ممنون بسیار زیبا .یک عارفی می گوید به دنبال خدا کوها ودریاها وبیابان ها و تمام دنیا را گشتم و وقتی به خانه خود برگشتم خدا را در شبنمی بر گلبرگ گلی در خانه خود یافتم .
بسیار عالی. واقعا که گنج درون ماست اما هرکس که میخواد خود شناسی کنه باید یه دور شمسی بزنه یعنی دنیارو بگرده تا بخود برسه.. اگرم دقت کرده باشید درخواب فرستادنش مصر تا ازونجا آدرس خونه خودشو بهش بدن. و اینکه نکته پر اهمیتیه چرا اصلا باید اینگونه باشه آیا ذات درون ما باین گردش ها پر تجربه و حکیم میشه؟ اگر اینطور باشه بهتره بجای گنج بهش بگیم قلک درون یا اینکه ما باتجربه بیشتر میتونیم ازون گنج استفاده کنیم یعنی اگر ذات ما چون کشتی باشد ما باید ملوان بشیم تا ازش استفاده کنیم یا اینکه با گشت گذار دنیای بیرون میتونیم مسیر رسیدن به گنج درون رو پیدا کنیم چنانکه مولانا میگه بیرون زتو نیست آنچه در عالم هست درخود بطلب هرانجه خواهی که تویی. ویا آنکه ما قدر ذات خود رو نمیدونیم و همچنان بر مسند منانیت نشسته ایم وقتی یک دور شمسی میزنیم و خود رو به زحمت میندازیم وقتی فهمیدیم گنج درون ماست بطور ناخواد گاه در ضمیر ما حک میشه که او که درون منه از من برتره چون من سالها خودمو برای پیدا کردنش به زحمت انداختم، یوسفی در چاه و ما درکوششیم، بهر یوسف جور دنیا میکشیم، آن شه مصری بهر تعبیر خیال، یوسفی خواهد درحد کمال، آن یکی یعقوب دنبال ولی،ظاهرا یوسف درباطن علی، هرکه یوسف را برون آرد زچاه، میشود یعقوب یا زلیخا یا که شاه. مهدی
سلام خسته نباشید این داستان مولانا مثل داستان کتاب کیمیاگر از پائولو کوئلیو هست .دقیقا همین داستان رو در کتاب تعریف کرده. از این امر خشنود شدم که آب در کوزه ما گرد جهان میگردیم .
باسلام خسه نباشید ...جالبه ...این موضوع مورد توجه نویسندگان زیادی بوده ...مولوی ...کیمیاگر ....یک جایی در داسانهایی کاشف شیرازی هم اگر اشتباه نکنم خواندهم ...کتاب بسیار قدیمی بود ...خلاصه جهان درون ماست ..و خسته نباشید
دقیقا مولانا صاحب جلال الدین محمد بلخی بن سید خواجه بهاوالدین لقب ابوبكر صدیق التیمی القریشی زین العرب قوم عرب بود که در بلخ خليفه عرب ها بود حضرت عثمان رض اله تعالي مولانا دوست داشت که مملکت نهرین سفر زیاد داشته باشند حتا صد سال پیش عرب های ما با شتر به مکه کی رفتن از بلخ چون این پدرم گفته است بسیار چیزهایی زیاد به گفتن دارم
👈 روزی حاکمی در قصر نشسته بود که از بیرون قصر صدای سیب فروش را شنید که فریاد میزد: “سیب بخرید! سیب !!!” حاکم بیرون را نگاه کرد و دید که مرد دهاتی، حاصلات باغش را بار الاغی نموده و روانهای بازار است. حاکم میل و هوس سیب کرد و به وزیر دربارش گفت: ۵ سکه طلا از خزانه بردار و برایم سیب بیار! - وزیر ۵ سکه را از خزانه برداشت و به دستیارش گفت: -این ۴ سکه طلا را بگیر و سیب بیار! دستیار وزیر فرمانده قصر صدا زد و گفت: -این ۳ سکه طلا را بگیر و سیب بیار! فرمانده قصر افسر دروازه قصر را صدا زد و گفت: -این ۲ سکه طلا را بگیر و سیب بیار! افسر عسگر را صدا کرد و گفت: این ۱ سکه طلا را بگیر و سیب بیار! عسگر دنبال مرد دست فروش رفته و از یخنش گرفته گفت: های مرد دهاتی! چرا اینقدر سر صدا میکنی؟ خبر نداری که اینجا قصر حاکم است و با صدای دلخراش ات خواب جناب عالی را اشفته کرده ای.اکنون به من دستور داه تا تو را زندانی کنم. مردم باغدار به پاهای عسکر قصر افتاد و گفت: اشتباه کردم قربان! این بار الاغ حاصل یک سال زحمت من است، این را بگیرید، ولی از خیر زندانی کردن من بگذرید! عسکر نصف بار سیب را برای خودش گرفت و نصف ديگر را برای افسر برده و گفت: -این هم این سیب ها با ۱ سکه طلا. افسر نیمی از ان سیبها را به فرمانده قصر داده، گفت: این سیب ها به قیمت ۲ سکه طلا! فرمانده نیمی از سیبها را برای خود برداشت و نیمی به دستیار وزیر داد و گفت: -این سیب ها به قیمت ۳ سکه طلا! دستیار وزیر، نیمی از سیب ها را برداشت و نزد وزیر رفته و گفت: -این سیب ها به قیمت ۴ سکه طلا! وزیر نیمی از سیب ها را برای خود برداشت و بدین ترتیب تنها پنج عدد سیب ماند و نزد حاکم رفت و گفت: - این هم ۵ عداد سیب به ارزش ۵ سکه طلا! حاکم پیش خود فکر کرده و پنداشت که مردم واقعا در قلمرو تحت حاکمیت او پولدار و مرفه هستند. که کشاورزش پنج عدد سیب را به پنج سکه طلا می فروشد هر سیب یک سکه طلا و مردم هم یک عدد سیب را به یک سکه طلا میخرد! یعنی ثروتمندند پس بهتر است ماليات را افزايش دهم و خزانه قصر پرتر بسازم. در نتيجه مردم فقیر تر شدند و شریکان حلقه فساد قصر سرمایه دار تر . #پندی برای خردمندان #
مثل همیشه عالی بود🌹 فقط میخواستم بدونم در زمان قدیم ثروتمندان پولشون رو خرج چی میکردند بجز شراب و یار؟ شراب که قیمتی نداشت چون همه توانایی خریدش رو داشتند، یار هم معمولا توی شرابخانه پیدا میکردند. لطفا راهنمایی کنید 🤔
@@yousefahmadi3959 نه عزیز، جمهورى تازى پرست، فاسد و تروريستى اسلامى میخواهد که شما فکر کنید شراب و یار همان آیههای قران کثبف است. شراب همان شراب است که در قدح میریختند و یار با طنازی و عشوه در میکده به آنها میداده. وقتیکه حافظ میگه مغبچهای میگذشت راهزن دین و دل، … لابد تو هم میگی برای بچه های حسین راست کرده بوده؟ نه؟
ممنون بسیار زیبا .یک عارفی می گوید به دنبال خدا کوها ودریاها وبیابان ها و تمام دنیا را گشتم و وقتی به خانه خود برگشتم خدا را در شبنمی بر گلبرگ گلی در خانه خود یافتم .
درود و سپاس
عالی بود بانو
🌷🌷🌷🌷👏👏👏👏💖💖💖
عالی مثل همیشه 👍👏❤
درود بر شما، و حضرت مولانا ❤❤
اگه دنبال قصه های شاد بچگونه می گردین حتما از پیج ما دیدن کنین
عالی بود. شما واقعا کار ارزشمندی انجام دادید. درود بر شما
عجب دعایی واقعا همینه
یا بده برگ یا بده مرگ 🤲
Salom. Az Tajikistan👍👍👍👍😘😘😘😘😘😘😘🌷🌷🌹🌹🌹🌹🌹🌹
زیبا بود دوست وهمکار عزیز.موفق باشید❤
Great wish you all the best 👏👏👍👍
Tanks for you dyana
مانند همیشه عالی 😍😍😍🌹🌹🌹🌹🙏🙏🙏🙏🙏
😏😏😏😏😏
بسیار زیبا و اموزنده بود
سلام حمزه جان
کاملا حرف شما درسته بسیار آموزنده بود
دیانا..جون..عزیز..همیشه..موفق..باشی
سلام دیانا گلی قشنگم
همیشه خوب و عالی باشی ،💐💐💐💐 .پا به پات هستیم
سلام درود
درود بر شما ❤❤❤❤❤❤🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
سلام
درود برشما 🌹
⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
درود.
