زخم پنهان ـ داستان واقعی
HTML-код
- Опубликовано: 6 фев 2025
- داستان پسری که در نوـجوانی مورد ت... جنسی قرار گرفته است.
SUBSCRIBE to Afghanistan Magazine !
goo.gl/scEXFf
LET'S CONNECT!
/ afghanistanmagazine
/ afghanistanmagazine
#AfghanistanMagazine
#RameshArman
#داستان
داستان واقعی
داستان عاشقانه زیبا واقعی
داستان های پند آموز واقعی
داستان های عاشقانه واقعی جدید
داستان های واقعی افغانستان ژورنال
داستان های واقعی و کوتاه
داستان صوتی عاشقانه
داستان عاشقانه واقعی
داستان صوتی
داستان های عاشقانه
داستان های فارسی صوتی
داستان های شاهنامه
داستان های فارسی قسمت جدید
داستان های کودکانه
داستان های هزار و یک شب
داستان های فارسی
حکایت های پند آموز
حکایت های پند آموز قدیمی
حکایت های پند آموز کوتاه
حکایت های پندآموز برای کودکان
حكايت هاي پندآموز
دکلمه شعر
دکلمه های عاشقانه
دکلمه های ناب
دکلمه های غمگین
دکلمه اشعار مولانا
دکلمه غمگین
رمان عاشقانه
رمان صوتی
قصه های پند آموز
قصه های کوتاه
قصه های کودکانه
قصه های فارسی
قصه های فارسی جدید
قصه های کودکانه صوتی
قصه های کودکانه جدید
قصه های عاشقانه
قصه های عاشقانه واقعی
قصه های عاشقی
قصه های عاشقانه کوتاه
داستان هاي عاشقانه
afghan magazine
afghanistan magazine
افغان مگزین
افغانستان مگزین
حکایت های پند آموز
داستان های فارسی
داستان واقعی
قصه های پند آموز
قصه های کوتاه
قصه واقعی
خیلی داستانی دردناک 😭😭 خیلی جگر خون شدم😔😔
عالی🖤
تشکر داستان جدید 😊❤❤
سلام علیکم چند روز میشه که ویدیو نماندین انشاالله که خوب باشین لالا جان
افففف خیلی دلم درد کد 😢
Sad story😥
لالا رامش چرا ده کانال ترنم داستان نشر نمی کنی
اوفف داستان های غمگین و جیگرخونی باشد دلم میره تکه تکه میشه 😢😢
رامیش جان امید که خوب و صحتمند باشی داستان چرا نشر نمیکنی 😢مه سخت بی صبرانه منتظر استم
انشاالله که خوشبخت شویی همرایش بسیار جیگرخون شدم برت عبدل خدانابود کنه
انشاالله که خوشبخت شویی🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉
موفق باشید لالا رامش❤
اول شدم ❤
تشکر از داستان عای زیبایتان لالا رامش چطور است مریضی تان بهتر شدین ان شاءالله
So sad
😢😢😢 خیلی درد ناک بود
خدایارت شاه آرمان ده جگرت جانم ، جان جوریته میخایم بچه آته❤❤😎
سلام رامش جان نازنین : شکر دوباره آواز زیبای تان را شنیدم . شکر جور و صحتمند استیند .🙏🙏🙏♥️♥️♥️🌹🌺
سلام خدمت شما لالا رامش خیلی ده ای روز ها داستان کم نشر میکنی 😢
اول🎉😂
شما هم معتادی داستان های لالا رامش شدین😂😂😂 مثلی من
@تخاریگک-و4لمه چهار سال است که معتاد داستان استم😂
