این غزل سعدی و صدای ملکوتی شجریان روح آدم را به پرواز در می آورد. شجریان زنده است چون صدایش هست. هر روز و ساعت اسمش و صدایش در جای جای این دنیای پهناور دل وجان دوستدارانش را روشن میکند.
اگر به حضرت رب العالمین ناخشنود نباشه میگم کاش من میمردم و این عزیزان سالها صحیح و سالم و عزتمند میموندن. ولی روح لطیف اینها در کنار ما مردم پست شده حتما اذیت میشد !! هر طرف میرم گرفتار میشم !! هر چه گفتیم جز حکایت دوست در همه عمر ازان پشیمانیم
نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی که به دوستان یک دل سر دست برفشانی دلم از تو چون برنجد که به وهم در نگنجد که جواب تلخ گویی تو بدین شکردهانی نفسی بیا و بنشین سخنی بگو و بشنو که به تشنگی بمردم بر آب زندگانی غم دل به کس نگویم که بگفت رنگ رویم تو به صورتم نگه کن که سرایرم بدانی عجبت نیاید از من سخنان سوزناکم عجب است اگر بسوزم چو بر آتشم نشانی؟ دل عارفان ببردند و قرار پارسایان همه شاهدان به صورت تو به صورت و معانی نه خلاف عهد کردم که حدیث جز تو گفتم همه بر سر زبانند و تو در میان جانی مده ای رفیق پندم که نظر بر او فکندم تو میان ما ندانی که چه میرود نهانی مزن ای عدو به تیرم که بدین قدر نمیرم خبرش بگو که جانت بدهم به مژدگانی دل دردمند سعدی ز محبت تو خون شد نه به وصل میرسانی نه به قتل میرهانی
روحش شاد ویادش مانا فراموش شدنی نیستد
رحمت الله علیه و الله تعالی خانواده ی معزز این بزرگمرد رو حراست و حفاظت و نصرت هر چه افضل روزی بفرماد و تمام دوستدارانش رو هم
روح استاد بی بدیل آسمان هنر سرزمینمان شاد باد
سپاس که با لایک و کامنت به ما انرژی میدید
روحت شاد استاد آواز ❤
این غزل سعدی و صدای ملکوتی شجریان روح آدم را به پرواز در می آورد. شجریان زنده است چون صدایش هست. هر روز و ساعت اسمش و صدایش در جای جای این دنیای پهناور دل وجان دوستدارانش را روشن میکند.
روحش شاد استاد
شاهکار
اگر به حضرت رب العالمین ناخشنود نباشه میگم کاش من میمردم و این عزیزان سالها صحیح و سالم و عزتمند میموندن. ولی روح لطیف اینها در کنار ما مردم پست شده حتما اذیت میشد !! هر طرف میرم گرفتار میشم !! هر چه گفتیم جز حکایت دوست در همه عمر ازان پشیمانیم
نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی
که به دوستان یک دل سر دست برفشانی
دلم از تو چون برنجد که به وهم در نگنجد
که جواب تلخ گویی تو بدین شکردهانی
نفسی بیا و بنشین سخنی بگو و بشنو
که به تشنگی بمردم بر آب زندگانی
غم دل به کس نگویم که بگفت رنگ رویم
تو به صورتم نگه کن که سرایرم بدانی
عجبت نیاید از من سخنان سوزناکم
عجب است اگر بسوزم چو بر آتشم نشانی؟
دل عارفان ببردند و قرار پارسایان
همه شاهدان به صورت تو به صورت و معانی
نه خلاف عهد کردم که حدیث جز تو گفتم
همه بر سر زبانند و تو در میان جانی
مده ای رفیق پندم که نظر بر او فکندم
تو میان ما ندانی که چه میرود نهانی
مزن ای عدو به تیرم که بدین قدر نمیرم
خبرش بگو که جانت بدهم به مژدگانی
دل دردمند سعدی ز محبت تو خون شد
نه به وصل میرسانی نه به قتل میرهانی
نفسی بیا وبنشین سخنی بگو وبشنو،که ز تشنگی بمردم بر آب زندگانی.