بسیار عالی. واقعا که گنج درون ماست اما هرکس که میخواد خود شناسی کنه باید یه دور شمسی بزنه یعنی دنیارو بگرده تا بخود برسه.. اگرم دقت کرده باشید درخواب فرستادنش مصر تا ازونجا آدرس خونه خودشو بهش بدن. و اینکه نکته پر اهمیتیه چرا اصلا باید اینگونه باشه آیا ذات درون ما باین گردش ها پر تجربه و حکیم میشه؟ اگر اینطور باشه بهتره بجای گنج بهش بگیم قلک درون یا اینکه ما باتجربه بیشتر میتونیم ازون گنج استفاده کنیم یعنی اگر ذات ما چون کشتی باشد ما باید ملوان بشیم تا ازش استفاده کنیم یا اینکه با گشت گذار دنیای بیرون میتونیم مسیر رسیدن به گنج درون رو پیدا کنیم چنانکه مولانا میگه بیرون زتو نیست آنچه در عالم هست درخود بطلب هرانجه خواهی که تویی. ویا آنکه ما قدر ذات خود رو نمیدونیم و همچنان بر مسند منانیت نشسته ایم وقتی یک دور شمسی میزنیم و خود رو به زحمت میندازیم وقتی فهمیدیم گنج درون ماست بطور ناخواد گاه در ضمیر ما حک میشه که او که درون منه از من برتره چون من سالها خودمو برای پیدا کردنش به زحمت انداختم، یوسفی در چاه و ما درکوششیم، بهر یوسف جور دنیا میکشیم، آن شه مصری بهر تعبیر خیال، یوسفی خواهد درحد کمال، آن یکی یعقوب دنبال ولی،ظاهرا یوسف درباطن علی، هرکه یوسف را برون آرد زچاه، میشود یعقوب یا زلیخا یا که شاه. مهدی
لااقل روز یک ویدیو بزارید
کیفیت کار میاد پایین اگر هر روز ویدیو بزاریم چون باید سر یک موضوع کار کرد تا خوب و ساده و قابل فهم باشه
این روایت مصداق همین شعر است که میگوید : سالها دل طلب جام جم از ما میکرد . آنچه خود داشت زبیگانه تمنا میکرد
در ایام قدیم هم ارزش دارایی وثروت به همبن شکل همین دوران امروز بوده اما شکل بدست اوردنش وخرج کردنس متفاوت بوده 👍👌
سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد
انچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد
موفق باشی دخترم
احسنت❤
SALOM AZ TOJIKONI RUSSIA ... BISYOR OLI
❤❤❤❤❤❤❤❤👍👍👍👍👍👍
محشری من زیاد کامنت نمیزارم ولی میخام همی دتستانهای شمارو گوش بدم و همشو لایک بکنم البته این کمترین کار واسه این حکایتها وداستانهای بانو دیانای عزیز
سلام من هنوز گوش نکرده لاییککک میکنم چون شما میگین آبجی دیانا من همیشه منتظر شما هستم
سلام خسته نباشید
این داستان مولانا مثل داستان کتاب کیمیاگر از پائولو کوئلیو هست .دقیقا همین داستان رو در کتاب تعریف کرده. از این امر خشنود شدم که آب در کوزه ما گرد جهان میگردیم .
سلام دوست عزیز پی دی آف این کتاب رو دارید ؟
♥️
هر کجا ویران بود آنجا امید گنج هست گنج حق را نمیجویی در دل ویران چراااا
سلام و خسته نباشید 🌷🌷🌷🌷🌷🌷
باسلام خسه نباشید ...جالبه ...این موضوع مورد توجه نویسندگان زیادی بوده ...مولوی ...کیمیاگر ....یک جایی در داسانهایی کاشف شیرازی هم اگر اشتباه نکنم خواندهم ...کتاب بسیار قدیمی بود ...خلاصه جهان درون ماست ..و خسته نباشید
سلام ممنون از کانال خوبتون میخوام یه داستان و بنویسم میشه ازش کلیپ بسازید؟
بله از اینستکرام بفرستید
"ای قوم به حج رفته کجائید کجائید"
معشوق همین جاست بیابید بیابید
معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار
در بادیه سرگشته شما در چه هوائید
دقیقا
سلام خیلی وقت هست فعالیت نمیکنی خواهرم چرا کانال شما بهترین کانال در یوتوپ هست
دقیقا مولانا صاحب جلال الدین محمد بلخی بن سید خواجه بهاوالدین لقب ابوبكر صدیق التیمی القریشی زین العرب قوم عرب بود که در بلخ خليفه عرب ها بود حضرت عثمان رض اله تعالي مولانا دوست داشت که مملکت نهرین سفر زیاد داشته باشند حتا صد سال پیش عرب های ما با شتر به مکه کی رفتن از بلخ چون این پدرم گفته است بسیار چیزهایی زیاد به گفتن دارم
او که نان نداشت پس چطور گرسنه راه مصرتابغدادرا رفت؟
خخخخ
این داستان و تمثیل است
خالقش مولانا است داستان سمبلک است
گفت تمام پولش توی راه خرج شد
خیلی دوس دارم بدونم شما در کجا زندگی میکنی
شما میتونید برای همراهی بیشتر کانال کلکین و دانستن سوالات در چارچوب اجتماعی به اینستگرام مسیج کنید
مرو به خانهء ارباب بی مروت دهر
که گنج عافیتت در سرای خویشتن است
👈 روزی حاکمی در قصر نشسته بود که از بیرون قصر صدای سیب فروش را شنید که فریاد میزد:
“سیب بخرید! سیب !!!”
