این قصه را تقدیم میکنم به همه علاقمندان نظام «شاش عن شاهی» «روزی روزگاری در یک قلمرو دورافتاده، شاهزادهای بد ترکیب به نام "شاهزاده رضا پیاز" زندگی میکرد که به دلایلی که هیچکس دربارۀ آنها هیچ توضیحی نداشته و ندارد، برخلاف اکثریت قریب به اتفاق آدم ها ، از بوی ادرار لذت بسیار میبرد. اختلالات این شاهزاده ۶۵ ساله که همواره آرزوی پادشاهی را با خود به تخت خواب میبرد ، از کودکی با خوردن پیازهای تند شروع شد و با پریدن در تشت پر ز پشگل و ادرار گوسفندان در نوجوانی شدت یافت . به دلایل مختلف روانشناختی و فیزیولوژیکی خاندان پیاز به رفتار فرزند شان ایراد چندانی نمی گرفتند و برعکس آن را مایه مباهات و افتخار خویش می دانستنند و بروز این اختلالات را از ملزومات حفظ و گسترش فضای مسموم سلطنت بشمار می آوردند که با بوهای عجیب و غریب و طعمهای تند و سوزناک می توانست روزگار طلایی «سلسله شاشوکیانیان» را تداعی کند . باری ، بوی شاش اگرچه معمولاً برای بیشتر افراد عادی غیرجذاب و ناخوشایند بود، اما برای شاهزاده پیاز ما نوعی فتیشیزم بحساب می آمد که فانتزی ها و آرزوهای کودکانه و فراموش شده او را دوبار حیات می بخشید و چه بسا می توانست به احیای «سلسله شاشو پیازیان» بیانجامد. از همینرو ، یک روز شاهزاده پیاز تصمیم گرفت تا برای آزمایش یک ایده بزرگ و بدیع، سپاهیانش را به ماموریتی خاص بفرستد. او به سربازان خود دستور داد تا در شهرها بگردند و هر هنرمندی که حاضرست از همه چیز غیر از جان و مال و شکمش بگذرد را برای صرف آبگوشت سلطانی - درباری به سالن آبگوشت خوری کاخ همایونی فرابخوانند . در یک چشم بهم زدن ، هرچه شاهین و شهین و شهره و شهرام و شهناز در شهر بود ، به سوی کاخ روانه شدند و در بین راه چند غلام بنگی را که بجای ساندیس هوس دیزی کرده بودند ، با شناسنامه های جعلی شیرج و شجتبی و شعید به درون سالن همایونی چپاندند . شاهزاده پیاز هم از سر تسامح و تساهل نه فقط بروی خودش نیاورد ، بلکه از این غلامان بیش از خدمه و حشمه خانگی خویش استقبال کرد و یک تکه استخوان گاو و قلم گوسفند به دیزی آنان افزود و خطاب به آنان چنین فرمود : "سربازان آلت بر کف من! سگ های همیشه در صف من! ما به کمک هم می توانیم یک اثر هنری عظیم خلق کنیم ! هر یک از ما باید در برابر چشم جهانیان بروی دیگری بشاشد بنحوی که با ادرارمان هم تطهیر شویم و هم سیل خروشانی نظیر انقلاب سفید پدرم براه اندازیم تا یاد خاندان پیاز ماندگار و جاودانه بماند!" هنرمندان، که به شدت متحیر و گیج و مات شده بودند، با شک و تردید به یکدیگر نگاهی انداختند . در این میان ، یکی از جراحان علوم سیاسی که اتفاقا با طیاره از شهر میلان ایتالیا بازگشته و از ترس دچار شب ادراری بود ، با صدایی لرزان و دو رگه گفت: "عالیجناب، ممکن است به عباس میرزای خود که همین الان از سفر میلان بازگشته توضیح بفرمائید که این پروژه هنری قرار است چگونه اثری باشد؟" شاهزاده رضا پیاز با چشمانی درخشان تر از ستاره بختش گفت: "عباس میرزای عزیز، این هنر نه تنها بر دربار و بر درباریان من ، بلکه بر روح رعایای ملک من تأثیر خواهد