برنامه پرگار آقای کریمی بهترین است و ایشان خیلی آگاه و مجرب هستند فقط گاهی ایشان از منظر زمانی از میهمانانش بیشتر حرف میزند. نمیدانم که این خوب است یا نه. با سپاس
انتخاب این موضوع جالب بود هم میهمانان مناسب و متفکری را دعوت کرده بودید، آقای کریمی. بسیار اموزمده و تفکر بر انگیز بود. به سهم خود ممنونم. یکی دو نکته را با اجازه همگی مطرح کی کنم: نخست این که گزینش باینری (دو تایی) این بحث لزوما درست نیست. آیا تغییر در سطح فردی انجام می گیرد و یا در بستر اجتماعی؟ پاسخش یکی نیست بلکه پاسخ این پرسش هر دو است. گاهی یکی بدون دیگری ناقص انجام می گیرد. مانند همان مثالی که در بر نامه دگر شد: یعنی گذراندن قوانین حقوق مدنی در امریکا در سال ۱۹۶۵ که هدفش بر داشتن قوانین Jim Crow بود لازم بود ولی چون به موازات آن کوشش نشد که (مثلا از طریق تلویزیون و برنامه های گوناگون) موجب تغییرات در سطح فردی شوند، نتوانست آن جور جامعه امریکا را به سوی مساوات تغییر دهد. و در سال ۲۰۲۰ فعلی شاهد بودیم که جامعه امریکا تا به چه میزان دچار تشنج نژادی به سر می برد. حتی بعد از انتخاب اوبامای سیاه پوست که خود نتیجه همان تغییر قوانین مدنی در سال های 1960 بود. اگر بخواهد در ایران برای مثال در زمینه مساوات عقاید مذهبی تغییرات اساسی و بنیانی رخ دهد، هم باید تغییرات اجتماعی مانند گذراندن قوانین انجام شود و هم کوشش شود با انتشار کتب و مقاله ها و برنامه های تلویزیونی و ایجاد مباحثه های مشابه این برنامه موجبات و زمینه تغییرات در سطح فردی را فراهم کرد تا به صورت پایدار و عمیق مساوات عقاید جا بیفتد . این جا می افتد اگر در زمان نسبتا کوتاهی انبوه بحرانی critical mass ی از مردم نگاه خود را تغییر دهند. از « از خود شروع کن» البته یک شعار یا دستور العمل کلی «آموزشی می تواند انگار شود. در صورتی می توان در سطح فردی موجبات تغییرات را فراهم کرد که: از طرقی موضوع تفکر انتقادی را در اشخاص بیدار کرد. و البته ایجاد تردید در امور یقینی. و این خود نیاز به آموزش دارد. اگر یاد بگیریم که واقعیت سیاه و سفید نیست و در مقطع خاکستری است که واقعیت ها آشکار می شوند. اگر بتوانیم در خانه و مدرسه به کودکان خود آموزش دهیم که به جز در برخی از موضوعات محدود (که همراه با فرضیات متعددی هستند که محیط را به محیط آزمایشگاهی تبدیل می کنند، تقریبا همیشه باید در یقین رسیدن شک و تردید کرد. اگر مرتب به پاسخ های یقینی برسیم باید بدانیم که به عمق مطلب پی نبرده ایم. مسلح به فکر نقاد و باز گذارند دهن برای پذیرش احتمالی دگر و آن سوی عقاید فعلی خود می توان به آغاز تغییر فردی پرداخت. دگر اندیشی آغاز تغییرات عقاید یقینی است و ایجاد محیط سالم برای یک جامعه ی سالم. خواندن کتاب و جذب مطالب با خواندن فعال مطالب که مطابق آن خواننده مرتب فرضیات پنهان و آشکار مباحث را مورد پرسش قرار می دهد تمرینی است برای ایجاد یک ذهن پویا و تفکر انتقادگرانه. این مطلب نیز گفتمانی برای آموزش در خانه و مدرسه است. بحث های زیاد دیگری می توان کرد ولی با تشکر از استاد کریمی و برنامه ی بی نظیر پرگار به این مختصر بسنده می کنم. ممنونم که عرایضم را خواندید. ا. ز.
دین دگما دارد يعنی اصولی دارد که شامل مرور زمان نمیشه و همیشه ثابته (یک نوع قداصت که آیه های جاودانیه) پس تغییر ناپذیر و دگمه. ضرورتا نباید منطقی هم باشد چون اساس دین ایمانه نه عقل. اما این فلسفه است که مبناش تغییر است نه دگم (فلسفه یونانی ) یعنی تز و انتی تز مبنای فلسفه عقل وتجربه وتغییر است یعنی اول مشاهده بعد باور در دین برعکس است پس این دو را قاطی نکنیم از گربه انتظار پارس نداشته باشیم و برعکس.
