أنا أهنئك على هذا العمل الجبار و على هذه القناة التي و إن كانت تدور في فلك الحيرة إلا أنها إشراقات رااائعة.. وقادة في نفوس الباحثين.. رعاك الله و سدد خطاك دوما
شكرا لكم. جهود متواضعة... والقصد من الحيرة هو التحليق في فضاءات المعرفة والتوحيد واليقين والتعرف على التجليات الإلهية المختلفة.. كما ورد في الأثر "رب زدني فيك تحيرا" ، أو "المعرفة دوام الحيرة" ، وهي ليست حيرة التيه والضياع. لاحظ الدقائق الاولى من هذا الفيديو: ruclips.net/video/3LYl2NK6el0/видео.html اطيب التحايا
رووعة ما قمت به صاحب القناة ❤️ مصطفى ملكيان مفكر بارز وقرأت بعض كتبه...شكرا لك لكن اتمنى ان تستضيف الدكتور عبد الكريم سروش أيضا فهو مفكر بارز في هذا المجال شكرااا لك ♥️♥️♥️🙏🙏🙏
الترجمة المكتوبة افضل برأيي القاصر وتحافظ على دقة المعنى وتتيح للمستمع ان يستمع الى كلام وطريقة تعبير الضيف بشكل كامل.. وايضا تسمح لمن يعرف لغة الضيف ان يستفيد من لغته الأصلية.. ولذلك لم نلجأ للترجمة الصوتية في جميع الحوارات. اطيب التحيات.
@@Hira-Hadi من المؤكد الترجمة المكتوبة لها من الفائدة الكبيرة التي لاتخفى على الباحث ولكن في نفس الوقت الترجمة الصوتية تتمتع بفوائد جمة ويستفاد منها الكثير انا ومنهم ... فأنا اعمل واكتب وأقرأ وفي الوقت نفسه اسمع محاضرات صوتية وعلى كل حال .. أقدم شكري لكم ولردكم وبرأي أن قناتكم تستضيف شخصيات ممتازة فكرياً .
الرجاء . . الرجاء إيقاف الموسيقى في المقدمة لأنها تشوش على صوت المتكلم بطريقة مزعجة . مع التقدير و الإمتنان لما تقدموه من موضوعات قيمة و الجهد الكبير المبذول .
سلام و تشکر بابت این برنامه ی خوب و سودمند. مسئله ای دارم. ایا خود علوم مختلفه از جمله ریاضیات و نجوم و شیمی و فلسفه و متافیزیک که لزوما ربطی به فلسفه اخلاق ندارند خود این علوم باعث تکامل روحی انسان نمیشود؟ یعنی از انجایی که معلوم عین وجود عالم میشود (در بحث وحدت عالم و معلوم) ایا خود این علوم که دکتر مکلیان به نام "حکمت به من چه" بیان میکنند حقیقتا باعث شناخت خود نمیشود؟ خودشناسی از راه شناخت طبیعت و شناخت اشیای عالم؟ ایا کسی که دایره ی علمی اش زیاد تر بشود وجودش هم وسعت نمیابد؟ در باب حکمت عملی و اخلاق و مثلا ان راهبی که به صومعه میرود هم اخرش میشه گفت به من چه؟ حالا که چی؟ تزکیه ی نفس کردیم ولی حتی نمیدانیم زمین کروی است یا مسطح؟ حال که چی؟ در حالی که اگر هر علمی را علم به وجود بدانیم شناخت به طبیعت و کیهان (کوزمولوژی) هم نوعی شناخت خود هست. از انجا که در انسان شناسی عرفانی انسان عالم اصغر است و نمونه ی تام عالم اکبر است خب هر شناختی به عالم اکبر شناخت به عالم اصغر هم است.
