داستان واقعی مجبور شدنم به تمکین...(از دستش ندین بهترین داستان عمرتون میشه🔥😍)

Поделиться
HTML-код
  • Опубликовано: 15 ноя 2024

Комментарии • 9

  • @MinaGhasemi-fb1dw
    @MinaGhasemi-fb1dw Месяц назад

    عالی بود زندگی همه شیرین بشه ان شاءالله❤❤❤

  • @mh.mobail
    @mh.mobail Месяц назад

    خداذو شکر چقدر قشنگ شد اخرش❤❤❤

  • @zizizuzu3944
    @zizizuzu3944 Месяц назад

    خدا رو شکر بعد از اینهمه سال سختی بالاخره خوشبخت شدی ...خانوم واقعا یه نعمت بزرگی بود که خدا بهت داد و همچنین حافظ .

  • @سارهسارویی
    @سارهسارویی Месяц назад +1

    مگه میشه،به همین راحتی برای امید شناسنامه گرفتن؟
    وحید هم اینقدر راحت گذشت کرد؟
    مسخرست.....

  • @mshariati9803
    @mshariati9803 Месяц назад

    اصلا داستان خوبی نبود این دختر از روستا فرار کرده که مثلا عروس نشه و درس بخونه چطور بعد اون دعواهای داخل حیاط به پلیس مراجعه نکرد ، تو ترمینال چطور تونست بدون مداخله ی پلیس بهش بلیط رایگان بدهند محاله چنین چیزی پدر صاحب راننده در میارند ......

  • @alirezaTaymori
    @alirezaTaymori Месяц назад

    من که تا 7 دقیقه بیشتر نتوانستم به این مزخرفات گوش بدم

  • @نوروزشهابی
    @نوروزشهابی Месяц назад

    اینکه چاره ای نداشتم رو من چرا نمی‌فهمم خب با یه راهی به شوهرت میگفتی