من فکر میکنم بدون در نظر گرفتن روانشناسی فردی و روانشناسی اجتماعی و نقشی که اقتصاد در اجتماع و سیاست بازی میکند، این بحث کم فایده خواهد بود و ما هرگز به برآیند درستی نمی رسیم. همچنین بدون در نظر گرفتن جهش های تصادفی که در بسیاری اجتماعات دیده شده. منظورم اینه که مولفه های بیشتری باید وارد این بحث بشود که در ایجاد تغییر و تحول موثر هستند. البته جناب شمس به خوبی به لزوم وجود بالانس اشاره کردند. و من با ایشان موافق هستم که تحول فردی بدون وجود بستر مناسب اگر هم شکل بگیرد به هیچ سرانجام مناسبی نخواهد رسید.
آموزنده است... تشکر آقایان اساسا مسئله بر سر فهم دیالکتیک فرد و جامعه است... من با آقای شمس همسوتر ام.آقای شهیدی احتمالا در پیوند با "شهید ثالث" و جناب قره العین قائل به رنسانس دینی هستند...
In the context of Freudian psychoanalysis , the epigenetic conscious working model of id and ego can be described by two dominating feature of id and ego. Id is the affect part of a persons identity . id or the affects are dominated by value based emotions .the id is filled with obsessions and natural tendency of psyche to empirically function in accordance to similarity seeking thus is basically empirical or aligned with empiricism. Ego is the rational part of a persons identity . ego or rationales are dominated by logic based opinions. The ego is filled with doubtings and natural tendency of psyche to rationally function in accordance to difference seeking thus is basically rational or aligned with rationalism. A superego or virtuous personality which grounds its mentality based value-based function of id , prefer to moralize and direct its thoughts and behaviors in accordance to internal ethics. A superego or virtuous personality which grounds its mentality based logic-based function of ego , prefer to reason and direct its thoughts and behaviors in accordance to internal reason. Speaking of psychotherapy , since structuralism is a conscious working model reaching from value to rationality , that is to say reaching from id to ego , thus a person who can emphasize on how its values and thus emotions form its thoughts and reasons is using structuralism as a psycho-therapy. Speaking of psychoanalysis , since constructivism is a conscious working model reaching from rationality to value , that is to say reaching from ego to id , thus a person who can emphasize on how its thoughts and thus reasons form its values and emotions is using constructivism as a psycho-therapy. In practice , the structural psychotherapy is a diagnosis approach. In practice , the constructivist psychotherapy is a curing approach.
Islam and being a Muslim and some degree Christianity( specially Orthodoxic and catholic church ) moralizes entitlement to virtue and civil rights while liberal democracy and in practice pluralism rationalizes entitlement to virtue and civil rights . why a society or community or an individual cant be rational but rather moral , brings up this discussion that morality and value based mentality and consciousness vs rationality and reason based mentality and consciousness could be the grounding features . this value based consciousness and reason based consciousness in my view epigenetic . This could finally bring us to this discussion that if one defines constructivism as a conscious working model reaching from rationality to value while if one defines structuralism as conscious working model reaching from value to rationality ; then liberal democracy evolves and flourish individually if the epigenetic conscious working model of a society member is based on constructivism rather than structuralism.
بر سر گور کشیشی در کلیسای وست مینستر نوشته شده است: «کودک که بودم می خواستم دنیا را تغییر دهم. بزرگتر که شدم متوجه شدم دنیا خیلی بزرگ است من باید انگلستان را تغییر دهم. بعدها انگلستان را هم بزرگ دیدم و تصمیم گرفتم شهرم را تغییر دهم. در سالخوردگی تصمیم گرفتم خانواده ام را متحول کنم. اینک که در آستانه مرگ هستم می فهمم که اگر روز اول خودم را تغییر داده بودم، شاید می توانستم دنیا را هم تغییر دهم!!!
برنامه پرگار آقای کریمی بهترین است و ایشان خیلی آگاه و مجرب هستند فقط گاهی ایشان از منظر زمانی از میهمانانش بیشتر حرف میزند. نمیدانم که این خوب است یا نه. با سپاس
باسلام این برنامه تعغیر زمینه سازی پیش از اتفاقات آینده در تعغیر زندگی انسانهای کره زمین است.
تغییر
این بحث را دوست دارم و من هم نظرم اینه که تغییر باید در ساختار کلان صورت بگیرد تا نتیجه دهد و تاثیرات خود را بر روی افراد می ذاره بدون زحمت🌼
انتخاب این موضوع جالب بود هم میهمانان مناسب و متفکری را دعوت کرده بودید، آقای کریمی. بسیار اموزمده و تفکر بر انگیز بود. به سهم خود ممنونم.