نظرات وتاملات خوبي مطرح فرموديد.. وبراي جواب وگفتگو خيلي حرفها ميشه زد .. بر هر حال ممنون .. بايد اين اشكالات وسؤال ها مطرح كنيم با خود استاد ملكيان يا اساتيد ديگه در فرصت ها وگفتگوهاي بعدي ان شاء الله
اگر عمر خود را وقف تهذیب نفس کنیم و سیمای برزخی خود را از سیمای حیوانی به انسانی تبدیل کنیم و بدینوسیله نفس خود را الهی و جاودانه سازیم، بهتر نیست؟ هرچند که از بسیاری از دانستههای دنیوی محروم باشیم؟ البته که گزینهی نخست اولویت دارد. زیرا ما بدین دنیا نیامدهایم که مثلا فیزیکدان شویم و حال آنکه آمدهایم که آدم شویم که گفتهاند ملا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل! و البته بسیار بسیار بسیار مشکل!
فعلاً غالب الصوفية تركوا الفقه والعلوم الدينية وأنشغلوا بعمارة القلوب من خواطر المعصية ،،، لكنهم شطحوا في عالم جديد بعيد عن الشريعه. وهذا بابٌ يدخل منه الشيطان بقالب الحق ليضل الكثير من الناس وأرى إنه من الخطورة بقدر يفضي الى الضلال. والله أعلم
شكرا على مروركم القيّم. أكابر العرفاء والصوفية المسلمون هم من كبار الفقهاء والمتشرّعة، إذ جمعوا بين الشريعة والطريقة والحقيقة، والظاهر والباطن ، وأكدوا على أن الالتزام بالأحكام الشرعية والفقهية هو الطريق الحصري والوحيد لبلوغ المراتب المعنوية ودرجات القرب الى الله.. هذا محل اتفاق المحققين والعلماء الربانيين كلهم ممن اهتم بالسير والسلوك الى الله والتزكية والعرفان والتهذيب والصفاء والتصوف على اختلاف مذاهب المسلمين. نعم يوجود بعض الجهلة والمنحرفين واصحاب المصالح والأهواء والمنافع الدنيوية ممن تلبسوا بهذا الاسم وادعوا الانتساب له، ولكن هم أبعد ما يكونون منه، وأبسط مراجعة لأهم المصادر في التراث الصوفي والعرفاني تدل على ذلك... كما ان مختلف المذاهب الفقهية والكلامية لا تخلو من منحرفين او متحجرين او اتباع الهوى والشيطان، ولكنهم لا يمثلون ذاك الاتجاه، ولا يشكلون عصبه الأساسي. كلامي هو من باب الافادة ، وليس ناظرا بالضرورة الى حديث الاستاذ ملكيان، فالأستاذ ملكيان عبّر عن اراء كثيرة ومختلفة ، ولا أتفق معه بالضرورة في جميعها. أطيب التحايا لكم
یک نکته ی دیگه هم بگویم که جناب دکتر ملکیان همین تشبیه کوه که سطح کوه بیشتر تکثر را دارد و قله به وحدت میرسد این که دقیقا تشبیهی است که فریتهیوف شوان در کتاب "وحدت متعالی ادیان" اش بیان میکنه دیگه. یعنی میگوید ادیان در سطح ظاهری و فرهنگی و اداب و رسوم و فقه و اینها تفاوت های ظاهری دارن و هرچقدر ما به باطن نزدیکتر شویم که همان عرفان است به قله نزدیکتر شدیم و در باطن به مرکز دایره میرسیم که همه ی ادیان در ان نقطه "وحدت متعالیه" دارند. خب همین تشبیه را جناب استاد عزیز مطرح میکنن و بعد میفرمایند مخالف شوان و دکتر نصر و گنون و اینها هستند. اتفاقا به نظرم بهترین نگاه به ادیان همین نگاه سنت گرایان یا Perennialist ها هست و پلورالیسم انها بسیار بهتر از پلورالیسم جان هیک هست که میخواهد "تثلیث" را از مسیحیت