داستان واقعی پیشنهاد میکنم از دستش ندین، از ترس ناپدریم با مرد فلجی ازدواج کردم اما..

Поделиться
HTML-код
  • Опубликовано: 30 сен 2024
  • از ترس ناپدریم که بهم دست درازی میکرد به اولین خواستگارم که مرد فلج و ویلچر نشینی بود جواب بله دادم.
    =====================================
    سلام به کانال آوای عاشقی با فریده بانو خیلی خوش اومدین😍🌹
    من فریده بانو هستم ،قصه گوی داستان
    اگه از این ویدیو خوشتون اومد حتما کانال رو سابسکرایب کنید و زنگوله رو بزنید و توی کامنت ها نظراتتونو برام بنویسید
    🌹🌹 لایک و کامنت = ویدئو های جذاب تر و بیشتر ☺️❤
    👇 برای عضویت در کانال کافیه روی لینک زیر کلیک کنید زنگوله رو هم فعال کنید 👇
    / @avayeasheghi-ee
    #avayeashegiee
    #داستان
    داستان واقعی
    داستان عاشقانه زیبا واقعی
    داستان های پند آموز واقعی
    داستان های عاشقانه واقعی جدید
    داستان های واقعی افغانستان ژورنال
    داستان های واقعی و کوتاه
    داستان صوتی عاشقانه
    داستان عاشقانه واقعی
    داستان صوتی
    داستان های عاشقانه
    داستان های فارسی صوتی
    داستان های شاهنامه
    داستان های فارسی قسمت جدید
    داستان های کودکانه
    داستان های هزار و یک شب
    داستان های فارسی
    حکایت های پند آموز
    حکایت های پند آموز قدیمی
    حکایت های پند آموز کوتاه
    حکایت های پندآموز برای کودکان
    #داستان
    #رمان_بزرگسال
    #داستان
    #داستان_عاشقانه
    #داستان_واقعی
    #رمانک
    #رمان_صوتی
    #رمان_واقعی
    #آوای_عاشقی
    #عاشقانه_خاص
    #آوای_عاشقی
    #پادکست
    #داستان_واقعی
    #داستان #رمان_ایرانی
    #کتاب

Комментарии • 3