گلهای رنگارنگ برنامه شماره: 142

Поделиться
HTML-код
  • Опубликовано: 16 окт 2024
  • گلهای رنگارنگ برنامه شماره 142
    دستگاه شور (دشتی )
    خواننده : مرضیه
    گوینده: روشنک
    نوازندگان
    رضا ورزنده (‎سنتور)
    علی تجویدی (‎ویولن)
    فرهنگ شریف (تار)
    مرتضی محجوبی (پیانو)
    ارکستر گلها
    روشنک (گوینده)
    گشت آشكار راز دلم بر زبان اشك
    از چشم خلق زان بفتادم بسان اشك
    دل در میان اشك و تو اندر میان دل
    پیداست رنگ چهرۀ تو از میان اشك
    کمال الدین اصفهانی
    به كعبه رفتم و ز آنجا هوای كوی تو كردم
    جمال كعبه تماشا به یاد روی تو كردم
    شعار كعبه چو دیدم سیاه، دست تمنا
    درازجانب شعر سیاه موی تو كردم
    چو حلقه ی دركعبه به صد نیاز گرفتم
    دعای حلقۀ گیسویِ مُشك بوی تو كردم
    نهاده خلق حرم سوی كعبه روی عبادت
    من از میان همه روی دل به سوی تو كردم
    مرا به هیچ مقامی نبود غیر تو كامی
    طواف و سعی كه كردم به جستجوی تو كردم
    به موقف عرفات ایستاده خلق دعا خوان
    من از دعا لب خود بسته، گفتگوی تو كردم
    عبدالرحمان جامی (غزل)
    مرضیه (آواز)
    ای نالۀ بی اثر جانم چه كاهی
    وی شعلۀ ناپدید از من چه خواهی
    زین گر می نبود ثمر جز داغ و دردی
    زآن آتش نبود اثر جز دود و آهی
    دل بر زلف سیاهی بستم
    و حاصل ندیدم به جز روز سیاهی
    گیرم كه شعله بارد از برق آهم
    آهی نگیرد چرا دامان ماهی
    ای دل از چه كنی زاری
    ای دیده تا كی خون می باری
    كز نالۀ بی حاصل من از سینه چو گل سوزد دل من
    افزاید آه سردم هر دم در دم
    ای ناوك غم كشتی رهی را آخر ولیكن
    غیر از محبت نبود او را گناهی
    رهی معیری
    بس كه جان بر آتش غم سوختیم
    در حرم رفتیم و محرم سوختیم
    چون بر آوردیم با عشقش دمی دم
    دم فرو بستیم و همدم سوختیم
    آتش عشقش چو در ما در گرفت
    هر دو عالم را به یكدم سوختیم
    مانده بود از غارت عشقش دلی
    برق دیگر جَست و آن هم سوختیم
    مولانا (غزل)
    ای ناله بی اثر جانم چه كاهی
    وی شعلۀ ناپدید از من چه خواهی
    زین گر می نبود ثمر جز داغ و دردی
    زآن آتش نبود اثر جز دود و آهی
    دل بر زلف سیاهی بستم
    و حاصل ندیدم به جز روز سیاهی
    گیرم كه شعله بارد از برق آهم
    آهی نگیرد چرا دامان ماهی
    ای دل از چه كنی زاری
    ای دیده تا كی خون می باری
    كز ناله بی حاصل من از سینه چو گل سوزد دل من
    افزاید آه سردم هر دم در دم
    ای ناوك غم كشتی رهی را آخر ولیكن
    غیر از محبت نبود او را گناهی
    روشنک (گوینده)
    ای دل غم آشنای تو شد دست از او مدار
    هر روز با یكی نتوان آشنا شدن
    اين هم چند گلی بود رنگارنگ از گلزار بی همتای ادب ايران. هميشه شاد و هميشه خوش باشيد.

Комментарии • 22