بردارد! در خود تثلیث بسیار حکمت های هستی شناسانه نهفته است. بحث تثلیث فلوطین و وحدت عالم و معلوم یا وحدت عاشق و معشوق و بحث علم خدا به خودش تثلیث معنی دارد. حال جناب دکتر ملکیان میفرمایند که ادیان یک حرف را نمیزنند در حالی که همه ی ادیان به امر قدسی توجه دارند - همه ی ادیان به اخلاقیات کلی و جهان شمول توجه دارند- همه ی ادیان اداب و رسومی دارند - همه ی ادیان به انسان کامل یا تعالی یافتن نفس اشاره دارند - همه ی ادیان به کارما یا نتیجه ی اعمال اشاره دارند - همه ی ادیان قدیسین و عرفا و انبیا در انها داشتند - رفتار های دینی همه ی ادیان بسیار شبیه به هم هست در واقع میبینیم همه ی ادیان "پرستش گر" هستند. این دیگه چه حقیقتی والاتر که درش وحدت است؟ افزون بر ان جناب ملکیان ایمان و عشق را 2 حقیقت جدا میدانند البته استاد از همه ما بهتر میدانند ولی من نکات خودم را میگویم. ما در پدیدار شناسی ایمان این مفهوم را با عشق هم پیوند میبینیم. در واقع ایمان با یقین فرق دارد. ایمان نوعی شک همراه با شجاعت است به تعبیر پائول تیلیش. بسیار به مفهوم عشق نزدیک است. اگر کسی مثل خیام ایمان و عشق به کار نداشت نمیتوانست 40 سال هر شب به ستارگان بنگرد تا تقویم جلالی را درست کند. این ایمان است دیگه که با عشق پیوند دارد. در واقع شاید بشه گفت همین تاکید بر ایمان در قران تاکید بر عشق است. نیست؟ یا ایمان در مسیحیت کاملا با مبحث عشق و محبت پیوند دارد. ایمان با عمل صالح پیوند دارد و بدون عشق که نمیشه عمل صالح انجام داد!
ممنون بابت اين همه تحليل ونقدر وبررسي كه مطرح فرموديد.. من هم موافقم كه قرآن پر از محبت است وحب ومحبت إلهي، وعرفاء وصوفية معتقدن كه قرآن "نامه ى عشق" از خدا به بندگانش ، وخود عطار ومولوي وابن عربي تصريح مي كنند بر محوريت عشق ومحبت در اسلام وقرآن. بلكه ايمان وتقوى ويقين وعبوديت ... اين مفاهيم خيلي نزديك ومتحد با حب ومحبت إلهي اند... وديوان مثنوي يا عطار به مثابت يك تفسير أنفسي وباطني وتأويل قرآن. نميشه تفكيك كرد بين گوهر ايمان ومحبت ... هلا زبان هر كتاب مقدس يا ديوان معنوي يا كتاب عرفاني فرق دارد ، وبستگی دارد به اصطلاحات عرفاني ان عارف يا ولي ، وتجربه روحى شخصى ، وفرهنگ وکونتیسکت که در زمانش بود ، وخودش ميخواست در اون زمينه يك معرفتي بياورد ونشر كند كه مؤثر باشه وجواب بعضي از نواقص وضعف هاى جامعه زمان خودش باشه .. واينجا بحث فرق است بين زبان اولياء وزبان پيامبران وهدف بعثت انبياء كه هدايت است .. خيلي حرف است.. واينجا فرصتي نيست براي بسطش. ولي نميشه گفت كه يك فرق جوهري بين از مثنوي وقرآن هست ... بر هر حال، اين نظر بنده .
لقاء جميل جمع بين جمال طرح فيلسوف كبير ومقدم برنامج رائع...أتمنى من جنابكم الكريم عمل سلسلة لقاءات مع مفكري وفلاسفة إيران كعبد الكريم سروش وجوادي آملي وغيرهم وذلك من أجل تعريف الجمهور العربي بمنتوجاتهم الفكرية والفلسفية . وياليت يكون لكل فيلسوف أكثر من حلقة ودمتم موفقين ..