گذاشت. ادرار ما، نمادی از قدرت و نوآوری ماست. چیزی که شما خلق میکنید، امروز جسم ما ، و فردا ذهن و روح همه ما و ارواح ما را تسخیر خواهد کرد. حالا بیایید شاهد آن باشیم که چطور «هنر شاش عن شاهی» گام به دنیای جدیدی میگذارد!" سربازان که تحت تأثیر سخنان ملوکانه و فرمان شاهزاده رضا پیاز قرار گرفته بودند، معطل نکرده و بلافاصله شروع به "هنرنمایی" کردند ؛ در برابر سربازان ، هنرمندان درباری هم برای آنکه از قافله فرهنگ و هنر عقب نمانند و جایگاه و موقعیت شان را حفظ کنند، تعجب و حیرت را کنار گذاشتند و کلی غیرت بخرج دادند و از زن و مرد ، قوری و شیر سماورشان را بروی یکدیگر باز کردند. در میان آن همه ادرار و تعفن بی حد و حصر ، ذوق شاعران و خوانندگان رپ هم گل کرد و یکی شان برخاست و چنین سرود: "اوووو مای داگ ! اوووو مای داگ ! همین ادرار، شود طلیعه عصر پاسارداگ! اووو مای داگ ! اووو مای داگ ! ظهور کرد نسل شیک پاسارداگ!؟" با این ترانه و سرود آتشین دربار رضا پیاز ، چند روز بعد در شهر و روستا جارچیان براه افتادند و جار زدند که شاهزاده رضا پیاز قصد دارد شاهکار جدیدی خلق کند و به این ترتیب، تعداد بیشتری از جماعت مست و بنگی با پرچم شیر بنگال و ذوالفقار علی ابن ببو طالب وارد میدان شدند. طولی نکشید که همه ، از روستائیان تگزاس گرفته تا اشراف سانفرانسیکو با این هنر ّبشاش بشاش" آشنا گشتنند. رسانه های ناشنال و تلویزیون های اینترناشنال به سرعت خبرنگاران مشتاق خبر خود را برای بازتاب این «شاخ کار» اعزام کردند. اما تا اینان خود را به محل بروز حوادث برسانند، اوضاع «اندکی» دگرگون شد : مردم رهگذر از بوی گند و تعفن دچار ناراحتی و خشم شدند و به این نتیجه رسیدند که دیگر تحمل شاشزاده رضا پیاز و پرچمداران شیر سماور نشان او را ندارند. طولی نکشید که چند ده هزار نفر در میدان شهر تجمع کردند و با فریادهای بلند و اعتراضهای شدید، شاخزاده را شاشزاده لقب دادند و او را محاصره کردند. یکی از افراد جمعیت که به شدت برآشفته و عصبانی بود، فریاد زد: "اعلیحضرت شاشزاده! اکنون زمان آن فرا رسیده که ما هم ادرارهای خود را تقدیم تو و نثار یاران تو کنیم ! شاید اینگونه بتوانی ابعاد فرهنگ و هنرت را بهتر درک کنی!" بدین ترتیب، هر که از پی پور خویش ، هنرهای شاهی بیاورد پیش ! تمامی مردم شروع به شاشیدن به هیکل شاشزاده کردند. رضا پیاز در حالیکه خود را زیر باران ادرار میدید، ابتدا دستپاچه شد، اما سپس فکر کرد که شاید در این خشم و اعتراض، یک نوع هنر فاخر و جدید نهفته است که با هنرنمایی کلاسیک او تفاوتهایی دارد. از اینرو به علامت تأئید و تسلیم سرش را تکان تکان داد و فریاد زد: "بشاشید شاید این ادرار، پیش درآمد یک انقلاب واقعی باشد!" در نهایت، شاشزاده رضا پیاز خیال سلطنت را کلا بدور انداخت و مردم به یادگار این روزها، جشنوارهای بزرگ به نام "جشن حالا نشاش ، کی بشاش" برگزار کردند. از آن ایام به بعد، همه ساله در ماه آبان، مردم در میادین شهرها و روستاها جمع میشوند و برای بزرگداشت یاد شاشزاده رضا پیاز، در کنار هم به شاشیدن بر مجسمهی او و پدرانش میپردازند.