یکی دو نکته را با اجازه همگی مطرح کی کنم:
نخست این که گزینش باینری (دو تایی) این بحث لزوما درست نیست. آیا تغییر در سطح فردی انجام می گیرد و یا در بستر اجتماعی؟ پاسخش یکی نیست بلکه پاسخ این پرسش هر دو است. گاهی یکی بدون دیگری ناقص انجام می گیرد. مانند همان مثالی که در بر نامه دگر شد: یعنی گذراندن قوانین حقوق مدنی در امریکا در سال ۱۹۶۵ که هدفش بر داشتن قوانین Jim Crow بود لازم بود ولی چون به موازات آن کوشش نشد که (مثلا از طریق تلویزیون و برنامه های گوناگون) موجب تغییرات در سطح فردی شوند، نتوانست آن جور جامعه امریکا را به سوی مساوات تغییر دهد. و در سال ۲۰۲۰ فعلی شاهد بودیم که جامعه امریکا تا به چه میزان دچار تشنج نژادی به سر می برد. حتی بعد از انتخاب اوبامای سیاه پوست که خود نتیجه همان تغییر قوانین مدنی در سال های 1960 بود. اگر بخواهد در ایران برای مثال در زمینه مساوات عقاید مذهبی تغییرات اساسی و بنیانی رخ دهد، هم باید تغییرات اجتماعی مانند گذراندن قوانین انجام شود و هم کوشش شود با انتشار کتب و مقاله ها و برنامه های تلویزیونی و ایجاد مباحثه های مشابه این برنامه موجبات و زمینه تغییرات در سطح فردی را فراهم کرد تا به صورت پایدار و عمیق مساوات عقاید جا بیفتد . این جا می افتد اگر در زمان نسبتا کوتاهی انبوه بحرانی critical mass ی از مردم نگاه خود را تغییر دهند.
از « از خود شروع کن» البته یک شعار یا دستور العمل کلی «آموزشی می تواند انگار شود.
در صورتی می توان در سطح فردی موجبات تغییرات را فراهم کرد که: از طرقی موضوع تفکر انتقادی را در اشخاص بیدار کرد. و البته ایجاد تردید در امور یقینی. و این خود نیاز به آموزش دارد. اگر یاد بگیریم که واقعیت سیاه و سفید نیست و در مقطع خاکستری است که واقعیت ها آشکار می شوند. اگر بتوانیم در خانه و مدرسه به کودکان خود آموزش دهیم که به جز در برخی از موضوعات محدود (که همراه با فرضیات متعددی هستند که محیط را به محیط آزمایشگاهی تبدیل می کنند، تقریبا همیشه باید در یقین رسیدن شک و تردید کرد. اگر مرتب به پاسخ های یقینی برسیم باید بدانیم که به عمق مطلب پی نبرده ایم.
مسلح به فکر نقاد و باز گذارند دهن برای پذیرش احتمالی دگر و آن سوی عقاید فعلی خود می توان به آغاز تغییر فردی پرداخت.
دگر اندیشی آغاز تغییرات عقاید یقینی است و ایجاد محیط سالم برای یک جامعه ی سالم.
خواندن کتاب و جذب مطالب با خواندن فعال مطالب که مطابق آن خواننده مرتب فرضیات پنهان و آشکار مباحث را مورد پرسش قرار می دهد تمرینی است برای ایجاد یک ذهن پویا و تفکر انتقادگرانه. این مطلب نیز گفتمانی برای آموزش در خانه و مدرسه است.
بحث های زیاد دیگری می توان کرد ولی با تشکر از استاد کریمی و برنامه ی بی نظیر پرگار به این مختصر بسنده می کنم. ممنونم که عرایضم را خواندید. ا. ز.
دین دگما دارد يعنی اصولی دارد که شامل مرور زمان نمیشه و همیشه ثابته (یک نوع قداصت که آیه های جاودانیه) پس تغییر ناپذیر و دگمه.
ضرورتا نباید منطقی هم باشد چون اساس دین ایمانه نه عقل.
اما این فلسفه است که مبناش تغییر است نه دگم (فلسفه یونانی ) یعنی تز و انتی تز
مبنای فلسفه عقل وتجربه وتغییر است یعنی اول مشاهده بعد باور در دین برعکس است
پس این دو را قاطی نکنیم از گربه انتظار پارس نداشته باشیم و برعکس.