در باب خدای شخصی و خدای غیر شخصی هم من باز مسئله دارم. ایا در هیچ دینی امده که خدا فاقد شعور است؟ جهان کر و کور و لال است؟ در همه ی ادیان خدا اگاه است یک نگاه Panpsychism در همه ی ادیان مطرح است. اگر شعور را قرائتی از شخص بگیریم همه ی ادیان خدای شخص وار دارند. ولی در همه ی ادیان هم باز ما 2 زبان برای توصیف این خدا داریم. یک زبان تنزیهی که خدا ناشناختنی است و غیب الغیوب است و یک نگاه تشبیهی که خدا به زبان اسطوره ای توصیف شده. یعنی ما این بازی های زبانی را باید در نظر بگیریم. در همه ی ادیان در خود بودیسم ما خدای اسطوره ای داریم. آمیتابه بودا یا Pure land بودایی هایی هستند که با خدا حرف میزنن عبادت میکنن و نگاه انسان وار به خدا دارند این همان شبیه نگاه ظاهرگرایان اسلامی است دیگه. یا در هندوئیسم هم ما مکتب دوایتا را داریم که دوئالیته و دوگانه گرا است بین خدا و جهان تفکیک قائل میشه در عین حال مکتب Bhakti را داریم که مکتب عشق است و شبیه آمیتابه بودا است و خدای اسطوره ای ادیان ابراهیمی. در کنارش ما قرائت وحدت وجودی تنزیهی هم در ادیان ابراهیمی داریم دیگه. حتی در ایات قران هم ایات وحدت وجودی کم نیست. از فاینما تولوا فثم وجه الله گرفته تا "هو الظاهر و هو الباطن" و "الله معکم اینما کنتم" و "خدا میان قلب و ذهن شما حائل است" و "خدا نور اسمان و زمین است" و بحث "مصباح و مشکاه و زجاجه" اینها دیدگاهی وحدت وجودی است. یعنی ما در حتی کتب دینی (نه فقط طریقت ها) هم زبان تنزیهی داریم و هم زبان تشبیهی و اسطوره ای. هیچ دینی نیست که بگوییم بودیسم صرفا monism است و ادیان ابراهیمی صرفا شخص وار هستند. همه جوره در همه ی ادیان هست. اما خدای غیر شخصی یعنی چی؟ یعنی ایا جهان فاقد شعور است؟ فاقد اگاهی است؟ کور و کر است؟ اعمال ما بر نفس ما و جهان پیرامون ما تاثیر نمیگزارد؟ ایا کور و کر است؟ یعنی شخصی ظلم کند بعد عاقبت بخیر شود و شخصی صالح باشد و عذاب ببیند؟ خدای غیر شخصی یعنی خدای ماتریالیستی؟ یعنی ماده ی کور و کر؟ همچین چیزی در ادیان نداشتیم جز یک سری طریقت های منقرض شده مثل دهریون و چارواکا در هند و اینها. ولی گوهر همه ی ادیان خدای شخصی به معنای "شعورمند" بودن است. حال این خدای شخصی میتواند وحدت وجودی و تنزیهی و فلسفی بیان شود یا به زبان اسطوره ای و قصه و انسان وار...
❤ سلام علیکم و تحیاتی لک و لثوبک الراقی الجمیل و لضیفک العزیز استاد ملکیان
ممتاااااز جدا... الله یحفظ استاذ ملکیان فیلسوف کبیر و متواضع
آگاه و شجاع
استاد ملکیان عزیزم 🤩🤩❤❤❤❤❤❤❤❤❤
طرح رائع، مصطفى ملكيان من فصول بحثي في الإجازة، شكرا.
من اجمل ما شاهدت على الانترنت...شكرا من القلب
أنا أهنئك على هذا العمل الجبار و على هذه القناة التي و إن كانت تدور في فلك الحيرة إلا أنها إشراقات رااائعة.. وقادة في نفوس الباحثين.. رعاك الله و سدد خطاك دوما
شكرا لكم. جهود متواضعة... والقصد من الحيرة هو التحليق في فضاءات المعرفة والتوحيد واليقين والتعرف على التجليات الإلهية المختلفة.. كما ورد في الأثر "رب زدني فيك تحيرا" ، أو "المعرفة دوام الحيرة" ، وهي ليست حيرة التيه والضياع.
