یکی دیوانه بودی بر سر راه

Поделиться
HTML-код
  • Опубликовано: 26 сен 2024
  • یکی دیوانه بودی بر سر راه
    نشسته بر سر خاکستر آنگاه
    زمانی اشک چون گوهر فشاندی
    زمانی نیز خاکستر فشاندی
    یکی گفت ای بخاکستر گرفتار
    چرا پیوسته می‌گرئی چنین زار
    چنین گفت او که پر شورست جانم
    چو شمعی غرقه اندر اشک ازانم
    که حق می‌بایدم بی غیر و بی پیچ
    ولی حق را نمی‌باید مرا هیچ

Комментарии •