حقوق بشر - Human Rights

Поделиться
HTML-код
  • Опубликовано: 18 сен 2024
  • هان ای بشر ببین چه ها کشیده ای
    زنگ صلح و سازش و صفا ندیده ای
    از پی هزاره ها نبرد با اهرمن
    حال به آرمان اهورمزدا رسیده ای
    چهره ی تاریک تو صبح از ستیز تو
    چشمه ی مهر آهنت خشک از ستیز تو
    دامن زمین پر از داغ لاله های عشق
    بین چه اهرمن بر آشفته از ستیز تو
    شود آن که روزی نباشد نیازی
    برای بقایت تو خونی بریزی
    نترسی ز زندان نه وحشت ز اعدام
    نه دیگر عدویی که از او گریزی
    اگر من سفیدم سیاهی تو گر
    اگر رنگ او سرخه یا آن که زرد
    اگر من زنم هم تراز تو مرد
    اگر کودک فقر و فرزند زر
    همه از تبار زمین جنس خاک
    همه عضو یک پیکر از یک گوهر
    نماند دگر عضوها را قرار
    چو عضوی به درد آورد بهر در
    آزادی قلم آزادی زبان
    آزادی سخن آزادی مرام
    بهر کسب آزادی صلح و سازش آبادی
    محکوم باید گردد زندان شکنجه اعدام
    مسلمان و هندو و زرتشت شیندو
    بهایی و بودا مسیحی و عبرو
    تو در هر مرام و هر اندیشه راز
    نجات و بقا و رهایی بجو
    چو در هر مقام و به هر پیشه ای
    اگر کارگر یا سپه پیشه ای
    ز هر قوم و بوم و نژاد و زبان
    ز هر باور و کیش و اندیشه ای
    چرا در پی زجر و آزار هم؟
    چرا ریشه ی خویش را تیشه ای؟
    که ما همچو گل های رنگین ز خاک
    هزار شاخه ای هم تن و ریشه ایم
    آزادی بشر وه شود مرام ما
    آبادی جهان پیشه ی مدام ما
    سازش و برابری گر شود شعار ما
    آخر اهرمن شود باجسام رام ما
    رسد آن که روزی نباشد نیازی
    برای رهایی به جنگ و ستیزی
    برای نشستن سر سفره ی خان
    نباشد نیازی به رزم و به مرزی
    هان ای بشر ببین چه ها کشیده ای
    زنگ صلح و سازش و صفا ندیده ای
    از پی هزاره ها نبرد با اهرمن
    حال به آرمان اهورمزدا رسیده ای
    هان ای بشر ببین چه ها کشیده ای
    زنگ صلح و سازش و صفا ندیده ای
    از پی هزاره ها نبرد با اهرمن
    حال به آرمان اهورمزدا رسیده ای
    پروین باوفا

Комментарии • 1