لاحظ الدقائق الاولى من هذا الفيديو:
ruclips.net/video/3LYl2NK6el0/видео.html
اطيب التحايا
جميل جدا، استمر 🙏🏻🙏🏻🙏🏻
سماحة الشيخ هادي حفظه الله تعالى ،هل يمكن توضيح الترجمة فالخط ليس واضحا
استمرررر رائععع جدا....نود بشدة ان نتعرف على الفكر الايراني المعاصر
لقاء جميل ومحاورة رائعة. ...ادام الله تعالى توفيقاتكم
شكراً لكم سيدي على هذا اللقاء الثري
شكرا ممتن لما تقدمه
جميل وفقكم الله
جميل جدا كل التوفيق لك حلقات متميزة جدا
اتمنى ان تستضيف المفكر الدكتور أيمن المصري
كذلك الاستاذ حيدر حب الله
كذلك الشيخ حسن الصفار
شكرا لكم
نتشرف بمتابعتكم
وشكرا على مقترحاتك القيّمة.
رووعة ما قمت به صاحب القناة ❤️ مصطفى ملكيان مفكر بارز وقرأت بعض كتبه...شكرا لك لكن اتمنى ان تستضيف الدكتور عبد الكريم سروش أيضا فهو مفكر بارز في هذا المجال شكرااا لك ♥️♥️♥️🙏🙏🙏
استمر استمر استمر
شكرا
أفضل قناة فكرية لكن للأسف لاتوجد ترجمة لفظية مباشرة وخاصة في مثل قامة كمصطفى ملكيان
ماذا تقصد بالترجمة اللفظية المباشرة ؟
@@Hira-Hadi أقصد ترجمة غير كتابية أو بإضافة الكتابة هناك متكلم يترجم قول ملكيان الفارسي إلى كلام عربي
الترجمة المكتوبة افضل برأيي القاصر وتحافظ على دقة المعنى وتتيح للمستمع ان يستمع الى كلام وطريقة تعبير الضيف بشكل كامل.. وايضا تسمح لمن يعرف لغة الضيف ان يستفيد من لغته الأصلية..
ولذلك لم نلجأ للترجمة الصوتية في جميع الحوارات.
اطيب التحيات.
@@Hira-Hadi من المؤكد الترجمة المكتوبة لها من الفائدة الكبيرة التي لاتخفى على الباحث ولكن في نفس الوقت الترجمة الصوتية تتمتع بفوائد جمة ويستفاد منها الكثير انا ومنهم ... فأنا اعمل واكتب وأقرأ وفي الوقت نفسه اسمع محاضرات صوتية وعلى كل حال .. أقدم شكري لكم ولردكم وبرأي أن قناتكم تستضيف شخصيات ممتازة فكرياً .
الترجمه صغيره والتركيز في الشاشه يؤذي العيون اذا ممكن ترجمه صوتيه
@@AliAli-vd8eh هذا كان من الحوارات الاولى.. لاحقا صارت الترجمة كبيرة وواضحة..
اما الترجمة الصوتية فلا نوفرها مع الاسف
بوركتم.
الرجاء . . الرجاء إيقاف الموسيقى في المقدمة لأنها تشوش على صوت المتكلم بطريقة مزعجة .
مع التقدير و الإمتنان لما تقدموه من موضوعات قيمة و الجهد الكبير المبذول .
شكرا على اقتراحكم
کسب عالیترین مقامات و سریعترین روش برای رسیدن به بالاترین مقامات عرفانی بوسیلهی خدمت به خلق و بویژه به محتاجان و نیازمندان است!
🌸❤️🌿
how many languages do you know? and where are you from? you know Persian and that was wonderful.
I'm from Oman.
I speak Arabic, Persian & English.
ماشاء الله
سلام. ایشان که مخالف عرفان نظری هستند در این گفتگو مرتب نظرات انتزاعی در مورد انسان، مذهب، اخلاق، و عرفان مطرح فرمودند.
