سلام استاد عزیز و توانا سپاسگذارم از داستان قشنگ وتراژدی که با صدای شر شر باران که هم اکنون در حال باریدن است و باصدای نازنین وبهشتی شما دراین روستای تنگ و تاریک که چهار اطرافش را کوهها احاطه کرده اند و تاریکی شب همه جا رخت بسته است به امید صبح روشن و پر از امید چشمهایم را بر تاریکی میبندم.امیدوارم هیشه کامیاب و پر نشاط باشید❤مرد چوپان❤
سلام تشکر از نقل قصهتان در این قصه به این فکر میکردم که تا کی در ادبیات و گفتمان ما افکار سوسیالیستی رخنه خواهد داشت معمولاً ماهها از قصههایی که از بدبختیهای مردم روایت دارد بیشتر خوشمان میآید شاید به این خاطر است که آنها را بدبختتر از خود دیده و بدبختیهای خودمان را فراموش میکنیم به امید روزی که قصههای شاد و امیدبخش ما را شاد و امیدوار کند
@@DariyoushBahnanpour درود بر شما دوست عزیز. بله دقیقا همینطوره. این ای کاشهای ما بقدری ساده و سهل و راحتند که دیگر مردمان تصورش را هم نمیکنند که برای ما تبدیل به آرزو شدهاند...
,زبیا و پر احساس و لطیف و معصومانه و بسیار دلخراش،اینقدر دلخراش بود که..... همین مشکلات و رنجها و دردها بود که مردم شوروی هر سریعتر و با شتاب تر به افکار پوچ کمونیست سوق میداد و مردم غرق در رویاها و آرمانهای پوچ القائات پوچ کمونیست میشدن براش تلاش میکردند...... استاد گرامیم از این شما و همگی گروهتون باعث داشتن لحظاتی آرامش بخش در زندگیم میشید کمال تشکر و دارم🌹🌹🌹
چقدر دردهای خانوادگی و اجتماعی در زمان چخوف زیاد تر از این زمان بود و شاید بهمین دلیل انسان های بزرگ و والایی هم بیشتر بودند ، همچون چخوف، ماکسیم گورکی ، تولستوی و ….. پس درد ها انسان ساز ند؟
یعنی از کل داستان و مفهوم و ارائه و پیام نویسنده و... فقط دار زدن اون سگ برات جالب اومده دوست عزیز؟؟ 😅 خوب طبیعیه که اصطلاح دار زدن الزاما نه مبعنی به قتل رسوندنه بلکه شکل عمل اسمش دار زدنه!! یعنی طنابی دور گردنش انداختن و آویزونش کردن! به همین راحتی!! و قطعا وقتی نویسنده میگه: «دو بار دارش زده بودن» منظورش این نبوده که دو بار کشته بودن و دو دفعه به قتل رسونده بودنش!! منظورش همون عمل دار زدن و با طناب آویزون کردن رو دو بار روش انجام داده بودن! اگه توضیح بیشتری میخواید در مورد این نکته خیلی مهم داستان، متاسفانه دیگه از دست ما کاری برنمیاد. موفق و موید باشید🌹
سلام سلام استاد گرامی این داستان چنان به دله ادم میشینه ودله ادمی مثله منکه یه پدر بزرگه تنها هستم وحسرته دیدنه نوهام که در خارج هستن روچنان میسوزانه که اشک از چشمانه کم سوم شرو به ریختن میکنه وارزو داشتم کاش وانکا کوچولویه مهربان رو مثله نوه خودم نگهداری میکردم😢😢
ای جان دللللم،،، من سعادت سایه پدر بزرگ. و مادربزرگ هایم را بر سرم ندارم، و... پدربزرگ جان منت بر سر من میذارید اگر من حقیر به اندازه سر سوزن جای نوه های عزیزتون رو بتونم براتون پر کنم، شنوندهء خوبی هستم، برای شنیدن خاطراتتون، درد دلهاتون و هر آنچه که شما بخواهید هستم، با جان دل، هرکاری که دارید براتون انجام میدم، تهران زندگی می کنم، دوست داشتید پدربزرگ عزیزتر از جان، پیامم رو پاسخ بدید♥♥♥🙏🏻🙏🏻🙏🏻
@@haranooshebrahimi8550 گوشخراش!!!؟؟؟ واقعا کلمه نادرستی بکار بردید! در طول داستان موسیقی به قدری پایینه که اصلا قابل شنیدن نیست چه برسه به گوشخراش بودن!!!! احتمالا تا حالا موسیقی گوشخراش نشنیدهاید
چقدر دردناک و تاثیرگذار بود. قلبم را لرزاند.