@@mustafatawakol3156 منم 2 سال میشه ک بدرقم معتاد شدیم😟😟😟
استاد شدی پس 😂@@mustafatawakol3156
وای توبه واقعأ داستانی دردناکی بود😢
امیدوارم حالت روحی تان بزودی خوب شود لالای گل حرف های رامش جان هم خوب بود
اولین شنونده هستم اولین لایک کمنت ❤
داستان هایی که بچا روان مکنن جذاب تر اس چون کامل قصه مکنن
یعنی چی دخترا خوبیش مکمل داستان خوده قصه نمیکند 😮
@@ZuhraKhan-n9uتو چقدر بیکار استی مثل مگس در جای رپلی میتی
مطمینی؟
@@hadis_mur4di بلی مطمئن استم که دخترا هم به خیلی قشنگی ومگمل داستان خوده به نشر میرساند
بلی @@hadis_mur4di
لعنت خدا به ایرقم. آدمها و تشکر فراوان از شما برادر رامش عزیز بابت نشر داستان موفق باشید
این کار را باتو کرده باید تو هم کاری کنی به حقش تا زنده باشه از یادش نره بی خیالش نشو کرده باید بیبنه .. موفق باشی
خداوند متعال جزایش بدهد در این دنیا و دراخرت 😢
دوستای عزیز یک سوال: جذاب ترین و شنیدنی ترین داستان که تا به حال شنیده یی کدام بود؟ لطفا جواب🙏🏻
کوتی سنگی 😮
دختر قاچاقبر
@@Ma145-x2v یعنی امو که ده مرز ترکیه یونان رفته بود
خانه ی وحشت
شکر خدا که حالی نجات یافتی . خدا نبخشه چنین وحشی ها را .
Hej tack så mycket ❤❤لالاجان ده دنیا چه قسم ادم ها پیدا میشه خدا لعنت کنه همچین ادم را 😢😢😢
یک نصیحت کوتاه لالا جان 1000 $بتی بری یکی تیرش کنه زنده ماندن ای آدم ضرر هست
احمد جان اگر مه جای تو بودم حالی کلان شدم میرفتم همو کاری که سرمه انجام داده هموره کاره سر خودش انجام میدادم
😯
😢😢درکت میکنم😢😢
یعنی شما هم 😢
سلام رامش جان عزیز امید وارم که همیشه صحت وسلامتی خداونه نصیب تان بگردانید بسار تشکراز برنامه های زبیا تان شما افتخار افعان ها استید بسیار صدا دل پزیر وزیبادارید دعا میکنیم که همیشه موفق باشید چون که جوانان ما به مشواره های تان خیلی صرورت دارند تشکر فروان ❤❤❤❤❤❤❤❤❤
با عرض معذرت آخرین کامنت
متاسفم برای اتفاقی که برات افتاده. چقدر ناراحت شدم وقتی شنيدم همچنین کثیفی وارد ايران شده....
گفته بعضی ها کمنت اول😌 آخر چی گپ است کمنت اول کمنت اول😐
تشکر لالاجان صدایت همیشه رسا باد خوش باشی❤❤❤❤❤❤❤❤❤
سلام برادر عزیز خسته نباشی مثل همیشه عالی بود این جور آدم ها ذات شان خراب است ویابهتربیان کنم انسان نستن وکاش ماآدم هابرای یک آدم زخم خورده مرحم باشیم تازبان های نیش دار بیاید نمک نسیم بروی زخم های یک انسان آسیب دیده برادرعزیز هرجای که هستی موفق باشی وناراحت نباش چون اون حیوان دردادگاه الهاهی محاکمه میشود چون هم قاضی خداست وهم اجرای حکم با خداست به گذشته فکر نکن چون نمینمیتوانی به آینده درخشانت پابزاری میدانم توقوی هستی پس برکه های گذشته راپاره کن وبریزدور واز نوقلم بگیردردستت وزندگی راشروع کن کاش مادرها وپدرهای عزیز سرزمینم با دختر یاپسرشان رفیق باشن کاش یک زره هم که شوده بروز بشن مادرسال چندیم وآن هادر گذشته مانند