سلام و تشکر بابت این برنامه ی خوب و سودمند. مسئله ای دارم. ایا خود علوم مختلفه از جمله ریاضیات و نجوم و شیمی و فلسفه و متافیزیک که لزوما ربطی به فلسفه اخلاق ندارند خود این علوم باعث تکامل روحی انسان نمیشود؟ یعنی از انجایی که معلوم عین وجود عالم میشود (در بحث وحدت عالم و معلوم) ایا خود این علوم که دکتر مکلیان به نام "حکمت به من چه" بیان میکنند حقیقتا باعث شناخت خود نمیشود؟ خودشناسی از راه شناخت طبیعت و شناخت اشیای عالم؟ ایا کسی که دایره ی علمی اش زیاد تر بشود وجودش هم وسعت نمیابد؟ در باب حکمت عملی و اخلاق و مثلا ان راهبی که به صومعه میرود هم اخرش میشه گفت به من چه؟ حالا که چی؟ تزکیه ی نفس کردیم ولی حتی نمیدانیم زمین کروی است یا مسطح؟ حال که چی؟
در حالی که اگر هر علمی را علم به وجود بدانیم شناخت به طبیعت و کیهان (کوزمولوژی) هم نوعی شناخت خود هست. از انجا که در انسان شناسی عرفانی انسان عالم اصغر است و نمونه ی تام عالم اکبر است خب هر شناختی به عالم اکبر شناخت به عالم اصغر هم است.
نظرات وتاملات خوبي مطرح فرموديد.. وبراي جواب وگفتگو خيلي حرفها ميشه زد .. بر هر حال ممنون .. بايد اين اشكالات وسؤال ها مطرح كنيم با خود استاد ملكيان يا اساتيد ديگه در فرصت ها وگفتگوهاي بعدي ان شاء الله
اگر عمر خود را وقف تهذیب نفس کنیم و سیمای برزخی خود را از سیمای حیوانی به انسانی تبدیل کنیم و بدینوسیله نفس خود را الهی و جاودانه سازیم، بهتر نیست؟ هرچند که از بسیاری از دانستههای دنیوی محروم باشیم؟ البته که گزینهی نخست اولویت دارد. زیرا ما بدین دنیا نیامدهایم که مثلا فیزیکدان شویم و حال آنکه آمدهایم که آدم شویم که گفتهاند ملا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل! و البته بسیار بسیار بسیار مشکل!
فعلاً غالب الصوفية تركوا الفقه والعلوم الدينية وأنشغلوا بعمارة القلوب من خواطر المعصية ،،، لكنهم شطحوا في عالم جديد بعيد عن الشريعه. وهذا بابٌ يدخل منه الشيطان بقالب الحق ليضل الكثير من الناس وأرى إنه من الخطورة بقدر يفضي الى الضلال. والله أعلم
شكرا على مروركم القيّم.
أكابر العرفاء والصوفية المسلمون هم من كبار الفقهاء والمتشرّعة، إذ جمعوا بين الشريعة والطريقة والحقيقة، والظاهر والباطن ، وأكدوا على أن الالتزام بالأحكام الشرعية والفقهية هو الطريق الحصري والوحيد لبلوغ المراتب المعنوية ودرجات القرب الى الله.. هذا محل اتفاق المحققين والعلماء الربانيين كلهم ممن اهتم بالسير والسلوك الى الله والتزكية والعرفان والتهذيب والصفاء والتصوف على اختلاف مذاهب المسلمين.
نعم يوجود بعض الجهلة والمنحرفين واصحاب المصالح والأهواء والمنافع الدنيوية ممن تلبسوا بهذا الاسم وادعوا الانتساب له، ولكن هم أبعد ما يكونون منه، وأبسط مراجعة لأهم المصادر في التراث الصوفي والعرفاني تدل على ذلك... كما ان مختلف المذاهب الفقهية والكلامية لا تخلو من منحرفين او متحجرين او اتباع الهوى والشيطان، ولكنهم لا يمثلون ذاك الاتجاه، ولا يشكلون عصبه الأساسي.
كلامي هو من باب الافادة ، وليس ناظرا بالضرورة الى حديث الاستاذ ملكيان، فالأستاذ ملكيان عبّر عن اراء كثيرة ومختلفة ، ولا أتفق معه بالضرورة في جميعها.
