شاعر يوسفعلي مير شکاک

Поделиться
HTML-код
  • Опубликовано: 20 сен 2024
  • خیز و جامه نیلی کن روزگار ماتم شد
    دور عاشقان آمد نوبت محرم شد
    نبض جاده بیدار از بوی خون خورشید است
    کوفه رفتن مسلم گوییا مسلّم شد
    ماه خون گواه آمد جوش اشک و آه آمد
    رایت سیاه آمد ، کربلا مجسم شد
    پای خون دل وا کن دست موج پیدا کن
    رو به سوی دریا کن ساحلی فراهم شد
    هر که رو به دریا کرد آب روی ساحل شد
    خنده را زخاطر برد آن که گریه محرم شد
    گریه کن!گلاب افشان! گل به خاک می افتد
    باد مهرگان آمد قامت علی خم شد
    قاسم و تپیدن ها لاله و دمیدن ها
    مجتبی و چیدن ها گل دوباره خرم شد
    تشنه اضطراب آورد آب می شود عباس
    گو فرات، خیبر شو! مرتضی مصمم شد
    خادم برادر بود از ره وفاداری
    ذات را موخر بود مرگ را مقدم شد
    نوبت حسین آمد که آورد به میدان رو
    نه فلک به جوش آمد منقلب دو عالم شد
    خاک شعله پوش آمد چرخ در خروش آمد
    آسمان به جوش آمد کشته اسم اعظم شد
    بر سر از غم زهرا خاک می کند مریم
    با مصیبت خاتم تازه داغ عالم شد
    دشمن حسین افکند ار به چاه یوسف را
    چاه چشمه کوثر گریه آب زمزم شد
    گریه عقده ی دل بود آبروی بیدل بود
    کز هجوم فرصت ها این فغان فراهم شد
    یوسفعلی میرشکاک

Комментарии •