@tarapakdaman53 قصدم توهین نبود، فقط برای اینکه به مخاطب احترام بذارید لطف کنید و زمان ساخت ویدیو یا پادکست اصلی رو اول ویدیوی خودتو بفرمایید تا کارتون زیباتر بشه. سپاس
درود . آفرین و پاینده باشه دایره المعارف کامل و بی نظیر ایرانی وطن پرست فلاحتی نازنین
کدوم ویدیو ؟ بدم میاد تیتر یا عکس ویدیو با محتوا فرق میکنه
این قصه را تقدیم میکنم به همه علاقمندان نظام «شاش عن شاهی»
«روزی روزگاری در یک قلمرو دورافتاده، شاهزادهای بد ترکیب به نام "شاهزاده رضا پیاز" زندگی میکرد که به دلایلی که هیچکس دربارۀ آنها هیچ توضیحی نداشته و ندارد، برخلاف اکثریت قریب به اتفاق آدم ها ، از بوی ادرار لذت بسیار میبرد. اختلالات این شاهزاده ۶۵ ساله که همواره آرزوی پادشاهی را با خود به تخت خواب میبرد ، از کودکی با خوردن پیازهای تند شروع شد و با پریدن در تشت پر ز پشگل و ادرار گوسفندان در نوجوانی شدت یافت . به دلایل مختلف روانشناختی و فیزیولوژیکی خاندان پیاز به رفتار فرزند شان ایراد چندانی نمی گرفتند و برعکس آن را مایه مباهات و افتخار خویش می دانستنند و بروز این اختلالات را از ملزومات حفظ و گسترش فضای مسموم سلطنت بشمار می آوردند که با بوهای عجیب و غریب و طعمهای تند و سوزناک می توانست روزگار طلایی «سلسله شاشوکیانیان» را تداعی کند .
باری ، بوی شاش اگرچه معمولاً برای بیشتر افراد عادی غیرجذاب و ناخوشایند بود، اما برای شاهزاده پیاز ما نوعی فتیشیزم بحساب می آمد که فانتزی ها و آرزوهای کودکانه و فراموش شده او را دوبار حیات می بخشید و چه بسا می توانست به احیای «سلسله شاشو پیازیان» بیانجامد. از همینرو ، یک روز شاهزاده پیاز تصمیم گرفت تا برای آزمایش یک ایده بزرگ و بدیع، سپاهیانش را به ماموریتی خاص بفرستد. او به سربازان خود دستور داد تا در شهرها بگردند و هر هنرمندی که حاضرست از همه چیز غیر از جان و مال و شکمش بگذرد را برای صرف آبگوشت سلطانی - درباری به سالن آبگوشت خوری کاخ همایونی فرابخوانند .
در یک چشم بهم زدن ، هرچه شاهین و شهین و شهره و شهرام و شهناز در شهر بود ، به سوی کاخ روانه شدند و در بین راه چند غلام بنگی را که بجای ساندیس هوس دیزی کرده بودند ، با شناسنامه های جعلی شیرج و شجتبی و شعید به درون سالن همایونی چپاندند . شاهزاده پیاز هم از سر تسامح و تساهل نه فقط بروی خودش نیاورد ، بلکه از این غلامان بیش از خدمه و حشمه خانگی خویش استقبال کرد و یک تکه استخوان گاو و قلم گوسفند به دیزی آنان افزود و خطاب به آنان چنین فرمود : "سربازان آلت بر کف من! سگ های همیشه در صف من! ما به کمک هم می توانیم یک اثر هنری عظیم خلق کنیم ! هر یک از ما باید در برابر چشم جهانیان بروی دیگری بشاشد بنحوی که با ادرارمان هم تطهیر شویم و هم سیل خروشانی نظیر انقلاب سفید پدرم براه اندازیم تا یاد خاندان پیاز ماندگار و جاودانه بماند!"
هنرمندان، که به شدت متحیر و گیج و مات شده بودند، با شک و تردید به یکدیگر نگاهی انداختند . در این میان ، یکی از جراحان علوم سیاسی که اتفاقا با طیاره از شهر میلان ایتالیا بازگشته و از ترس دچار شب ادراری بود ، با صدایی لرزان و دو رگه گفت: "عالیجناب، ممکن است به عباس میرزای خود که همین الان از سفر میلان بازگشته توضیح بفرمائید که این پروژه هنری قرار است چگونه اثری باشد؟"
شاهزاده رضا پیاز با چشمانی درخشان تر از ستاره بختش گفت: "عباس میرزای عزیز، این هنر نه تنها بر دربار و بر درباریان من ، بلکه بر روح رعایای ملک من تأثیر خواهد گذاشت. ادرار ما، نمادی از قدرت و نوآوری ماست. چیزی که شما خلق میکنید، امروز جسم ما ، و فردا ذهن و روح همه ما و ارواح ما را تسخیر خواهد کرد. حالا بیایید شاهد آن باشیم که چطور «هنر شاش عن شاهی» گام به دنیای جدیدی میگذارد!"