أطيب التحايا لكم
یک نکته ی دیگه هم بگویم که جناب دکتر ملکیان همین تشبیه کوه که سطح کوه بیشتر تکثر را دارد و قله به وحدت میرسد این که دقیقا تشبیهی است که فریتهیوف شوان در کتاب "وحدت متعالی ادیان" اش بیان میکنه دیگه. یعنی میگوید ادیان در سطح ظاهری و فرهنگی و اداب و رسوم و فقه و اینها تفاوت های ظاهری دارن و هرچقدر ما به باطن نزدیکتر شویم که همان عرفان است به قله نزدیکتر شدیم و در باطن به مرکز دایره میرسیم که همه ی ادیان در ان نقطه "وحدت متعالیه" دارند. خب همین تشبیه را جناب استاد عزیز مطرح میکنن و بعد میفرمایند مخالف شوان و دکتر نصر و گنون و اینها هستند. اتفاقا به نظرم بهترین نگاه به ادیان همین نگاه سنت گرایان یا Perennialist ها هست و پلورالیسم انها بسیار بهتر از پلورالیسم جان هیک هست که میخواهد "تثلیث" را از مسیحیت بردارد! در خود تثلیث بسیار حکمت های هستی شناسانه نهفته است. بحث تثلیث فلوطین و وحدت عالم و معلوم یا وحدت عاشق و معشوق و بحث علم خدا به خودش تثلیث معنی دارد.
حال جناب دکتر ملکیان میفرمایند که ادیان یک حرف را نمیزنند در حالی که همه ی ادیان به امر قدسی توجه دارند - همه ی ادیان به اخلاقیات کلی و جهان شمول توجه دارند- همه ی ادیان اداب و رسومی دارند - همه ی ادیان به انسان کامل یا تعالی یافتن نفس اشاره دارند - همه ی ادیان به کارما یا نتیجه ی اعمال اشاره دارند - همه ی ادیان قدیسین و عرفا و انبیا در انها داشتند - رفتار های دینی همه ی ادیان بسیار شبیه به هم هست در واقع میبینیم همه ی ادیان "پرستش گر" هستند. این دیگه چه حقیقتی والاتر که درش وحدت است؟
افزون بر ان جناب ملکیان ایمان و عشق را 2 حقیقت جدا میدانند البته استاد از همه ما بهتر میدانند ولی من نکات خودم را میگویم. ما در پدیدار شناسی ایمان این مفهوم را با عشق هم پیوند میبینیم. در واقع ایمان با یقین فرق دارد. ایمان نوعی شک همراه با شجاعت است به تعبیر پائول تیلیش. بسیار به مفهوم عشق نزدیک است. اگر کسی مثل خیام ایمان و عشق به کار نداشت نمیتوانست 40 سال هر شب به ستارگان بنگرد تا تقویم جلالی را درست کند. این ایمان است دیگه که با عشق پیوند دارد. در واقع شاید بشه گفت همین تاکید بر ایمان در قران تاکید بر عشق است. نیست؟ یا ایمان در مسیحیت کاملا با مبحث عشق و محبت پیوند دارد. ایمان با عمل صالح پیوند دارد و بدون عشق که نمیشه عمل صالح انجام داد!
ممنون بابت اين همه تحليل ونقدر وبررسي كه مطرح فرموديد..
من هم موافقم كه قرآن پر از محبت است وحب ومحبت إلهي، وعرفاء وصوفية معتقدن كه قرآن "نامه ى عشق" از خدا به بندگانش ، وخود عطار ومولوي وابن عربي تصريح مي كنند بر محوريت عشق ومحبت در اسلام وقرآن.
بلكه ايمان وتقوى ويقين وعبوديت ... اين مفاهيم خيلي نزديك ومتحد با حب ومحبت إلهي اند... وديوان مثنوي يا عطار به مثابت يك تفسير أنفسي وباطني وتأويل قرآن.
نميشه تفكيك كرد بين گوهر ايمان ومحبت ... هلا زبان هر كتاب مقدس يا ديوان معنوي يا كتاب عرفاني فرق دارد ، وبستگی دارد به اصطلاحات عرفاني ان عارف يا ولي ، وتجربه روحى شخصى ، وفرهنگ وکونتیسکت که در زمانش بود ، وخودش ميخواست در اون زمينه يك معرفتي بياورد ونشر كند كه مؤثر باشه وجواب بعضي از نواقص وضعف هاى جامعه زمان خودش باشه .. واينجا بحث فرق است بين زبان اولياء وزبان پيامبران وهدف بعثت انبياء كه هدايت است .. خيلي حرف است.. واينجا فرصتي نيست براي بسطش.
