی خالم بودیم با دو تا پسرخاله هام و خواهرم بعدش فقط چراغ یکی از اتاق ها روشن بود ولی بعدش یهو هم چراغ آشپز خانه هم چراغ اون یکی اتاق روشن شد بعد 1ساعت بعد دوباره خاموش شدند
یا خدا🫥🫥😨
😮
من کلا طبق معمول دیر می خوابم بعد یروز گربم داشت فقط به یجای خیره شده بود بعد منم خیلی ترسیده بودم مامانم میگفت نه حتما یه پشه ی چیزی دیگه ولش کن شب حدودای ساعت ۳ بود دیدم گربم داره میو میو می کنه از خواب پاشدم دیدم یه سایه سریع رد شد بعد رفتم مامانم و بابام رو بیدار کردم و همه جارو گشتن و گفتن هیچی نیست حتما از خواب پاشیدی چشات اشتباه دیدی منم که با اون ترسم گفتم باشه و ازاین قضیه یه چند ماهی گذشت بازم همون اتفاق افتاد اما انگار ایندفعه سایه نزدیک تر بود ما دیگه از اون خونه رفتیم و الان تو یه خونه ی دیگه ایم ولی هیچوقت اون روز رو فراموش نمی کنم
13:17 ختن اونموقعه دوره مامانبزرگا بابابزرگا اهن کم بوده بیشتر چوب بوده جن روحا از اهن فرارین برای همین تو شهر نیستن و بیشتر تو خرابه ها هستن بابابزرگ من یک بار داشته چوب میبرده یه بچه جن میاد میشینه روی چوبه بعد بابابزرگ من میبینه یهو یه زره سنگین میشه برمیگرده میبینه یه بچه جن داره بازی میکنه با چوبه بابابزرگ من یه سوره یا دعا میخونه بچه جنه میره
لایک کنید ختن ببینه❤
ما پارت ۲ میخوایم 😂
سلام سینا و ختن من میخوام یکی از خاطرات ترسناکم رو بهتون بگم یروز صبح ساعت ۶ بيدار شدم اون وقت هم زمستان بود وقت مدرسه ها من رفتم اتاقم تا حاضر بشم برم مدرسه یهو احساس کردم که یکی دستش رو تو دستم گذاشته واقعا ترسیده بودم بعد دیدم از زیر فرشمون یه دست بیرون میاد زود رفتم کنار مامانم انگار زبونم لال شده بود نتونستم حرف بزنم اون روز مامانم اومد کنارم من لباسام رو پوشیدم رفتم مدرسه چند هفته بعد که میخواستم لباسام رو بپوشم یهو احساس کردم چیزسیاه دم در ایستاده و داره به سمتم میاد خیلی ترسیدم بعد زود رفتم به در نگاه کنم دیدم که چیزی نیست ولی خیلی خیلی ترسناک بود
مثل همیشه عالی♾️💜
منم حس کردم چندبار اما کوچیک بود اون اتفاقا،ولی یه شب من ادم فضاییارو حس کردم اونم با سفینه به جان مادرم خالی نمیبندم بگما ندیدم حس کردم ،خب داستان از این قراره که یه شب حدود ۲ سال پیش اومدم برم تو اتاقم بخوابم کل خوانواده تازه میخواستیم بخوابیم ساعت ۱ میشد من اومدم اتاقم داشتم نت گردی میکردم بعد یه رب صدای سفینه فضایی اومد اگه تاحالا تو فیلما دیده باشین چه صداییه همون صدا اومد هوای اتاقم خفه شد گرم گررررم نمیتونستم از جام پاشم چون ترسیده بودم اتاقم یهو روشن شد فقط اون لحظه خداروشکر تونستم مامان بابامو صدا کنم کم مونده بود سکته بزنم دلیل اینکه خوانوادم نشنیدن صدارو این بود که تازه خوابشون برده بود...واقعا بد بود من مطمعنم که یه اتفاق ماورائی بود😪
شت خطر ای بیخ جوشت رد شد منم یک بار وقتیکه امد بالا سرم یک صدای زنبور شنیدم
عوارض مصرف تریاک قبل از خواب😂😂
@@maximusgame2024فک کنم خودم تریاک مصرف میکنی 😑😐
