من یه ایده ترسناک برای انیمیشن فلپ و جک دارم اینکه فلپ جک( من فلپ و جک رو فلپ جک میگم( بلخره جزیره آبنباتی رو پیدا میکنن اول همه چیز خوبه و برای اینکه گم نکنن با یه نقشه یادداشت میکنن میرن خانه میخوابن ولی یک دفعه یه دزد میاد و سعی میکنه نقشه جزیره آبنباتی رو بدزده که جک جلوش رو میگیر و تصمیم میگیرن نقشه رو یه جای امن بزارن ولی بازم دزد میاد (دوتا گزینه دارم اول اینکه فلپ جک انقدر که بخاطر جزیره آبنباتی دیوانه میشن تصمیم میگیرن مردم شهر رو قتل عام کنن فلپ اول نمیخواد میگه یه جزیره آبنباتی ارزش جونه آدم هارو نداره ولی وقتی یکم بیشتر آبنبات میخوره روانیتر میشه و فلپ جک با هم شروع به قتل عام مردم جزیره میکنن دوم اینکه مردم شهر متوجه میشن که بلخره جزیره آبنباتی پیدا شده و برای گرفتن نقشه از فلپ جک قتل عام میشه تو شهر ( نظر شما چیه؟ خودم اولی رو ترجیح میدم شما گزینه بهتری دارین؟
من یه ایده ترسناک برای میک میک دارم اینکه یه روز میک میک انقدر سریع راه میره که از بیابان خارج میشه و کایوت هم دنبالش میکنه که میرسن به یه جنگل بزرگ کایوت میک میک رو گم میکنه و وقتی میبینه تو جنگل چندین هزار تا حیوان هست اول میخواد شکار کنه ولی بعد تصمیم میگیر از میک میک انتقام بگیر که باعث شد مثل دلقک ها به نظر بیاد پس با چند تا چوب و سنگ و طناب یه تیرکمان و چاقو و شمشیر میسازه و شروع به قتل عام حیوانات جنگل میکنه اول فقط پرندگان بعد بقیه حیوانات تو چند هفته ۴۰۰ تا پرنده و حیوان رو میکشه و یه روز یه گروه گرگ و خرس میرن به جنگش ولی کایوت با هوش و ذکاوت همشون رو میکشه و یه روز یه خانواده چند کیلومتری جنگل پیکنیک را میندازن که کایوت همشون رو میکشه و نکته جالب اینجاست که کایوت هیچ کس رو نمیخوره فقط میکشه تا همه از میک میک متنفره بشن و یه روز یه گروه جنگلبان میان تو جنگل که کایوت اون ها هم میکشه و برای اینکه پای پلیس کشید نشه نصب شب میره جنگلبانی و همه جنگلبان هارو میکشه و یه جنگلبان رو مجبور میکنه به پلیس زنگ بزنه و بگه هیچ مشکلی نیست چند روز بعد حیواناته جنگل میفهمن که میک میک باعث شده کایوت بیاد اینجا خواهان مرگ میک میک میشن و میک میک وقتی میفهمه که همه این ها تقصیر خودشه تصمیم میگیره خودش رو تسلیم کایوت کنه و میره پیش کایوت و بهش میگه من رو بکش و بقیه رو بیخیال شو کایوت میخنده و میگه نه من نمیخوام تو بمیری من میخوام تو زجر و عذاب بکشی و همه رو میکشم و تو بجز تماشا هیچ کاری ازش بر نمیاد و میک میک باید یه کاری کنه این ایده اولیه هست نظر شما چیه؟ خوبه؟