سربازان که تحت تأثیر سخنان ملوکانه و فرمان شاهزاده رضا پیاز قرار گرفته بودند، معطل نکرده و بلافاصله شروع به "هنرنمایی" کردند ؛ در برابر سربازان ، هنرمندان درباری هم برای آنکه از قافله فرهنگ و هنر عقب نمانند و جایگاه و موقعیت شان را حفظ کنند، تعجب و حیرت را کنار گذاشتند و کلی غیرت بخرج دادند و از زن و مرد ، قوری و شیر سماورشان را بروی یکدیگر باز کردند.
در میان آن همه ادرار و تعفن بی حد و حصر ، ذوق شاعران و خوانندگان رپ هم گل کرد و یکی شان برخاست و چنین سرود:
"اوووو مای داگ ! اوووو مای داگ ! همین ادرار، شود طلیعه عصر پاسارداگ!
اووو مای داگ ! اووو مای داگ ! ظهور کرد نسل شیک پاسارداگ!؟"
با این ترانه و سرود آتشین دربار رضا پیاز ، چند روز بعد در شهر و روستا جارچیان براه افتادند و جار زدند که شاهزاده رضا پیاز قصد دارد شاهکار جدیدی خلق کند و به این ترتیب، تعداد بیشتری از جماعت مست و بنگی با پرچم شیر بنگال و ذوالفقار علی ابن ببو طالب وارد میدان شدند. طولی نکشید که همه ، از روستائیان تگزاس گرفته تا اشراف سانفرانسیکو با این هنر ّبشاش بشاش" آشنا گشتنند.
رسانه های ناشنال و تلویزیون های اینترناشنال به سرعت خبرنگاران مشتاق خبر خود را برای بازتاب این «شاخ کار» اعزام کردند. اما تا اینان خود را به محل بروز حوادث برسانند، اوضاع «اندکی» دگرگون شد : مردم رهگذر از بوی گند و تعفن دچار ناراحتی و خشم شدند و به این نتیجه رسیدند که دیگر تحمل شاشزاده رضا پیاز و پرچمداران شیر سماور نشان او را ندارند.
طولی نکشید که چند ده هزار نفر در میدان شهر تجمع کردند و با فریادهای بلند و اعتراضهای شدید، شاخزاده را شاشزاده لقب دادند و او را محاصره کردند. یکی از افراد جمعیت که به شدت برآشفته و عصبانی بود، فریاد زد: "اعلیحضرت شاشزاده! اکنون زمان آن فرا رسیده که ما هم ادرارهای خود را تقدیم تو و نثار یاران تو کنیم ! شاید اینگونه بتوانی ابعاد فرهنگ و هنرت را بهتر درک کنی!" بدین ترتیب، هر که از پی پور خویش ، هنرهای شاهی بیاورد پیش !
تمامی مردم شروع به شاشیدن به هیکل شاشزاده کردند. رضا پیاز در حالیکه خود را زیر باران ادرار میدید، ابتدا دستپاچه شد، اما سپس فکر کرد که شاید در این خشم و اعتراض، یک نوع هنر فاخر و جدید نهفته است که با هنرنمایی کلاسیک او تفاوتهایی دارد. از اینرو به علامت تأئید و تسلیم سرش را تکان تکان داد و فریاد زد: "بشاشید شاید این ادرار، پیش درآمد یک انقلاب واقعی باشد!"
در نهایت، شاشزاده رضا پیاز خیال سلطنت را کلا بدور انداخت و مردم به یادگار این روزها، جشنوارهای بزرگ به نام "جشن حالا نشاش ، کی بشاش" برگزار کردند.