موافقم باین گپ تان رامیش جان که این چنین اشخاص تجاوز باید سخت جزای بخورد اتور جزا داده شود که از زنده بودن خود به مرگ راضی شود 😢😢لعنت به این قسم شهوت
اولین ببنده و لایک 🥰
سلام خدمت رامش جان ممنونم از حرفها خوبی شما که برایشن گفتند
بیبن بردارم خودت را ناراحت نیسار روح روانت را اذیت نکن گذشت دیگه میدانم وقتی یادت میایه یک کابوس است برایت اذیت میشوی اما گذشت را هرقدار دامن بزنی غیر افسوز چیزی به کار نیست حالی شکر خدا به جای هستی که همه گذشت را ازیاد میبری خداوند یک همراز خوب برایت داد
دور از خوب های مرد های افغان باشه بعضی مردهای افغان است که سر همجنس خود رحم نمیکنه چی بانه سر زنها سر همجنس خود که تجاوز میکنه ظلم میکنه سر زنها خو بیدون شک بدتر از این ها را انجام میته خداجان خودش جازه ایقسم انسانها را میته تو تشویش نکن از یک رها نه از یک رها خداجان حق را به حقدار میرسانه
شکر هزار بار برادرکم که حالت ات بهتر شده ، از یاد ببر ، از روز های بد ات هیچ وقت دیگر یاد نکن . شکر کار میکنی و نامزد خوب داری . همیشه به خوشبختی هایت فکر کن و یاد بکن . موفقیت بی پایان برایت در تمام امور زندگیت خواهانم امین .🤲🤲🤲💖💖💖🩷🩷🩷💕💕💕
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
دندانها ی بزرگ 😂😂😂
😮
الا تا ایجه داستان احساس مکنم عبدل سرت تجاوز مکنه🥺💔
حالی همی دختر خو دختر همی بچه را هم آرام نمیمانین🤦🏻♀️
❤❤❤
چقه وحشتناک وله خداوند ایتو آدم ها ره نابود کنه نام حیوان هم سر ایقسم جنس ها بد اس بازهم پشت گذشته نگرد و کوشش کو فراموش کنی چون مهم نبود یک حادثه بود ❤
چگونه میتوانم داستانم را ارسال کنم؟
خدایا خیر امشب همگی اول شده در حالیکه صرف خودم اول شدم 😅😅😅
مه قبول ندارم کی تو اول هستی
@zebirahimi7627 دلت که قبول داری با ندارید
@@ZuhraKhan-n9u یک نظری خوب بنویس همیشه دعوا داری که اول هستم مه همیشه کامنت های خو دته میبینیم🙃🙂
😏شما بس کامنت های اول دوم شدن مره مبینید برای مهربانی نظریه های که بعد داستان شنیدن میتم اوه هم بخانید و ببنید خو خیلی خوب میشه دختر جان
هههههههه
😢😢
یعنی بدترین چیز از نظر مه تجاوز است فرق نمیکنه دختر یا بچه 😢 چطور دل شان میشه این کار ها را میکنند سر یک نفر خصوصا ای مرد های پیر و عیاش عموما چنین کار زشت انجام میتن ،
خدا انشاءالله در هر دو دنیا جزای شه میته برادر و انتقام ته میگرد باور داشته باش خوار و ذلیل میشه .