حاکم بیرون را نگاه کرد و دید که مرد دهاتی، حاصلات باغش را بار الاغی نموده و روانهای بازار است.
حاکم میل و هوس سیب کرد و به وزیر دربارش گفت:
۵ سکه طلا از خزانه بردار و برایم سیب بیار!
- وزیر ۵ سکه را از خزانه برداشت و به دستیارش گفت:
-این ۴ سکه طلا را بگیر و سیب بیار!
دستیار وزیر فرمانده قصر صدا زد و گفت:
-این ۳ سکه طلا را بگیر و سیب بیار!
فرمانده قصر افسر دروازه قصر را صدا زد و گفت:
-این ۲ سکه طلا را بگیر و سیب بیار!
افسر عسگر را صدا کرد و گفت:
این ۱ سکه طلا را بگیر و سیب بیار!
عسگر دنبال مرد دست فروش رفته و از یخنش گرفته گفت:
های مرد دهاتی! چرا اینقدر سر صدا میکنی؟ خبر نداری که اینجا قصر حاکم است و با صدای دلخراش ات خواب جناب عالی را اشفته کرده ای.اکنون به من دستور داه تا تو را زندانی کنم.
مردم باغدار به پاهای عسکر قصر افتاد و گفت:
اشتباه کردم قربان!
این بار الاغ حاصل یک سال زحمت من است، این را بگیرید، ولی از خیر زندانی کردن من بگذرید!
عسکر نصف بار سیب را برای خودش گرفت
و نصف ديگر را برای افسر برده و گفت:
-این هم این سیب ها با ۱ سکه طلا.
افسر نیمی از ان سیبها را به فرمانده قصر داده، گفت:
این سیب ها به قیمت ۲ سکه طلا!
فرمانده نیمی از سیبها را برای خود برداشت و نیمی به دستیار وزیر داد و گفت:
-این سیب ها به قیمت ۳ سکه طلا!
دستیار وزیر، نیمی از سیب ها را برداشت و نزد وزیر رفته و گفت:
-این سیب ها به قیمت ۴ سکه طلا!
وزیر نیمی از سیب ها را برای خود برداشت و بدین ترتیب تنها پنج عدد سیب ماند و نزد حاکم رفت و گفت:
- این هم ۵ عداد سیب به ارزش ۵ سکه طلا!
حاکم پیش خود فکر کرده و پنداشت که مردم واقعا در قلمرو تحت حاکمیت او پولدار و مرفه هستند. که کشاورزش پنج عدد سیب را به پنج سکه طلا می فروشد هر سیب یک سکه طلا
و مردم هم یک عدد سیب را به یک سکه طلا میخرد! یعنی ثروتمندند
پس بهتر است ماليات را افزايش دهم و خزانه قصر پرتر بسازم.
در نتيجه مردم فقیر تر شدند و
شریکان حلقه فساد قصر سرمایه دار تر .
#پندی برای خردمندان #
خیلی عالی بود👏👏
مثل همیشه عالی بود🌹 فقط میخواستم بدونم در زمان قدیم ثروتمندان پولشون رو خرج چی میکردند بجز شراب و یار؟ شراب که قیمتی نداشت چون همه توانایی خریدش رو داشتند، یار هم معمولا توی شرابخانه پیدا میکردند. لطفا راهنمایی کنید 🤔
برای یک کنیز ، هزاران سکه طلا میدادند برده فروشی و خرید برده رواج داشت .
یار و شرابی که شما مدنظر دارید با یار و شرابی که عرفایی چون عطار و حافظ و حضرت مولانا میگویند کاملا تفاوت دارد
@@yousefahmadi3959
نه عزیز، جمهورى تازى پرست، فاسد و تروريستى اسلامى میخواهد که شما فکر کنید شراب و یار همان آیههای قران کثبف است.
شراب همان شراب است که در قدح میریختند و یار با طنازی و عشوه در میکده به آنها میداده.
وقتیکه حافظ میگه مغبچهای میگذشت راهزن دین و دل، …
لابد تو هم میگی برای بچه های حسین راست کرده بوده؟ نه؟
@@yousefahmadi3959 سلام یوسف جان
منم با حرف های شما موافقم
نتیجشو نفهمیدم
عالی
فقط توی خواب گنج پیدا می کنید 😂😂😂
اینا همه ش داستانه وگرنه شب و روز دعاکن ، خدا یک پول سیاه هم نمیده اگه قرار بود بده اینیدر فقیر در جامعه نبود