روح چخوف بزرگ، نابغه ادبیات شاد باد
عالي ممنون
🌹
درود بر شما
@@GhHeydari-v7n 🌹
بسیار زیبا با صدای شما ❤
@@shabnam30 🌹🌹
بسیار زیبا بود. تشکر ❤
@@ramzirefes6505 🌹🌹
درود و سپاس 🙏🌺👌
@@mohamadjalalieh7656 🌹🌹
سلام استاد عزیز و توانا سپاسگذارم از داستان قشنگ وتراژدی که با صدای شر شر باران که هم اکنون در حال باریدن است و باصدای نازنین وبهشتی شما دراین روستای تنگ و تاریک که چهار اطرافش را کوهها احاطه کرده اند و تاریکی شب همه جا رخت بسته است به امید صبح روشن و پر از امید چشمهایم را بر تاریکی میبندم.امیدوارم هیشه کامیاب و پر نشاط باشید❤مرد چوپان❤
درود بر شما مرد کوهستان🌹
ممنون استاد❤
@@سعیدهفولادی-ذ5ت 🌹🌹🌹
مثل همیشه صدای خوش و دل خوش همراه صدای داستان خوان و این لحظه خلق دلارام ، نهایت جلوه زیبایی داره
درود بر شما دوست عزیز. ممنون از ابراز لطفتون🌹
سلام آقا ایرج خان
متشکرم
❤❤❤❤❤❤❤❤بزرگوار چه صدای دلنشین و خاصی دارید.سپاس و درود❤
ممنون از لطفتون گرامی بانو🌹🌹
عالی بود سپاسگزارم 🎉🎉🎉❤❤❤😊
@@Mariya-og6fw 🌹🌹
🎉🎉🎉سپاسگزارم
@@maryamyazdipour2298 🌹🌹
Thanks alot Beste verteller
🌹🌹
Thanks
@@mohammadbaghermaheri5425 🌹
درود بر استاد عزیز 🌸💐🌸💐
درود بر شما گرامی بانو🌹
خیلی غم انگیز ولی آشنا بود
دروووووود❤❤❤❤❤❤
@@g..h6013 🌹🌹🌹
درود چقدر عم انگیز من که دلم به درد اومد بچه بیچاره
@@nilysadat4537 🌹
سلام تشکر از نقل قصهتان در این قصه به این فکر میکردم که تا کی در ادبیات و گفتمان ما افکار سوسیالیستی رخنه خواهد داشت معمولاً ماهها از قصههایی که از بدبختیهای مردم روایت دارد بیشتر خوشمان میآید شاید به این خاطر است که آنها را بدبختتر از خود دیده و بدبختیهای خودمان را فراموش میکنیم به امید روزی که قصههای شاد و امیدبخش ما را شاد و امیدوار کند
@@DariyoushBahnanpour درود بر شما دوست عزیز. بله دقیقا همینطوره.
این ای کاشهای ما بقدری ساده و سهل و راحتند که دیگر مردمان تصورش را هم نمیکنند که برای ما تبدیل به آرزو شدهاند...
🙏🙏🙏
🌹
عالی ممنون
@@ArezooAsadsangabi56.. 🌹
چقدر فقردر گذشته زیاد تر بوده حتی به نظرم مردم اون زمان نسبت به حالا بی رحمتر بودن
,زبیا و پر احساس و لطیف و معصومانه و بسیار دلخراش،اینقدر دلخراش بود که.....
همین مشکلات و رنجها و دردها بود که مردم شوروی هر سریعتر و با شتاب تر به افکار پوچ کمونیست سوق میداد و مردم غرق در رویاها و آرمانهای پوچ القائات پوچ کمونیست میشدن براش تلاش میکردند......