من یه ایده ترسناک برای برنامه کودک بزرگ و کوچک دارم( اگر در بچگی این برنامه کودک رو ندیدین الان یه چند قسمت ببینید تا متوجه داستان بشین( اینکه یه روز سر بزرگ اشتباهی به یه سنگ میخوره که باعث میشه یه چیزایی یادش بیاد یادش میاد که قبلا یه قاتل سریالی بود موضوع اینکه بزرگ که درواقع اسم واقعیش آلبرت هست قبلا برای لذت آدم میکش یه روز که داشت یه جنازه رو دفن میکرد سرش میخور به یه درخت که باعث میشه حافظ اش پاک بشه و چون چیزی یادش نمیومد تو همون جنگل برای خودش خانه میسازه و چون چند سال میگذره و کسی رو نمیکشه بخاطر فراموشی کم کم آدمه خوبی میشه و یه روز یه نفر میاد پیشش همون کاراکتر کوچک و وقتی دیده که آلبرت اسمش رو به خاطر نمیاره تصمیم میگیره اسم خودش رو بزار کوچک و اسم آلبرت رو بزار بزرگ و سالها میگذره ولی وقتی سر بزرگ دوبار ضربه میخوره همه چیز رو به خاطر میاره و تصمیم میگیره دوباره قتل هارو شروع کنه ( این ایده اولیه هست نظر شما چیه؟
من میخوام یه داستان اسلشر از پلنگ صورتی بنویسم و ۴ تا سناریو الان دارم ۱ پلنگ صورتی متوجه میشه که قبلا یه انسان بود و یه دانشمند دیوانه روش آزمایش انجام میده و تبدیل به پلنگ صورتی میشه و آزمایشات باعث میشه حافظ اش پاک میشه ولی بعد از ده سال حافظ اش بر میگرده و تصمیم میگیره که اون دانشمند رو بکشه ۲ پلنگ صورتی درواقع یه انسان هست که ده سال پیش بخاطر بمب اتم جهشیافته میشه و بعد از ده سال میفهمه که چه کسانی اون بمب اتم رو منفجر کردن و تصمیم میگیره همشون رو بکشه ۳ همسایه پلنگ صورتی ( اون کوتوله سفید رنگ( که از پلنگ صورتی خسته شده بود تصمیم میگیره پلنگ صورتی رو بکشه ۴ پلنگ صورتی از همنوع هاش متنفره برای همین میره جامعه انسانی بعد از ده سال همنوع هاش پیداش میکنن و میان تو شهر و کلی آدم میکشن و پلنگ صورتی باید با همنوع هاش درگیر بشه( این ها ایده اولیه هستن و الان فقط این ۴ تا هست درآيند سناریو های بهتری مینویسم شما بگین سناریوی بهتری دارین؟
من یه خواب خیلی مسخره دیدم خواب دیدم که رافائل( تو لاکپشت های نینجا( با یه پیرمرد میره سمت یه انباری و اون جا یه زامبی بود رافائل و پیرمرد سعی داشتن زامبی رو آروم کنن پیرمرد سعی میکرد به زامبی دست بزنه ولی زامبی دستش رو چنگ میزد و در آخر خواب زامبی هردو دست پیرمرد رو قطع میکنه و دستش رو تو شکم پیرمرد میکنه و همین جا از خواب بیدار شدم میدونم خیلی خواب مسخره و بی معنی دیدم به نظر شما فقط یه خواب چرت و پرت دیدم یا چی؟🤔🤔( به نظر شما اگر یه چیز هایی بهش اضافه کنم خوب میشه یا نه؟
یه ساب نمیزنید برسیم به دیویستا؟🥺❤
عباس کلاف نمیای 😢
عالی بود ❤❤
عالی از استریم اومدم
خیلی عالی بود
عشقی داش سابت کردم ❤🎉
دمت گرم❤️
عالی بود
عكس صدا دار 😂😂
😂🤌🏻
چه عجب ❤
عباس😂😂
عالییی😂❤😂❤🎉
@@MAHYARMAHYARSERE 😂❤️
فقت دومی
پشمام مگه میشه❤❤
@@farrehana7402 ❤️🔥
عالی
🎉🎉
با هال بود 😅
@@mohamadhosinmohamadiy410 قلب❤️
به به ❤