من رو تختم دراز کشیده بودم ولی بیدار بودم چشام بسته بود که یه نفر زد به پام فکر کردم داداشمه ولی چشمامو که باز کردم کسی نبود 😢
ختن می خوام برات خاطره تعریف کنم داداشم یک دوست داشت که کار های ماورائی انجام میده بعد من مامانم رفتیم پیشش من ۸ سالم بود از زمانی که دیدمش حس میکردم یه نفر داره قلبم رو فشار میده و تا دو روز خوابم نمیبرد حس سنگینی داشتم میگن بچه ها انرژی ها رو میگیرن من هم همینجور شدم ولی الان ۱۱ سالمه و هنوز شبا حس سنگینی دارم 😢
سلام ختی مثل همیشه عالی
لطفا پارت های بعدی هم بذار 🙏🙏🙏
ختن جان من یجا شنیدم که میگه اگه اتفاقی شنیدی کسی صدات میکه یک موجود ماورایی داشته ارتباط برقرار کنه
من خودم از تاریکی خیلی میترسم چون کوچک که بودم دادشم گفت جن میاد میخورت و الان از جن و روح خیلی میترسم 😅😅😅
8:10 صداهایی که فکر میکنید دارن صدات میکنن یک روح گم شدست که داره صدات میکنه که تو بفهمی اوناست و گم شدست
تو ترکیه میگن شلوار ذو بعد از شستن برعکس خشکش میکنن که روه نره توش😂😂😂😂😂
من یه روز داشتم جلوی آینه میرقسیدم و یک چیزه یا موجود سیاه از جلوی آینه رد شود و من از اونموقه به هر چیزی میترسم
ختن خواهش میکنم باور کن
من چند وقتی هس حس بدی تو خونه دارم و یه شب تو اتاقم خواب بودم که ساعت ۳ بیست کم بدون هیچ دلیلی از خواب بیدار شدم و یه حاله سیاه تر از تاریکی دیدم که چراغ هاهم خاموش بود ترسیدم چراغو روشن کردم اما هیچی نبود شاید بگید توهم زدم خودم هم همین فکر رو کردم اما ادامه داشت یه شب دیگه اونو دیدم که بغل دستم خوابیده دوباره چراغو روشن کردم اما بازم هیچی نبود دلیل اینکه پستی چیزی هم تو اینستا و یوتیوب نمیزارم و نخواهد گذاشت اینه که هر دفعه که عکس از خودم یا جایی میگرفتم اون توش بود از یه دعا نویس کمک گرفتم و اون چند شب تو خونم موند و گفت تاحالا همچین چیزی ندیده اون موجود کاری به دعا نویس نداشت به من قفل کرده فقط بخاطر اینکه من وقتی میخواست بامن درباره مرگش حرف بزنه من روش چراغ رو روشن کردم اون چند بار تلاش کرد که همچین کاری کنه اما من نزاشتم و دیگه ول کن من نیست اون یه پسر بچه بود که فقط میخواست بامن دوست بشه اما من نخواستم و عصبیش کردم بعد یه شب چراغو خاموش کردم و داد زدم ببخشید واقعا نمیدونستم همچین قصدی داری بیا حرف بزنیم چند دقیقه نشده بود که یه صدای ضعیفی گفت ممنونم ازت فقط دوس داشتم باهام خوب باشی و از اون موقع به بعد ول کنم نیست اما دیگه خیلی دور و ورم نمیاد ولی واقعا دلم براش میسوزه اما فقط تو عکسام میبینمش
خواهش میکنم حرفمو باور کنید هیچ کس باور نکرد شما حرفمو باور کنید
خوشبحالت 😢 من باور می کنم اما اون تیکه که گفتی هی روش چراغو باز می کردم یکم خندیدم 😂😂 دمت گرم خوشبحالت ❤😂🎉😅👑🤯🥹😎🥺👍🏻😁
ختن پارت دوم رو هم بساز ممنون
پشمام ریخت😂😂
من رفتم داخل اتاق ترسناک ک من یک روه دیدم 😢 تنها بودم 😢 و بد بیدار شدم همش خواب بود ولی روز بد شب ساعت ۱ بود من بیرون بودم ک پامو نمی تونستم بلند کنم😢 و دستم هس میکردم ک دستم داشت با چاقو می بورید😢
ختن میشه تست شخصیتیmbti رو بزاری؟ ✨
دوباره هم بزار خیلی خوبههه
عالی بود.