استاد گرامیم از این شما و همگی گروهتون باعث داشتن لحظاتی آرامش بخش در زندگیم میشید کمال تشکر و دارم🌹🌹🌹
درود بر شما 🌹🌹
سلام ودرودشبانه من به شماودست اندرکاران فرهیخته🙋♀️
اولین کامنت خدمت شما🙏❤️🌹
@@vahiderooshokooh5507 درود بر دوست عزیز و خوبمان. ممنون از لطفتون🌹🌹
درودبرشمااستادلطفامرگ ایوان الیچ اثرداستایوفسکی راروایت کنید
@@AsR-fl9gc 🌹🌹
چقدر دردهای خانوادگی و اجتماعی در زمان چخوف زیاد تر از این زمان بود و شاید بهمین دلیل انسان های بزرگ و والایی هم بیشتر بودند ، همچون چخوف، ماکسیم گورکی ، تولستوی و …..
پس درد ها انسان ساز ند؟
🌹🌹
چطوری دارش زدن ولی زنده مونده؟
یعنی از کل داستان و مفهوم و ارائه و پیام نویسنده و... فقط دار زدن اون سگ برات جالب اومده دوست عزیز؟؟ 😅
خوب طبیعیه که اصطلاح دار زدن الزاما نه مبعنی به قتل رسوندنه بلکه شکل عمل اسمش دار زدنه!! یعنی طنابی دور گردنش انداختن و آویزونش کردن! به همین راحتی!!
و قطعا وقتی نویسنده میگه: «دو بار دارش زده بودن» منظورش این نبوده که دو بار کشته بودن و دو دفعه به قتل رسونده بودنش!! منظورش همون عمل دار زدن و با طناب آویزون کردن رو دو بار روش انجام داده بودن!
اگه توضیح بیشتری میخواید در مورد این نکته خیلی مهم داستان، متاسفانه دیگه از دست ما کاری برنمیاد. موفق و موید باشید🌹
لطفا صدای موسیقی از بگراند را حذف کنید
سلام سلام استاد گرامی این داستان چنان به دله ادم میشینه ودله ادمی مثله منکه یه پدر بزرگه تنها هستم وحسرته دیدنه نوهام که در خارج هستن روچنان میسوزانه که اشک از چشمانه کم سوم شرو به ریختن میکنه وارزو داشتم کاش وانکا کوچولویه مهربان رو مثله نوه خودم نگهداری میکردم😢😢
@@khodadadakbari درود بر شما پدربزرگ عزیز و بزرگوار
خداوند سایه شما رو بر سر خانواده محترمتون برقرار کنه🌹🌹
ای جان دللللم،،، من سعادت سایه پدر بزرگ. و مادربزرگ هایم را بر سرم ندارم، و...
پدربزرگ جان منت بر سر من میذارید اگر من حقیر به اندازه سر سوزن جای نوه های عزیزتون رو بتونم براتون پر کنم، شنوندهء خوبی هستم، برای شنیدن خاطراتتون، درد دلهاتون و هر آنچه که شما بخواهید هستم، با جان دل، هرکاری که دارید براتون انجام میدم، تهران زندگی می کنم، دوست داشتید پدربزرگ عزیزتر از جان، پیامم رو پاسخ بدید♥♥♥🙏🏻🙏🏻🙏🏻
🌹🌹🌹
@@sarayedastan1 ممنونم از لطفتون استاده گرانقدر امیدوارم همیشه سلامت و شاد باشید 🌹👍
سلام به شما پدر بزرگ مهربون. چقدر خوبه که به این قصه ها علاقه دارید و سرگرم هستید . دعا میکنم بزودی عزیزانتون و ببینید
موسیقی متن حذف کنید خیلی گوشخراشه،سپاسگزارم ،خوانش فوق العاده ❤❤❤❤
@@haranooshebrahimi8550 گوشخراش!!!؟؟؟
واقعا کلمه نادرستی بکار بردید!
در طول داستان موسیقی به قدری پایینه که اصلا قابل شنیدن نیست چه برسه به گوشخراش بودن!!!!
احتمالا تا حالا موسیقی گوشخراش نشنیدهاید
موسیقی حذف شه پلیز
No
سلام آقا ایرج خان
متشکرم