اوه …. مرد ترا تعقیب میکرد ؟ 🥹🥹🥹
💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔😭😭😭
لعنت به قسم ادم ها وأكثر ايشان در امنيت بودندخداوند جهنم جايش كند وترا خداوند اجر نصيب كند
سوم
ای دگه چقسم داستان بود لطفاً اینقسم داستان های بیعنی روان نکنید 🤨
با معذرت خیلی معذرت میخواهم که ایقسم میگم ولی این داستان خیلی خشم مره بر انگیخت احمد جان شکر که فعلا زندگی خوب داری بدون اینکه کس سرت بفهمه حتا خانمت خوب جزای سخت بتیش شاید امکان شه داشته باشی همرای مرمی پایان شه خلاصه فلج کو مرمی بارانش کو که دلت یخ کنه
برادر در اوروپا هستی پشت اوادم روانی نفر انداخته همون کار را همرایش بکو تا دل خودت و دل همه شنونده ها یخ کند ازش فلم بگی وبه تمام جا نشر کو چون هر عمل عکسل عمل دارد
سلام عرض ادب خدمت کسانی که داستان من را میخواند . اسم من امیر است 25 سال سن دارم یک زمان بود که عاشق دختری شدم به اسم آریا . او از پنجشیر بود و من از کابل امتحان های سالانه صنف دوازده مه بود که یک روزی از یک برنامه پیامک با یک دختر آشنا شدم چند روز باهم مسج کردیم نه من او را دیده بودم و نه او من را دیده بود بلاخره بعد از چند روز زنگ زدم برایش حرف زد به مرور زمان باهم گپ میزدیم بلاخره دل های ما به هم گره خورد رفتم به دیدنش دیدمش همتو داستان عشق ما ادامه داشت و آنقدر عاشق هم بودیم که شب ها تا صبح گپ میزدیم مه یک پسری غریب بودم زندگی دختر از زندگی من کرده بهتر بود خوب بلاخره از داستان عشق ما پنج سال گذشت و بلاخره از بخت بد ما افغانستان سقوط کرد و طالب ها آمدن خانواده دختر تصمیم داشت که بروند خارج یک شب برم زنگ آمد از طرف دختر گفت که بیا میدان هوایی گفتم چرا گفت ما میرویم خارج بیا تو هم اگر بتوانی رد شوی با ما بروی یکجا زندگی میسازیم به خود خوب من هر چه کردم دست پایم بسته شده بود بلاخره تا من رفتم میدان هوایی اینا داخل میدان شده بودن من در پشت در های بسته میدان هوایی ماندم پنج شب روز در پشت در های بسته میدان ماندم خواب نکردم لت کوب از طرف طالب ها خوردم شکم گشنه فقط در کوشش ای بودم بروم داخل میدان شیمه و حال از دست پایم رفته بود بلاخره دختر برم زنگ زد گریه کرد که امیر ما پرواز میکنیم میرویم دگه دیدم که دیدارش به آخرین بار نصیب من نبود به چشم های خودم دیدم پرواز کرد طیاره شان فقط اشک هایم جاری بود بس او خدا حال مرا میدید بس خوب بلاخره دختر رسید در امریکا پشتش خیلی خاستگار بودن مام با وجودکه هیچ پولی نداشتم خاستگاری کردمش به بسیار مشکلات گرفتمش دو سال از نامزادی ما گذشته بود . و مام رفتم ایران که یک روز دختر بهانه گرفت دعوای لفظی را و گفت نمیخایمت زندگی من با تو تباه میشود میخواهم نامزادی ماره فسخه کنم هر چه عزر کردم گریه کردم چیغ زدم اما او بی رحم دلش نسوخت به حالم مریض شدم بستر شدم در شفاخانه اما باز هم دست خود را با خانواده خود یکی کرد و نامزادی را فسخه کردن تمام خانواده شان توحینم کردن و بلاکم کردن .بر هر فرد خانواده شان مسج کردم گفتم نکنین زندگی ما دو جوان خراب گفتن اصلا ما تره خوش نداشتیم و راضی نبودیم خوب دختر ما انتخابت کرده بود و حالی هم دختر ما نمیخایه ترا غرور مه زیر پای کرد قلب مه زیر پای کرد و رفت جوانی مره تباه کردن خود شان قضاوت کردن خودشان فسخه کردن خودشان توحینم کردن و بلاکم کردن ... ای بود داستان تباه شدن مه به دست های کسی که یک عمر دوستش داشتم و سرش اعتماد کرده بودم
❤امارت ❤تا قیامت ❤
طرفدار طالبان 😮
طرفدار طالبان 😮