از آن ایام به بعد، همه ساله در ماه آبان، مردم در میادین شهرها و روستاها جمع میشوند و برای بزرگداشت یاد شاشزاده رضا پیاز، در کنار هم به شاشیدن بر مجسمهی او و پدرانش میپردازند.
😂😂😂 مرحبا
با عرض ادب ❤ مسئولین غارتگر مردم سوز و وطن سوز 😢😢😢😢 پاینده شاهزاده 💚🤍❤💜💜💜💜💜💜💜
تیتر دروغ ! ! !
از بس تیتر دروغ میزنه همه مخالفان عاشق رهبری شدن این مردک تمام زحمتها و برنامه ها ونقشه های ضد انقلاب هارو نقش براب کرده ریدم تو اطلاعات تت😂
این چه رسوایی توش بود
چیزی به اسم نائب امام زمان نداریم مگر در غیبت صغری و رهبری هم این ادعا رو نداره
درود بر وطن پرستان❤
پس کو فیلم رسوایی شما تو تیتر نوشتی فیلم رسوایی مخبر تو متن هیچ فیلمی نیست فقط حرفای شماست حرفای شما که نشد سند
مردم چقد دورش هستن من که کارگرم درمیدان کارگرم
صرفا روچند تا عکس که همه اش بازدید و عکس های کاریش. هست صحبت کنی که نشد فیلم افشا گری 😂😂😂
غارتگران بگید .نگویید مسولین 😂😂😂😂
درود به شما حمایت از شاهزاده حفاظت ازایران است👑👑👑👑👑👑👑❤🙏🙏
درود جالب بید مرسی عزیزم
به اسم اسلام بخور بخور
🤣😂 پته همه رو ریختین رو آب! دمتون گررررم!
میاد حرف میزنه ادم میخواد بالا بیاره سر دسته تمام دزدهاست
چه اسمش بهش میاد مخبر😂😂😂😂
❤❤❤❤❤❤جاوید شاه جاوید شاه که خدای ایرانو ایرانیست خود خود خداست❤❤❤❤❤جاویدشاهنشاه ایرانو ایرانی❤❤جاوید خاندان پر افتخارپهلویسم ❤❤❤😘😘😘😘😘
قربن افدا ق
زنت😂😂😂😂
درود بر شرف کسی که این ویدیورو منتشر کرد
فکر کردیم مخبر لنگاشو داده بالا😂
این فساد مالی و سیاسی کم و بیش همه مسئولان و مدیران رده بالا رو در بر می گیره ولی به هر حال مرسی از روشنگری تون.
اینها همشون دزد و مافیا هستند جاوید شاهزاده پهلوی ❤❤❤❤❤❤
شهرت ، گواه همه چی هست.خدا بهتر میدونه البته.......
مگر تحریمها از فضا آمده یا آیه ناضل شده
نازل
پهلوی خزنده
عهههههههههه
چرا میسوزی
درود بر آقای مخبر❤
شما توی این کانالت خلاصه ای از برنامه های صدای آمریکا رو با چند سال تاخیر بازیابی میکنی؟ زشته بخدا
همه که مثل شما در جریان نیستند
@tarapakdaman53 قصدم توهین نبود، فقط برای اینکه به مخاطب احترام بذارید لطف کنید و زمان ساخت ویدیو یا پادکست اصلی رو اول ویدیوی خودتو بفرمایید تا کارتون زیباتر بشه. سپاس
لطفاً انقدر نگید امام خامنهای حالم بهم میخوره میدونم از روی تمسخر میگید ولی همینم موجب حال بهم زدن
فامیلی رو ببین مخبر 😂
حکومت عدل علی کلاهشو بندازه بالاتر😂😂
خبر داری مادرت روزی ۲۰بار به مهاجرین افغانستانی میده،الان باور میکنی حرفمو یا سند حرفمو میخوای کسکش پدر
خبر داری مادرت روزی ۲۰بار به مهاجرین افغانستانی میده،الان باور میکنی حرفمو یا سند حرفمو میخوای کسکش پدر
خبر داری مادرت روزی ۲۰بار به مهاجرین افغانستانی میده،الان باور میکنی حرفمو یا سند حرفمو میخوای کسکش پدر
درود به آقای فلاحتی
درود به شما
این مخبرهم باجناقباز است.
درود بر آقای مخبر❤