1/1- بخش اول کتاب صوتی در مهمانی حاجی آقا ,حبیب الله داوران

Поделиться
HTML-код
  • Опубликовано: 11 фев 2025
  • خاطرات دوتن ازدستگیر شدگان نامه ۹۰ امضایی به آخوند رفسنجانی"رئیس جمهور رژیم"
    فرهاد بهبهانی ، حبیب‌الله داوران (متولد ۱۳۰۵ - فوت ۲ دی ۱۳۸۲ در تهران)
    در این کتاب دو خاطره از زندان را می خوانیم که توسط دو فعال سیاسی نوشته شده
    که آنان را زیر عنوان «ملی - مذهبی» می شناسند که احتمالا منظور از آن همان
    مسلمانان عرفی است. این دو خاطره تقریبا شباهتی به هم ندارند. آنچه بر دکتر
    داوران گذشته است، با آنچه بر سر دکتر بهبهانیان آمده، مقایسه پذیر نیست.
    یکن ویژگی این دو خاطره در این است که توسط دو فردی نوشته شده که به
    هر حال در چهارچوب انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن قرار می گیرند.
    آنان همواره از جمهوری اسلامی دفاع کرده و هرگز اقدامی بر خلاف
    قانون اساسی این نظام ننموده اند و با این همه دستگیر و زندانی می شوند،
    تحقیر شده و شلاق می خورند. و سپس با ندامت و تعهد و تکلف آزاد
    می گردند. جرم آنها این بود که نامه سرگشاده ای را در سال 1369
    خطاب به هاشمی رفسنجانی، رییس جمهور وقت، امضا کرده اند.
    نامه ای که به نامه 90 امضایی معروف شد و ثمره آن دستگیری
    عده ای از امضا کنندگان آن بوده است. برخی از امضا کنندگان امروز
    رخ در نقاب خاک کشیده اند. این نامه سرگشاده با توجه به شرایط دهه 60
    یکی از بی پرواترین نامه هایی است که تا کنون به زمامداران
    جمهوری اسلامی نوشته شده است. دکتر حبیب داوران که خاطره اول را
    زیر عنوان «در مهمانی حاجی آقا» نوشته تأکید می کند که منظور از
    این «خاطره نویسی» همانا «خدمت و عبرت» است. «عبرت» برای زمامداران و
    «خدمت» به کسانی که گام در راه فعالیت سیاسی می نهند.
    روز 22 خرداد 1369 یک ماه پس از انتشار نامه نود امضایی مأموران
    حبیب داوران را در محل کارش دستگیر کرده و به او گفتند که لازم نیست
    به خانواده اش خبر دهد: «به موقع بر می گردید، نگرانشان نکنید»!
    وی تقریبا دو سال بعد از زندان آزاد شد.
    دکتر داوران که در دوران پیش از انقلاب نیز زندانی شده بود، از همان
    آغاز بی اختیار به مقایسه می پردازد: «بعد از دفعات زندانی شدن برای
    من تازگی داشت و هیچگاه نوید گرسنگی و تشنگی در زندان به من
    نداده بودند». وی خیلی زود در می یابد که مسائلی مهمتر از این تهدیدات
    وجود دارد. او باید اعتراف کند که با آمریکا رابطه داشته است و برای
    گرفتن این اعتراف، او را شلاق می زنند. گاهی خود بازجو او را می زد
    و او می شنید که کسی به بازجو می گفت:
    «حاجی آقا، لطفا بدهید چند ضربه هم من دشت کنم و
    این زدنها برای من عافیتی برای آخرتم است».
    به فکر خودکشی می افتد. پیش نمی رود. روزنامه های دروغینی را که
    چاپ کرده اند به او می دهند تا ببیند که دوستانش یا «اعتراف» کرده اند و
    یا «تیرباران» شده اند. اجازه می دهند تلفنی با همسرش صحبت کند:
    «همسرم با نگرانی از من پرسید: شکنجه شده ای؟ حالت خوب است؟...
    من هم جواب می دادم از این حرفها در اینجا خبری نیست، من سالم هستم،
    خوب هستم». او هنوز سر در نمی آورد که ماجرا چیست. از بازجو می پرسد.
    شعری در اخر قسمت این کتاب، که زبان حال درونی (عموم زندانیان) زنده یاد
    حبیب الله داوران در زندان جمهوری اسلامی در مکالمه تلفنی با همسرش.
    (جمهوری اسلامی خسرو پرویز و زندان هایش!)
    بازجو می گوید: «آقای عزیز، راستش را بخواهید ما یک فیلم نامه برایتان
    تنظیم کرده بودیم و بازی هر قسمت از آن را به یکی از شماها واگذار کرده بودیم..
    اگر این بازیگران ایفای نقش می کردند، فیلم نامه تنظیمی به صورت یک
    فیلم موفق تهیه و منتشر می شد و دیگر از ملی و ملی گرا در این مملکت
    اثری باقی نمی ماند. ولی کارگردان در انتخاب بازیگرها اشتباه کرده بود
    و آنها نتوانستند نقش خود را به خوبی ایفا کنند. بنا بر این فیلم، چنانکه باید پیش نرفت
    و آنچه را فکر کرده بودیم در عمل به ظهور نرسید.
    از این بابت شماها از خطر جستید و آبروی سیاسی شما حفظ گردید».
    حبیب‌الله داوران، دکترای داروسازی و فرهاد بهبهانی، دکترای شیمی نویسندگان کتاب
    از جمله ۲۳ نفر دستگیر شده بودند. دکتر داوران در بخش اول کتاب ضمن شرح
    شکنجه‌های شدید جسمی و روحی در دوران حضور در بازداشتگاه توحید
    شرح می‌دهد که چگونه با یاد خداوند توانسته در برابر آنها دوام بیاورد.
    ... به تخت چوبی قرار گرفته در اتاق اشاره کرد و به من گفت : روی این تخت بر
    شکم دراز بکش . این کار را انجام دادم .سپس او دست و پاهای مرا به وسیله
    طناب به تخت بست. ... در این وقت روی تختی که دراز کشیده بودم ، زیرم
    خالی شد و من ، دست و پا بسته با تنه خویش ، در هوا بودم و حائلی بربدنم نبود.
    فشار دردناکی مچ دست هایم را آزار می داد و سربازجو که به محل آمده بود ،
    خطاب به همکارش گفت : شروع کن و سپس زدن شلاق (کابل) برپاهای
    من شروع شد . تا ضربه 12 شمردم ولی بعد نفهمیدم چه شد . چون از حال رفته بودم .
    این دفعه از دست هایم آویزان کردند و دو پایم را به هم بشتند و شلاق را
    بر پشت من می زدند . دست های من آویزان بود ، آن قدر درد داشت
    که درد شلاق های پشتم را کمتر حس می کردم ...
    و اما دکتر بهبهانی نیز به شرح شکنجه‌های زندان می‌پردازد و توضیح می‌دهد
    که چگونه در هم شکسته‌است و حاضر به پذیرش انجام مصاحبه تلویزیونی شده‌است
    و همچنین می‌گوید که به همین دلیل بعد از زندان چگونه توسط همه همفکران طرد شده‌است.
    در بخشی از این کتاب آمده‌است که دکتر بهبهانی با وجود داشتن چشم بند توانسته‌است
    حسین شریعتمداری مدیر مسئول روزنامه کیهان را به عنوان یکی از بازجوها شناسایی نماید.
    دانلود کتاب صوتی در میهمانی حاجی آقا و داستان یک اعتراف, فرهاد بهبهانی ،حبیب الله داورانpdf
    www.4shared.co...

Комментарии •