ممنون از شما. خیلی دوستون دارم.
شما خیلی به ما انرژی میدین.
ختن بازم ویدیوی ترسناک درست کن تو رو خدا❤
آخری واقعیه برای من اتفاق افتاد یه نوع جن هست نمی دونم اسمش چیه نمیزاره حرکت کنی و اون جلوی تو می ایسته 😨
ختن خواهش میکنم ویدیو ترسناک زیاد بزارین چون واقعا ویدیو ترسناک های شما عالی😃😌
من یه بار خواب دیدم یه نفر قد خیلی بلندی داشت داشتم نگاش میکردم ولی نمیتونستم نه تکون بخورم نه جیغ بکشم هی داشت میگفت «تو میمیری تو همین الان میمیری» ینی از خواب پریدم قشنگ سکته رو زدم انقد بدنم سرد بود فک کردم مردم جنازه ام😐🤌😽❤ختن ویدیوتم عالییییییییییییییییی بود❤❤
سلام ختن خوبی این ی خاطره ی واقعی و لطفا کامنت من رو بخون
ی کوچه بالاتر از خونمون هست که ی باغچه بزرگ پر از گل داره ومن رفتم که گل بچینم با دوستم که بار اول هیچ اتفاقی نیفتاد اما بار نمیدونم چدم فکر کنم پنجم خودم با دوچرخه تنها رفتم صدای اه وناله ی یک بچه میومد حتی مادرم هم که از اونجا رد شد گفت صدای کمک یکی میومده😰😰😰😨😨 و یکی داشته ی بچرو میزده ممن از اون ببعد دیگه در اونن خونه نرفتم و هیکس هم از در اون خونه رد نمیشه همه اهالی محل از اون خونه میترسن خیلی دوست دارم بدونم که داستان چیه🥶 لطفا کامنتم رو توی یکی از ویدئو هات بخون
سلام من رادین هستم و یه دونه چالش چالش ۲۴ ساعته واستون سراغ دارم🎉 که خیلی ترسناکه و اینا و میخوام شما تجهیزاتتونو ببرید توی خونهای و چیزای دیگه و اونجا لش کنید و یکم خوش بگذرونید و اینا با خونسردی کامل بیاد خونه😊😅
من از جاروبرقی که صدا میده احساس میکنم داره باهام حرف میزنه😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂❤
ختییی فیلم ترسناک بیشتر بزارررر🥺🤍
Lutfennn🥲
KHOTI FAM FOR EVER💕🧚♀️
لطفا پارت ۲ هم درست کن
انتظارات به پایان رسید و ختی متی ویدیو ترسناک موگزاشت😂🤣🤤 بعدم اولین کاری بکنیم این که بریم لایک ویدیو رو به زنیم😂 بعدش زگوله رم. باید بزنی همون چیزی که سینا جان میگوید😂 بعدش دکمه ساب بزنیم به هزار تا ویدیو رسدیم اما. هنوز نزدیم بریم بزنیم یک کامونت😂 اینگلسی ام بزاریم که یوتیوب باهمون دشمنه ساب هارو نپرونه دیگر البته همه اینکارارو که گفتم در چنل ختی متی باید انجام داد
L WILL TFOREVER REMA IN KHATI FAM❤️🔥❤️🩹
فقط سناریو ای که شبا میاد تو ذهنمون😂😂
ختن این ویدئو های تو هم ترسناک بود هم باحال عالی بود❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
ساعت ۲ هست و من مثل سگ ترسیدم😂😂
I LOVE YOU ❤️
زن زندگی آزادی 🕊️💔🙂🥲
مادرم بختک گرفته بود بعدش هی منو صدا میکرد رفتم و برام تعریف کرد واقعا... خیلی بد تعریف کرد یا من حس کردم ترسناکه ولی بعد اون نتونستم شب بخوابم.