ولي نميشه گفت كه يك فرق جوهري بين از مثنوي وقرآن هست ... بر هر حال، اين نظر بنده .
لقاء جميل جمع بين جمال طرح فيلسوف كبير ومقدم برنامج رائع...أتمنى من جنابكم الكريم عمل سلسلة لقاءات مع مفكري وفلاسفة إيران كعبد الكريم سروش وجوادي آملي وغيرهم وذلك من أجل تعريف الجمهور العربي بمنتوجاتهم الفكرية والفلسفية . وياليت يكون لكل فيلسوف أكثر من حلقة ودمتم موفقين ..
@@زكيالقطان شكرا على مروركم الكريم ومقترحكم الهام. نسعى لذلك، وقريبا سنضع مجموعة من الحوارات مع ضيوف إيرانيين آخرين.
عزيزي لو تحول اللقاءات لكتيبات صغيرة ممتاز جدا ..وفقك الله أستاذ هادي .. تحيات ابي هادي ..
در باب خدای شخصی و خدای غیر شخصی هم من باز مسئله دارم. ایا در هیچ دینی امده که خدا فاقد شعور است؟ جهان کر و کور و لال است؟ در همه ی ادیان خدا اگاه است یک نگاه Panpsychism در همه ی ادیان مطرح است. اگر شعور را قرائتی از شخص بگیریم همه ی ادیان خدای شخص وار دارند.
ولی در همه ی ادیان هم باز ما 2 زبان برای توصیف این خدا داریم. یک زبان تنزیهی که خدا ناشناختنی است و غیب الغیوب است و یک نگاه تشبیهی که خدا به زبان اسطوره ای توصیف شده. یعنی ما این بازی های زبانی را باید در نظر بگیریم. در همه ی ادیان در خود بودیسم ما خدای اسطوره ای داریم. آمیتابه بودا یا Pure land بودایی هایی هستند که با خدا حرف میزنن عبادت میکنن و نگاه انسان وار به خدا دارند این همان شبیه نگاه ظاهرگرایان اسلامی است دیگه. یا در هندوئیسم هم ما مکتب دوایتا را داریم که دوئالیته و دوگانه گرا است بین خدا و جهان تفکیک قائل میشه در عین حال مکتب Bhakti را داریم که مکتب عشق است و شبیه آمیتابه بودا است و خدای اسطوره ای ادیان ابراهیمی. در کنارش ما قرائت وحدت وجودی تنزیهی هم در ادیان ابراهیمی داریم دیگه. حتی در ایات قران هم ایات وحدت وجودی کم نیست. از فاینما تولوا فثم وجه الله گرفته تا "هو الظاهر و هو الباطن" و "الله معکم اینما کنتم" و "خدا میان قلب و ذهن شما حائل است" و "خدا نور اسمان و زمین است" و بحث "مصباح و مشکاه و زجاجه" اینها دیدگاهی وحدت وجودی است. یعنی ما در حتی کتب دینی (نه فقط طریقت ها) هم زبان تنزیهی داریم و هم زبان تشبیهی و اسطوره ای.
هیچ دینی نیست که بگوییم بودیسم صرفا monism است و ادیان ابراهیمی صرفا شخص وار هستند. همه جوره در همه ی ادیان هست.
اما خدای غیر شخصی یعنی چی؟ یعنی ایا جهان فاقد شعور است؟ فاقد اگاهی است؟ کور و کر است؟ اعمال ما بر نفس ما و جهان پیرامون ما تاثیر نمیگزارد؟ ایا کور و کر است؟ یعنی شخصی ظلم کند بعد عاقبت بخیر شود و شخصی صالح باشد و عذاب ببیند؟ خدای غیر شخصی یعنی خدای ماتریالیستی؟ یعنی ماده ی کور و کر؟ همچین چیزی در ادیان نداشتیم جز یک سری طریقت های منقرض شده مثل دهریون و چارواکا در هند و اینها. ولی گوهر همه ی ادیان خدای شخصی به معنای "شعورمند" بودن است. حال این خدای شخصی میتواند وحدت وجودی و تنزیهی و فلسفی بیان شود یا به زبان اسطوره ای و قصه و انسان وار...