از این کلیپا زیاد درست کنید
😂
😂
عباس اومده علی رو دیس کنه 😂
😂
❤
قلب
gg
❤❤
Such a wow 😹🤌🏻♥️
❤😂🎉
من یه ایده ترسناک برای انیمیشن فلپ و جک دارم اینکه فلپ جک( من فلپ و جک رو فلپ جک میگم( بلخره جزیره آبنباتی رو پیدا میکنن اول همه چیز خوبه و برای اینکه گم نکنن با یه نقشه یادداشت میکنن میرن خانه میخوابن ولی یک دفعه یه دزد میاد و سعی میکنه نقشه جزیره آبنباتی رو بدزده که جک جلوش رو میگیر و تصمیم میگیرن نقشه رو یه جای امن بزارن ولی بازم دزد میاد (دوتا گزینه دارم اول اینکه فلپ جک انقدر که بخاطر جزیره آبنباتی دیوانه میشن تصمیم میگیرن مردم شهر رو قتل عام کنن فلپ اول نمیخواد میگه یه جزیره آبنباتی ارزش جونه آدم هارو نداره ولی وقتی یکم بیشتر آبنبات میخوره روانیتر میشه و فلپ جک با هم شروع به قتل عام مردم جزیره میکنن دوم اینکه مردم شهر متوجه میشن که بلخره جزیره آبنباتی پیدا شده و برای گرفتن نقشه از فلپ جک قتل عام میشه تو شهر ( نظر شما چیه؟ خودم اولی رو ترجیح میدم شما گزینه بهتری دارین؟
من یه ایده ترسناک برای میک میک دارم اینکه یه روز میک میک انقدر سریع راه میره که از بیابان خارج میشه و کایوت هم دنبالش میکنه که میرسن به یه جنگل بزرگ کایوت میک میک رو گم میکنه و وقتی میبینه تو جنگل چندین هزار تا حیوان هست اول میخواد شکار کنه ولی بعد تصمیم میگیر از میک میک انتقام بگیر که باعث شد مثل دلقک ها به نظر بیاد پس با چند تا چوب و سنگ و طناب یه تیرکمان و چاقو و شمشیر میسازه و شروع به قتل عام حیوانات جنگل میکنه اول فقط پرندگان بعد بقیه حیوانات تو چند هفته ۴۰۰ تا پرنده و حیوان رو میکشه و یه روز یه گروه گرگ و خرس میرن به جنگش ولی کایوت با هوش و ذکاوت همشون رو میکشه و یه روز یه خانواده چند کیلومتری جنگل پیکنیک را میندازن که کایوت همشون رو میکشه و نکته جالب اینجاست که کایوت هیچ کس رو نمیخوره فقط میکشه تا همه از میک میک متنفره بشن و یه روز یه گروه جنگلبان میان تو جنگل که کایوت اون ها هم میکشه و برای اینکه پای پلیس کشید نشه نصب شب میره جنگلبانی و همه جنگلبان هارو میکشه و یه جنگلبان رو مجبور میکنه به پلیس زنگ بزنه و بگه هیچ مشکلی نیست چند روز بعد حیواناته جنگل میفهمن که میک میک باعث شده کایوت بیاد اینجا خواهان مرگ میک میک میشن و میک میک وقتی میفهمه که همه این ها تقصیر خودشه تصمیم میگیره خودش رو تسلیم کایوت کنه و میره پیش کایوت و بهش میگه من رو بکش و بقیه رو بیخیال شو کایوت میخنده و میگه نه من نمیخوام تو بمیری من میخوام تو زجر و عذاب بکشی و همه رو میکشم و تو بجز تماشا هیچ کاری ازش بر نمیاد و میک میک باید یه کاری کنه این ایده اولیه هست نظر شما چیه؟ خوبه؟