12:58
وای یه چیز وحشتناک دیگه یادم افتاد
تو همون روستا شب رفته بودیم خونه ی عمه ی مامانم اگه اشتباه نکنم بعد اینا خیلی عادت دارن ازین حرفا بزنن من بدبختم که سنی نداشتم اونموقه باورم میشد هنوزم یادم میوفته مورمور میشه بدنم😐
یبار داشت تعریف میکرد که شب بوده بعد یه صدایی از حیاط میومده چند بار صداش میکرده بعد رفته تو حیاط ببینه کیه کسی نبوده میاد بره داخل بالا رو که نگاه میکنه یکیو میبینه که یکی انگار رو سقف بوده داشته نگاش میکرده (خونه های روستایی یه حالت بالکن طور دارن سقف بالکنه منطورمه) ولی خداروشکر اخرشو یادم نیست چی شد 😐
منم یه خاطره ای دارم
شب خوابیده بودم
بعد نزدیک ساعتهای
3 اینا بود
بعد در بالکن ما پایینش قُر شده بود
یهو اون قُره
خب میدونید. یکه وقتی چیزی قر میشه
تو رفتگی پیدا میکنه دیگه
اره
اون پایینش که قر بود
تو رفتگیش بیرون اومد
و چون فلزیه صدای خیییلیییی بدی داشت
بعد منم مثل چی ترسیدم
کلی بسم الله اینا گفتم
یهووو
دیدم در بالکنمون باز شد
منم مثل چییییی دویدم
سلام ختن و سینا اینم از خاطرم:
راستش من دوتا خاطره دارم یکیش اینه که
میخواستم بگیرم بکپم تقریبا سه بود بعد چراغو خاموش کردم دیدم یه چیزی داره میاد سمتم و انگار سایه بود درست ندیدم چون عینکمو در آورده بودم
چهار پنج روز بعد از اون دوباره وقتی خواستم بخوابم یه صدایی شنیدم انگار یکی داشت پیست پیست میکرد بعد پتو رو کشیدم رو سرم بعد انگار یچیزی افتاد ولی صداش در اون حد زیاد نبود
خب تامام عاشقتم ختن بایییی💖✨
13:16 آره میگن جنا معمولن تو روستا ها و خونه های متروکه و قدیمی و اینان
هتا به دستشویی می ترسم برم
عرررختننناومدهه💕🌝
دوست بابام در دوران سربازی وضعیت مالی خوبی نداشته و یه فالگیر بهش میگه خیلی پولدار میشی د یک آدم چشم آبی ازت میدزده اون پولدار میشه و زنش که چشماش آبی بوده پولارو ازش می دزده!
پشمااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااااااا م😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱
سلام ختن هنوز ندیدم عالیی
این خا طره ای که تعریف میکنم مال خودم نیست مامان بزرگم میگفت یکی از پسرام مریز بودو دم مرگ بود مامان بزرگم گفت یه شب رفتم به پسرم سر بزنم یه چیزی دیدم رفتم دم پنجره دیدم یه جن بود یا فرشته بود روح پسرم رو گرفته بود داشت از دیوار بالا می رفت بعد پسرم رو با خودش برد
ترسناک ترین اتفاق امتحان ریاضی شنبه است
حق😭😭😭😭😭😭
یا اینکه تو حال مشغول فیلم دیدن بودم که صدای باز شدن در کمد دیواری مامانم اینارو شنیدم رفتم تو اتاق در کمد باز بود ولی کسی نبود (تو خونه تنها بودم😢
scary 👻👻👻
داداش چی میگین من دیگه شمال نمیرم؟ من که شمالزندگی میکنم الان چیکار کنم؟😐😂
😮،😮
سلام ختن من میتونم اجنه ببینم و در ارتباط با اون ها هستم وقتی داشتم ماژیک های کلاس جمع میکردم یکی با محکم زد به میز و من ترسیدم ولی فکر کردم کار دوستامه دوستام اومدن تو کلاس دارم منو میترسونه اما من اولین نفری بودم که به کلاس رسیده😮
4:58 منم گربه دارم،اسمش فیفیـه🥹بعد بعضی وقتا یهویی میره تو اتاقم چندثانیه به یه نقطه زل میزنه بعد عین اسب میدوه انگار داریه از دست یچیزی فرار میکنه🥲متاسفانه فقط هم توی اتاق من این اتفاق میوفته
و منی که شمالم😂
13:12 منم سوالم همین بود ولی مث اینه جپری که من شنیدم اینه که که جنا از وسایلای اهنی میترسن،خونه های قدیمیم که کلا توش اهن بکار نرفته.
این داستان واقعیه و واسم اتفاق افتاده
من 16 سالمه اهل اصفهانم - زرینهشر
سه سال پیش تازه رفته بودم تو 13 سالگی
خونواده من خیلی خرافاتین و کلا از اینان که زندگیشون رو خرافات میگذره
شب بود مامان بابام خونه نبودن منو آجیم بودیم شامو خوردیم بریم بخوابیم
خوابیدم صب پاشدم دیدم دست بابام کارنامم و کمربنده
این داستان واقعیه امیدوارم درک کنید
هنوزم بدنم کبوده❤️
من یکبار ساعت ۳ ظهر خوابیدم و بعد که بیدار شدم ساعت ۸ شب بود هیچکی توی خونه نبود بعد منم خواب بودم هیچکی نبود چراغ هارو روشن کنه خونه تاریک بود من بعد که بیدار شدم مستقیم اومدم توی یتیوب بعد یک لیوان و شکست بعد من رفتم جمش کردم و خیلی اهمنیت ندادم بعد دوباره یک لیوان افتاد ۱۵ بعد یکی در آشپز خونه رو باز کرد من خیلی ترسیدم
6:22 اینکه انسانهایی که سم دارن یا ترکیبی از حیونن متاسفانه واقعی😢🫠🤦🏻♀️🫣😫😖😱😱😱😱😱😱
من یکی از خاطرات ترسناک این بود یه روز مامانم و بابام رفتن داداشم رو به کلاس زبان برسونن و من رو گذاشتن خانه و حس می کردم همش یه سایه مشکی دنبالم هست و اسمم رو صدامی کرد و همش از راه رو خونمون رد می شد یکی زنگ خونه رو زد و هیچی نگفت در خونه رو باز کردم و هیچ کس نبود و همسایه بغلی ما میکوبید به دیوار و من از ترس رفتم از خنه بیرون که این چیزا همش دنبالم نباشن
من یک بار وقتی که همه از مومو میترسیدند بارفیقام در بارهی جعفر جنی حرف میزدیم بعد رفتیم استخر بعد رفتیم سرسره ۳ تا سرسره بود بعد ۳ تایی سر خوردیم یکی گفت الان میمیری بعد من پای یکی حص کردم بعد برگشتم هیچ کس نبود بعد من محکم خوردم کف اسخر بعد اومدم به دوستام بگم اونا زود تر گفتن ۳ تا پشمی برایمان نماند دقیقا همون یایی که حص کردم خوردم زمین