من فکر میکنم بدون در نظر گرفتن روانشناسی فردی و روانشناسی اجتماعی و نقشی که اقتصاد در اجتماع و سیاست بازی میکند، این بحث کم فایده خواهد بود و ما هرگز به برآیند درستی نمی رسیم. همچنین بدون در نظر گرفتن جهش های تصادفی که در بسیاری اجتماعات دیده شده. منظورم اینه که مولفه های بیشتری باید وارد این بحث بشود که در ایجاد تغییر و تحول موثر هستند. البته جناب شمس به خوبی به لزوم وجود بالانس اشاره کردند. و من با ایشان موافق هستم که تحول فردی بدون وجود بستر مناسب اگر هم شکل بگیرد به هیچ سرانجام مناسبی نخواهد رسید.
آموزنده است... تشکر آقایان
اساسا مسئله بر سر فهم دیالکتیک فرد و جامعه است... من با آقای شمس همسوتر ام.آقای شهیدی احتمالا در پیوند با "شهید ثالث" و جناب قره العین قائل به رنسانس دینی هستند...
We'll done. 🌿💯🥰🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵
In the context of Freudian psychoanalysis , the epigenetic conscious working model of id and ego can be described by two dominating feature of id and ego.
Id is the affect part of a persons identity . id or the affects are dominated by value based emotions .the id is filled with obsessions and natural tendency of psyche to empirically function in accordance to similarity seeking thus is basically empirical or aligned with empiricism.
Ego is the rational part of a persons identity . ego or rationales are dominated by logic based opinions. The ego is filled with doubtings and natural tendency of psyche to rationally function in accordance to difference seeking thus is basically rational or aligned with rationalism.
A superego or virtuous personality which grounds its mentality based value-based function of id , prefer to moralize and direct its thoughts and behaviors in accordance to internal ethics.
A superego or virtuous personality which grounds its mentality based logic-based function of ego , prefer to reason and direct its thoughts and behaviors in accordance to internal reason.
Speaking of psychotherapy , since structuralism is a conscious working model reaching from value to rationality , that is to say reaching from id to ego , thus a person who can emphasize on how its values and thus emotions form its thoughts and reasons is using structuralism as a psycho-therapy.
Speaking of psychoanalysis , since constructivism is a conscious working model reaching from rationality to value , that is to say reaching from ego to id , thus a person who can emphasize on how its thoughts and thus reasons form its values and emotions is using constructivism as a psycho-therapy.
In practice , the structural psychotherapy is a diagnosis approach.
In practice , the constructivist psychotherapy is a curing approach.
🎉❤
Islam and being a Muslim and some degree Christianity( specially Orthodoxic and catholic church ) moralizes entitlement to virtue and civil rights while liberal democracy and in practice pluralism rationalizes entitlement to virtue and civil rights . why a society or community or an individual cant be rational but rather moral , brings up this discussion that morality and value based mentality and consciousness vs rationality and reason based mentality and consciousness could be the grounding features . this value based consciousness and reason based consciousness in my view epigenetic . This could finally bring us to this discussion that if one defines constructivism as a conscious working model reaching from rationality to value while if one defines structuralism as conscious working model reaching from value to rationality ; then liberal democracy evolves and flourish individually if the epigenetic conscious working model of a society member is based on constructivism rather than structuralism.
VERY GOOD
درود
طراحی و دکوراسیون قدیمی که تماما قرمز رنگ بود قشنگتر بود
کاش مجدد همون طرح رو اجرا کنید 😬
ممنون از برنامه ی خوبتون چند روز فکر کردم اما به نظرم تغییر از خود برای تغییر سیستم یک شعار است
کاش مجری گرامی اجازه می داد تا رشته کلام مهمان ها پاره نشود تا سرفصل ها اینقدر گنگ و عقیم از این شاخه به اون شاخه نپرد.
اینقد idiot که حتی کامل نذاشتن!! @bbc
بر سر گور کشیشی در کلیسای وست مینستر نوشته شده است: «کودک که بودم می خواستم دنیا را تغییر دهم. بزرگتر که شدم متوجه شدم دنیا خیلی بزرگ است من باید انگلستان را تغییر دهم. بعدها انگلستان را هم بزرگ دیدم و تصمیم گرفتم شهرم را تغییر دهم. در سالخوردگی تصمیم گرفتم خانواده ام را متحول کنم. اینک که در آستانه مرگ هستم می فهمم که اگر روز اول خودم را تغییر داده بودم، شاید می توانستم دنیا را هم تغییر دهم!!!
برنامه سانسور کردین دقیقه 13,51به اون طرف
جای یک روانشناسِ پیروِ مکتبِ یونگ توی این بحث خالیه. نمیشه از فردیت و فرایندِ فردیت حرف زد و یک یونگین به عنوانِ مدافع یا راهگشا توی بحث نباشه.
یونگ کیه
با عرض احترام :جناب کریمی گرامی ایکاش درین گفتگو تان یک جامعه شناس را نیز دعوت میکردید این برنامه قطعا غنی تر میشد
ناقص و حتی گمراهکننده