من یه ایده ترسناک برای برنامه کودک بزرگ و کوچک دارم( اگر در بچگی این برنامه کودک رو ندیدین الان یه چند قسمت ببینید تا متوجه داستان بشین( اینکه یه روز سر بزرگ اشتباهی به یه سنگ میخوره که باعث میشه یه چیزایی یادش بیاد یادش میاد که قبلا یه قاتل سریالی بود موضوع اینکه بزرگ که درواقع اسم واقعیش آلبرت هست قبلا برای لذت آدم میکش یه روز که داشت یه جنازه رو دفن میکرد سرش میخور به یه درخت که باعث میشه حافظ اش پاک بشه و چون چیزی یادش نمیومد تو همون جنگل برای خودش خانه میسازه و چون چند سال میگذره و کسی رو نمیکشه بخاطر فراموشی کم کم آدمه خوبی میشه و یه روز یه نفر میاد پیشش همون کاراکتر کوچک و وقتی دیده که آلبرت اسمش رو به خاطر نمیاره تصمیم میگیره اسم خودش رو بزار کوچک و اسم آلبرت رو بزار بزرگ و سالها میگذره ولی وقتی سر بزرگ دوبار ضربه میخوره همه چیز رو به خاطر میاره و تصمیم میگیره دوباره قتل هارو شروع کنه ( این ایده اولیه هست نظر شما چیه؟
لایو
ساچ واو
کامنت ۱۴
❤️❤️
من میخوام یه داستان اسلشر از پلنگ صورتی بنویسم و ۴ تا سناریو الان دارم ۱ پلنگ صورتی متوجه میشه که قبلا یه انسان بود و یه دانشمند دیوانه روش آزمایش انجام میده و تبدیل به پلنگ صورتی میشه و آزمایشات باعث میشه حافظ اش پاک میشه ولی بعد از ده سال حافظ اش بر میگرده و تصمیم میگیره که اون دانشمند رو بکشه ۲ پلنگ صورتی درواقع یه انسان هست که ده سال پیش بخاطر بمب اتم جهشیافته میشه و بعد از ده سال میفهمه که چه کسانی اون بمب اتم رو منفجر کردن و تصمیم میگیره همشون رو بکشه ۳ همسایه پلنگ صورتی ( اون کوتوله سفید رنگ( که از پلنگ صورتی خسته شده بود تصمیم میگیره پلنگ صورتی رو بکشه ۴ پلنگ صورتی از همنوع هاش متنفره برای همین میره جامعه انسانی بعد از ده سال همنوع هاش پیداش میکنن و میان تو شهر و کلی آدم میکشن و پلنگ صورتی باید با همنوع هاش درگیر بشه( این ها ایده اولیه هستن و الان فقط این ۴ تا هست درآيند سناریو های بهتری مینویسم شما بگین سناریوی بهتری دارین؟
دیدی
من یه خواب خیلی مسخره دیدم خواب دیدم که رافائل( تو لاکپشت های نینجا( با یه پیرمرد میره سمت یه انباری و اون جا یه زامبی بود رافائل و پیرمرد سعی داشتن زامبی رو آروم کنن پیرمرد سعی میکرد به زامبی دست بزنه ولی زامبی دستش رو چنگ میزد و در آخر خواب زامبی هردو دست پیرمرد رو قطع میکنه و دستش رو تو شکم پیرمرد میکنه و همین جا از خواب بیدار شدم میدونم خیلی خواب مسخره و بی معنی دیدم به نظر شما فقط یه خواب چرت و پرت دیدم یا چی؟🤔🤔( به نظر شما اگر یه چیز هایی بهش اضافه کنم خوب میشه یا نه؟
آلمان
Aufge
Tre
خیلی خیلی نامیردی باختیم گوشیم شارجش تموم
Gf
Ryyu
چرا قبول نمیکنی پابجی
Hrtji
سلام
سلام
دیگه ول کن
بله
بندر. abas
@@کنجخاتونکنجخاتوندیناریزاده 😂😂😂😂
عالی
❤❤
gg
بله
سلام
عالی
❤❤
سلام
عالی
عالی