دمت گرم
بیشتر ویدئو ترسناک بزار ❤
من زنگوله رو زدم ❤❤❤
من توی مدرسه روح بهم دست میزد میزد روی شونم بعد بر میگشتم هیچکس نبود کلا زدن روی شونه توسط آدم با روح واقعا فرق داره آدم زور داره ولی روح انگار خنثی ست
ولی خیلی اون روز ترسیدم😑🤌🙌🙌
ویدیو ترسناک هاتونم خنده داره😂😂
من عاشقتونم که میشه ودیو های باحال میزارین عشقین❤❤❤❤
من ترسناک ترینم اینه که ۷ یا ۸ ساله بودم بعد دره کمد رو باز کردم دیدم یه عالمه اسباب بازی و عروسک هست بعد یه دیچه ای اون پشته بعد گفتم شاید مامانم گذاشته برا بچه گیمه اون دریچه هم نمیدونم چی بود بعد موقعی که میخواستم سبد رو بردارم دریچه رو نگاه کنم چشمم افتاد به یه عروسک زرافه سیاه بعد که میخواستم بردارمش یهو صدای خواهرمو شنیدم که گفت برو از ماما اجازه بگیر منم گفتم باشه رفتم اجازه بگیرم یهو یادم افتاد خواهرم خونه نیست و توی شماله ما توی ارومیه آیم بعد گفتم شاید توهم شده برام بعد که اجازه گرفتم رفتم دیدم هیچ کدومش نیست هر چند که گشتم نبود خیلی ترسناک بود من الان ۱۶ سالمه اون موقع یادمه شبش هم خواب ترسناک دیدم💀
لطفاً لایک کنید دا ختن ببینه
دومی خیلی خوب بود 😅😅🤣🤣🤣
سلام ختن جون حالا که سینا نمیترسه بترسونش ببینیم چه واکنشی نشون میده
فقط اینو میدونم که همش دروغ بوده😂
خاطره شمال که گفت یاد یه اتفاق افتادم یه بار با دخترخاله مینا رفته بودیم خارج از شهر بعد خیلی سرد بود با دختر خاله تو ماشین بودیم بعد انگار یکی یه چیز ماشین رو زد که نمیدونم چیه😅😅ولی ماشین رفت عقب من اون لحظه سکته زدم کسی اونجا نشسته بودولی ماشین رفت عقب😢😢
خاطره ترسناک من اینه که یه روز ظهر شده بود طبغ عادتم رفتم بخوابم بعد با دردی که رو کف دستم حس کردم بیدار شدم دیدم رد ناخن رو دستم بود بعد از سه چهار ساعت ردش رف😐
15:14 پسرای گل یکی ماجرای خواب دسشویی رو به من میگه وضولیم گل کرده😂😂😂
پارت دو هم بساز ختی
17:05 سلام سینا اون یک روح بوده به دوستت دست زده چیز خاصی نی ولی درد داره
12:56 دقیقا 😂😂
ختن مثل همیشه عالی هستی ،من یبار وقتی تو خونه با مامانم تنها بودم چشممو باز کردم از خواب پاشدم انگار یکی قفلم کرده بود و نمیتونستم تکون بخورم و خونه واقعا تو چشم من چرخید و من از شدت خستگی نتونستم کاری کنم و خوابیدم دوباره ، یبارم تو پینترست یه ویدیو دیدم نوشته بود یه زن صربستانی هر روز تو خیابون میرقصه و کسایی که صداش میزنن رو به قتل میرسونه بعد همه خواب بودن ساعت سه من پاشدم که برم اب بخورم وقتی میومدم واقعا حسش کردم و حس کردم تو اینه بوفه بو اون موهای کوتاهش دارم میبینمش و واقعا هردو بار خیلی ترسیدم
12:53 چون اون زمان زیاد اهن نبوده ولی فکر کنم
ختن من قبلا که خیلی بچه بودم هرشب یه حاله سیاه کنار در اتاق میدیدم و تکون نمیخورد وقتی لامپ رو روشن میکردم میرفت
خیلی خوب بود وایییی
مردم از خنده
شما چیز ترسناک هم میزارید من میمیرم از خنده
مرسی انرژی مثبتید